eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
مرات محمدی آبروی دوعالم دلت شکست التماس دعا😭🙏 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
▫️آری می آید او ... روزی می آید که پشت بر بام کعبه میزنی و با شعار یالثارات الحسین علیه السلام به خونخواهی جد غریبت حسین علیه‌السلام می آیی و ما چشم انتظار می مانیم... چشم انتظار آن لحظه ای که بیایی انتقام بگیری و لبت را خندان ببینیم... 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💠همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند! 🧚‍♂🧚‍♀دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند. بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند! شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند. صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد! فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلا ها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی درختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم! ❤️(امام حسن عسگری(ع)می فرمایند: هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
... يك كسى يك سيب برداشت و گفت من با اين سيب آبروى امام صادق(ع) را میريزم. گفتند: چه كار میکنى؟ گفت: من میگويم اى امام صادق! این رزق من هست يا نه؟ اگر گفت رزقت هست، لگد میکنم. اگر گفت رزقت نيست، میخورم. هرچه امام گفت، من ضدش را انجام میدهم. آن وقت آبروى امام میريزد و امام رسوا میشود. گفتند: باشد. سيب را برد پهلوى امام صادق و گفت: آقا اين رزق من هست يا نه؟ امام به سيب نگاه كرد و يك خورده هم به قيافه ايشان نگاه كرد. نگاه به سيب، نگاه به قيافه. بعد فرمود: اگر از گلويت پايين رفت، معلوم میشود كه رزقت بوده است. اين در فكر بود كه چه كار كند؟ يعنى گاهى وقت ها حرص میزند و پول هم جمع میکند، اما از گلويش پايين نمیرود. رزقش نيست. رزق اين نيست كه آدم دارد. داشته ها رزق نيست. كاميابى ها رزق است. خيلى ها دارند و كامياب نيستند، خيلى ها ندارند و كامياب هستند. و لذا شما بگو: خدايا يك همسر خوب به من بده! نگو خدايا پولم بده، كه همسر خوب پيدا بشود. خوب! به خدا بر میخورد. چون خيلى ها هستند بدون پول همسر خوب گيرشان مى آيد، خيلى ها بهترين جهازيه را درست میکنند، بهترين خانه ها را هم میسازند، همسر خوب گيرشان نمی آيد. حديث داريم كه براى خدا تكليف روشن نكنيد، كه خدايا پولم بده كه بروم مكه! به توچه؟ بگو: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَام» خدايا حج میخواهم بروم. خيلى ها بى پول مكه رفتند و خيلى پولدارها مكه نرفتند. حديث داريم چيزى را كه از خدا میخواهيد، واسطه اش را از خدا نخواهيد. بگو خدايا به من خوشى بده! نگو خانه ام بده كه خوش باشم. چون خانه را به تو میدهد و هر روز يك گوشه اش خراب میشود، و يا همسايه بد گيرت ميايد. ما بايد بندگى كنيم، خدا خدايى كند. گير ما يك چيز است و آن اينكه بندگى خودمان را فراموش میکنيم، و خدايى را ياد خدا میدهيم. میگوييم ببين! حواست را جمع كن، هرچه من میگويم گوش بده، اگر میخواهى خداى خوبى باشى ! همچين كن، بعد همچين كن، بعد همچين كن ... بندگى خودمان را فراموش میکنيم، خدايى را ياد خدا میدهيم. خدا میگويد: اينرا ببين! بندگى خودش را بلد نيست، دارد خدايى را ياد من میدهد. حديث داريم كه ابزار را از خدا نخواهيد. خودش را از خدا بخواهيد. خدايا يك همسر به من بده كه دوستش داشته باشم. نگو: خدايا خوشگل ترين دخترها زن من باشد. يك وقت میبينى خوشگل ترين دخترها زنت شد، اما صد عيب دارد. يا حوادثى پيش مى آيد كه با اينكه زيباست، زندگى ات شيرين نيست. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
! برای هارون الرشید لباس‌های فاخر و گران قیمتی آورده بودند. آن را به علی بن یقطین وزیر [شیعه ] خود بخشید. از جمله آن لباس‌ها دراعه ای* طلابافت و از جنس خز بود که به لباس پادشاهان شباهت داشت. علی بن یقطین نیز آن لباس‌ها را همراه اموال دیگری برای امام کاظم (ع) فرستاد. حضرت، دراعه را توسط شخص دیگری برای وزیر فرستاد. او شک کرد که علت چیست؟ حضرت در نامه ای نوشتند: آن را نگهدار و از منزل خارج مکن که روزی احتیاج می‌شود. علی بن یقطین پس از چند روز بر یکی از غلامان خود خشم گرفت و او را از خدمت عزل کرد. غلام معزول نزد هارون الرشید سخن چینی کرد که علی بن یقطین قائل به امامت موسی بن جعفر است و خمس اموال خود را در هر سال برای او می‌فرستد. به عنوان نمونه همان ص: 100 دراعه ای را که شما به او بخشیدید در فلان روز برای موسی بن جعفر فرستاد. هارون بسیار خشمگین شد و گفت: باید این راز را کشف کنم. همان دم در پی علی بن یقطین فرستاد؛ هنگامی که حاضر شد، گفت: آن دراعه ای را که به تو دادم چه کردی؟ علی بن یقطین گفت: در خانه است و آن را در پارچه ای پیچیده‌ام و هر صبح و شام آن را باز میکنم و به آن، تبرک می‌جویم! هارون گفت: هم اکنون آن را بیاور. علی بن یقطین یکی از خادمان خود را فرستاد و گفت: دراعه در فلان اتاق، داخل فلان صندوق و در پارچه ای پیچیده است. برو آن را زود بیاور. غلام رفت و آن را آورد. هارون دید دراعه میان پارچه گذاشته شده و عطر آلود است. خشمش فرو نشست و گفت: آن را به منزل خود برگردان. دیگر سخن کسی را در باره ی تو قبول نمیکنم و جایزه ی زیادی به او بخشید. آن گاه دستور داد غلامی را که سخن چینی کرده بود، هزار تازیانه بزنند. هنوز بیش از پانصد تازیانه به او نزده بودند که مرد. *لباسی که جلویش باز است و روی لباس می‌پوشند. 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 398-397/1 ؛ به نقل از: داستان‌ها و پندها 52/1 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#دردو_دل_اعضا 💚 #پرسش سلام خسته نباشید من ۵۳ سالمه دبیر بازنشسته هستم دو تا دختر دارم که ازدواج کر
💚 سلام خدمت دوست عزیزی که شوهرش خانه و زمین... زده به نامش به نظر من دیگه الان وقتشه که با خیال راحت زندگیتو بکنی چون این فرد دیگه قابل به زندگی نیست این مرد یه مرد هوس باز بوده که شما الان تونستید مچش رو بگیرید اگه این شخص فرد سالمی بود یک شبه نمیتونست کسی بیاره خونه خواهرم برو تصمیم عاقلانه ات بگیر و مابقی عمرت با آرامش بگذرون برای این افراد قبح حیا و عفت شکسته شده و چه بسا شما باز بخای شب خونه دخترت بمونی آنوقت هزار فکر و خیال میاد سروقتت که شوهرم کجاست و چکار میکنه برو و بزار بقیه عمرش و اونجوری بگذرونه 😞 🧡🧡🧡🧡🧡 سلام خدا قوت در جواب اون خانوم كه همسرشون خيانت كرده خيلى ناراحت كننده است ولى سما به ايشون گفتى در قباى اينكه كسى نفهمه همچى رو بنام كرديد بنا بر اين نميتونيد چيزى به كسى بگيد يعى كنيد فراموش كنيد و اگر ديديد تكرار شد اونوقت اقدام كنيد ولى تا ميتونيد خودتون رو به تغافل بزنيد و زندگينون رو بكنيد اتفاقا خوب هم بخودتون برسيد 🧡🧡🧡🧡🧡 سلام در مورد اون خانوم ۵۳ ساله ای که شوهرشون بهش خیانت کرده تا اینجا که شما عاقلانه رفتار کردی و حقوقت از این‌همه سال زندگی رو گرفتی حالا که خونه و همه چی رو به نام خودت زدی بزار این چند سال باقی مانده رو توی اسایش کنار خانوادت و دخترات زندگی کنی و به نظر من اگه شرایطشو داری مستقل شو و بقیه روزاتو بل خوشی زندگی کن شما هر روز با دیدن شوهرت حالت بد میشه و دلت هیچ وقت باهاش صاف نمیشه کارش رقت انگیزه به دخترات هم اگه اصرار کردن بدونن سر بسته بگو که حق رو بهت بدن ولی نزار داماد بفهمه 🧡🧡🧡🧡🧡 سلام به همه گروه .درمورد خانمی که از خیانت همسرش عکس گرفته .خانم محترم باتوجه به سن شما وهمسرتون .احتمالا اقا قبلا خطا داشته .شما یک نمونه رو متوجه شدید .اگه شما منبع درامدی دارید .خونه وماشین ...به نامتون سند خورده این اقا لیاقت نداره که شما مخفی کاری وگذشت کنی .کسی که باید الگو فرزند اش باشه .واقعا شرم اوره .درثانی مهریه و چیزای دیگری بهت تعلق می گیره .برابچه هاتون .بهانه جور کنید .مگه چند سال می خواهید عمر کنید که اون صحنه چندش رو جلوتون ببینید .خدا کمکتون کنه 🧡🧡🧡🧡🧡 سلام خانم 53 ساله که شوهرش بهش خیانت کرده اگر مادر شما زنگ میزنه و شما برای عیادتش میری و بعد میبینی خوبه و برمی‌گردی و مبایل شوهرت جواب نمیده و در اون وضعیت فجیع سر می‌رسی و موفق میشی عکس بگیری و مدرک سازی کنی و آقا مجبور میشه خانه و ماشین و زمین رو بنام شما کنه همه اینا با اذن و تقدیر خداوند بوده تا مردک خائن کاملا بایکوت بشه و نتونه هیچ غلطی بکنه بنظر میرسه برای تنبیه شوهرت همینا بس باشه که البته اگر دست تقدیر خدا یار شما نبود هیچ دادگاهی نمی‌توانست چنین کاری کنه البته یک تنبیه دیگه هم هست که بستگی بنظر خودتون داره اونم به اجرا گذاشتن مهریه است ولی بخاطر بچه هاتون به طلاق فکر نکنید بزارین یک عمر با شرمندگی و خجالت با شما زندگی کنه و هر روز صد بار بمیره و زنده بشه یک هشدار هم بدم نکنه پس از گذشت مدتی با چرب زبانی و محبت و بازی با کلمات و دو تا هدیه گولتون بزنه و خانه و ماشینی که بنامتون زده ازتون پس بگیره چون صد در صد توبه گرگ مرگه و آزموده را آزمودن خطاست بقیه ی پاسخها خصوصی ایشون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ••-••-••-••-••-••-••-••
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ناصر: #پرسش_اعضا 💚 سلام عزیزم من یه جاری دارم دو سال پیش شوهرش فوت کرد دوتا پسر بچه داره، شوهرش بیمه
💚 سلام عزیزم در مورد خانمی که دبیر بازنشسته بودند و متوجه خیانت همسرشون شدن میخواستم نظر بدم خیانت کردن مرد دلایل زیادی داره ولی یه موردش برا همسر شما بیشتر صدق می‌کنه ترس از میانسالی مردها وقتی احساس می کنن که با دوران میانسالی فاصله چندانی ندارند،گاهی می خواهند برای آخرین بارلذت های دوران جوانی را بیشتر تجربه کنند البته روابطی که بر اثر این ترس شروع می شود عموما جدی وپایدارنیستند. دوست عزیز به نظر بنده شما یه فرصت دیگه به همسرتون بدین ومطمئن باشین که دیگه این کار تکرار نمیشه هر چند که ایشون با این کارشون یه زخم عمیق در وجودتان ایجاد کردن ولی این درد وزخم رو به گذر زمان بسپارین وبه خاطر خدا گذشت کنین با این کارتون خدا هم حتما بهتون کمک می‌کنه وتسکین دردهاتون میشه به امید روزی که ما خانمها هوای همدیگه رو داشته باشیم وبهم دیگه خیانت نکنیم ❣❣❣❣❣ سلام خانومی که جاریش راهنمایی نادرست بهش میده.من نمیگم حسادته.بعضیا روش زندگیشون اینه.راهنماییاشون مثل زندگیشون با جنگ پیش میره.باید از دل شوهرش پرسید.بعضی مردها واقعا دل زده میشن.شوهرمن اجازه نمیده تادم در برم.ولی اگه جایی نتونه همراهیم کنه اجازه میده خودم برم . خودش جنوب رفته بود.چندین ساعت راه بود اجازه داد منم دنبالش برم با ماشین دوستاش البته همسرانشون بودن.بستگی به شرایطش داره.تا اونجا که بتونه نمیزاره.ولی همیشه میگه تومثل گل پاکی .بهت اعتماد کامل دارم.من غیرتم اجازه نمیده.خیلی سر به زیره.خیلی با احترام وعشق باهام برخورد میکنه.بنظرم اگر بددل باشه بی حرمتی میکنه با کارو حرف.ولی اینطور نیس.مثلا بچه بغل میکنه اذیت نشم.وسایلو خودش حمل میکنه.جابرام باز میکنه.پذیرایی رو خودش انجام میده در حالی که منم توی جمع هستم.احتراماتشم ببین. عزیز من اول اینکه هنر هر کسی مال خودشه.یعنی چی من بلدم تونرو. فردا مثلا تو دوس داشته باشی به عنوان درامد استفاده کنی از هنرت، میاد هنرشو به توبده!یا حقوقشو؟یا وجهه ی اجتماعیشو.یا میگی جاریم بلده بسه دیگه😐 کاری نداشته باش بزار اونم بره توهم برو.من خودم ببینم یه کاری خوبه،بقیه رفتن راضی ان ،منم انجام میدم یاد میگیرم چه اشکالی داره.سند به نام نزدیم که. خودمم از کاری راضی باشم معرفی میکنم، بقیه دوس داشتن انجام بدن. شرایط شوهرتو درنظر بگیر ،اگر بیشتر میتونه بده یه کاری کن،یکی دوبار پولی که بهت داد براش هدیه بگیر.اگه اون ببینه تو تمامه داراییتو براش میدی اونم دست از خساست برمیداره.زبان تشکر رو جایگزین غرکن. بعد دادن خرجی دلبری بغل بوس کن باشوخی خنده بگو آخ جووون ایشاالله خدا برکت بده برام حساب باز کنی 😁.بگو ای ناقلا حقوقت که بیشتر از ایناست نمیخوای واسه حقوقه جیره خورت یه تجدید نظر کنی.پیامک عاشقانه بده وسطشم اگه اهلشه براش حدیث بفرست از احترام به همسرو ثواب خرجی دادن و... سعی کن توی خریدها از جنس گرونم قیمت بگیری هر چند نمیخریش،بعد متناسب باجیبش بخر.واگر ازچیزی خوشت اومد بهش بگو اینو دوس دارم ولی برا ماخیلی گرونه بزار گذشتتو بدونه اونم کمی دست به خرج بشه در حد جیبش برات خرج کنه. عزیزم زندگی مشترک چیزه ارزشمندیه.سر هر چیزی نباید ترک کرد ورفت.بمون یاد بگیر‌ لذت ببر.از خوبیاش تشکر کن وانتظاراتتو توی ارامش به شوهرت بگو بزار احساس بی ارزشی نکنه که بگه برات چی کم گذاشتم. هیچ کس گوش شنوا موقع عصبانیت رو نداره.به زبون بگیرش. سعی کن کمتر درد دل کنی باجاریت.بهش برسون که باهمه ی اینها زندگیتو دوس داری.بدون اطلاع یه هنری یاد بگیر تااعتما بنفس بگیری.بعدش بگو اون بره.مجازی هم میتونی.چند وقت دور از چشمش باش. میدونم سخته برات که هرجایی خودت نمیتونی بری ولی برنامه بچین شام اماده کن یه جانزدیک پارکی زیارتگاهی انتخاب کن هواخوری داشته باشی کمتر اذیت بشی. ما هفته ای دووعدشو خونه خانوادهامونیم یه روزشم بیرون شام میریم.این وسطا مهمونم میاد بقیشم خودمو باهنر وکار وکتاب😘مشغول میکنم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ••-••-••-••-••-••-••-••
❣ " فنتانیل داری بدی بهم؟! " داشتم آمپول می شکوندم که بکشمش توی سرنگ. سرمو که بلند کردم جواب همکارمو بدم، پشت سرش آدمیو دیدم که نباید می دیدم. نمی شد نگاه ازش بردارم، نمی‌شد نگاهش نکنم... " دستت...! " بریده بودم دستمو با شیشه ی شکسته ی آمپول، با دست دیگه م محکم زخممو گرفتم " یه لحظه حواست باشه به اتاق، برمیگردم الان! " صداشو می‌شنیدم از پشت سرم " خوبی؟! " نبودم! از اتاق عمل اومدم بیرون و با همون لباسا یه نفس دوئیدم تا محوطه. هوا می‌خواستم. چنگ زدم به گلوم، نباید گریه می کردم، لااقل نه الان و نه اینجا. " حالت خوبه؟! " صداش انگار رمقو از دست و پام کشید بیرون، من این صدای مردونه ی بم و خوب می‌شناختم. اونقدری خوب که بدونم همونقدری که شبیه رویاست، می‌تونه شکل یه کابوس هم باشه... برنگشتم " به شما هیچ ربطی نداره! " متعجب بود صداش " حواست هست چی داری می‌گی؟! حواست هست من کیم؟! " دستش که بازومو گرفت تنم به لرزه افتاد، با همه ی زورم بازومو از دستش کشیدم بیرون و روبه روش ایستادم " آره! خیلیم خوب حواسم هست! خیلی وقته حواسم جَمعه. شما اگه اشتباه نکنم همون کسی هستی که منِ خوش باورو جا گذاشت توی دنیای رویا و خیالی که براش ساخته بود و رفت دنبالِ یه توهم دیگه! " یه قدم اومد جلو، یه قدم رفتم عقب " حق با توئه! فقط یه توهم بود. حق با توئه! اشتباه کردم. ولی ببین منو؟! پشیمونم، برگشتم، میخوام که ببخشیم، کافی نیست؟! " خندیدم، عصبی... " نه! کافی نیست! برگشتی اما دیر، پشیمونی اما دیر، تقاضای بخشش می کنی اما دیر... دیگه دیره، خیلی دیر! " یه قدم اومد جلوتر، دو قدم رفتم عقب تر " گوشام اون قدرام دراز نیست. تو هنوزم منو فراموش نکردی، نمی تونی که فراموش کنی! تا منو دیدی... دستت داره خون میاد، بذار ببین...! " دست خونیمو گذاشتم توی جیبم. مهم نبود دست خشکیده ش توو هوا، مهم نبود حسرت نگاهش، هیچی دیگه مهم نبود... " معلومه که فراموش نکردم، معلومه که فراموش نمی کنم، آدم بزرگترین اشتباه زندگیشو فراموش که نمی کنه! " دستاشو دراز کرد سمتم. اشتباه نمی کردم، خیس بود نگاهش. " اینجا اومدنم همه ش بخاطر توئه، بخاطر روزای خوبی که باهم داشتیم، بخاطر عشقمون... بذار جبران کنم! " یه صدای پر از عشوه داشت اسمشو پیج می کرد. سعی کردم نلرزه صدام. " خودتو گول نزن. تو اگه رفتی بخاطر خودت بود، اینجا بودنتم بخاطر خودته، بخاطر خودخواهیت. دوراتو زدی دیدی هیشکی مثل من خرت نمیشه و برگشتی؟! خوش برگشتی ولی دیره دیگه، به خواست خودت رفتی اما اومدنت دیگه دست خودت نیست... توی دنیای این روزای من هیشکی منتظر تو نیست! " از زور ناباوری خشکش زده بود. اونجا موندن دیگه دلیلی نداشت. برای آخرین بار نگاهش کردم. هنوزم جذاب بود، حتی با همون چشمای قرمز و صورت خیس و سر و وضع آشفته. یه قطره اشکیو که بی اجازه چکیده بود رو صورتم با سر انگشت پاک کردم و خندیدم " دارن صدات می‌کنن. برگرد سر زندگیت و از اون در که رد شدی، فراموش کن منیم بوده یه روز و از نو شروع کن. اما این بار بیشتر حواستو جمع کن، آدما همون جایی که گذاشتیشون و رفتی، نمی‌شینن چشم انتظار برگشتنت! " بی سر و صدا عقب گرد کردم و برگشتم توی بیمارستان. دیر شده بود، خیلی... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ••-••-••-••-••-••-••-••
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
اینم ی ورزش صبحگاهی باحال که مطمئن هستم همه تون رومثل من سرحال میاره👌👌👌 بزن بریم https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
وای که چقدر این عکس جذابه دست و بال طراحش درد نکنه انشاءالله با شهدا محشور باشه چه چهره ماهی هر دوشون دارن خدا بخواد عزت بده، جوری عزت میده که همه انگشت به دهن بمونن. علی کی فکرش میکرد بشه قهرمان ملی و جوری دلبری کنه که وقتی عکسش با تصویر زیبای حضرت آقا در قاب تلویزیون ظاهر شد، آدم فقط دلش بخواد بگه: «تُعِزُّ مَن تَشاء.» 😭 علی فقط اون لحظه به جان مادر و خواهر شهید فکر کرد و پرید وسط آتش. خدا هم دنیا و آخرتش را اینجوری براش گلستان کرد. حاصل لحظه ای معامله کردن با خدا. و حاصل تربیت پدر و مادری که چنین بچه مَشتی تربیت کنند. بخیر https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
شفای،دختر فلج درشب اربعین حرم امام رضا علیه السلام یاامام رضا دخیل 😭 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
 بار دیگر نشانه‌ای از کرامت اهل بیت ( ع ) دیده شد؛ این بار کربلای معلی، حرم حسین ابن علی ( ع) و دختر بچه نابینایی که در بین الحرمین شفا گرفت. این کلیپ مربوط ششم مهر ماه 1396 است ...لطفا تا آخر ببینید ، اکر دلتون شکست ، سیم دلتون وصل شد ، اشکتون جاری شد ، حتما مارو هم دعا کنید. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
. يك ماجراى واقعی و جالب سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز این حکایت را نقل می‌کنیم که به عینه دیدم. یک روز صبح زود جهت انجام دادن پرواز وارد فرودگاه امام خمینی ره شدم، سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خداحافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال تر بودند و شور و حالی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن، نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف" پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم خلاصه وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسئول شیفتمون گفت فلانی شما برو نجف! پروازت تغییر کرده! خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتم و وارد هواپیما شدم بعد از یک ساعت شروع کردیم به مسافرگیری مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت: دو نفر باید پیاده شن !!! پرسیدیم چرا؟ گفت: از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف ... حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش می‌شکست، کاری هم نمی‌شد کرد چون دستور داده بودن و می‌بایست انجام شه! وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد. خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن . اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن! از هواپیما که داشتن پیاده می‌شدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یک ساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف .... منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمی‌کرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور می‌زدیم نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و می‌بایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه! برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسئول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت اما با تعجب شنیدیم که مسئول هماهنگی می‌گفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخاست کردن پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره !!! رفتم پیش خلبان و گفتم: کاپتان حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم، کاش شما اجازه می‌دادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده می‌کردیم خلبان که مسئول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت: شما فکر می‌کنید دلیل برگشتمون این بوده؟! باشه برید صداشون کنید بیان خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم: شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید ؟! گفت: بله گفتم : سریع زنگ بزن ببین کجان خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان اون هم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیرمرد با غرور و خوشحال دارن میان پیرزن جلوی ما که رسید گفت: فکر کردید کار ما دست شماست؟! فکر کردید شما می‌تونید جواز سفر ما رو باطل کنید چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید! گفت: آخه شما بودید می‌رفتید؟ با چه رویی برمی‌گشتیم خونه! ✍حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمی‌تونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه پیش خودم گفتم یا امیرالمؤمنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل علیه السلام شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم رفت تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت: مگه شماها نمی‌خواستید برید کربلا پس چرا نشستید؟! عرض کردیم آقا نشد ! نبردنمون! فرمود پاشید خیالتون راحت برید کربلا !!! می‌گفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیائیم "تا یار که را خواهد و میلش به که باشد" .https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
📳عوارض استفاده از هندزفری 👈استفاده طولانی مدت از هندزفری سبب 🔻کاهش شنوایی 🔻آسیب به عصب های شنوایی 🔻سردرد های طولانی و گیجی 🔻پیرگوشی و کیپ شدن گوش می‌شود. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
بعضی چیزهای عالم یکی هستند ، ولی همان یکی هم یک عالم می ارزد https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
خدایی اگر ما به برخی از حکمت ها قولا و عملا ایمان داشتیم ، تصور کنید که زندگی ما هزار برابر قشنگ تر از الان می شد https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌸 🌸🍃 حضرت حجه الاسلام و المسلمین هاشمی نژاد می فرمودند: ✍️ یک پیرمرد مسنّی ماه مبارک رمضان « مسجد لاله زار» می آمد خیلی آدم موفقی بود همیشه قبل از اذان توی مسجد بود. به او گفتم حاج آقا شما خیلی موفّق هستید من هر روز که مسجد می آیم می بینم شما زودتر از ما آمده اید جا بگیرید. گفت: نه آقا من هر چه دارم از دارم. بعد گفت: من در نوجوانی به مشهد رفتم. مرحوم « » باغچه ای در نخودک داشت به آنجا رفتم و ایشان را پیدا کردم و به ایشان گفتم: من مهم دارم دلم می خواهد هر سه تا را خدا توی جوانی به من بدهد. یک چیزی یادم بدهید. فرمودند: چی می خواهی؟ 1️⃣ گفتم: یکی دلم می خواهد در جوانی به مشرّف شوم. چون حج در جوانی یک لذّت دیگری دارد. 🔸فرمودند: به بخوان. 2️⃣ گفتم: دوّمین حاجتم این است که دلم می خواهد یک همسر خوب خدا به من عنایت کند. 🔸فرمودند: به بخوان. 3️⃣ سوم اینکه خدا یک کسب آبرومندی به من عنایت فرماید. 🔸فرمودند: به بخوان. این عملی را که ایشان فرمودند من شروع کردم و توی فاصله ی سه سال هم به حج مشرّف شدم هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم کسب با آبرو به من عنایت کرد. 📚 داستانهایی از مردان خدا صفحه۵ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d