جنگلبانان استرالیایی قورباغهای «غول پیکر» با وزن ۲.۷ کیلوگرم کشف کردند و آن را کشتند. این قورباغه قهوهای رنگ که از گونه وزغ نیشکر بود دو کیلو و ۷۰۰ گرم وزن داشت. این در حالی است که طول بدن آن به اندازه دست انسان بود.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃🌼🍃🌼
💗✨سه شنبه تون عالی
🌸✨ و پراز موفقیت
💗✨صبحتون پراز عشق و امید
🌸✨ذهنتون آروم
💗✨شادی هاتون بی پایان
🌸✨لبتون پراز خنده
💗✨قلبتون پراز مهر
🌸✨زندگیتون پراز عشق
💗✨شادی و زیبایی
🌸✨نصیب لحظه هاتون
💗✨روزتون زیبـا و در پنـاه خدا
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
پتو مسافرتی دونفره قیمت ۳۹۰/۰۰۰ ت کد ۳۰ جهت سفارش @dashti140
🌸هوالرزاق 🌸
🌟از وسایل کهنه ت خسته شدی🌟
😍اینجا کلی ظرفای شیک وکیوت با قیمت ارزون پیدا میکنی😊😊
#وسیله های برقی 🖥
#اکسسوری شیک و بروز🍹
#هرچی واسه خانوم خونه لازمه🍳
https://eitaa.com/ashpazchooneh
جهت سفارش 👈 @dashti140
با ما درتماس باشید
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
🔮🔭
🔭
💎 تقویم نجومی 💎
✴️✴️ سه شنبه 👈23 آبان / عقرب 1402👈29 ربیع الثانی 1445👈14 نوامبر 2023
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
📛امروز ساعت 5:54 صبح قمر از برج عقرب خارج می شود.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
⛔️قمر در عقرب است..
👶 زایمان خوب و نوزاد صالح و شایسته و صبور است . ان شاءالله.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج عقرب است و برای امور زیر نیک است:
✳️خارج کردن دمل چرکین و خال و زگیل.
✳️کشیدن دندان.
✳️جراحی و معالجه چشم.
✳️درختکاری.
✳️بذرپاشی و کاشت.
✳️آبیاری.
✳️حفریات کندن چاه و کانال.
✳️و خرید باغ و زمین زراعی نیک است.
.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سروصورت) در این روز از ماه قمری ، باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث نجات از بیماری می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب :
خواب و رویایی که امشب. (شبِ چهار شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 1 سوره مبارکه "حمد" است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی او می گردد. چیزی همانند ان قیاس گردد...
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
📚 منابع مطالب
کتاب تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
با این دعا روز خود را شروع کنید
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
🔭
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔮🔭
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیتزای_سیب_زمینی😍😍
#سس_پیتزا
سیب زمینی سایز متوسط را انتخاب کنید وحلقه کنید نه نازک ونه زیاد وضخیم بعد هردوطرفش راسرخ کنید با روغن نسبتا کم مثل فیلم 👆
مواد روی پیتزا هر چیزی میتونه باشه ودستتون کاملا بازه من ازترکیب گوشت چرخی وفلفل دلمه استفاده کردم سیب زمینی را توی سینی فر بچینید روش سس پیتزا بریزید هشتک درست کردن سس پیتزا را گذاشتم بالای همین پست بینید بعد مواد گوشتی را بذارید ودر اخر پنیر پیتزا بربزید ودرصورت تمایل فیله گوجه وزیتون بذاربد ودر فر بذارید فقط شعله بالای فر روشن کنید همینکه پنیر اب بشه وطلایی کافیه ونیاز نیست بیشتر توی فر بمونه
🍔
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوکاسیای_بادمجان😍😍
ابتدا ۳۰۰ گرم آرد، ۲قاشق چایخوری بکینگ پودر، ⅛ قاشق چایخوری نمک رو با الک مخلوط کنید.دوتا بادمجون رونگینی خرد کنید و سرخ کنید یک پیاز بزرگ (۴تا۶ قاشق غذاخوری ) رو رنده و سرخ کنید یک پیمانه ذرت پخته بدون آب رو با بادمجونها و پیاز داغ، ۸ حبه سیر له شده، ۱ قاشق چایخوری پودر آویشن، ۲ قاشق چایخوری گشنیز یا جعفری خشک و نمک و فلفل مخلوط کنید و بعد سه تا تخم مرغ ،یک سوم پیمانه شیر و ۱۰ قاشق غذاخوری روغن زیتون بهش اضافه ،خوب مخلوط کنید و به مواد آردی اضافه کنید ، هم بزنید تا یکدست بشه داخل قالب های مافین یا رکین یا ظرف های تکنفره مناسب فر رو چرب کنید مواد رو بریزید داخلشون به طوری که ۳سانت از سر هر ظرف خالی بمونه روش پنیر پیتزا بریزید بذارید تو فر ۱۸۰ درجه به مدت ۲۵ تا ۳۰ دقیقه
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابتدا ژله شیر رو درست کنید. هر بسته ژله قرمز رو با یک لیوان آب جوش روی حرارت کتری حل کنید. و وقتی که کاملا سرد شد یک بستنی لیوانی وانیلی یا نصف لیوان شیر هم دما با ژله اضافه کنید.
برای پر رنگ شدن کار یه مقدار رنگ خوراکی استفاده کنید.
2.ژله رو داخل قالب های گل بریزید و بذارید یخچال کامل ببنده. از هر نوع قالب گل رز می تونید استفاده کنید یا از مولد های گل رز استفاده کنید.
3.ژله آلورا رو درست کنید به ازای هر بسته یک لیوان و نیم لیوان آب جوش بریزید و بذارید خنک بشه.( اگه می خواید ژله بی رنگ شفاف باشه از ورق ژلاتين می تونید استفاده کنید و مقداری شکر و یا اسانس اضافه کنید که مزه بگیره.)
4. مقداری از ژله آلورا رو ته قالب بریزید وقتی نیم بند شد(که موقع دراورن ژلخ، گلها به ته قالب نچسبن) یه ردیف از گلها رو بچینید و روشون ژله آلورا بریزید تا نیم بند بشه. و بعد مطابق فیلم بقیه گلها رو بچنید.
5. بعد از چیدن ژله های گل روشون رو کامل ژله آلورا(ژله بی رنگ بریزید و بذارید یخچال که کامل ببنده
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رولت نون لواش و مرغ☝️😋
800 گرم مرغ چرخکرده
2 عدد نان لواش
2 عدد پیاز
📌 2 قاشق غذاخوری خامه ترش(مخلوط۱ ق غ ماست+۱ ق غ خامه صبحانه)
۲ عدد گوجه فرنگی میکس شده
نصف قاشق چایخوری پودر سیر خشک
📌 نمک ، فلفل برای مزه دار کردن
.
بهتره پیاز را در غذاساز میکس کنید. تمام مواد تشکیل دهنده (به جز نان لواش) را ترکیب کرده و خوب مخلوط کنید.
نیمی از مواد گوشت چرخ کرده را روی یک نان لواش بریزین ، یک نان لواش دیگه بذارین و باقی مانده مواد رو نیز بریزید ،رول کنید و با سس گوجه فرنگی رومال کنین
ودر فر ۱۸۰ درجه 30 دقیقه.
بپزید
نوووش جاننن 🌸
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سوپ_شیرمخصوص_سرآشپز 😍😍
جو پرک: ۱۰۰ گرم
هویج: ۳ عدد
سینه مرغ: ۲۰۰ گرم
فلفل دلمه ای: یک عدد
جعفری: ۱۵۰ گرم
شیر : یک لیتر
آب مرغ: ۳ لیوان
نمک، فلفل، زردچوبه: به میزان لازم
سیر: ۲ حبه
اول سینه های مرغ رو با فلفل و پیاز و زردچوبه و سیر بزارین تا بپزه و بعد ریش ریش کنید،
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک خوراک سیب خوشمزه
مواد لازم
گوشت مرغ. کره وروغن. پیاز. رب گوجه فرنگی. قارچ. گوجه. فلفل دلمه ای. سیب زمینی. پنیر پیتزا.
نمک. زردچوبه. ادویه. آویشن.
مراحل پخت کاملا مشخص هست توی کلیپ
فقط وقتی همه مواد رو توی ماهیتابه چیدین مقداری رب رو با یک استکان آب جوش مخلوط کنید ودرماهیتابه بریزید ودر ظرف رو ببندید تا غذای ما جا بیفته وآماده بشه
🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تزئین و برش هندوانه مجلسی
🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
.💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جوجه_پنبهای
مواد لازم :
سینه مرغ ۱ عدد
آب لیموترش ۲ ق غ
روغن زیتون ۳ ق غ
آب ۱ عدد پیاز
زعفران
ادویهها :
پاپریکا
زنجبیل
پولبیبر
فلفل
نمک
فوروارد یادتون نره ❤️
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
༺༻༺༻༺༻༺༻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یه_شکلات_کنجد_و_نارگیل خوشمزه😍😋
صد گرم کنجد رو تفت بدین صد گرم نارگیل رو هم کمی تفت بدی هر کدام دو قاشق بزارین کنار و بقیه رو با غذاساز کمی پودر کنین
نصد گرم بیسکوییت رو هم پودر و به مواد اضافه کنین 10 قاشق غذاخوری شیر عسلی بریزین و مواد رو منسجم کنین
مثل فیلم حالت بدین
250 گرم شکلات سفید رو به ماری کنین و شکلات ها رو داخلش بغلطونین و روی کاغذ بزارین
داخل یخچال بزارین
وقتی خودش رو گرفت دو طرفش رو با چاقو مرتب کنین و سر و تهش رو داخل شکلات سفید بزنین و داخل نارگیل و کنجد تفت داده بزنین شکلات سفید رو داخل قیف بریزین و روی شکلات ها رو باهاش تزیین کنین
داخل کپسول کاغذی بزارید
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سی دلم میخواست فقط ازش بپرسم پولی که من برای پسرمون با جون کندن گذاشتم کنار رو خرج چه کاری و
💕 💌
#قسمت_سیو_یک
انقد جیغ و داد کردم که از ترس همسایه ها آوردن امیرمو دادن بهم و دوباره درو بستن
سعی کردم با اون وضعم شیرش بدم اما هرچی میمکید و سینمو فشار میداد شیر نداشتم..
دردای بدنم یه طرف، دیدن چهره پسرم که گرسنه ست و شیر ندارم از طرف دیگه زجرم میداد..
نگاهی به اطرافم کردم، یه آجر اون گوشه بود، یکمی فکر کردم دیدم از این بدتر که نمیشه.. دیگه چه بلایی میخوان سرم بیارن؟!
آجر رو برداشتم و شیشه های در زیرزمین رو خورد کردم، دستمو از لای شیشه شکسته اوردم بیرون و درو باز کردم، امیر و زدم زیر بغلمو از پله های ایوون رفتم بالا
حمید گفت خستم کردی نازی اون همه زدمت بست نبود؟ برو بتمرگ..
نشستم یه گوشه و گفتم این بچه چی بخوره حمید؟ تو مگه رحم و مروت نداری؟ من الان چی بهش بدم؟ خودم شیر ندارم...
پاشد در گوش عشرت یه چیزی گفت، عشرتم از تو لباسش پول دراورد داد بهش، گفت وایسا الان با شیر برمیگردم
یه گوشه کز کرده بودم که حمید با قوطی شیرخشک اومد، ذوق زده از جام پاشدم رفتم سمت آشپزخونه که شیر درست کنم،
مچ دستمو گرفت و گفت کجا؟
گفتم شیر درست کنم دیگه...
گفت لازم نکرده این شیرخشک در ازای اینه که گورتو از این خونه گم کنی که خونه خرابمون کردی..،
بهت زده گفتم من؟؟
گفت آره، تو، انقد تو کوچه قر و غمزه اومدی که تو اون سن بهت دل باختم، بعدم که داداش و بابات تو تون سن بدبختم کردن، مگه من هفده سالم بیشتر بود؟؟ که مجبورم کردن تو رو بگیرم، من چی از زندگی فهمیدم؟ کی جوونی کردم؟ چشم وا کردم دیدم زن دارم، چشم وا کردم دیدم بچه دارم، من خودم بچم...
چادرمو محکم گذاشتم توی بغلم که گفت برو نازی فقط برو وگرنه مجبورم به زور بیرونت کنم...
همونجا چمباتمه زدم و گفتم تو رو خدا حمید من کجا رو دارم برم؟ کجا برم؟؟
گفت از همونجا که اومده بودی.. خونه بابات...
#قسمت_سیو_دو
گفت برو از همونجا که اومدی، برو خونه بابات... اصلا من چه میدونم، برو و بیا طلاقت بدم راحت.. خستم ازت...
کشون کشون بردم دم در، بیرونم کرد و درو بهم زد!!
امیرم، خودم، زندگیم، بدبخت بدبخت شده بودم..
چند ساعتی به امید اینکه دلش بسوزه درو وا کنه همونجا ایستادم، چند باری زنگ درو زدم اما فایده نداشت
تا دم در خونه خودمون رفتم ولی با اون کبودیا روم نمیشد برم تو،
میگفتن دیدی گفتیم اینا آدم نیستن...
حمایتم نمیکردن و فقط سرکوفت بود، دم درمون چند دقیقه ای ایستادم، صدای همشون که رو تخت توی حیاط نشستن و میگن و میخندن میومد..
من همیشه نقل این مجالس بودم، بچه که بودم ادای فک و فامیلو درمیاوردم و نریمان و مامان و بابام از خنده ریسه میرفتن،
چی رو به چی فروختم؟؟
به اون روز کذایی شوم فکر کردم که انگار مسخ شده بودم، هیچ چیز دست خودم نبود...
دلم نیومد شادی مادرم که صدای خندش میومد رو خراب کنم، بجای خونه ی پدرم رفتم خونه عزیز، مادربزرگ حمید، کلون درشو زدم، چند باری گفت کیه؟ چیزی نگفتم، صداش میومد که غرولند کنان گفت خب مسلمون بگو کی هستی...
و یدفعه درو باز کرد، محکم زد توی صورتش و گفت نازی این چه حالیه؟ این چه روزگاریه؟
دستمو گرفت و بردم توی خونه، گفت نمیخواد حرف بزنی، اول غذا بخور حالت جا بیاد
گفتم چجوری غذا بخورم وقتی نمیدونم امیرم حالش چطوره..
هرجوری بود بهم غذا داد و گفت حالا بگو..
سیر تا پیازشو گفتم و گفتم حمید گفته برو طلاقتو بگیر..
آهی کشید و گفت مگه از رو نعش من رد شه، نازی بخدا حمید پسر بدی نیست، ولی عشرته که تو گوشش مدام ور ور میزنه، خب آدم بالاخره تا یه حدی حرف بقیه روش تاثیر نداره، بعد یه مدت تاثیر میذاره..
حمید به بابای خدابیامرزش رفته، آرومه، اوایل دوست نداشت؟
گفتم میمرد برام...
گفت همین دیگه.. حمید دو تا اخلاقش به باباش رفته، یکی اینکه سریع تاثیر میگیره و یکی ترس از عشرته..
اون خدابیامرزم هرچی گفتم این عشرت به درد تو نمیخوره، اینا از خانواده خوش نامی نیستن، مادر عشرت از کولی هایی بود که توی کاباره میرقصید، اصلا عشرت معلوم نبود پدرش کیه..!
ولی به گوش پسر سادم نرفت که نرفت، آخر عشرت معتادش کرد و انقدددد کشییید تا سکته کرد و مرد...
عشرت خودش معتاد نیست ولی هرکی باهاش نشست و برخاست کنه سر سال نشده شیره ای و نعشه ای شده...!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_سیو_سه
+خلاصه بعد که دیدم حریف پسرم نمیشم راضی به وصلتشون شدم،
سعید خیلی ورپریده ست مثل عشرت، ولی حمید و سمیه خیلی خوبن بخدا..
اگه میخواید زندگی کنید باید از پیش عشرت برید، تنها راه نجات زندگیتون اینه که حمید عشرتو نبینه، حالام اینجا بشین تا برم و با بچت برگردم..
ملتمسانه گفتم راست میگی عزیز؟
گفت دروغم چیه؟!
بعداز ظهر بود دراز کشیده بودم و چشمامو بسته بودم که با صدای گریه امیر از جا پریدم،
از دیدنش ذوق کردم و محکم بغلش کردم
بی بی گفت بیا این تو اینم بچت..
از گوشه در نگاه کردم که حمید توی حیاط ایستاده بود،
بی بی گفت وقتی از این در میری بیرون باید سفیدبخت بری، کافیه دیگه..
حمید و صدا کرد، اومد نشست، گفت حمید میخوای اینو طلاق بدی؟
گفت آره بی بی..
گفت باشه این دختر پشت و پناه نداره ولی من پشت و پناهش میشم، میشم پدرش مادرش برادرش و حق و حقوقشو ازت میگیرم، میدونیم که اون روزی که گرفتنتون و بردنتون عقد کردن طبق قانون یک دست و یک پات پشت قباله این دختره، از اون روز تا حالا فکر میکردی پناه نداره و بدبخته، یه دست و یه پا کجا بود، ولی از امروز کرور کرور پول خرج میکنم که این دختر حق و حقوقشو بگیره...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_سیو_چهار
گفت ببین حمید تو نمیتونی به حرفای ننت گوش ندی، تو ذاتته، بیا جمع کن و از این آبادی برای همیشه برو، برو یه آبادی دیگه، خدمتتم که رفتی، حمید بترس از خدا، آخه این انصافه این دختر صبح تا شب کار کنه بعد تو بدی به ننت؟
حمید سرشو انداخت پایین و گفت چی بگم والا؟ با کدوم پول برم یه آبادی دیگه اخه؟ تو کدوم خونه؟
چونشو گرفت و گفت حمید.. ننه مگه عاشق این دختر نبودی؟ مگه بخاطرش کتک نخوردی؟ مگه داداش و آقاش سیاه و کبودت نکردن؟ باشه میگی کم سن بودی و زن گرفتی اشتباه کردی، طلاقش بده و سی سالگی برو زن بگیر که سنت بالاس ببینم دیگه میتونی عاشق کسی باشی؟ یا همش این دختر جلو چشماته؟
حمید سرشو انداخت پایین و گفت میگی چیکار کنم بی بی؟
بی بی گفت من زیاد پول ندارم اما همینقد کم بهتون میدم برید یه خونه کرایه کنید ولی از اینجا فقط برید..
حمید دستی تو صورتش کشید و بهم نگاه کرد، آروم گفت زخمات درد داره؟
سکوت کردم، فهمیدم بی بی راست میگه که حمید تنها ایرادش تاثیرپذیری و گوشی بودنشه و اگه از اینجا بریم بهتر میشیم...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_سیو_پنج
سرافکنده گفتم بی بی نمیشه بیاییم اینجا زندگی کنیم؟
دستمو گرفت و گفت من که تنهام از خدامه ولی به حرف من گوش کن دختر، از این شهر برید، نمونید اینجا..
رو به حمید گفت یک هفته وقت داری تا دست زنتو بگیری و از اینجا بری، وگرنه بجای اینکه پول کرایه یه خونه بهت بدم بخدا کمک این دختر میکنم تا طلاقشو بگیره و به خاک سیاه بشینی حمید، سرتو بالا بگیر.. یادت نیست چقدر میخواستیش؟ یادت نیست چقدر به خاطرش کتک خوردی؟ یادت رفته همه رو؟ این همون نازنینه، به خاطر تو قید خانوادشو، همه رو زده، همه هم قید اینو زدن چون تو رو خواسته، به خدا که خیر نمیبینی اگه بهش بد کنی..
خداروشکر حمید گوشی بود و حرفای بی بی خیلی اثر کرده بود،
بعدم دست منو گذاشت تو دست حمید و گفت فعلا همینجا بمونید برنگردید اون خونه، تا حمید بره یه خونه پیدا کنه.
شهری که انتخاب کردیم یکمی از روستای خودمون بهتر بود و چند تا از اقواممون برای زندگی رفته بودن اونجا، دو ساعتی با دهات خودمون فاصله داشت
من موندم و فردا صبح حمید از بی بی پول گرفت که بره دنبال خونه، بدون اینکه عشرت بفهمه..
پولی که بی بی داده بود واقعا کم بود و امید نداشتم اصلا بتونه اونجا خونه ای پیدا کنه..
حتی امید نداشتم یه اتاق بتونه پیدا کنه، توکل کردم بر خدا..
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_سیو_شش
توکل کردم بر خدا..
غروب حمید پکر برگشت، گفتم چی شد؟ پیدا نکردی؟
گفت چرا پیدا کردم، رهن کردم، همین فردا میتونیم بریم
گفتم اینکه خیلی خوبه، چرا پکری؟!
گفت خیلی خونش داغونه... خیلی کوچیکه فقط یه اتاقه..!
گفتم هرچی باشه از خونه مادرت بهتره..
بدنمو سفت کردم گفتم الان یه مشت میزنه ولی دیدم گفت اره لااقل تو اونجا کمتر اذیت میشی..
دستمو گرفت و گفت ببخشید زدمت..
رومو اونور کردم و گفتم بیا از نو بسازیم، بیا به آرزوهامون برسیم، بیا همو ببخشیم..
سرشو انداخت پایین و گفت قول میدم، باشه نازی؟
خلاصه که فردا صبح یه وانت گرفتیم، توش یه گاز قدیمی از عزیز و دو دست لحاف تشک و چهارتا قابلمه و کاسه بشقاب گذاشتیم،
بی بی لباسای شیک خونه پدریمو از تو کمد عشرت برداشته بود اورده بود،
بعد این همه سال نوی نو بودن اما دیگه به تن من نمی اومدن، من خیلی چاق شده بودم...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_سیو_هفت
خلاصه بار زدیم و رفتیم سمت اون شهر، از خیابونش رد شدیم،
اونجا مثل روستای خودمون نبود یکمی پیشرفته تر بود و گویا تازه توش شهردار اومده بود و داشت شهر میشد،
بعد پیچیدیم توی یه کوچه خیلی بلند، چندتا کوچه پس کوچه رو رد کردیم و رسیدیم به یه کوچه ی باریک، ته کوچه یه در کوچیک بود که حمید نشونش داد و گفت اهان اینه..
وسایلمونو از وانت گذاشتیم پایین، حمید در زد و یاالله گفت،
با حیرت وارد خونه شدم، یه حیاط بزرگ بود که دور تا دورش ده تایی اتاق داشت، و یکی از این اتاقها مال ما بود
یکم فکر کردم و دیدم واقعا از جایی که با عشرت زندگی میکردم که بدتر نیست!
با آدماییم که از گذشته من خبر ندارن و قاعدتا فضولی زندگیمم نمیکنن..!
حمید وسایلو گذاشت وسط حیاط و بردم سمت اتاق، اتاق بوی دود و نا میداد، آب ازش رد نمیشد و نمیشد بشوریش، با یه دستمال آروم دیواراشو پاک کردم و کفشم جارو کشیدم،
هیچی نداشتم کفش بندازیم ناچار روی لحافی که بی بی بهمون داده بود رو کندم که لااقل یه جا برا نشستن داشته باشیم..
خونه کلا حموم نداشت و باید میرفتیم حموم عمومی، برای اون همه آدمم فقط یه دستشویی داشت..!
حمید دم یه میوه فروشی شاگرد شده بود و کار میکرد، کلی از این وضعیت شاد بودم اما زجرایی که توی اون خونه میکشیدم باعث میشد شادیم از بین بره..
مثلا یه نیمه شب توی زمستون امیر به گریه افتاد، خواستم براش شیرخشک درست کنم اما لوله ی آب توی حیاط یخ زده بود و آب نمیداد، برفهای روی زمینو جمع کردم ریختم تو کاسه گذاشتم جوشید، بعد اونا رو ریختم روی لوله یخش وا بره و تونستم آب و باز کنم..
امیر انگار فقط بچه من بود نه بچه من و حمید! حمید اصلا به این کارا توجه نمیکرد یا محل نمیداد ولی من با این وجود راضی بودم و از وقتی عشرتو ندیده بودیم کلی همه چیز بهتر شده بود...
یکی دیگه از چیزایی که توی اون خونه سخت بود شستن امیر اونم توی زمستون بود، حموم و آب داغ نداشت، ظرفا رو با یه بدبختی با همون آب سر میشستیم ولی هر وقت امیر و میخواستم بشورم باید آب و روی گاز داغ میکردم بعد با آب سرد قاطی میکردم ولرم شه و بعد پای لوله میشستم..
سعی کردم امیر و هرچه زودتر از پوشک بگیرم و بجای شیرخشک بهش شیر گاو بدم که کمتر اذیت شم و نخوام هزینه کنم....
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d