💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیزدهم گوشمو چسبوندم پشت در شنیدم که گفت: نه بابا به خوشگلی همون قبلیه. شکم به یقین تبدیل شد
#قسمت_پانزدهم
خانم علیمی خواست بره که یاسمن پرید جلوش و گفت:
نه اتفاقا نرو کجا می خوای بری؟
وایسا بذار تکلیفمو روشن کنم. من مگه مسخره ام؟..
داشتم از خجالت آب می شدم.
با التماس گفتم: یاسمن خواهش میکنم خانم علیمی مهندس ناظر اینجان هیچ ربطی به چیزایی که میگی ندارن آبرو ریزی نکن...
یاسمن جیغ زد: بیخود نمی خواد سرمو شیره بمالی خودم خوب می دونم. این زن گول پول تو رو خورده. واست چی کم گذاشتم فرزاد این بود جواب زحمتای من؟ جواب عشق و اعتماد من؟...
خانم علیمی عصبی رو به من گفت: آقای رضوی این خانم چی میگن من همسر و بچه دارم این حرفا چیه؟...
یاسمن یه تای ابروش رو داد بالا و گفت: دیگه بدتر! دیگه بدتر! رابطه با زن شوهردار و بچه دار.. وای خدا این چه سرنوشتی بود نصیب من شد؟...
همه جلوی در جمع شده بودن. آبروم رفته بود درست مثل آبی که بریزه زمین هیچ چاره ای نداشتم
. سرم پایین بود یاسمن همچنان سخنرانی می کرد و من مثل کسی بودم که دیگه هیچی واسه از دست دادن نداره.
خانم علیمی هم عصبی شده بود و داشت جوابش رو می داد و می گفت به جرم تهمت از یاسمن شکایت می کنه...
💚💚💚💚💚💚💚💚
#ادامه_دارد
#قسمت_شانزدهم
با عجز رو به خانم علیمی گفتم: خواهش می کنم شما بفرمایید من ازتون معذرت می خوام.
این زن روانیه بدبخت شده دست خودش نیست.
انقد شک کرده که تمام روحش سیاه شده.
من از شما عذر می خوام...
با زور خانم علیمی رو راضی کردم تا بره از اتاق بیرون.
یاسمن داشت مثل زنای کولی جیغ می زد و به سر و صورتش می کوبید.
کی انقد عوض شده بود که نفهمیده بودم؟! کی انقد بد شده بود؟ مگه من چیکار کرده بودم؟ همونطور زل زده بودم بهش.
خونم به جوش اومد با عصبانیت داد زدم: خفه شو یاسمن!
وقتی خانم علیمی رفت رفتم سمت یاسمن بازوش رو گرفتم کشون کشون آوردمش سمت میز.
در اتاق رو بستم و رو به بقیه که جلوی کانکس جمع شده بودن گفتم: برید سر کارتون!...
یاسمن داشت مثل ابر بهار اشک می ریخت و من، دیگه قار و قور شکمم یادم رفته بود.
رفتم جلو بدجور قاطی کرده بودم با ناراحتی گفتم: این چه کاریه یاسمن؟ تو از من چی دیدی که اینطوری می کنی؟ مگه من هرزه ام که انقد بهم شک کردی؟ صادقانه دوستت دارم همه ی هستیمو ریختم به پات خیلی واسم سنگینه که اینطوری داری درباره ام قضاوت می کنی و آبرومو می بری. از زندگی ناامیدم کردی...
یاسمن با نفرت نگاهم کرد و گفت: این غذاها چیه؟ با هم داشتید می خوردید؟ فرزاد تو به من خیانت کردی مگه من چی کم گذاشتم؟...
دستاشو گرفتم و گفتم: این غذا به این دلیله که از دیروز گرسنم.
به هر چیزی که قبولش داری قسم تو تنها زن زندگی منی جز تو به هیچ زنی تا حالا فکرم نکردم چرا چند روزه شکاک شدی ......
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ادامه_دارد
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_پانزدهم خانم علیمی خواست بره که یاسمن پرید جلوش و گفت: نه اتفاقا نرو کجا می خوای بری؟ وایسا ب
#قسمت_هفدهم
مگه از من چی دیدی که انقد عوض شدی؟...
سرشو انداخت پایین و هیچی نگفت. دلم خیلی گرفته بود چرا یاسمن اونطوری میکرد؟
بدون اینکه چیزی بگه از اونجا رفت. من موندم و غذایی که یخ کرده بود و اشتهایی که کور شده بود.
آهی کشیدم و تا غروب فقط به اون آبروریزی فکر کردم.
به اینکه الان می گفتن عروس جوونش اونطور اومده سر کار پس حتما ریگی به کفششه و تو ذهن همه تبدیل شده بودم به یه آدم کثیف.
با این رفتاراش کم کم داشتم ازش سرد می شدم. اصلا مات و مبهوت بودم یعنی چی دلیل این کارا؟
چند روز تو قهر موندیم و اصلا لام تا کام باهاش حرف نمی زدم. هیچی درست نمی کرد و منم بیرون غذا می خوردم.
سر هیچ و پوچ داشت زندگیم میپاشید از هم. یه شب تصمیم گرفتم برم خونه باهاش حرف بزنم تکلیفمو روشن کنم نمی شد که این ظلمو تحمل کرد آخه مگه چیکار کرده بودم؟
یه شاخه گل گرفتم رفتم خونه. یاسمن تو حموم بود تصمیم گرفتم تا میاد زنگ بزنم پیتزا بیارن تا کنار هم شام بخوریم و تموم شه این بچه بازیا.
همین که اومد دید اومدم رفت تو قیافه رفتم جلو با مهربونی گل رو گرفتم طرفش و گفتم: عزیزم خواهش می کنم تموم کن این دوریو من که کاری نکردم اینطوری مجازاتم می کنی.
تو آبرومو بردی ولی خب مهم نیست بیا همه چیزو فراموش کنیم. بیا تموم کنیم این مسخره بازیا رو...
یاسمن چیزی نگفت و سکوت کرده بود. باز هم جای شکرش باقی بود که بلوا به پا نکرد.
پیتزا رو آوردن یاسمن رو صدا زدم و گفتم: بیا شام رسید...
اومد بیرون نگاهی به پیتزا انداخت و نشست کنارم.
یه تیکه دادم دستش و گفتم: بخور عزیزم. اخماتو وا کن دیگه... با بغض گفت: من چقد برات مهمم فرزاد؟...
بغلش کردم و گفتم: این حرفو نزن دیوونه تو همه چی منی نمی تونم جز تو هیچ کسو دوست داشته باشم.. سرشو انداخت پایین و گفت: اگه من نباشم زود ازدواج می کنی مگه نه؟...
نوک دماغش رو کشیدم و گفتم: دیگه اینطوری نگو. همون یاسمن قبل باش. اصلا می خوام بریم مسافرت، یکم حال و هوامون عوض شه.
نظرت چیه؟...
سرشو تکون داد. از اینکه داشتیم مثل سابق خوب می شدیم خوشحال بودم.
تصمیم گرفتم بریم کیش تا هم کلی خرید کنه و هم حال و هواش عوض شه و بگرده.....
💚💚💚💚💚💚💚💚
#ادامه_دارد
#قسمت_هجدهم
وقتی از سر کار برگشتم
یاسمن با ذوق اومد استقبالم و گفت: فرزاد یه خبر داداشم اینا هم می خوان برن کیش.
نظرت چیه با هم بریم؟...
با تعجب پرسیدم: کدوم داداشت؟ ولی من دوست داشتم دوتایی بریم!..
خودشو لوس کرد و گفت: فرزاد به نظرم با هم بریم بهتره بیشتر خوش میگذره. هم اینکه کدورت های بینمونم رفع میشه. تو نمیدونی چقدر خوبن یه سری باهاشون بگردی عاشقشون میشی.
باور کن اصلا اونطور که تو فکر می کنی نیستن..
اصلا از این پیشنهاد یاسمن خوشم نیومد. چرا باید سفر دونفرمون رو تبدیل به یه سفر خانوادگی میکرد؟ اونم با کسایی که هیچ ازشون خاطره ی خوشی نداشتم؟
سکوت کردم و ترجیح دادم چیزی نگم که دوباره دعوامون بشه.
سرمو تکون دادم و گفتم: هرجور خودت مایلی اگه با اون بیشتر بهت خوش میگذره مشکلی نیست بگو بیان..
یاسمن با ذوق بالا و پایین پرید و گفت:خیلی خوب میشه توی فرودگاه قرار میزاریم تا همدیگرو ببینیم تو نمیدونی چقدر خوش میگذره مطمئن باش بهترین سفر عمرت میشه..
سرمو تکون دادم و گفتم: امیدوارم...
خیلی ناراحت بودم اگه هم شکایت میکردم مطمئناً میگفت از خانواده من خوشت نمیاد و دوباره دعوا می شد.
با ناراحتی دیگه مایل نبودم برم مسافرت ولی خوب چه میشه کرد لوازممون رو جمع کردیم و رفتیم فرودگاه.
خانواده برادرش هم حاضر و آماده اومده بودن فرودگاه. از دور برادرش یوسف برامون دست بلند کرد.
یاسمن با ذوق گفت: اوناهاشن!..
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_هفدهم مگه از من چی دیدی که انقد عوض شدی؟... سرشو انداخت پایین و هیچی نگفت. دلم خیلی گرفته بو
#قسمت_نوزدهم
رفتم نزدیکش و سلام کردیم. هنوز دلم از نگین بابت اون اتفاق چرکین بود و همیشه ته دلم بهش شک داشتم که کار، کار خودشه.
طوری همه این فیلم ها رو در آورد که تبرئه بشه.
چاره ای جز این نداشتم که به خدا واگذارشون کنم. با هم سوار هواپیما شدیم و به طرف مقصد راه افتادیم.
من از قبل برای دو نفر هتل رزرو کرده بودم و دیگه برام مهم نبود اونا چطور میخوان اونجا اقامت داشته باشن.
یاسمن از لحظه ورود منو انداخت با یوسف و خودش رفت بست کنار نگین نشست و شروع کردن به خنده و گفتگو.
انقدر گرم صحبت بودن که اصلاً یادش رفته بود منم وجود دارم.
وقتی رسیدیم کیش یاسمن با ناراحتی گفت: ما اتاق رزرو داریم ولی کاش میشد باهم باشیم دوست داشتم همه لحظاتمون اینطوری خوش بگذره...
خبر نداشت اصلا بمن خوش نمیگذره!
نگین با عشوه گفت: اشکالی نداره عزیزم موقع گشت و گذار باهم میریم. ما هم اتاق رزرو کردیم..
یاسمن تمام وقت استراحت مان رو از حرف هاش با نگین گفت. دیگه داشت حالم بد می شد واسه همین گفتم: میشه حرف های زنونه رو تمومش کنی؟ اصلا متوجه هستی چقدر دلم برات تنگ شده؟..
می خواستم با این روش ها یادش بندازم که من هم وجود دارم ....
#ادامه_دارد
#قسمت_بیست 💠
خودت که میدونی من هنوز آمادگی شو ندارم..
پوفی کردم و گفتم: آمادگی نمیخواد که یاسمن جان
مادرت هست خانواده من هم کمکت می کنن..
یاسمن تابی به موهاش داد و گفت: آخه میدونی اصلا بحث این چیزا نیست من تصمیم گرفتم یه کارایی کنم از بس تو خونه نشستم افسردگی گرفتم می خوام برم کلاسی چیزی ثبت نام کنم. خیاطی ای آرایشگری ای چیزی...
با دهن باز نگاش کردم و گفتم: تو که گفتی عاشق خونه داری هستی یادت رفته موقع خواستگاری؟..
چینی به بینیش داد و گفت: حالا من یچیز گفتم مگه خلافه؟ حوصلم سر میره دوست دارم یه هنر داشته باشم..
سعی کردم آروم باشم و گفتم: خب عزیزم حوصلت سر میره بچه بیاریم! بخدا وقتتم پر میشه منم به آرزوم می رسم..
یاسمن از جاش بلند شد و جیغ جیغ کنان گفت: فرزاد تو چرا نمی فهمی من چی میگم؟ اصلا منو دوست نداری..
دیوونه شدی؟ میگم بچه نمی خوام من تازه اول جوونیمه بچه بیارم که چی؟..
طاقت نیاوردم و داد زدم:
تو اینطوری نبودی اینا حرفای اون زن داداشته! چی شد تو که زیاد از اون خوشت نمیومد واسه چی شدید رفیق گرمابه و گلستان؟..
یاسمن حق به جانب گفت: من همیشه اونو دوست داشتم اصلا هم حرفای اون نیست یعنی میگی من توانایی تشخیص و تصمیم ندارم؟ من بچه نمی خوام حرف من اینه.
تازه داشتم بهت دلگرم می شدم که این حرفا رو پیش کشیدی. فرزاد تو انگار قصد نداری درست بشی؟..
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ادامه_دارد
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷 آخرین چهارشنبه خرداد ماه تون
معطر به عطر خوش صلوات 🌷
اللّهُمَّصَلِّعَلي🌷
مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
وَعَجِّلفَرَجَهُــم🌷
🌼🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️نیایش صبحگاهی 🍃 🌺
خدایا🙏
دوستانی دارم
بهتر ازگل🌹
مهربانتر از خورشید☀️
مثل گرمای اتش🔥
دوست داشتنی❤
آرام بخش و باصفا😇
الهی🙏
در این چهار شنبه زیبا 🍀
به زندگیِ شان برکت
و به جسم و جانشان
سلامتی عطا بفرما 🙏
"آمیـن "🙏
گلدانهای لبخند را
در حیاط چهره بگذارید
چشم های عاشقتان را آب بزنید
پلکهای خسته را جارو کنید
نان تازه ای از سر کوچه نشاط بگیرید
هر صبح،
بنشینید عشق بخورید
و عشق بنوشید
و به خداوند و همه سلام بگوئید
و سلام بشنوید ...
روزی سرشار از مهر و دوستی و حال خووووب برایتان آرزو دارم
💕زندگیتون سرشار از عطرخدا💕
چهارشنبه تون سرشار از عشق و شادی و لحظات بیادماندنی🙏🏻💖
🌼🍃
🌷صبح آخرین چهارشنبه
🌷بهارتون زیبا و پراز موفقیت
🌷امـروزتان عـالی
🌷مسیرتان پراز گل
🌷سفره تان پراز نعمت
🌷لبهایتان پراز لبخنـد
🌷نگاهتان پراز محبت
🌷و روزهای زندگی تان
🌷بدون تکرار و سرشاراز موفقیت
🌼🍃
دوستان خوبم🌷
اگرشادی گاه به گاه تورا
فراموش میکند..
👈تو هرگز آنرا کامل
فراموش نکن....🌷
شاد باشید
و به دیگران شادی هدیه کنید...
🌷هزاران گل بهاری...
🌼هزاران مهربانی...
🌷هزاران آرزوی قشنگ....
🌼وهزاران شاد باش....
💞 پیشکش قلب مهربونتون💞
🌼🍃
🌷امروز فقط زیباییها را ببین
🌼عـشق الهـی
🌷که در تمام جهان سایه افکنده
🌼آرزوهای قشنگت را ببین
🌷و خالق قدرتمندی که به آنها
🌼تحقق خواهد بخشیده
+صبحتون پر از اتفاقهای قشنگ و زیبا🌷
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
سلام 🤚
🌹صبح چهارشنبه ی عاشقی بخیر
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
دلتون مهمان سفره امام رئوف 🙏
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره 💚💜
🔆 امروز هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
التماس دعا🤲🤲🤲🤲🤲
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️هنگامی که از درون زلال باشی ،
خداوند به تو نوری میبخشد، آنچنان که ندانی
و مردم تو را دوست میدارند از جایی که ندانی
و نیازهایت برآورده شود آنچنان که ندانی چه شد
🌷🌼🌷🌼🌷
🌷این یعنی پاک نیتی …
و پاک نیت کسی است که برای همه،
بدون استثناء ، خیر بخواهد.
چون میداند سعادت دیگران
از خوشی او نمیکاهد.
و بینیازی آنها از ثروت او کم نمیکند.
و سلامت آنها عافیت و آرامش
او را سلب نخواهد کرد.🌷
🌷پس چه زیباست که همیشه
نیک اندیش و خیرخواه باشیم🌷
🌼🍃
الهے آخرین چهارشنبہ 🌷
خرداد ماهتون🌷
پر از فرکانس هاے مثبت
و زیباے زندگے🌷🍃
روز و روزگارتون، پراز دلخوشی 🌷
زندگیتون سبز،دلتون شاد💖
عمرتون نیک،عاقبتتون بخیر🙏
چهارشنبه تون عالی و بینظیر🌼👌
🌼🍃
خوشبختی یک سفر است🚘
نه یک مقصد🚗
🍃🌷زیبا زندگی کنید و
از حال لذت ببرید🌷🍃
لحظه هاتون سرشار از🌷🍃
خوشی و شادمانی 😊🌷
🌼🍃
خورشید☀️
هر روز یادآور این نکته است 🌷🍃
که می شود از اعماق تاریکی 🌷🍃
دوباره طلوع کرد ...☀️
شرطش داشتن امید است🌷🍃
🌺روزتون_عالی🌷🍃
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
صحنه ای زیبا 😍
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
پدر علم تخریب فقط ایشون
میگید نه ببینید 😍
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
گاهی چنان از دامن مرگ سُر میخوری بیرون که خودت نیز باورت نمیشود!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
اینکه میگن توی ازدواج طرف باید به دلت بشینه ظاهرا کشکه و آخرش میشه حکایت آقای همساده 😂
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود ...
دستم دخیل پنجره فولاد جدّتان
عجّل علی ظهورک یاصاحب الزمان
#صبحت _بخیرآقای_خوبی_ها
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
#اݪسلامعلیڪیابقیةاللھ..♥️
دنیا با همه زرق و برقش
بدون شما
مثل ویرانه ایست!
همان قدر بی روح
وهمان قدر عذاب آور...
ای کاش بیایید تا دوباره حیات
در رگهای خشکیده جهان جاری شود!
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌤
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
از شما که مینویسم حروف نرم میشوندُ کلمات، لطیفُ جملات٬ ابریشمین ..
و صفا میدود به کاغذ
از شما که مینویسم دلم جلا میگیرد
بوے نرگس مدهوشم میکند
آقا
شما که هنوز ندیده و نیامده اینگونه لطافت میدهید به زندگے
ظهورتان چه میکند با ما؟!
آقااین کوچههاے ریسه بسته و آبُ جارو کرده که هیچ٬ ما هر روز صبح که میشود دلمان را آبُ جارو میکنیم به این امید که
شاید امروز روزظهورتان باشد
هر روز صبح که میشود سلامتان میدهیم که به قول آن نوشته اے روے دیوار که همیشه جلوے چشمم هست
"دلم به مستحبے خوش است که جوابش واجب است."
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
#سلامصبحتبخیرآقاےمنآقاےدلتنگے✋
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
✍امام صادق علیه السَّلام میفرمایند:
بدان که نماز بازدارندۀ (سنت) خدا در روی زمین است. پس هر کس دوست دارد که بداند نمازش او را چه سودی رسانده است بنگرد تا ببیند چه اندازه او را از کارهای زشت بازداشته است.
📖معانی الأخبار
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
▫️تنها کافیست امام زمانت از تو راضی باشد🖐️
💬امام رضا علیه السلام فرمودند
▫️ای یونس ! وقتی امام تو از تو راضی باشد
تورا چه باک که مردم درباره ی تو چه می گویند؟
▫️ای یونس اگر در دست تو در گرانبهائی باشد
مردم تصور می کنند که پشکل حیوانی است
ایا قضاوت مردم ارزش در را میکاهد
عرضه داشت:خیر
حضرت فرمودند:
اگر در دست تو پشکلی باشد
و مردم بگویند که دردست تو در گرانبها است
ایا داوری مردم ب انچه که در دست تو است قیمت میدهد
گفت: خیر
حضرت فرمودند:
▫️ای یونس! اگر امام عصر تو از تو راضی بود
و تماما دنیا با تو بد باشد نباید تاثیری در روحیه تو بگذارد
چون قضاوت مردم قیمت و ارزش تورا پایین نمی اورد
📚بحارالانوار جلد ۲ صفحه ۶۵
#روایت
#بحق_الرضا_اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎬 #کلیپ «منتظر گیر کرده در آخرالزمان»
✍ سخنی کوتاه با مردم پس از ظهور:
ما برای این لحظه که شما در آن هستید
حاضر به دادن جانمان بودیم...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ذوقِ یک لحظه وصالِ تو به آن می اَرزد؛
که کسی تابه قیامت نگران بنشیند..!
#السلامعلیڪیابقیةاللھ
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
📚 زنان در حکومت امام زمان
▫️ در این کتاب نخست به رشادتها و فداکاریهای بانوان در صدر اسلام اشاره میشود، سپس توضیح و تفسیر احادیث و روایاتی درباره نقش زنان در حکومت امام زمان درج میگردد.
▪️ در پایان به اختصار شرح حال زنانی به طبع میرسد که براساس احادیث، در زمان حکومت امام زمان نقشی موثر دارند. این زنان عبارتند از: "صیانه ماشطه"، "سمیه، مادر عمار یاسر"، "نسیبه"، "دختر کعب مازینه"، "ام امین"، "ام خالد"، "زبیده"، "جابه والبیته "و "قنواء ."
✍ محمد جواد طبسی
#معرفی_کتب_مهدوی
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
جان آقام (عج)
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
آشفته ام،آقا،دوباره رو به راهم کن
بیرون از این زندان تاریک گناهم کن
چیز زیادی از تو و چشمت نمی خواهم
منت سرم بگذار و یک لحظه نگاهم کن
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
صحبت بخیر اربابم تنها بهانهءے وجودم
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d