👨🌾عوارض و درمان گیاه بنجامین
❣ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👈 زخم های پنبه ای مانند روی ساقه و برگ مشاهده میشود: شپشک هستش ، با یک گوش پاک کن آغشته به الکل رقیق شده افتها را تا جایی که امکان داره بردارید و باید با سم کونفیدور با دوز نیم یا یک به هزار سمپاشی کنید ، بهتره سم با روغن ولک ترکیب کنید و یک هفته بعد از سم پاشی گیاه را تقویت کنید ، برای تقویت نیز پیشنهاد دارم اول با هومیک اسید ابیاری بشه و سپس با کود کامل تقویت
👈 برگها زرد شده و میریزند: ابیاری بیش از اندازه بوده،فاصله بین دو ابیاری را زیادتر کنید،اگر خاک گلدان باتلاقی شده زهکش را باز کنید. و سطح خاک گلدان را با جسمی مانند چنگال شخم کنید
👈 برگها زرد رنگ و سطح زیرین انها دارای تار عنکبوت است: کنه قرمز ریز عامل ان است،با سم حشره کش نفوذی هر دو هفته یکبار تا رفع علائم گیاه را سم پاشی کنید،تامین رطوبت در کاهش افت موثر است.
👈 برگها سیاه شده اند: تماس با شیشه سرد پنجره باعث ان است،گلدان را از تماس با شیشه رها کنید.
👈 برگها سالم و سبز هستند،ولی سقوط میکنند: نور کم است،گلدان را به روشنایی ببرید،کم ابی هم باعث این عارضه است،آبیاری را تنظیم کنید،بعضی مواقع سرد شدن ناگهانی اتاق و ابیاری با اب سرد علت ریزش برگ سبز است. بنجامین ابلق به جابه جایی و حتی چرخش گلدان نیز حساس میباشد ؛ برای این که گیاه به سمت نور خم نشود گلدان را هر ماه مقدار کمی بچرخانید به صورتی که در یک سال گلدان 180 درجه چرخش داشته باشد
👈 برگها خشک و شکننده هستند: هوای محیط گرم و خشک است،ابیاری را بیشتر کرده و رطوبت محیط لازم برای گیاه را فراهم کنید
👈 برگهای جدید ریز و گیاه مریض به نظر میرسد: ریشه ها را بازدید کنید،ممکن است نیاز به گلدان بزرگتر باشد،در غیر این صورت تغذیه مصنوعی هر دو هفته یکبار و تعویض خاک های سطحی گلدان با خاک نو در رفع این عارضه کمک موثری می کند.
👈 ريزش برگها همراه با سوختگي نوك برگها به منزله بيماري قارچي ميباشد كه با هرس كامل برگها و سر شاخه ها و همچنين ابياري و محلولپاشي سم قارچ اين مشكل برطرف خواهد شد .
👨🌾نصب قیم
🌱فیکوس های جوان و یا با عمر متوسط که هنوز ساقه خود را چوبی و سخت نکرده اند مخصوصا در زمان حمل و جابجایی نیاز به قیم دارند ، از بندهای پلاستیکی به عنوان نخ قیم استفاده نکنید و در محل تماس بند با ساقه یک قطعه کوچک لاستیک قرار دهید.
👈 اگر چه به علت ضخیم بودن نسبی برگها نسبت به خشکی هوا مقاوم است ولی بهتر است در هوای خشک با تامین رطوبت لازم گیاه را شاداب نگه دارید.
🌱 از خرید گیاهانی که قاعده ساقه انها لخت و فاقد برگ است خودداری کنید.
🌱 در جابجایی و حمل گلدان از فروشگاه تا منزل گیاه را در اتومبیل رو باز قرار ندهید.
مهدی زینلی
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
اینم برااون دسته عزیزانی که اطلاعات درموردتکثیرگلها خواستند👆👆
امروزبنجامین
🌸🍃🌸🍃
يهوديان مدينه ميخواستند فاطمه(س) دختر رسول اكرم (ص) را تحقير کرده و خوارش سازند.به همين سبب در يک مجلس عروسي زنان خود را به بهترين زيورها آراستند و بر آنها فاخرترين لباسها را پوشاندند. آنگاه به نزد رسول خدا (ص) آمده و با شيطنت از او اجازه خواستند تا دخترش فاطمه(س) به مجلس آنان درآيد. رسول اكرم(ص) فرمود: اجازه او با علي است. انّها زوجة عليّبن ابيطالب و هي بحکمه از او خواستند تا در نزد علي «عليه السلام» شفاعت کند، رسول خدا(ص) هم شفاعت کرد و بنا شد زهرا(س) به مجلس درآيد.
جبرئيل در دم فرود آمد و با خود لباس و عطر و زيورهاي بهشتي آورد که هيچکس نظيرش را نديده بود. زهرا(س) به مجلس درآمد، و ماه از شرم پنهان شد. همه زنان مجلسي از بهت انگشت بر دهان گرفتند و به وي خيره شدند، زيرلب ميگفتند: گويا بدر اين بار در خانه ما به چلّه نشسته. آنگاه در دم همچون سحره فرعون از پا افتادند و در سجده بر زمين بوسه زدند.
جمع زيادي در آن جشن عروسي به برکت حضرت زهرا(س) جشن تشرف به اسلام گرفتند.
#بحارالانوارج٤٣ص٣٠
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚 حکایت_بعضی_از_ما ...
میگن شیطان با بنده ای همسفر شد موقع نماز صبح بنده نماز نخوند موقع ظهر و عصر هم نماز نخوند موقع مغرب و عشا رسید بازم بنده نماز بجای نیاورد.
موقع خواب شیطان به بنده گفت من با تو زیر یک سقف نمیخوابم چون پنج وقت موقع نماز شد و تو یک نماز نخواندی میترسم غضبی از آسمان بر این سقف نازل بشه که من هم با تو شامل بشم.
بنده گفت تو شیطانی و من بنده خدا،چطور غضب بر من نازل بشه؟
شیطان در جواب گفت من فقط یک سجده اونم به بنده خدا نکردم از بهشت رانده شدم و تا روز قیامت لعن شدم در صورتیکه تو از صبح تا حالا باید چند سجده به خالق میکردی و نکردی وای به حال تو که از من بدتری!!!
👈 قال رسول الله صلى الله علیه وآله : من ترک صلاته متعمدا فقد هدم دینه ؛
کسى که عملا نمازش را ترک کند، به تحقیق که دینش را منهدم کرده است
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🏴 _ _ _ _ _ _ _ _
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃🌸🍃
#ساده_زيستي
سلمان فارسی می گوید: روزی حضرت فاطمه (س) را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر دارد. در شگفت ماندم و تعجب کردم، گفتم: عجبا! دختران پادشاه ایران و روم بر کرسی های طلایی می نشینند و پارچه های زربافت به تن می کنند و این دختر رسول خداست که نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباس های زیبا. فاطمه (س) پاسخ داد: ای سلمان! خداوند بزرگ لباس های زینتی و تخت های طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.
حضرت زهرا (س) سپس به محضر پيامبراکرم (صلى الله عليه و آله) آمدند و گفتند:
یا رسول اللّه سلمان از لباس ساده من تعجب مى کند! قسم به خدایى که تو را به پیامبرى برانگیخته است، مدت پنج سال است که زیرانداز شبانه من و على پوست گوسفندى است که روزها علوفه شترمان را بر روى آن مى ریزیم، و شب ها بر روی آن میخوابیم و بالش ما نیز قطعه پوستى است که درون آن از لیف درخت خرماست.
#بحارالانوارج٤٣ص٨٧
#نهج_الحياة_
فرهنگ_سخنان_فاطمه_
س_ص١٦٢
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
وقتی که ملودی قابل دیدن میشود!
این عکس شگفتانگیز را خانم Kathrin Swoboda که یک عکاس آماتور است، از پرنده ای به نام Red-winged Blackbird در پارکی نزدیک خانهاش در ویرجینا گرفته و برندۀ جایزۀ رقابت Audubon2019 شده. در روز ثبت عکسها، هوا بسیار سرد بوده، بنابراین بخاری که از دهان پرنده در حال آواز خواندن بیرون آمده، کاملا آشکار شده است. در واقع ما اگرچه چهچهۀ پرنده را نمیشنویم اما داریم ملودیهایش را می بینیم!
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❣یک دقیقه مطالعه
شخصی مادرش آلزایمر داشت...
بهش گفت مادر یه بیماری داری ، باید بخاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان...
مادر گفت: چه بیماریی؟
گفت: آلزایمر
گفت: چی هست؟
گفت: "یعنی همه چیو فراموش میکنی"
گفت انگار خودتم همین بیماریو داری
گفت: چطور؟
گفت: انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی، قامت خم کردم تا قد راست کنی
پسر رفت توی فکر...
برگشت به مادرش گفت: مادر منو ببخش
گفت: برای چی؟
گفت: به خاطر کاری که میخواستم بکنم
مادر گفت:
"من که چیزی یادم نمیاد..."
❤️💫http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨ ❥●
روزهای بسیار دور ؛ پیرزنی بود که ؛ هر روز با قطار از روستا برای خرید مایحتاج خود به شهر می آمد ...
کنار پنجره می نشست ؛ وبیرون را تماشا می نمود..
گاهی؛ چیزهائی از کیف خود در می آورد
و از پنجره قطار به بیرون پرتاب می نمود
یکی از مسئولین قطار کنار ایشان آمد و با تحکم پرسید که: پیرزن چکار میکنی؟!
پیرزن؛ نگاهی به ایشان انداخت و لبخندی مهربان گفت : من بذر گل در مسیر می افشانم
آن مرد با تمسخر و استهزا ، گفت : درست شنیدم ؛ تخم گل در مسیر می افشانی؟!
پیرزن جواب داد ؛ بله تخم گل ...
مرد خنده ای کرد و گفت : اینرا که باد می برد ؛ بنده خدا ؟
پیرزن جواب داد ؛ من هم می دانم که باد می برد... ولی مقداری از این تخمها به زمین می رسند و خاک آنها را می پوشاند
مرد که خیال میکرد پیرزن خرفت شده است
گفت: با این فرض هم آب می خواهند .
پیرزن گفت : افشاندن دانه با من .. آبیاری با خدا..
روزی خواهد رسید که گل و گیاه تمام مسیر را پر خواهد کرد؛ و رنگ راه تغییر خواهد نمود و بوی گلها مشام تمام ساکنین و مسافرین نوازش خواهد داد و من و تو و دیگران از رنگی شدن مسیر لذت خواهیم برد ...
مرد از صحبت خود با پیرزن جواب نگرفت
با تمسخر و خندیدن به عقل آن پیرزن ؛ سرجای خود برگشت ...
مدتها گذشته بود که ؛ آن مرد دوباره سوار قطار شد و کنار پنجره نشسته و بیرون را نگاه می کرد
که یک دفعه متوجه بوی خاصی شد.. کنجکاو که شد؛ دیدکه رنگ مسیر هم عوض شده است
و از کنار رنگها و رایحه های نشاط آور رد می شدند
و مسافرین با شوق و ذوق گلها را به همدیگر نشان می دادند
آن مرد ؛ نگاهی به صندلی همیشگی پیرزن انداخت ؛ ولی..... جایش خالی بود
سراغش را از دیگران گرفت ؛ گفتند : چند ماه است که ؛ از دنیا رفته است
اشک از دیدگان آن مرد سرازیر شد
و به نشانه احترام به آن همه احساس بلند شد و تعظیم نمود
***
آن پیرزن رنگ و بوی گلها را ندید و استشمام نکرد ؛ ولی هدیه ای زیبا به دیگران تقدیم کرد
همیشه عشق و محبت و مهربانی به دیگران هدیه بده ؛
روزی خواهد رسید که آنکس که به او محبت میکنی با انگشت اشاره
از شما به نیکی یاد خواهد کرد...
*بیا تا جهان را به بَد نَسپَریم*
*به کوشش همه دستِ نیکی بریم*
*نباشد همی نیک و بَد پایدار*
*همان بِهْ که نیکی بُوَد http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💎هی می نشینیم می گوییم:
اگر خوشگل تر بودم...
اگر پولدار تر بودم...
اگر در یک شهر دیگر زندگی میکردم...
اگر از کشور خارج میشدم...
اگر یک دهه زودتر بدنیا آمده بودم...
یا اگر الآن برای خودم اسم و رسمی داشتم،
لابد اِل میشد و بِل میشد!
ولی این خبرها نیست
و ما این را دیر میفهمیم
شاید ده ها سال دیرتر
زمانی که عمرمان را دویده ایم که در فلان خیابان، خانه بخریم و فلان ماشین را داشته باشیم و از فلان مارک لباس و کیف و کفش بخریم!
یک روزی میرسد که می بینیم به هرچه که فکرش را می کردیم رسیدیم ولی حالمان جوری که فکرش را می کردیم نشد!
و آن روز است که می فهمیم روزهای زندگی را برای ساختن آینده از دست دادیم!
آدم های اطرافمان را که شاید هم ناب بودند،
برای بدست آوردن آدم های دیگر از دست دادیم...
و از همه بدتر خودمان را برای رسیدن به اهدافمان، گم کردیم...
بهتر است خانه ی ذهنمان را بکوبیم و از نو بسازیم.
بهتر است خودمان را برای پولدارتر شدن و آدم حسابی تر شدن نکوبیم و نابود نکنیم.
از زندگی عشق بخواهیم،
عشق به آدمهای نابی که سرنوشت در مسیرمان می گذارد!
دكتر احمد حلت
🌹بـا فروارد کردن مطالب کانال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#داستان_انبيا
همسران حضرت ابراهیم علیه السلام
#ساره
ساره در قریه ای به نام «کوثی ربا» از اطراف بابل (عراق) در یک خانواده نبوّت، در سال دو هزار و هشتصد و پنجاه و پنج قبل از هجرت نبوی متولد شد.
نام پدرش «لاحج»
نام مادرش «ورقه»
و برادرش «حضرت لوط(ع)» میباشد.
مطابق بعضی از روایات مادر لوط و ساره با مادر ابراهیم علیه السلام خواهر بودند،
و ساره دختر خاله ابراهیم بود.
ساره طبق نقل امام صادق علیه السلام مثل حوریان بهشتی زیبا بود و ابراهیم علیه السلام شدیدا او را دوست میداشت و در تکریم و احترام همسرش همّت میگماشت.
او از جهت اموال و اغنام نیز خیلی ثروتمند بود، همه را یکباره در اختیار شوهر قرار داد و ابراهیم علیه السلام آن اموال را در راه خدا مصرف نمود.
وی از زنان بسیار با فضیلت و از جمله بانوان مورد عنایت پروردگار عالم است که نام او در کنار زنان بهشتی ذکر شده است.
در آیات فراوانی که نام ابراهیم و اسحاق و اسمائیل علیه السلام آمده، به نام و شخصیت ساره نیز اشاره شده است.
#هاجر
هنگامی که پادشاه مصر، سنان بن عُلوان کرامات و معجزاتی را از ابراهیم و همسرش ساره دید،
هاجر را که از کنیزان زیبا و باهوش او بود، به عنوان خدمتگذار به ساره بخشید،
شرافت و فضیلت هاجر فوق العاده زیاد است و اکثر اعمال و مناسک حج به تبعیت از ایثارگری و حرکات فداکارانه وی صورت گرفته،
و در شروع مقدس اسلام، نیز تا روز قیامت تشریع گردیده است.
آیات زیادی در مورد او و فرزندش اسمائیل علیه السلام نازل شده، از جمله بخشی از آیات سوره ابراهیم است.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃🌸🍃
#داستان_انبيا
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#حضرت_ابراهيم
نام مبارک حضرت ابراهیم علیه السلام در بیست و پنج سوره قرآن، حداقل شصت و نه بار تکرار شده است.
فهرست سوره هائی که نام ابراهیم در آن ذکر شده است:
سوره بقره، آل عمران،
نساء، انعام، توبه، هود،
یوسف، ابراهیم، حجر، نحل،
مریم، انبیاء، حج ،شعراء،
عنکبوت، احزاب، صافات،
ص، شوری، زخرف، ذارایات،
نجم، حدید، ممتحنه، اعلی
راجع به این پیامبر و حالات گوناگون او از کودکی تا شیخوخیّت قریب 195 آیه آمده و نیز سوره ای مستقل به نام او در قرآن وجود دارد.
ابراهیم علیه السلام نامی است سُریانی به معنی«اَبٌ رَحیم» بوده یعنی پدر مهربان،
سپس«حاء» آن به «هاء» تبدیل گردیده، و بعضی میگویند معنی ابراهیم از
« بَرِیٌ مِنَ الاَ صنامِ»
و « هامَ اِلی رَبِّهِ» میباشد،
یعنی از بت ها دوری میجسته و به خداوند خویش گرویده است.
آن حضرت 3323 سال بعد از هبوط حضرت آدم علیه السلام به دنیا آمد.
اهل تاریخ نام پدر ابراهیم علیه السلام را تارِح (باحاءوخاء) نوشته اند.
و نام مادرش «اوفا» دختر آذر
و برخی نام وی را «نونا» فرزند کربتا بن کرثی، و گروه سوم «رقیه» دختر لاحج میدانند.
به روایتی آن حضرت ۱۳ فرزند داشت
ابراهیم علیه السلام دومین پیامبر اولوالعزم است، که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده، و دعوت جهانی داشته است.
او حدود هزار سال بعد از حضرت نوح ظهور کرد و سلسله نسبت او تا نوح را چنین نوشته اند:
«ابراهیم بن تارِح بن ناحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفکشاذ بن نوح»
ابراهیم علیه السلام هنوز متولد نشده بود که پدرش از دنیا رفت و آزار عموی ابراهیم سرپرستی او را به عهده گرفت.
از این رو ابراهیم علیه السلام او را به عنوان پدر میخواند.
این پیامبر بزرگ در شهر «اورا» از شهرهای بابِل نزدیک رودخانه فرات به دنیا آمد.
آن حضرت در زمان سلطنت نی نیاس (نمرود ثانی) پسر سمیرا میس ملکهی افسانه ای متولد شد و در همانجا رشد نمود.
چون آن حضرت بت ها را نکوهش میکرد و آنها را در هم میشکست، در طول تاریخ به ابراهیم بت شکن مشهور شده است.
حضرت ابراهیم نیز مانند دیگر پیامبران مردم را از بت پرستی منع و به پرستش خدای یگانه دعوت مینمود،
به همین جهت نمرود فرمان داد او را به آتش اندازند، ولی آتش بر وی سرد شد و آن حضرت سالم ماند.
تجدید بنای خانه کعبه بدست آن حضرت و فرزندش، اسماعیل که به ذبیح الله معروف میباشد، صورت گرفته است.
سرانجام حضرت ابراهیم علیه السلام در سن 175 سالگی فوت کرد.
او را در باغ عفرون بن صرصر، در کنار قبر ساره دفن کردند و اکنون مدفن او شهر الخلیل در کشور فلسطین نام دارد.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مـــادرم گــوشی انــدروید نــدارد ...
ولی همیشه در دسـترس ماست
از بازار هیچ گزینه ای را دانلود نمیکند
ولی با زنبیل هنــوز نان داغ را برای صبحانه تهیه میکند...
محــبتش همیشه بروز است
تـــب کنم ،برایم می میــرد
هرگز بی پاسخم نمیگذارد
درد دلم را گوش میدهد
سایلنت نمیکند
دایــــورت نمیکند ...
تــا ببیند سردم شده
لایــــــــک نمیــکند
پــتو را به رویم میکشد ...
مــادرم گوشی اندروید ندارد
تلفن ثابت خانه ی ما به هوای مادرم وصل است هــنوز
مــن بیرون باشم دلشوره دارد
زنـــگ میزند ...
ساعــت آف مرا چــک نمیکند
فقط غــُـر میزند
که مــبادا چشم هایم درد بگیرد ..
فالوورهای مادرم
من ،خواهر و برادرهایم هستیم ...
اینـــستاگــرام نــدارد ولـــی
هــنوز دایرکت ما بچه ها با مادرمان همان فضای آشپزخانه است
و درد دل هایی از جنس مادرانه ...
ولی مادرمان چند سالی است خیلی تنـــهاست
چون ما
گوشــیمان اندروید است
بلـــه مـا اینتـرنت داریم
تلـــگرام داریم
واتــساپ داریم
اینستاگرام داریم
کـــلا کار داریم
وقـــت نداریم ، یــک لحظه صبــر کن شده جواب مادر وقتی صدایمان میزند
چقــدر این مــادرها مهــربانند
مــن در عـــجبم با چقدر صبــر و تواضع و مهر و محبت
میـــتوان " مـــادر " بــود
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
آدمهای هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند
حتی از فاصله های دور
از انتهای افق های دور و نزدیک
انگار جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند
یک روزی یک جایی، باید با هم برخورد کنند
آنوقت میشوند همدم
میشوند دوست
میشوند رفیق
اصلا میشوند هم شکل
حرفهایشان میشود آرامش
خنده هایشان ، کلامشان می نشیند روی طاقچه دلتان
نباشند دلتنگشان میشوی
هی همدیگر را مرور می کنند،
و از هم خاطره می سازند
و یادمان باشد حضور هیچکس اتفاقی نیست...
زندگیتان لبریز از حسهای عالی 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#تربیت_فرزند
👨🏻 آدم هرچه دارد از پدرش دارد. كلمات پدر در ذهن بچه میماند. گاهی حرفهای پدرانی كه اطلاعات زیادی هم ندارند، در آدم اثر میگذارد. خدا اموات را رحمت كند. پدر من چند حرف به من زد و ساختمان فكری من را عوض كرد.
👨🏻 یك بار گفتم: پدر، این خانه بهتر است یا خانهی فلانی؟ كدام یك گرانتر است؟ فرمود: هر خانهای كه عبادت خدا در آن بیشتر است، بهتر است.
#استاد_قرائتی
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
⭕️ از بچگی یاد گرفتیم که رستم ، پهلوان شاهنامه محبوب است ، حتی اگر به اشتباه و غیرعمد فرزند خودش را کشته باشد
اگر دین نداریم لااقل آزاده و ایرانی باشیم/ علیرضا گرشاسبی
#
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴 داستان واقعی #دختر_پسر_نما
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
من مهناز نيستم، محسن هم نيستم. من يک آدم بدبخت هستم که قرباني بي مهري روزگار شده ام و به مرحله اي رسيده ام که نه دوست دارم مهناز باشم و نه محسن. دختر ۲۶ ساله که به اتهام درگيري خياباني با تيپ پسرانه دستگير شده است در دايره اجتماعي کلانتري بانوان افزود: ۸ سال قبل مادرم بر اثر بيماري فوت کرد و من که بچه آخر خانواده هستم با پدرم تنها ماندم. دو برادر و يک خواهرم سرگرم زندگي خودشان بودند و پدرم نيز پس از گذشت يک سال با زن ديگري ازدواج کرد..........
مهناز افزود: نامادري ام که زني حسود و زودرنج است از همان لحظه اي که پا به خانه ما گذاشت به جاي آن که مرا حتي به عنوان يک کنيز و کلفت بپذيرد و به نوعي جاي خالي مادرم را برايم پر کند سر ناسازگاري گذاشت و هر شب شاهد جر و بحث هاي او و پدرم به خاطر حضورم در خانه آن ها بودم. من خيلي سعي کردم کم لطفي هاي اين زن را تحمل کنم اما فايده اي نداشت و رفتار او روز به روز بدتر و بدتر مي شد. نامادري ام اذيتم مي کرد و با تهمت هاي ناروا قصد داشت مرا از چشم پدرم بيندازد.
احساس مي کردم دچار مشکل روحي و رواني شده ام و به همين دليل حدود ۶ سال پيش از خانه فرار کردم. ابتدا لباس هاي دايي ام را پوشيدم و با تيپ پسرانه در خيابان ظاهر شدم و خودم را به عنوان يک پسر مجرد شهرستاني معرفي کردم و در يک کارگاه توليدي مشغول کار شدم و شب ها نيز در همان جا مي خوابيدم. در تمام اين مدتي که با ظاهر پسرانه کارگري مي کردم به حدي محتاط بودم که هيچ کس متوجه نشد دختر پسرنما هستم. اما از مدتي قبل مدير کارگاه گير داده بود که مي خواهد مرا داماد کند.
چون خيلي دلم شکسته بود و ناگفته هاي زيادي در زندگي ام داشتم با صاحبکارم درددل کردم و واقعيت را به او گفتم. متأسفانه از آن روز به بعد مزاحمت هاي مدير کارگاه شروع شد و او که فهميده بود دختر هستم مرا در چنگال هوس هاي شيطاني و پليد خود گرفتار کرد و... . من از او کينه به دل گرفته بودم و مي خواستم براي هميشه از اين جا بروم به همين دليل هم با چاقو به سراغش رفتم و او را زخمي کردم.
دختر ۲۶ ساله در پايان گفت: اگر نامادري ام کمي انسانيت به خرج مي داد و مي توانست برايم يک مادر مهربان و دوست و راهنماي واقعي باشد اين همه بلا و بدبختي به سرم نمي آمد.
🥗داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و پند🥗
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🥭🥭🥭🥭
☃️هر روز من و شما
❄️منتظر طلوع خورشید
☃️برای شروع یه روز عالی دوبارهایم
❄️و خدا هم هر روز
☃️منتظر طلوع لبخند
❄️بر روی لبهای من و شماست
☃️اینکه شاد باشیم
❄️و شکرگزار نعمتهای خدامون
☃️اینکه جز زیبایی چیزی نبینیم
❄️اون لحظه از روز
☃️که تو دوست خوبم لبخند میزنی
❄️هزاران انرژی مثبت
☃️به اطرافت منتشر میکنی …
❄️پس لبخند رو فراموش نکن …
☃️صبح شما بخیر
❄️روز خوب وخوشی را برای شما
☃️آرزو می کنیم
#سلام_صبح_برفیتون_بخیر ❄️
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❤️ باید طوری زندگی کنی ، آن طوری که حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمودند :
طوری در دنیا زندگی کنید که اگر مردید برای شما گریه کنند.
و اگر زنده ماندید ، خواهان معاشرت با شما باشند.
🌹روزی که تو آمدی به دنیا عریان
🌹بودند همه خندان و تو بودی گریان
🌹 کاری بکن ای دوست که وقت مردن
🌹 باشند همه گریان و تو باشی خندان.
☀️امام رضا عليه السلام
مردم دو دسته اند: يكى آنكه با مـرگ، آسـوده مى شود. ديگرى آنكه مردم با مرگش از دست او آسوده مى شوند
📚مسند امام رضا(ع)،ج1،ص263
•✾📚 📚✾•
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
زيبا و خواندنى 👌
در مجلسی که بحث روز جامعه مطرح بود یکی از حاضرین گفت:
سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن
به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن،ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم...
ناگهان شخصی دیگر که تا این لحظه سکوت کرده بود و فقط گوش می داد گفت:
زیارت عاشورا را خوانده ای...
دو دسته دارد یا سلام یا لعن؛
جامعه هم دو دسته دارد...
مورد سلام اهل بیت(ع) هستند و مورد لعنشان،
حسینیان ویزیدیان عاقبت هم دو دسته میشوند، بهشت و جهنم وسط ندارد.
گفت :
حتی بی طرف ها؟؟؟
گفت:
در زیارت عاشورا جوابت هست...
( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله)
امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده...
البته زیاد هم بی طرف نبودند...
هر که در لشگر حسین(ع) نباشدیزیدی است خواه
در محفل شراب باشد یا محراب نماز...
گفت:
زمانه عوض شده ، فرق کرده...
گفت:
باز زیارت عاشورا جوابت را داده،(و آخر تابع له علی ذلک)
تا آخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده..
قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد
گفت:
با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟
گفت:
یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی.
(((در هیئتی که بوی استکبار ستیزی))) نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند.
گفت:
حسین زمان که در غیبت است؟
گفت:
اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، مسلم ولی امر است.
ببین چقدر گوش به فرمان ولی فقیه هستی...
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
•✾📚 📚✾•
#قسمت_نود_دالان_بهشت 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
با ترازوي عقل بسنج، کفه هر کدام سنگین تر بود، اون وقت تصمیم بگیر. آقا جون، جلوي دهن مردم رو نمی شه بست و از بخت بد، این دروازه هاي باز، خیلی روي سرنوشت آدم ها تاثیر دارن...
واي که از رنج آن صورت مهربان، چه خاري به قلبم فرو می رفت. کاش می شد داد بزنم – آخه آقا جون، با کدوم عقل فکر کنم و تصمیم بگیرم؟ من و عقل وسنجش؟! – کاش می توانستم بگویم – کار از جاي دیگه خرابه – ولی نمی شد و من فقط، توي بن بستی که گیر افتاده بودم، اشک را داشتم که به فریادم برسد. اخد می داند از دیدن رنج پدر و مادرم چه حالی می شدم. خدایا، این چه محبتی است که در قلب پدر و مادرها قرار می دهی که چنین گذشت و صبوري به دنبال دارد؟! می دانستم که هر دو رنج می برند و عذاب می کشند. می فهمیدم که جگرشان خون است، ولی حاضر نبودند مرا عذاب بدهند و هب نظر خودشان به کاري وادار کنند که خلاف میل و خواسته ام بود. غافل از این که، این همه مهر و ملاحظه، همیشه باعث خوشبختی نیست و گاهی براي خوشبختی، سختگیري هم لازم است.
وقتی به آقا جون نگاه می کردم، دلم می خواست آن چشم هاي مهربان و آن دست هاي خسته و
موهاي سفید را غرق بوسه کنم. دلم می خواست به پایش بیفتم، معذرت بخواهم، از او به خاطر همه آنچه به من داده بود تشکر کنم و واقعیت را بگویم، دلم می خواست بداند که مثل خودش و شاید خیلی بدتر، در جهنمی سوزان دست و پا می زنم و بگویم که نمی دانستم آتش این عذاب که با دست خود هب جان خریدم، دامن آن ها را هم می گیرد. در این گیر و دار روزها سریع می گذشت. مریم مدام در رفت و آمد بود و زري، تقریبا دو سه روز یک بار زنگ می زد، ولی با هیچ کدام حرفی براي گفتن نداشتم. بالاخره غصه و رنج و گریه، بغض مدامی که مثل غده اي بزرگ راه گلویم را بسته بود و سوزش لعنتی معده و بی خوابی مرا از پا انداخت. توي بن بست عذاب و تردید و پشیمانی خرد و له می شدم و از بین می رفتم و دم نمی زدم. به این ترتیب مریضی ام با شدتی بیش تر از گذشته برگشت. ناراحتی معده ام همراه کابوس هایی که خواب را از چشم هایم می گرفت، جسم رنجورم را داغان می کرد و بالاخره کارم به بیمارستان کشید.
با خودم سر لج افتاده بودم. دوست داشتم رنج بکشم و بیمار و نزار شوم. از تحلیل رفتن خودم لذت می بردم، انگار به خودم کفاره پس می دادم. کرخ و بی حس بودم و هیچ کمکی به خودم براي بهتر شدن نمی کردم. آن روزها، فقط خدا می داند ته دلم چقدر امیدوار بودم که خبر مریضی ام به گوش محمد برسد، دلش به رحم بیاید و برگردد، ولی بر خلاف انتظارم، نه تنها برنگشت، دیگران هم وخامت حالم را پاي سختگیري و اصرار خودشان گذاشتند و آن ها هم دیگر حرفی نزدند و ساکت شدند. دیگر کسی پادر میانی نکرد و در کمال ناباوري شنیدم که محمد، علی رغم مخالفت خانواده اش ، از ایران رفته.
دو ماه بعد، صیغه طلاق رسما خوانده شد، دیگر باقی مانده امیدهاي من هم به باد رفت و عظمت
مصیبت را باور کردم. چقدر حاج آقا اصرار کرد تا آنچه طبق قانون به من تعلق می گرفت، یعنی
نصف مهرم را بدهد، ولی آقا جون قبول نکرد و گفت: من روز اول هم گفتم، مهر بچه من خوشبختی اش است. هر دو پدر اشک به چشم آوردند و یکی شرمنده و دیگري دلشکسته از هم جدا شدند. سرنوشت من به همین راحتی عوض شد و زندگی ام در مسیري دیگر افتاد و چنین بود که به سه حقیقت مهم پی بردم:
دانستم دردي را که نشود به دیگران گفت و با دیگران قسمت کرد، چه درد سنگین و غیر قابل
تحملی می شود. خوره اي که این درد نا گفتنی به جان من انداخته بود، بی چاره ام می کرد و من
چاره اي نداشتم. این را هم فهمیدم که آن هایی که ، مثل من، ازدواج را پایان کار و عقد را زنجیر محکمی براي استحکام زندگیشان می دانند، راهی بس اشتباه را طی می کنند. محبتی که با تعهد و غل و زنجیر به چهار میخ کشیده شود، عشق نیست، اجباري است که تحملش آزار دهنده و نفس گیر می شود. مقصود خداوند از عقد و ازدواج به اسارت در آوردن دیگري ،نیست براي محبت حریمی آسمانی قائل شدن است، نه اجباري براي تحمل. بعد از آن برایم مسلم شد که، بر خلاف تصور همگان، براي از بین رفتن یک زندگی، یک عشق یا یک رابطه عمیق، لازم نیست دلیلی محکم و خیلی بزرگ و اساسی وجود داشته باشد. بهانه هاي پوچ و چنبره ماري که مدام قلبم را نیش می زد و این زهر را به جانم می ریخت، بی چاره کننده بود و من راه به جایی نداشتم. بیش ترین مایه زجرم این بود که من بیزار نشده بودم، حتی ذره اي از محبتم نسبت به محمد کم نشده بود و نمی توانستم حتی کینه اي از او به دل بگیرم تا بلکه راحت تر فراموش کنم. به این ترتیب تازه
می فهمیدم چقدر دوستش داشتم. خدایا، چه زجري کشیدم.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر نام نویسنده ولینک بلا مانع است