💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷صبح یکشنبه تون
معطر به عطر خوش صلوات ❤️
بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💖
و خاندان پاک و مطهرش 🌷🍃
❤️اللّهُمَّ
🌼🌷صَلِّ
🌼🌼❤️عَلَی
🌼🌼🌼🌷مُحَمَّد
🌼🌼🌼🌼❤️وَ آلِ
🌼🌼🌼🌼🌼🌷مُحَمَّد
🌼🌼🌼🌼❤️وَ عَجّلْ
🌼🌼🌼🌷فَرجَهُمْ
🌼🌼❤️وَ اَهْلِکْ
🌼🌷اَعْدَائَهُمْ
❤️اجمعین
یکشنبه تون بیمه با ذکر صلوات🌷🍃
🌼🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️نیایش صبحگاهی
یارب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج بغیر خود مگردان ما را
ابوسعید_ابوالخیر
🌺امروز روز بهترینهاست💐
روز دوباره برخواستن ،
روز دوباره شاد زیستن و شاد کردن دیگران
تو آتشفشانی ازجنس عشق وامید هستی..
امروزت را زندگی کن بخاطر تمام آنهایی
که در کنارت هستند...
امروزت را عاشقانه پروازکن در آسمان قلبت ..
تو تولدی دوباره یافتی در صبح امروز
تولدت مبارک ای مهربان ...
سلام دوستان و عزیزان🍃💚
یه حس خوب ، یه صبح خوب،
یه روز خوب ، همه اینها
آرزوی منه برای شما دوستان عزیزم
امروزتون قشنگ و سرشار از آرامش
🌼🍃
سلام دوستان☘
صبح یکشنبه تون بخیر
نگاهتون به زیبایی عشق
آرزومندم خدا
امروز
سرنوشتی زیبا
زندگی پراز عشق
دلی شاد
و زندگی پراز امید
و روزی پراز موفقیت
براتون رقم بزنه
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
سلامم را
درصدفِ عشق میگذارم
تا رودخانهٔ محبّت
آن را به اقیانوسِِ
دلت برساند...
سلام
صبح زیبای بهاریتون بخیر و نیکی
امروزتون پر از خوشی و نیکبختی🌹
🌼🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️خدایا!
اگـر مـا انسـان هــا می تــوانیم بـه هم
محبت کنیم؛
اگــر قلبمان بــرای یکدیـگر مـی تپد؛
فقـط و فقـط بــه یمن حضـور تــو در
دلهایمان است؛
و گرنه
مشتی خــاک کـــه خبری از گوهـر والای
محبت ندارد، چه برسد به عاشق شدن!
پروردگار نازنینم!
سپــاس کـه بـا حضورت در قلب هــایمان،
ما را لایق محبت کردن ومحبت دیدن کردی.
🌼🍃
سلام و صد سلام
به دوستان گلم🌷
یکشنبه تون بخیرو شادی
این گلهای زیبا🌷
تقدیم به شما خوبان
روزتون شيك و طلايي🌷
🍃🌼
☀️خورشید هر روز صبح
بخاطر زنده بودن ما
طلوع می کند ☀️
سهمت را از زندگی💕
همین امروز بگیر🌷
صحبت سرشار از شادی و لبخند 😊
و برکت و حاجتی روا شده
صبحتون پر حس ناب زندگی 🥰
🌼🍃
🌷همگروهی های گلم
🍃🌼یک شاخه گل زیبا
🌷ازجنس خوش نامی
🍃🌼یک سبد ستاره ازجنس
🌷خوشبختی
🍃🌼و دنیا دنیا آرزوهای خوب
🌷و شاد دارم
🌷تقدیم به شما دوستان ارجمندم🌷
🌷یکشنبه تون گلبارون 🌷
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
رقص قشنگ 😍😍اینا هم دل دارن بخدا😄
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️خدایا!
اگـر مـا انسـان هــا می تــوانیم بـه هم
محبت کنیم؛
اگــر قلبمان بــرای یکدیـگر مـی تپد؛
فقـط و فقـط بــه یمن حضـور تــو در
دلهایمان است؛
و گرنه
مشتی خــاک کـــه خبری از گوهـر والای
محبت ندارد، چه برسد به عاشق شدن!
پروردگار نازنینم!
سپــاس کـه بـا حضورت در قلب هــایمان،
ما را لایق محبت کردن ومحبت دیدن کردی.
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
حموم رفتن خودتونو به یاد بیارید 🙄
ماهم حموم میکردیم اینام حموم میکنن خدایی 😍😍
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️امام علی (ع) فرمودند:
۱ _خودخواهی اساس نابودی است
۲_ فروتنی و تواضع نردبان بزرگواری است
۳_ نگاه بد دیده بان فتنه ها و سختی هاست
۴_ اسرافکاری هم نشین فقر است
۵_ وفاداری قلعه سروری میان مردم است
و اطاعت از دستورات خدا سبب آبرومندی
و عزت میان مردم است ...
غررالحکم ص۶۶
🌷🌷
کسی که در انفاق نمودن و احسان به مردم
یقین به جبران وعوض پروردگار دارد ..
احســان و بخششاش در راه خـــدا بیشتر
خواهد شد ..
چنانچه خدای متعال در سوره سباء آیه ۳۸ فرمود : و خــــــدا در وعــــــــده خــود برای
جبران احسان شما تخلف نمی ورزد ...
طرائف الحکم ج۱ ص۳۵۶
🌷🌷
خـــودخـــواهی و تکبر به هنـــگام ریاست
و حکمرانی خواری و ذلت به هنگام بر کنار
شدن از آن پست را در بر دارد ...
غررالحکم ص ۶۴
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف ن.دشتی
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
فیلم از طرف ن.دشتی
*⬆️اگر خیلی ناامیدی از عنایات الهی این کلیپ وبازکن اما با ذکر یا ابالفضل یَلِ ام البنین *😭😭
*دلت شکست یه یا ابالفضل هم خرج ملتمسین به دعاکن *
*التماس دعای فرج 🙏🙏🙏😥😥😥😥😥😥😥*
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
📌 #طرح_مهدوی ؛ #عاشقانه_مهدوی
🔹 گل نرگس! نمیدانیم چه شد این همه عطر نرگس را از یاد بردیم. شما دعایی کن، شاید به حرمت دعایت ماهم برگشتیم.
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره 💚💜
🔆 امروز هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
🔸 به سوی تو، به شوق روی تو
به طرف کوی تو، سپیده دم آیم
بگو کجایی؟
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
جان آقام (عج)
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
ای کاش به زودی فصلِ همیشه بهارِ خدا بیاید ...
ای فصلِ وصل در طلبت رفته جانِمان
▪️عجِّل علیٰ ظُهورکَ یا صاحب الزّمان
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
﷽
#سلام_امام_زمانم♥️
بهار از پشت چشمان توظاهرمیشود روزی
زمین با ماه تابانت مجاور می شود روزی
صدایت میرسد از پشت پرچینها و دالانها
سکوت راه در، گامت مسافر میشود روزی
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
رهبر معظم انقلاب:
ما که منتظر امام زمان هستیم باید در جهتی که حکومت امام زمان(عج) تشکیل خواهد شد ، زندگی امروز را در همان جهت بسازیم و بنا کنیم
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
یادِ شما؛
ابر بهارےست
که بر چشمانم مےبارد
و هر قطرهاش،
قلبم را پُر از شکوفه مےکند
آرےبا شما
از قلب پاییزےام؛
نغمهےِ بهار مےآید!
وقتےبیایے
فصلِ دنیا؛
همیشه بهار مےشود
سلامزیباترینبهار
چه روزے شود روزے که
صبحم را با سلامِ به شما
خوشبو کنم مولاے من
هر گاه سلامتان مےدهم
بند بند وجودم
لبخندتان را احساس مےکند
سَلامٌ علےٰ آلِ يٰس ...
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡رامےبینم.
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
پاداشِ هزار شهید✨
#امام_سجاد علیه السلام:
هرکس در زمان غیبت قائم ما بر موالات و دوستی ما بمیرد خداوند پاداش هزار شهید مانند شهیدان بدر و احد به او عطا میکند.
📚میزان الحکمه،ج۶،ص۷۲
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
شوقِ دیدار✨💖
#امام_محمد_باقر علیه السلام:
وقتی مهدی عجلاللهتعالیفرجهشریف وارد کوفه میشود، بر فراز منبر قرار میگیرد، سخن آغاز میکند، در حالی که مردم از شدت شوقِ دیدارش آنچنان میگریند که از شدت گریه نمیفهمند امام علیه السلام چه میفرماید.
📚اعلام الوری،ص۲۷۱
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔊 #صوت_مهدوی
📌 #پادکست «خودشو بخوایم»
👤 استاد #رائفی_پور
⁉️ امام زمان رو برای چی میخوایم؟
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎬 #کلیپ «ورود امام زمان ممنوع»
📽 تهیه و تولید اولین #کمیک_موشن مهدیاران
👤 استاد #دانشمند
🔸 روایت داستانی واقعی از خواب یک جوان تهرانی درمورد امام زمان...
⁉️ اگر آیفون منزلتون زنگ بخوره و امام زمان پشت در باشه، چقدر آمادهای که همون لحظه در رو به روی آقا باز کنی؟ حاضری همین الان گوشی موبایلت رو بدی امام زمان تا چک کنه؟
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
روزی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی در محفل درس فرمودند:
یکی از دوستان میگفت، در مراقبتی که داشتم، مکاشفهای روی داد به حضور حضرت رسول الله الاعظم(صلی الله علیه و آله) شرفیاب شدم از آن حضرت ذکر خواستم، فرمودند:
«من به شما ذکر سکوت میدهم»
👌 یک تکنیک ساده و مهم برای مهار زبان بی حساب :
«قاعده مکث»
این را تمرین کنید و بر زندگی خود ««ملکه»» کنید که قبل از هر سخنی؛ مثلا ده ثانیه مکث کنید و خوب فکر کنید که این حرفی که میزنم رضایت خدا در آن است یا رضایت شیطان؟!
آیا این حرفی که میزنم مشکلی را حل میکند و امید می بخشد یا نه؟!
اینکه این حرفی که میزنم آیا واجب است یا حرام؟!
اگر واجب نیست «نگویم»؛ به همین سادگی!
این را ملکه کنید و تمرین کنید...
بعد از یک مدت خود به خود کم حرف خواهید شد.
نکته پایانی و مهم:
به قول معروف؛ کلمات بیشتر از گلوله ها آدم کشتند!
حال انسان یا خودش را میکشد و اهل النار میشود، یا شخص دیگری را!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف ن.دشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف ن.دشتی
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#كارتينگ #پارت_٤٥ #زينب_عامل صداي بوق اشغال با جملهی پر خشم بابک مخلوط شد. _پسرهی کله شق. قرارش ر
#كارتينگ
#پارت_٤٦
#زينب_عامل
خدا را شكر كه مامان پيشمان آمد و اجازه نداد ارسلان بيشتر از اين مؤاخذهام كند.
البته تغييري در وضعيت ايجاد نشد، چون مامان هم دقيقا همان سؤال ارسلان را داشت.
وقتي ماكان هم به جمعشان اضافه شد تقريبا با داد گفتم:
_ واي توروخدا. يكي هم كه پيدا شده كمكون كنه ولم نميكنيد. بذارين بابا بياد بيرون توضيح ميدم.
كنارشان زدم و روي نيمكتها نشستم و سرم را ميان دستانم گرفتم.
بقيه هم كه حالم را ديدند سكوت كردند.
نيم ساعت طول كشيد و وقتي ديدم بابا را دستبند به دست آوردند بلند شدم و همراه بقيه خودم را به سمتش رساندم.
سرباز اجازه نداد ما داخل اتاق شويم، فقط مرد شاكي كه انگار رفته و تازه برگشته بود وارد شد.
يك ربع بعد وقتي بابا و بابك از اتاق بيرون آمدند بلند شدم و سمتشان دويدم.
دلم براي بابا تنگ شده بود. دلم امنيت مي خواست، دلم مي خواست بابك بفهمد كه من تنها نيستم. بايد ميفهميد كه من فقط عزيز پدرم بودم.
بي هوا دستانم را دور كمر پدرم حلقه كردم و سرم را روي سينه اش گذاشتم.
سرم را بوسيد و كمرم را نوازش كرد.
كمي بعد از آغوشش جدا شدم و ناچار تشكر آميز نگاهی به بابک انداختم كه لبخندي زد و رو به پدرم گفت:
_ من مي رسونمتون جناب مشتاق.
بجای بابا ارسلان كاملا با خشونت جواب بابك را داد.
_ نيازي به زحمت كشيدن شما نيست. وسيله هست.
بابك لبخندش را تكرار كرد و جواب داد:
_ پس با اجازتون.
بابا حين اينكه با بابك دست داد تشكر كرد و بابك از ما جدا شد و جلوتر بيرون رفت.
سكوت پدرم نشان اين بود كه قرار است جلسهي مفصلي با هم داشته باشيم.
مشكل به ظاهر حل شده بود، اما بجايش مشكلات بيشتري ظهور كرده بودند.
وقتي وارد حياط كلانتري شديم بابا نتوانست خودش را كنترل كند و گفت:
_ مانيا كار خوبي نكردي كه از پدر كارآموزت كمك گرفتي.
بابك هفت خط ترين مردي بود كه ديده بودم.
نميدانستم در جواب پدرم چه بگويم. من دوست نداشتم به پدرم دروغ بگويم، اما از گفتن حقيقت هم عاجز بودم.
با هول و بي منطق گفتم:
_ پولشو كه نخورديم. پسش مي ديم.
چيزي نگفت. ارسلان وظيفه ي رساندن ما به خانه را بر عهده گرفت.
وقتي رسيديم، قبل از پیاده شدنم بلافاصله گفت:
_ مانيا بي زحمت تو بمون كارت دارم.
واقعا حوصله نداشتم، اما فرصت مخالفت هم نبود. بخصوص که بابا هم سرش را تکان داد که یعنی مشکلی نیست.
بقيه پيدا شدند و من هم ناچار پياده شده و روي صندلي جلو نشستم.
ماشين را حركت داد و تا خواستم اعتراض كنم غريد:
_ بايد حرف بزنيم!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#كارتينگ #پارت_٤٦ #زينب_عامل خدا را شكر كه مامان پيشمان آمد و اجازه نداد ارسلان بيشتر از اين مؤاخذه
#كارتينگ
#پارت_٤٧
#زينب_عامل
موضوع صحبتش را ميدانستم. قطعا ميخواست راجع به بابك بداند. باز داشت تحريكم ميكرد تا دمش را قيچي كنم. وقت هايي هم كه من كاري به كارش نداشتم و تمام سعيام را ميكردم تا مهربان برخورد كنم خودش خراب ميكرد. هر لحظه منتظر پرسيدن سؤالاتش راجع به بابك بودم، اما در سكوت و عصبانيت فقط ميراند. ديگر سكوتش داشت حوصلهام را سر ميبرد. مگر دنبال حرف زدن نبود؟
خودم شروع كردم. بي حوصله گفتم:
_ نميخواي شروع كني؟ مگه دنبال حرف زدن با من نبودي؟
منقبض شدن فكش را ديدم. گره انگشتانش دور فرمان آنقدر سفت بود كه انگشتانش به سفيدي ميزد.
خودش هم فهميد که اگر اينگونه به رانندگي ادامه دهد مقصدمان بجاي خانه به بيمارستان و يا قبرستان تغيير ميكند.
بدون اينكه راهنما بزند و كاملا بي هوا فرمان را به راست چرخاند و ماشين را پارك كرد.
شانس آورده بود كه پشت سرش ماشيني نبود، وگرنه قطعا از الفاظ ركيك و پر محتوا بي نصيب نميماند.
كمربندش را باز كرد و كامل سمتم چرخيد. چشمان خروشانش را روي صورتم چرخاند و پر حرص پرسيد:
_ چرا نگفتي بهم؟ چرا نخواستي من برات پول جور كنم؟ از بابام متنفري؟ از مامانم متنفري؟ باش! قرار نبود اونا بفهمن. فقط كافي بود بهم زنگ بزني. چرا بايد ماندانا به من خبر بده چي شده؟
دستم را به دستگيره گرفتم تا در را باز كرده و پياده شوم كه سريع دستم را گرفت و مانع شد.
صاف در چشمانش خيره شدم.
ديگر براي امروز بس بود. به مرز انفجار رسيده بودم.
_ براي اينكه ميدونم نبايد روي تو حساب كنم.
براي اينكه نميخوام هيچ رقمه وارد زندگيت شم.
چشمان قرمزش از عصبانيت بود يا ناراحتي معلوم نبود، اما در صدايش هم بغض و هم حرص مشهود بود.
_ رو من نميتوني اما رو مرد غريبه ميتوني حساب كني؟
نكنه قصد داري وارد زندگي اون بشي؟
زياده روي كرده بود. خط قرمز را رد كرده بود و پي در پي دنده عوض ميكرد و حواسش نبود چرخ سنگين حرف هايش مستقيم از روي من رد ميشود لهام ميكند.
_ چرا يه مرد هفت پشت غريبه بهت هشتاد ميليون پول ميده؟ چطوري راضيش كردي؟
چطوري آدم هفت پشت غريبه آشناتر از پسرداييت شده كه جونش واست در ميره؟ جوري كه يه جا هشتاد ميليون پول ميده بهت؟
آخر جمله اش را فرياد زد:
_ هان؟
داد نزدم. تمام حرص و عصبانيت و غم و غصهام از حرف هايش را در آن دو كلمه ريختم. غليظ ادايش كردم.
_ خفه شو!
جملات بعدي بي فكر و رگباري بودند.
_ ميدوني چرا به غريبه رو انداختم؟ چون از فاميل شانس نداشتم، چون وقتي پنج سال پيش داشتم رو تخت بيمارستان جون ميدادم همين فاميلم كاري كرد كه بابام امروز به اينجا برسه. باباي تو باعث و باني بدبختياي ماست. اگه يه ذره غيرت داشت و پشت شريكش كه باباي من بود وايميستاد الان من كاسه ي گدايي جلو غريبه دراز نكرده بودم.
صدايم به قدري بلند بود كه حس ميكردم تارهاي صوتيام آسيب ديدهاند.
_ ميدوني چرا رو تو حساب نميكنم؟ چون تو هم پسر همون پدري!
ديگر حرمتي كه در اين چند سال ميانمان بود شكسته بود. حرف هايي زده بودم كه سال ها روي دلم سنگيني كرده بودند. قطعا كه ارسلان از آن ها خبر داشت، اما اينكه خودم آن ها را به زبان بياورم فرق داشت.
حالا نوبت او بود. دايي من اگر بدترين دايي و شريك دنيا بود باز پدر ارسلان محسوب ميشد. به او برخورده بود كه من اين چنين راجع به پدرش صحبت كردهام. او هم خشمگين بود.
_ باباي من جز اينكه حقشو برداشت چيكار كرد؟ وقتي دارم احترامتو نگه مي دارم از حد نگذرون.
پوزخندي زدم. در ماشين را باز كردم. اينبار جلويم را نگرفت. قبل از پياده شدن گفتم:
_ من وقتي بلد نيستم حرمت نگه دارم پس فاصلهتو باهام حفظ كن. در ثاني من مجبور نيستم در رابطه با كارام به تو توضيح بدم.
حدتو حفظ كن. نذار هي من گوشزد كنم. بابای تو هم کار خاصی نکرده!
پياده شدم و حتي نگاهش نكردم تا واكنشش را ببينم.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d