eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
براق شدن ژله 👇🍷 ژله را باید با دو لیوان آب جوش درست کنید تا ژله تان براق شود ژله با اضافه کردن یک لیوان آب جوش و یک لیوان آب سرد کدر و بد رنگ خواهد شد برای همزدن ویکدست شدن پودروآب آنرابه روش بنماری مخلوط کنید.ظرف ژله راروی بخارآب بمدت یک تادودقیقه هم بزنید تا تمام مایع یکدست شود https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸🍃 اين سبزه با تخم شربتيه كه چهار پنج روزه اماده ميشه. برا اين سبزه من يه توپ كم باد داشتم كه يه طرفش رو فشار دادم تا صاف بشه و چسب پنج سانتي زدم كه فيكس بمونه. سمت صافش رو گذاشتم تو بشقاب بعد روش يه لايه نازك پنبه زدم و اب پاشيدم كه بچسبه، اگه سطحي دارين كه چسبندگي نداره با نخ دورش بپيچيد. بعد هم يه پارچه خيلي نازك كشيدم روش. يكي دوقاشق تخم شربتي رو دو ساعت خيس كردم و كشيدم روش پنج روزه ميشه همينی كه تو عكسه😍👌 ‎ 🎀 🌸 🎀 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
برای مهمونی روسریتو این مدلی ببند که با بقیه متفاوت باشی🥰 اینم یه مدل برای اونایی که دوست دارن کل روسریشون جلو بیوفته و از گیره و سوزن استفاده نکنن خودمم این مدلو خیلی دوست دارم هم راحته هم شیک https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎥 ✍ کامل با تمام نکات 🍩🍩🍩🍩🍩🍩🍩 😍👏 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🌺💫🌺💫🌺💫🌺
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
# نان کماج اصفهان نان کماج هم یکی نان های سنتی اصفهان هست در زمان های قدیم این نان را برای عروس و داماد ها میبردند این نان خوشمزه قدیم با تنور پخته میشد الان در فر هم میشه بپزیم شیر ۱ لیوان اب گرم نصف لیوان تخم مرغ ۳ عدد شکر ۱ لیوان ترکیب روغن مایه و کره اب شده نصف لیوان مایه خمیر ۱/۵ق غذاخوری ارد ۴ الی ۵ لیوان کنجد گردوبادام برای تزئین زعفران دم کرده ۲ ق غذاخوری ابتدا اب گرم و ۱ قاشق از شکرها و مایه خمیر را مخلوط میکنیم در اون را میگذاریم جای گرم میذاریم تا مایه خمیر عمل بیاد شیر را کمی گرم کرده زغفران و شکر را اصافه کنید خوب حل کنید حرارت را خاموش کنید بذارید خنک شه بعد ۲ تا از تخم مرغ ها و را اضافه کنید خوب مخلوط کنید یه تخم مرغ دیگه را زرده را جدا بذارید سفیده را به مواد اضافه کنید تو این مرحله اگر دوست داشتید می تونید زیره یا رازیانه هم اضافه کنید حالا ارد را کم کم اضافه کنید تا جایی مه خمیر به دست نچسبه خمیر را خوب ورز بدید تا جایی که به دست نچسبه میتونید هر وقت خیلی چسبناک بود کمی دست خود را چرب کنید خمیر را استراحت بدید تا ور بیاد بعد چونه بگیرید ۱۰ دقیقه چونه ها را استراحت بدید زرده تخم مرغ ۱ق زعفران و ۱ ق شیر یا ماست را خوب مخلوط کنید چونه ها را به قطر ۱۵ سانت باز کنید روی اون را از مواد رومال و کنجد بزنید گردو بادام میتونید در صورت دلخواه روش بذارید با حرارت ۱۸۰ درجه سانتی گراد تو فر از قبل روشن شده به مدت ۲۰ دقیقه بذارید تا روی اون طلایی شه توی فر ۲ کاسه اب بذارید تا نون ها خشک نشه همچنین در صورت دلخواه میتونید داخل خمیر گردو یا کشمش هم بریزید https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎂 کیک اسفنجی 👌 4 تخم مرغ یک پیمانه پلوپز شکر یک و یک چهارم پیمانه آرد یک چهارم پیمانه روغن مایع یک چهارم پیمانه آب ولرم مایل به داغ وانیل و بکینگ پودر هر کدام نصف قاشق چایخوری پیمانه پلوپز باشه حتما. همه مواد حتما دمای محیط رسیده باشن. فر از نیم ساعت قبل روشن بشه 180 درجه. بعد شروع به کار آرد سه بار الک شده با با بکینگ پودر وانیل با شکر مخلوط بشه. تخم مرغ ها رو در ظرف استیل بشکنید بعد شکر و وانیل روش بریزید. بعد با دور تند همزن اینقد بزنید تا غلیظ و کشدار بشه و حباب های زیادی توش مشخص باشه. بستگی به قدرت همزن داره. من معمولا شش هفت دقیقه میزنم. بعد روغن و آب را اضافه کنید با هم. بعد فقط 30 ثانیه با دور تند همزن بزنید. بعد همزن رو کنار بذارید و آرد و بکینگ پودر از قبل الک شده رو قاشق قاشق بریزید و با لیسک بصورت دورانی و آرام در یک جهت هم بزنید تا پف کیک نخوابه. بعد از آخرین قاشق آرد که اضافه کردید و هم زدید باید حباب ها داخل مواد کیک دیده بشن وگرنه قطعا کیک سنگین میشه یا اینکه به اندازه کافی پف نمیکنه. سریعا مواد رو داخل قالب که به اندازه کف قالب کاغذ روغنی انداختید، بریزید و بره داخل فر طبقه وسط. من میذارم روی طبقه ای که توری مانند هست، یعنی روی سینی فر نمی‌ذارم. برای اینکه حرارت به همه جاش یکنواخت برسه. بمدت یک ساعت با همون درجه 180(درجه فرها با هم فرق داره. چند بار درست کنید تا دستتون بیاد با چه درجه ای بهتر میشه) میذارم. تو این مدت اصلا در فر باز نشه. بعد از یک ساعت خاموش میکنم و درمیارم میزارم روی گاز یه نیم ساعت بمونه تا خنک بشه. بعدم پلاستیک میکشم میذارم یخچال که روز بعد خامه کشی کنم. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📜 📌پادشاهی قصد کشتن اسيری کرد. اسير در آن حالت نااميدی شاه را دشنام داد. شاه به يکی از وزرای خود گفت: او چه می گويد؟ ✨وزير گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسير را بخشيد. 📌 وزير ديگری که در محضر شاه بود و با آن وزير اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسير به شما دشنام داد. ✨پادشاه گفت: تو راست می گويی اما دروغ آن وزير که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود. 📚«گلستان سعدی» ✨جز راست نباید گفت✨ ✨هر راست نشاید گفت✨ ‎‌‌‌‎https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_نهم بعد از اون روز تنها همراه من معصومه بود که تمام زندگی منو میدونست معصومه دوست دوران دبیرست
حمید که میومد کنارم حالم بد میشد ،از این همه پنهان کاری خسته شده بودم هر روز به این فکر میکردم چجوری مچ حمیدو بگیرم تا اینکه بعد از دو سه هفته معصومه بهم زنگ زد و گفت ماجرای تو رو برای خاهرم تعریف کردم اون یک دوست مجرد توی تهران داره که اون جا کار میکنه دنبال یه هم خونس گفتم شاید دوست من یکی دوماهی بخاد اونجا رفت و امد کنه اونم از خدا خاسته قبول کرده به شرطی که تو یکم اجاره بدی ،گفتم یعنی برم اون جا زندگی کنم؟ معصومه گفت نه به حمید بگو یه هفته میری شهرستان ولی تهران بمون ،گفتم نمیشه هم زنگ میزنه خونمون هم به مادرش باید سر بزنم ،غیر ممکنه معصومه گفت بگو با من داری میای مسافرت ،از حرفش خندم گرفت و گفتم مسافرت؟؟؟ من تا حالا تنهایی غیر از شهرستان جایی نرفتم ،حمید میدونه،عادت به اینکار ندارم که تنهاش بزارم ،شهرستانم قبل از این ماجرا فقط یکی دوبار تنها رفته بودم اونم به خاطر مامانم ،معصومه گفت حالا با قبلا فرق داره اونم از خداشه که تو از پیشش بری تو بهش بگو ولی بگو من نمیخام برم ببین حمید خودش چی میگه ته دلم راضی به این قضیه نبودم نمیدونم چرا ولی دلم میخاست بفهمم که حمید بهم وفاداره یا نه،عین ادمی شده بودم که خودشو گول میزنه شب به حمید گفتم معصومه میگه بیا بریم مشهد زیارت کنیم ،ولی من گفتم نمیام حمید اینجا تنهاست،ته دلم منتظر بودم تا حمید بگه نرو گفت چرا نری؟ حتما برو تو اینجا افسردگی گرفتی برو حال و هوا عوض کن بعدش هم با همدیگه میریم برات دنبال کار میگردیم گفتم نه من دلم نمیخاد تو رو تنها بزارم یه وقتی باشه که دوتایی باهم بریم مشهد ته دلم هنوز امیدی به حمید و زندگیم داشتم حمید گفت نه حتما برو نگران پولش نباش من یه مقدار پس اندازدارم بهت میدم گفتم تو این اوضاع مالی خوب نیس بریم گفت تو چکار به اوضاع مالی داری؟؟؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 👇👇👇
سفر رفتن برات از هر چیزی مهمتره،بغض کرده بودم به زور جلو اشکامو گرفتم تا نریزن و گفتم باشه پس من هفته دیگه میرم مشهد زیارت حمید خندید و گفت ان شالله وقتی برمیگردی حالت خیلی بهتر بشه بهش گفتم قول میدم وقتی برگردم هیچ کدوم از این ماجراها نباشه و حالم برای همیشه خوب بشه حمید گفت امیدوارم. قرار بود اخر هفته برم مشهد شروع کردم به جمع کردن چمدونم به حمید گفته بودم که پنج شش روز اونجا می مونم حمید گفت هر چقدر دوس داری بمون سر کار که نمیخای بری منم که مدام شیفتم نمیتونم ببینمت پس بهتره اونجا باشی و حال و هوات عوض بشه ادرس خونه ی دوست معصومه رو گرفتم و رفتم پیشش دختر خوبی بود،و تازه اومده بود تهران تا کار کنه ،ماجرا رو که بهش گفتم گفت میخای چکار کنی ؟؟ گفتم کشیک وایمیستم حمید که رفت میرم داخل خونه گوشیمو روی ضبط فیلم میزارم و میام بیرون و دفه بعد میرم ببینم چی ضبط کرده که بتونم به عنوان مدرک ازش استفاده کنم واسه اینکه حمید شک نکنه بلیطمم گرفته بودم و خودش با آژانس منو رسوند ترمینال و تا وقتی که سوار نشدم خیالش راحت نشد و برگشت وقتی ماشین حرکت کرد گفتم صبر کنه یه وسیله جا گذاشتم و از ماشین پیاده شدم و رفتم خونه دوستم ،تمام اون شب تا صبح گریه کردم چ فهمیه بهم دلداری میداد و میگفت گریه نکن درست میشه صبح زود از خونه زدم بیرون تا ببینم حمید شیفته یا نه ولی شیفت نبود و از خونه در نیومد ،تمام مدت توی پارک روبه روی خونه نشسته بودم و از سرما میلرزیدم تا اینکه حدود دوازده ظهر بود که دیدم حمید از اپارتمان درومد و چند لحظه بعدش یه دختر با موهای بلوند از خونه درومد به اون قیافه و آرایشش نگاه میکردم و یاد حرف حمید که میگفت چکارش داری میره دهاتشون و میره سر کار فکر میکردم ،مطمئن که شدم حمید از خونه رفت بیرون ،رفتم داخل خونه گوشی رو گذاشتم رو حالت هواپیما و بعد هم ویدیو و پشت آینه قایمش کردم ،از قبل براش یه جایی درست کرده بودم توی جا دستمال کاغذی گذاشتمش طوری که اصلا بهش شک نکنه https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_یازدهم سفر رفتن برات از هر چیزی مهمتره،بغض کرده بودم به زور جلو اشکامو گرفتم تا نریزن و گفتم
ماجرای رفت و آمدهای من چهار روز طول کشید وقتی میرفتم میدیدم گوشی شارژش تموم شده و حافظش پر شده یا تا اومدن حمید خیلی طول میکشید یا همه چیز بود و من دیر میرسیدم بالاخره بعد از پنج روز تونستم چیزی که میخاستم رو ضبط کنم وقتی فیلمو دیدم نتونستم تمامش رو ببینم تو دقیقه ی اول حالم بد شد رفتم خونه و فقط زار میزدم فیلمو ریختم رو سی دی و با چمدونم برگشتم خونه مامانم فکر میکردم مامانم وقتی ماجرا رو بشنوه میگه حالا خیانت کرده که کرده تو باید زندگیتو بکنی میخای واسه یه زن دیگه زندگیتو ول کنی و مطلقه بشی؟ سربسته ماجرا رو به مامانم گفتم ،مامانم گفت برگرد پیش خودم تو این خونه همیشه جات خالیه و برام عزیزی به مامانم گفتم ماه هاست که از ماجرا خبر دارم و دنبال این بودم که خونه رو به نامم بزنه اونم گفت اشتباه کردی که به خاطر اون خونه با اون آدم زندگی کردی ،گریه میکردم و میگفتم با زندگیم بازی شده باید یه چیزی ازش میگرفتم نه به خاطر پولش به خاطر اینکه بدونه من انقدرام احمق نیستم مامان از ماجرای صدای ضبط شده و فیلم خبر نداشت بعد حدودا یک هفته چه حمید زنگ میزد و جوابشو نمیدادم مامانم گوشیمو جواب داد و گفت ناهید میخاد ازت جدا بشه و گوشی رو روش قطع کرد بعد از اون حمید روز بعد اومد شهرستان و با عصبانیت گفت این مسخره بازیا چیه من باید ازت طلبکار باشم زندگیتو ول میکنی و میری شهرستان میری مسافرت تقصیر منه که پروت کردم دم در خونه مامان سر و صدا راه انداخت بعد از دو روز همه خبر دار شدن که ما قرار از همدیگه جدا بشیو حمید زیر بار نمیرفت و میگفت ناهید بعد از سقط بچه افسردگی گرفته و دیوونه شده . اصلا عقلش کار نمیکنه باید بره روانپزشک و تیمارستان روز بعد مادرش اومد خونمون گله شکایت میکرد که تو مدام حمیدو تنها میزاشتی و الانم که طلاق میخای این چه زندگیه بچه ی من چی کم گذاشته حمید هم همراهش بود میگفت چیزی کم نذاشتم زیاد گذاشتم پرو شده گفتم زیاد گذاشتی موقعی که من میومدم خونه مادرم تو یکیو میاوردی توی خونمون حمید با تعجب بهم نگاه کرد و گفت چی چرت و پرت میگی ناهید؟؟ همه میدونن که من ادم اینکارا نیستم اگه ادمش بودم لااقل باید یه زنگی پیامکی چیزی توی این گوشی وامونده باشه،بیا جلوی مادرم و مادرت این گوشی رو باز کن اگه حتی یه پیام یا اسم یه زن غریبه بود حق با توعه گفتم زن غریبه که نیست عشق توعه یادته بهش میگفتی ناهید میره دهات خودشون میره سرکار برمیگرده و ماستشو میخوره؟؟ حمید یه لحظه جا خورد بهم نگاه کرد و گفت این حرفارو کیی بهت زده؟؟ گفتم خودش بهم گفته چیه نکنه فکر کردی اون دلش واسه تو میسوزه بدبخت از روز اول آمارتو بهم میداد صبوری کردم که از روز اول نیومدم به مادرم و مادرت بگم ولی تو پررو تر از این حرفا بودی هر دفه منو به یه بهونه میفرستادی شهرستان و باهاش خوش میگذروندی آمار همه کاراتو دارم حتی آمار رنگ مویی که رو سرش میذاشت دارم. یه روز یاسی یه روز بلوند ،میومد تو خونه ی من دلبری ،فکر کردی من این قدر خر بودم که حالیم نشه ؟؟ درسته به قول تو دهاتیم ولی احمق نیستم حمید به تته پته افتاده بود باورش نمیشد از همه چی خبر دارم ولی بازم منکرش بود و گفت نمیدونم این حرفارو کی بهت زده ولی هر کی زده پدرشو درمیارم به خاک سیاه مینشونم اونی که بیخود زندگی منو به هم بزنه https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_دوازدهم ماجرای رفت و آمدهای من چهار روز طول کشید وقتی میرفتم میدیدم گوشی شارژش تموم شده و حاف
مادرش مدام نفرین میکرد که زندگی پسر منو خراب کردی مدام اینور اونور بودی حالا هم که اینجوری بهش تهمت میزنی خدا ذلیلت کنه ،جیغ و داد راه انداختم و جفتشونو بیرون کردم به یه ساعت نکشیده بود که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره ،یه شماره غریبه بود گوشیو جواب دادم صدای یه زن توی گوشی پیچید گفت بیچارت میکنم معلوم نیس کدوم خری آمار منو به تو میداده من که میدونم کار کیه سلاممو بهش برسوت بگو منم کم آتو ازش ندارم جلوی شوهرت آبروتو میبرم ،خاسته با اینکار رابطه ی من و حمیدو خراب کنه ،بدبخت حمید تو رو نمیخاد فقط حمال خونش بودی گفتم میخاد یا نه فعلا داره التماسم میکنه منم به اون زندگی برنمیگردم آدم چیزی رو که بالا آورده دیگه نمیخوره ارزونی خودت ،قبل از اینکه حرفی بزنه گوشی رو قطع کردم و زنگ زدم به حمید گفتم اخرین باری باشه که این زنیکه به من زنگ میزنه،عربده میزد و میگفت کدوم زن؟؟؟ چرا چرت پرت میگی ،گفتم همین که الان بهش آمار دادی که آمار تو بهم داده دوباره بهم زنگ زد این دفه صدم که داره بهم زنگ میزنه خدا شاهده یه بار دیگه زنگ بزنه میرم از جفتتون شکایت میکنم حمید گفت برو شکایت کن ببینم کی حرف توی روانی رو باور میکنه؟ گفتم حرف منو باور نمیکنن ولی سند و مدرک دارم داد زد چه سند و مدرکی؟؟؟ گفتم به موقعش میفهمی. بعد اون روزا حمید رفته بود تهران و من برای کارای طلاق اقدام کردم ،احضاریه برای مادرش رفته بود و مادرش آمده بود جلو در خونه و به سر و صدا و گریه زاری که تو داری پسر منو بدبخت میکنی ،بهش گفتم باید طلاقمو بده دوسه ماه از بودن توی خونه ی مادرم گذشته بود،جلسه اول دادگاه حمید نیومد ،برای مادرش پیغام فرستاده بودم که بیاد طلاقمو بده،مادرشم گفت که حمید گفته موهاش عین دندونات سفید بشه طلاق نمیدم مهرم رو گذاشتم اجرا ،حدود پنج شش ماه گذشته بود که دوست حمید زنگ زد و گفت ناهید خانم روزی که من اومدم ضامن حمید شدم و از حساب من وام برداشتین برای حمید قرار بود قسطا رو بدین نه اینکه چند تا چند تا رو هم بشه و از حقوق من کم بشه به خدا منم هزار تا خرج دارم زندگی دارم زن دارم گفتم زندگی حمید به من ربطی نداره من و حمید داریم از هم جدا میشیم، منم ازش طلبکارم مهریمو میخام همین روزاست که به خاطرمهریه بندازنش زندان دوستش میگفت یعنی چی اون روز شما گفتی من خودم ضمانتش میکنم گفتم کدوم ضمانت،بهت چک دادم یا سفته؟؟؟ گفت زبونی که گفتی بهت چک و سفته میدم ،گفتم زبونی رو خیلی ها خیلی حرف میزنن برو بندازش زندان از خودش که چک و سفته داری گفت یعنی چی؟؟؟ من همکارمو بندازم زندان؟؟ به خدا حمید زیر قرضه شما که از اوضاعش خبر داری بیا و خانومی کن اون خونه ای که به نامت زده رو بفروش هم مارو از گرفتاری نجات بده هم شوهر تو گفتم اون خونه رو حمید به نام من نزد خودم برای خودم خریدم از پول طلاها و پس اندازم ،برین دادگاه بپرسین از هرکی میخاین بپرسین چند ساله دارم کار میکنم و کلی طلا و پول داشتم حمید هم اون پولا رو خرج زن بازیش کرده https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d