#قسمت_صدو_سیو_نه
.. پرهام تا اون موقع حتی نگام هم نکرده بود..با شنیدن صدام سرشو بلند کرد و نگام کرد...نگاهش روی صورتم میخکوب شد..یه نگاه به سرتا پام انداخت که از شرم سرخ شدم..این چرا اینجوری نگام می کنه؟.. اخماشو کرد تو هم و باصدای خشک و جدی گفت:سلام.. وا چرا اخم کرد؟..لابد از تیپم خوشش نیومده...خب نیاد به من چه؟مگه باید به سلیقه ی اقا لباس بپوشم؟ رو به هومن که کنارخانم بزرگ نشسته بود هم سلام کردم که اون هم جوابم رو با لبخند داد.. خانم بزرگ رو به هومن گفت:چطور شده 2 ساعت زودتر اومدید؟..الان که خیلی زوده... هومن خندید وگفت:چرا از من می پرسید؟از پ.. پرهام تند نگاش کرد و بهش توپید:خفه هومن... هومن ساکت شد و با تعجب نگاش کرد :چی؟..اخه چرا؟...خب دارم برای خانم بزرگ توضیح میدم که چرا زود اومدیم دیگه... پرهام چپ چپ نگاش کرد که هومن هم زود رو به خانم بزرگ گفت:خانمی شرمنده...از من نپرس از پرهام بپرس ..خودش جوابتو میده..می ترسم من یه چیزی بگم..عمودی اومدم..خدایی نکرده افقی هم نتونم ازاین در برم بیرون..این پری جون رو به جونه منه بدبخت ننداز خواهشا... خانم بزرگ خندید.. من هم لبخند زدم و به پرهام نگاه کردم..پرهام نیم نگاهی به من انداخت و رو به هومن گفت:پری جونو زهرمار...هومن ساکت میشی یا نه ؟ هومن گفت:خیلی خب بابا..اصلا بیا بستم... بعد انگشتشو کشید روی لباشو ساکت شد.. خانم بزرگ با خنده گفت:چکارش داری پرهام؟...خب تو بگو چطور شد زود اومدید؟شماها که اگر با مهمون نمی اومدین زودتر از اون هم نمی اومدین...پس حالا...چطور شده؟ نگام به پرهام بود..پرهام نفس عمیقی کشید و گفت: خب دلیل به خصوصی نداره..بیشتر واسه اینکه به ترافیک نخوریم زودتر راه افتادیم ولی خب از شانسمون ترافیک زیاد سنگین نبود و زود رسیدیم.. هومن یهو زد زیر خنده و حالا نخند کی بخند... پرهام زیر لب غرید : زهرمار...نیشتو ببند. هومن یهو ساکت شد و گفت:چشم.. قیافه اش مثل بچه مظلوما شده بود..خنده ام گرفته بود ولی کی جرات داشت بخنده؟فقط خانم بزرگ به حرفای اون دوتا می خندید..من می ترسیدم بخندم بعد هم یه حرف کلفت از جانب پرهام نوش جان کنم وحال بیا و درستش کن...پس سکوت رو بیشتر ترجیح دادم و به لبخند اکتفا کردم..
#قسمت_صدو_چهل
..ولی خدایش دوست داشتم از ته دل بزنم زیر خنده...ولی خب امکانش هم نبود. خانم بزرگ به هومن نگاه کرد و گفت:چرا تو یهو زدی زیر خنده؟..مشکوک می زنیدا... هومن رو به خانم بزرگ یواشکی چشمک زد و گفت:ای بابا خانم بزرگ شما انگار تا این پرهام رو به جون من نندازید دست بردار نیستیدا...هیچی دیگه پرهام که گفت واسه چی...بعدش هم شما چرا پیله کردی به ما دوتا؟اصلا میخوای برگردیم خونمون بعد از 2 ساعت باز بیایم اینجا؟ خانم بزرگ لبخند زد وگفت:نخیر لازم نکرده..خیلی خب من که باورم شد... پرهام حرفی نزد و هومن شروع کرد به سر به سر گذاشتن خانم بزرگ...1 ساعت همینطوری گذشت... از جام بلند شدم رفتم توی اشپزخونه تا زیر غذا رو خاموش کنم...پشتم به در اشپزخونه بود...زیر گاز رو خاموش کردم...خیلی خب اینم از این...دیگه کاری نداشتم... برگشتم تا برم بیرون که دیدم پرهام به درگاه اشپزخونه تکیه داده و داره نگام می کنه...تا نگاه منو روی خودش دید تکیه اشو برداشت و اومد جلو... کنار میز ایستاد و با لحن جدی گفت:تو میدونی مهمون خانم بزرگ کیه؟ با تعجب نگاش کردم..یعنی اون نمی دونست؟شاید هم داره منو اذیت می کنه... سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم... ابروشو انداخت بالا و یه گلبرگ از گلای روی میز کند و بهش نگاه کرد...گفت:خب بگو کیه؟ نگاش روی اون گلبرگ بود...وقتی دید سکوت کردم و چیزی نمیگم..نگاشو به من دوخت...بعد به طرفم اومد...قلبم تند تند می زد..ای بابا باز شروع شد..چرا من اینجوری میشم اخه؟... رو به روم ایستاد و به میز تکیه داد و دستاشو گذاشت لبه ی میز...اخم نکرده بود ولی نگاش سرد بود... پرهام : نشنیدی چی گفتم؟ بی تفاوت نگاش کردم و گفتم:چرا شنیدم...ولی جوابی براتون ندارم... تعجب رو می شد توی چشماش خوند گفت: چطور؟... شونهمو انداختم بالا و گفتم:خب اگر خانم بزرگ می خواستن بدونید بهتون می گفتن...من نمی تونم چیزی بگم... پوزخند زد و یه نگاه به سرتا پام انداخت...اینبار علاوه بر تندتر شدن ضربان قلبم..صورتم هم سرخ شد...چرا نگاش اینجوریه؟...نگاش مثل نگاه یه خریدار به کالای مورد نظرش بود.. نگاشو دوخت توی چشمامو و گفت:چه تیپی هم زدی...به خاطر مهمون خانم بزرگه؟... باز من سکوت کردم این پررو شد...منم مثل خودش با لحن سردی گفتم:مگه تیپم چشه؟..نخیر اونطورکه شما فکر می کنید نیست... تکیه شو از میز برداشت و درست رو به روی من ایستاد...خواستم از کنارش رد شم که جلومو گرفت و نذاشت...ای خدا باز این شروع کرد... صداشو شنیدم که گفت: صبر کن جوابتو بگیر..کجا میخوای بری؟ سرمو بلند کردم و نگاش کردم...از این همه نزدیکیش به خودم داغ شده بودم...قلبم با هیجان توی سینه ام می تپید...
#قسمت_صدو_چهلو_یک
تا حالا اینجوری نشده بودم... پرهام توی چشمام نگاه کرد وبا لحن خشک و سردی گفت:من نگفتم تیپت ایرادی داره...ولی اگر برای مهمون خانم بزرگ اینجوری لباس پوشیدی باید بگم اون که برای تو نمیاد..برای دیدن خانم بزرگ میاد..پس چه دلیل داره اینجوری لباس بپوشی؟ خداااااااااایا من از دست این چکار کنم؟اخه یکی نیست بهش بگه به تو چه که من چطوری لباس می پوشم؟..اصلا به اون چه ربطی داشت؟...برام عجیب بود که پرهام داره ازم این سوالا رو می کنه...نخیر اینجوری نمیشه..باید یه جواب درست و حسابی بهش بدم تا اون باشه دیگه اینطوری دور بر نداره.. یه دستمو زدم به کمرم و جدی و سرد نگاش کردم..با لحن طلبکارانه ای گفتم: دلیلش به خودم مربوطه ...مگه شما خدایی نکرده فضول تشریف داری؟ حالت صورتش پر از تعجب شد..تابلو بود که انتظار چنین جوابی رو از طرف من نداشته... با تعجب گفت:چی؟.. من هم با همون لحن گفتم:میگم اگر فضولی بگو تا دلیلشو برات توضیح بدم..اگر هم نه که پس به خودم مربوطه نه شما... نگاش هم متعجب بود هم گنگ و سرگردون..ولی یه دفعه اخماشو کرد تو هم و با حرص گفت:اولا نخیر فضول نیستم..دوما اگر تو این کار دخالتی می کنم فقط به خاطر اینه که...اینه که... ساکت شد...انگار دنبال یه کلمه ی مناسب می گشت... ابرومو انداختم بالا و گفتم:اینه که چی؟..جمله ات سر داشت ولی تهش چی شد؟ لباشو با حرص جمع کرد و انگشتشو گرفت جلوم : ببین بهتره انقدر زود جو نگیردت...من از اون سوالم هیچ منظور خاصی نداشتم.. با بی تفاوتی شونهمو انداختم بالا و گفتم:من هم به منظور برداشت نکردم...اتفاقا اونی که این وسط جوگیر شده شمایی نه من...پس لطفا شما دور ور ندار... مات نگام کرد..ظاهرا هیچ توقع نداشت این حرفا رو از من بشنوه..هه..پس اینو بگیر تا حسابی حالت جا بیاد پرهام خان... همونطور مات نگام می کرد...لبخند زدم و با لحن حرص دراری گفتم: اینو هم بهت بگم که طرز لباس پوشیدنم به خودم مربوطه نه شما... پس لطفا از این به بعد توی کارای من دخالت نکن و سعی کن انقدر هم زود جو گیر نشی...میدونی چرا؟... انگار خشک شده بود..همونطور مات و مبهوت نگام می کرد...به قلبش اشاره کردم و گفتم:اخه اگه زیادی جو بگیردت واسه اینجات خوب نیست..ممکنه کار دستت بده.. از کنارش رد شدم و خواستم از در اشپزخونه برم بیرون که صداش میخکوبم کرد..صداش فوق العاده عصبانی بود..اوه اوه انگار بدجور قاطی کرد..ولی بازم حقته... با صدای نسبتا بلندی گفت :به چه جراتی با من اینطور صحبت می کنی؟..هه البته از یه دختر فراری بیش از این هم نمیشه توقع داشت.. اوهو..پس میخوای حرص منو در بیاری؟ولی کور خوندی...برگشتم و بهش نگاه کردم...صورتش از عصبانیت سرخ شده بود...ای جان چه حرصی هم می خوره..بخور نوش جونت..
#قسمت_صدو_چهلو_دو
.. نگام سرد بود و بی تفاوت..لحنم هم جدی و خشک...گفتم:اونش هم به تو ربطی نداره جناب...راستی یه چیزی...بهتره کمتر حرص بخوری اخه این هم واسه قلبت خوب نیست.. ابرومو انداختم بالا و سریع از اشپزخونه اومدم بیرون... ولی همین که اومدم بیرون..صدای شکستن یه چیزی اومد...اوه اوه فکرکنم زد گلدونه روی میزو شکوند... هومن و خانم بزرگ ازسالن اومدن بیرون ... ادامه دارد... خانم بزرگ نگام کرد و با ترس گفت:چی بود فرشته؟..صدای شکستن اومد...
خودم هم هول کرده بودم ولی سعی کردم به روم نیارم : نمی دونم...من بیرون اشپزخونه بودم که صدای شکستن رو شنیدم...خدایش هم همینطور بود دیگه...همین که اومدم بیرون صدای شکستن اومد..هومن یه نگاه به من انداخت و سریع رفت توی اشپزخونه...خانم بزرگ هم پشت سرش رفت و منم با قدمهای ارومی پشتشون رفتم تو اشپزخونه...سعی کردم به صورتم نقاب بی تفاوتی بزنم..تا حدودی هم موفق شده بودم.پرهام روی صندلی نشسته بود و دستاشو گذاشته بود روی میز و اخماش هم حسابی تو هم بود...هومن کنارش ایستاده بود و خانم بزرگ هم کنار من توی درگاه اشپزخونه وایساده بود...روی زمین رو نگاه کردم..کف سرامیک های اشپزخونه پر از شیشه خورده بود...گلدون رو زده بود شکونده بود...گلای گلدون هم هر کدوم یه طرف افتاده بودن...خانم بزرگ با تعجب یه نگاه به سرامیک ها انداخت و رو به پرهام گفت:اینجا چه خبره پرهام؟..چرا زدی گلدون رو شکوندی؟...پرهام سرشو بلند کرد ونگاه کلافه ای به خانم بزرگ انداخت و خواست حرف بزنه که نگاش به من افتاد...پشت خانم بزرگ وایسادم و با شیطنت لبخند زدم...از حرص خوردنش لذت می بردم...نمی دونم چرا لابد دیوونه شده بودم ولی دست خودم نبود وقتی می دیدم به تموم حرکات و رفتارام عکس العمل نشون میده دوست داشتم مرتب حرصش بدم..اونم کم منو اذیت نکرده بود...مرتب بهم می گفت دختر فراری و اون بار هم که بهم تهمت هرزگی زده بود..شاید از ته دلش اینا رو نگفته باشه ولی به هر حال منظورش من بودم و این حرفا رو به من زده بود...خانم بزرگ متوجه لبخندم نشد ولی هومن که کنار پرهام ایستاده بود لبخندمو دید .. واسه ی همین با تعجب نگام کرد...اما پرهاااااااام.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_صدو_چهلو_سه
..تا لبخندمو دید همچین از جاش پرید که من با ترس 10 متر عقب تر پریدم..وای خیلی ترسیده بودم..اخه هم حالتش بیش از حد عصبی بود و هم اینکه به خاطر حرکت غیرمنتظره اش هول کرده بودم..قلبم تند تند میزد ولی اینبار از ترس بود نه چیز دیگه...داد زد:به من می خندی؟..اره؟...داری منو مسخره می کنی؟...پشت خانم بزرگ سنگر گرفته بودم..هومن هم از پشت پرهام رو چسبیده بود...هومن :اروم باش پرهام..چه مرگت شد یهو؟..پرهام با حرص لباشو به هم می فشرد...خانم بزرگ برگشت و نگام کرد بعد رو به پرهام گفت:چت شده تو پرهام؟..جواب منو که ندادی حالا داری الکی می پری به این دختر؟...طفلک چه گناهی کرده که داری اینجوری باهاش حرف می زنی؟..پرهام به طرفم خیز برداشت ولی هومن سفت نگهش داشت...پرهام با حرص داد زد: این طفلکه؟..این؟..این که یه زبون داره 6 متر از قدش دراز تر ...نبودید ببینید چیا به من می گفت...تازه میگید دارم الکی بهش می پرم؟خانم بزرگ داد زد:اروم باش دیگه...مگه چی بهت گفته؟..پرهام یه نگاه به خانم بزرگ انداخت ...یه دفعه اروم شد.. دیگه تقلا نمی کرد...صورتش از خشم سرخ شده بود ولی احساس می کردم ارومتر شده...رو به خانم بزرگ با صدای ارومی گفت :چی؟...یه نگاه به من انداخت و دوباره به خانم بزرگ نگاه کرد:هیچی...چیز مهمی نبود...هومن خندی دوگفت:واسه اینکه چیز مهمی نبوده داشتی فرشته رو می خوردی؟...به هومن نگاه کرد ...هنوز پرهام رو محکم چسبیده بود..پرهام با حرص تقریبا داد زد: تو چرا اینطوری چسبیدی به من؟ د ولم کن دیگه خفه ام کردی...ولم کن ...هومن سفت تر چسبیدش و گفت : د نه د..ولت کنم تا بری دختر مردمو گاز بگیری؟...هنوز خوی وحشی گریت کامل از تنت بیرون نیومده..پرهام یه تکون محکم به خودش داد و دستای هومن رو باز کرد...برگشت سمت هومن و با حرص گفت:من وحشی ام؟..میخوای وحشی گری رو نشونت بدم؟...هومن چشماش گرد شده بود...با تته پته گفت:ه..هان؟..نه بابا من غلط بکنم به تو بگم وحشی...رام تر از تو توی عمرم ندیدم به جون پری اگه خواسته باشم دروغ بگم...پرهام خنده شو جمع کرد و با اخم نگاش کرد و چیزی نگفت..خانم بزرگ رو به پرهام گفت:من دو تا سوال ازت کردم پس جوابمو بده..اول اینکه چرا زدی گلدونو شکوندی؟...دوم اینکه فرشته چی بهت گفته که انقدر جوش اوردی؟...پرهام نگاهشو از خانم بزرگ گرفت و زل زد به من...با نگام بهش می گفتم خب بگو دیگه چرا معطلی؟..بگو به لباسم گیر دادی منم جوابتو دادم و تو هم قاطی کردی...پرهام هنوز به من نگاه می کرد که هومن محکم زد به بازوش و داد زد : پرهااااااااااام...پرهام یه دفعه به خودش اومد و به هومن نگاه کرد : مرض ...چرا داد می زنی؟..خوبه یه وجب باهات فاصله دارم..هومن با شیطنت ابروشو انداخت بالا و گفت:با من اره...ولی با اون بنده خدا نه...پرهام گنگ نگاش کرد..منم لبخند زدم..هومن وقتی نگاه پرهام رو دید گفت:می خوای برو از جلو قشنگ نگاش کن ..از نزدیک دیدت بهتر میشه شاید اون چیزی که میخوای رو توی صورت فرشته پیدا کردی...پرهام چپ چپ نگاش کرد و گفت: هومن میشه خفه شی؟...هومن شونهشو انداخت بالا و گفت:جدیدا چقدر بی تربیت شدی تو...ولی نه نمیشه بذار بعد مهمونی درست و حسابی واست خفه میشم..الان دیگه مهمون خانم بزرگ می رسه...خانم بزرگ که انگارتازه متوجه ساعت شده بود..یه نگاه به ساعت اشپزخونه انداخت و گفت:ای وای 5 دقیقه ی دیگه می رسه...به کل از اومدنش غافل شده بودم...بیاید بریم بیرون..الان به خدمتکار میگم بیاد اینجا رو تمیز کنه..زود باشید..همگی خواستیم از اشپزخونه بریم بیرون که خانم بزرگ رو به پرهام گفت:یادت باشه جواب سوالای منو ندادیا...یه جوری از زیرش در رفتی...پرهام لبخند نادری زد که واقعا هم من تعجب کردم هم هومن و خانم بزرگ...پرهام با همون لبخندش که خیلی هم بهش می اومد رو به خانم بزرگ گفت:یادم میمونه خانم بزرگ..هر 3 داشتیم با تعجب نگاش می کردیم که پرهام زودتر از ما از اشپزخونه رفت بیرون...کنترل اعصاب نداشتا...چرا یهو افتابی شد؟..
#قسمت_صدو_چهلو_چهار
؟..تا چند دقیقه پیش که عین گردباد داشت منو می کشید تو خودش...هومن یه نگاه به من و خانم بزرگ انداخت و گفت:بی خیاااااال...پرهام و لبخند؟! خانم بزرگ نوه ات خل و چل شد رفت پی کارش...خودش متخصص مغز و اعصابه ولی اعصاب معصابه درست و حسابی نداره...باید اول یه فکری به حال خودش بکنیم..هر 3تامون خندیدم و همزمان صدای زنگ خونه رو شنیدیم..مثل اینکه بالاخره مهمون خانم بزرگ تشریفشون رو اوردن..خانم بزرگ به خدمتکار گفت اشپزخونه رو تمیز کنه بعد هم رفتیم توی سالن و منتظر شروین شدیم..البته ظاهرا من می دونستم شروین قراره بیاد ولی پرهام و هومن بی اطلاع بودن..نگاه هر 4 نفرمون به در سالن بود...نگاه من بی تفاوت..نگاه خانم بزرگ با لبخند...نگاه پرهام جدی ولی توی نگاش کنجکاوی هم به خوبی دیده میشد..و نگاه هومن که اون هم با کنجکاوی به در سالن نگاه می کرد تا ببینه مهمون ویژه ی خانم بزرگ کیه؟...بالاخره در سالن باز شد و شروین اومد تو...از همونجا یه نگاه به ما کرد و نگاش روی خانم بزرگ ثابت موند..لبخند زد و به طرف ما اومد...هر 4 نفر از جامون بلند شدیم..به پرهام نگاه کردم...نگاهش پر از تعجب بود ومات و مبهوت به شروین نگاه می کرد...دهان هومن هم باز مونده بود..وا..اینا چشونه؟..ولی خانم بزرگ خیلی گرم باهاش برخورد کرد...شروین :سلام خانم بزرگ...خیلی دلم براتون تگ شده بود..خوبید؟خانم بزرگ با مهربونی نگاش کرد و با لبخند گفت:سلام پسرم..منم دلم برات تنگ شده بود...خوش اومدی..شروین اروم سرشو تکون داد و تشکرکرد...بهش میخورد تقریبا هم سن و سال پرهام باشه..چشمای مشکی نافذ...پوست گندمی..قد بلند و چهارشونه بود ولی خب به قدبلندی و چهارشونگی پرهام نمی رسید..صورتش هم جذاب بود ومردونه ولی بازم پرهام جذاب تر بود..به خودم اومدم..ای بابا چرا من شروین رو با پرهام مقایسه می کنم؟..بی خیال فرشته..نگاه شروین به من افتاد..خیلی خونسرد و بی تفاوت نگاش کردم ولی خب محض ادب یه لبخند کوچیک زدم تا رفتارم زیادی باهاش سرد نشه...اون هم لبخند مردونه ای زد و نگام کرد...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_صدو_چهلو_پنج
...-سلام..خوش اومدید..ابروشو انداخت بالا و با همون لبخند گفت:سلام...ممنونم...نگاش چرخید سمت پرهام و هومن...با لبخندی دوستانه به طرفشون رفت و اول با هومن دست داد و روبوسی کرد...هومن کمی خشک باهاش برخورد کرد تا حالا این رفتار رو ازش ندیده بودم...و پرهام...با خشم نگاش کرد و شنیدم که زیر لب زمزمه کرد:بازم تو؟...اینجا چکار می کنی؟...با تعجب به پرهام نگاه کردم..منظورش چی بود؟چرا هومن و پرهام با شروین اینطور برخورد می کردند؟...حالت صورت شروین هیچ تغییری نکرد..جلو رفت و دستش رو به طرف پرهام دراز کرد و با همون لبخندی که روی لباش بود گفت:سلام پرهام جان..پارسال دوست امسال اشنا...خوبی؟پرهام اخماشو بیشتر تو هم کرد و دستشو جلو نیاورد..فقط پوزخند زد وگفت:از دوستی با تو هیچ خیری بهم نرسید که بخوام ادامه اش بدم..بعد هم بی توجه به شروین نشست روی مبل و با همون نگاه سرد و مغرورش به شروین خیره شد..هومن هم اخم کمرنگی روی پیشونی داشت.. اون هم درست کنار پرهام نشست..خانم بزرگ تک سرفه ای کرد و با لبخند رو به شروین گفت:شروین جان بفرما بشین..چرا ایستادی؟..بشین پسرم..شروین لبخند کوتاهی زد و با یه تشکر روبه روی خانم بزرگ روی مبل نشست..من هم روی مبل کناری پرهام نشستم...خدمتکار مشغول پذیرایی شد...خانم بزرگ داشت با شروین خوش و بش می کرد و حال و احوال مادرشو می پرسید..من هم فقط شنونده بودم و بس...تا اینکه صدای هومن رو زمزمه وار شنیدم...داشت به پرهام می گفت: پرهام میخوای یه بهونه جور کنم بریم خونه؟..صدای جدی پرهام رو شنیدم که گفت:نه تا اخر مهمونی می مونیم..حالا که اون اومده اینجا چرا ما باید فرار کنیم؟..دیگه صداشونو نشنیدم..از رفتار پرهام و هومن با شروین اصلا سر در نمی اوردم..اخه چرا با اون اینطور رفتار می کردن؟...به شروین نگاه کردم...همزمان اون هم نگاهی به من انداخت و بعد رو به خانم بزرگ گفت:خانم بزرگ معرفی نمی کنید؟...به من اشاره کرد..خانم بزرگ با لبخند مهربونی نگام کرد و رو به شروین گفت: این دختر خوب منه...اسمش هم درست مثل خودشه...فرشته.مدتی رو مهمونه منه...شروین با لبخند سرشو تکون داد و رو به من گفت:از اشناییتون خوشبختم فرشته خانم...من هم لبخند زدم و اروم گفتم:من هم از اشنایی با شما خوشبختم اقا شروین...مرسی.لبخندش پررنگ تر شد وگفت:چه جالب...پس شما اسم منو میدونید؟سرمو تکون دادم و با لبخند به خانم بزرگ نگاه کردم ورو به شروین گفتم:بله...خانم بزرگ شما رو خیلی دوست دارن..از ایشون شنیدم.شروین به خانم بزرگ نگاه کرد وگفت:من هم خانم بزرگ رو خیلی دوست دارم...ارادت خاصی نسبت به ایشون دارم.خانم بزرگ خندید وگفت:این حرفا چیه پسرم؟...من هم تو رو درست مثل پرهام و هومن دوست دارم..هیچ فرقی برام ندارید.شروین تشکرکرد و چیزی نگفت...به پرهام و هومن نگاه کردم...اوه اوه هر دوتاشون حسابی اخماشون تو هم بود...دیگه به خوبی با حالتاشون اشنا بودم..پرهام کمی سرخ شده بود و دستاشو که گذاشته بود لبه ی مبل مشت کرده بود و فشار می داد...با خشم به شروین نگاه می کرد...اصلا سر در نمی اوردم..اینجا چه خبر بود؟...گیج شده بودم..هومن که الان باید محیط رو شاد می کرد و با شروین گرم می گرفت کنار پرهام نشسته بود و اون هم با اخم به شروین نگاه می کرد..این دو تا برادر چشون شده بود؟...صدای هومن رو شنیدم که کنار گوش پرهام گفت:همینمون مونده بود خانم بزرگ ما رو با این مرتیکه یکی بدونه...زیرچشمی داشتم نگاشون می کردم..پرهام پوزخند زد و در حالی که زل زده بود به شروین زیر لب گفت:هیچ سر در نمیارم هومن..چرا خانم بزرگ اینو اینجا دعوت کرده؟..از همه مهمتر چرا انقدر تحویلش می گیره؟مگه اون نمی دونه که شروین چکارکرده؟..هومن : خانم بزرگ می دونست ما چشم دیدن این یارو رو نداریم پس چرا اصرار داشت
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺صَلی الله علیکِ یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها هر روز بعد از نماز صبح سوره یس تلاوت میکنیم وثوابش رو هدیه میکنیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها( قبل وبعد تلاوت هم ۱۴ صلوات میفرستیم) ان شاالله که ذخیره ی آخرتمان شود 🌺
┏━━━━━━━🌺🍃━┓
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
36_aqayi_tahdir_yasin_.mp3
1.71M
🔹صوت سوره یس
┏━━━━━━━🌺🍃━┓
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💠زیارت امام عصر(عجل الله)
در هر صبحگاه
اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدِيَّ وَوَُلَْدي وَعَنّي مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِيّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ كِتابُهُ وأحاط بِهِ عِلْمُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في هذَا الْيَوْمِ وَفي كُلِّ يَوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً في رَقَبَتي اَللّـهُمَّ كَما شَرَّفْتَني بِهذَا التَّشْريفِ وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلايَ وَسَيِّدي صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأشياعه وَالذّابّينَ عَنْهُ، وَاجْعَلْني مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طائِعاً غَيْرَ مُكْرَه فِي الصَّفِّ الَّذي نَعَتَّ اَهْلَهُ في كِتابِكَ فَقُلْتَ: (صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوُصٌ) عَلى طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَآلِهِ عليهم السلام، اَللّـهُمَّ هذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ في عُنُقي اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ
┏━━━━━━━🌺🍃━┓
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
1_1123841406.mp3
21.59M
•|🕊🌿|•
♥️دعـــــــــــــــــای عهــــــــــــــــــــــــــــــد♥️
#سلام_امام_زمانـــم ♥️
🍀🍀🍀
🌺دعای_عهــــد
پای همین سجاده بعد از نماز صبـــح هر روز،
عهـــد میبندم با شما حضرت عشــــق♡
༄ུ💐🌺💐༄ུ💐🌺💐༄ུ
🕊🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲
🍃💚🍃
نیـٰازۍنیستحتۍگفتنِ
اوضـٰاعدلتنگے..؛
بخوانازچشـمهـٰایمآرزوۍ
یكنگاهت را♥️..(:
دلٺنگ_چهره_ات
┏━━━━━━━🌺🍃━┓
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
صوت «زیارت آل یاسین».mp3
19.79M
امام زمان فرمودند
این طور به من سلام بدهید
زیارت آل یاسین
┏━━━━━━━🌺🍃━┓
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃هرکس صبح کند و سه بار بگوید:
🍂الحَمدللهِ ربِّ العَالَمِین
الحمدُلِلّهِ حَمدًا کَثِیرَا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ🍂
🍃حق تعالی هفتاد بلا را از او دفع میکند
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ختم میکنیم❣سوره شمس❣را به نیت صدقه و دفع بلا
✳️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم✳️
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا ﴿٢﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاهَا ﴿٣﴾ وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤﴾ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥﴾ وَالأرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦﴾ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿١٠﴾ کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿١١﴾ إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴿١٢﴾ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا ﴿١٣﴾ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤﴾ وَلا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥﴾
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بسم الله الرحمن الرحیم
🔴 چهار قل 🔴
برای درامان بودن ازچشم زخم
💢سورة الکافرون
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ (١) لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (٢) وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (٣) وَلا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ (۴)وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (۵) لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ (۶)
💢 سورة الإخلاص
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (١) اللَّهُ الصَّمَدُ (٢) لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ (٣) وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ (۴)
💢سورة الفلق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (١)مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ (٢) وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (٣) وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ (۴)وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (۵)
💢سورة الناس
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (١) مَلِکِ النَّاسِ (٢)إِلَهِ النَّاسِ (٣) مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴) الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (۵)
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (۶)
🌹 سوره قدر 🌹
﴿ سورة القدر - سورة 97 - تعداد آیات 5 ﴾
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾
ختم میکنیم❣سوره شمس❣را به نیت صدقه و دفع بلا
✳️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم✳️
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا ﴿٢﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاهَا ﴿٣﴾ وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤﴾ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥﴾ وَالأرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦﴾ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿١٠﴾ کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿١١﴾ إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴿١٢﴾ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا ﴿١٣﴾ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤﴾ وَلا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥﴾
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
دعا براى مغفرت خود و مغفرت والدين و مومنان ( آمرزش گناهان )
🌹 رَبَّنَا اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ🌹
پروردگارا، بر من و بر پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى در روزى كه حساب برپا مىشود.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸 دعای نور حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) 🌸
🌸بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌸
بِسْمِ اللهِ النُّورِ، بِسْمِ اللهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللهِ نُورٌ عَلَى نُورٍ، بِسْمِ اللهِ الَّذِی هُوَ مُدَبِّرُ الاُمُورِ، بِسْمِ اللهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ. الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ أنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ، فِی كِتابٍ مَسْطُورٍ، فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرِ مَقْدُورٍ، عَلَى نَبِی مَحْبُورٍ. الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ مَشْكُورٌ، وَ صَلَّى اللهُ عَلَى سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ."
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
✨✨#نحوه_سلام_دادن_به_امام_ها_بعد_نماز ✨✨
👈👈1_بعدازنماز ایستاده ورو به قبله کرده ومیگوییم 💖
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ رَسوُلِ الله اَلسَّلامُ عَلَیکَ🌹
یَابنَ اَمیرِالمُؤمِنینَ وَابنَ فاطِمَهَ الزَّهراء سَیِّدَهَ نِساءِ العالَمینَ وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. 🌹
👈👈۲-سپس روبه حرم امام رضامیگوییم(سمت چپ ِقبله)💖
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَباء اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مُعینَ الضُّعَفاءِ وَ الفُقَراء اَلسُّلطانَ اَبَاالحَسَنِ 🌹
عَلیَّ بنَ موُسَی الرِّضا وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.🌹
👈👈۳- دوباره رو به قبله میکنیم و میگوییم :💖
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا خَلیفَهَ الرَّحمنِ اَلسَّلام🌹ُ
عَلَیکَ یاشَریکَ القُرانِ عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ اللهُ مَخرَجَهُ وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب دعای قشنگی.حتما بنویسید تو جانمازهاتون بزارین که هر روز بخونید.
خیلی برکت داره.
حتماً ببینید و برای عزیزانتون ارسال کنید!
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَ
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🕊﷽🕊
(مناجات حضرت علی ع در مسجد کوفه )
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ
وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتِنىِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً
وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصى وَالاَْقْدامِ
وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَجْزى والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً اِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ 1
وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوَّءُ الدّارِ
وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَالاَْمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ
وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخيهِ وَاُمِّهِ وَاَبيهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنيهِ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ يُغْنيهِ
وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدى مِنْ عَذابِ يَوْمَئِذٍ بِبَنيهِ وَصاحِبَتِهِ وَاَخيهِ وَفَصيلَتِهِ الَّتى تُؤْويهِ
وَمَنْ فِى الاَْرْضِ جَميعاً ثُمَّ يُنْجيهِ كَلاّ اِنَّها لَظى نَزّاعَةً لِلشَّوى 2
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمَوْلى وَاَ نَا الْعَبْدُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلا الْمَوْلى
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمالِكُ وَاَ نَا الْمَمْلُوكُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَمْلُوكَ اِلا الْمالِكُ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَزيزُ وَاَ نَا الذَّليلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الذَّليلَ اِلا الْعَزيزُ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْخالِقُ وَاَ نَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ اِلا الْخالِقُ 3
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَظيمُ وَاَ نَا الْحَقيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْحَقيرَ اِلا الْعَظيمُ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَاَ نَا الضَّعيفُ وَهَلْ يَرْحَمُ الضَّعيفَ اِلا الْقَوِىُّ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَنِىُّ وَاَ نَا الْفَقيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْفَقيرَ اِلا الْغَنِىُّ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعْطى وَاَنَا السّاَّئِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ السّاَّئِلَ اِلا الْمُعْطى 4
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْحَىُّ وَاَ نَا الْمَيِّتُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ اِلا الْحَىُّ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْباقى وَاَ نَا الْفانى وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفانىَ اِلا الْباقى
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الدّاَّئِمُ وَاَ نَا الزّاَّئِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الزّآئِلَ اِلا الدَّّائِمُ
مَوْلا ىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الرّازِقُ وَاَ نَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ اِلا الرّازِقُ 5
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَالْجَوادُ وَاَ نَاالْبَخيلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْبَخيلَ اِلا الْجَوادُ
مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعافى وَاَ نَا الْمُبْتَلى وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُبْتَلى اِلا الْمُعافى
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْكَبيرُ وَاَ نَا الصَّغيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الصَّغيرَ اِلا الْكَبيرُ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْهادى وَاَ نَا الضّاَّلُّ وَهَلْ يَرْحَمُ الضّاَّلَّ اِلا الْهادى 6
مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ الرَّحْمنُ وَاَ نَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْحُومَ اِلا الرَّحْمنُ
مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ السُّلْطانُ وَاَ نَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ اِلا السُّلْطانُ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الدَّليلُ وَاَ نَا الْمُتَحَيِّرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُتَحَيِّرَ اِلا الدَّليلُ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَفُورُ وَاَ نَا الْمُذْنِبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُذْنِبَ اِلا الْغَفُورُ 7
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغالِبُ وَاَ نَا الْمَغْلُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ اِلا الْغالِبُ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الرَّبُّ وَاَ نَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلا الرَّبُّ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُتَكَبِّرُ وَاَ نَا الْخاشِعُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْخاشِعَ اِلا الْمُتَكَبِّرُ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى بِرَحْمَتِكَ وَارْضَ عَنّى بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَفَضْلِكَ
يا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ وَالطَّوْلِ وَالاِْمْتِنانِ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
زیارت وارث
بسم الله الرحمن الرحیم
السَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَهِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ نُوحٍ نَبِىِّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ اِبْراهیمَ خَلیلِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُوسى کَلیمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ عیسى رُوحِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُحَمَّدٍ حبیب الله السلام عَلَیْکَ یا وارِثَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ عَلِی الْمُرْتَضى اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَهَ الزَّهْرآءِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ خَدیجَهَ الْکُبْرى اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورُ اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوهَ وَآتَیْتَ الزَّکوهَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنْ الْمُنْکَرِ وَ اَطَعْتَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً قَتَلَتْکَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ یا مَوْلاىَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِى الاَْصْلابِ الشّامِخَهِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّهُ بِاَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْکَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِیابِها وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعآئِمِ الدّینِ وَاَرْکانِ الْمُؤْمِنینَ وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ و َاَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِّمَهَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَهُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعُروَهُ الْوُثْقى وَالْحُجَّهُ عَلَّى اَهْلِ الدُّنْیا وَاُشْهِدُ اللَّهَ وَمَلاَّئِکَتَهُ وَاَنْبِی آئَهُ وَرُسُلَهُ اَ نّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَخَواتیم عَمَلى وَقَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَاَمْرى لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَعَلى اَرْواحِکُمْ وَعَلى اَجْسادِکُمْ وَعَلى اَجْسامِکُمْ وَ عَلى شاهِدِکُمْ وَعَلى غائِبِکُمْ وَعَلى ظاهرکم و علی باطنکم بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یا اَبا عَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَجَلَّتِ الْمُصیبَهُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَهَیَّاءَتْ لِقِتالِکَ یا مَوْلاىَ یا اَبا عَبْدِاللَّهِ قَصَدْتُ حَرَمَکَ وَ اَتَیْتُ اِلى مَشْهَدِکَ اَسْئَلُ اللَّهَ بِالشَّاْنِ الَّذى لَکَ عِنْدَهُ وَبِالْمَحَلِّ الَّذى لَکَ لَدَیْهِ اَنْ یُصَلِىَّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌼🍃🌼🍃
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃
🌼🍃
🍃
🎇 بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ 🎇
🌟دعاے عهـــــد🌟🤝
🤲اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْڪُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ،🌟
💚وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیم🌟
💚 وَ رَبَّ الْمَلائِڪَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُڪَ بوَجْهِڪَ الْڪَریمِ،
💚 وَ بِنُورِ وَجْهِڪَ الْمُنیرِ، وَ مُلْڪِڪَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُڪَ بِاسْمِڪَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، 🌟
💚وَ بِاسْمِڪَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ ڪُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ ڪُلِّ حَىٍّ، 🌟
💚وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.🌟
🤲💚اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِڪَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ،🌟
💚عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، 🌟
💚وَ مِدادَ ڪَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ ڪِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا،🌟
💚وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.🌟
🤲💚 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ،🌟
💚 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.🌟
🤲💚اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِڪَ حَتْماً مَقْضِیّاً،🌟
💚فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً ڪَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.🌟
🤲💚اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاڪْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ،🌟
💚وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُڪْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَڪَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَڪَ، فَإِنَّڪَ قُلْتَ وَ قَوْلُڪَ الْحَقُّ:🌟
💚ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما ڪَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّڪَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّڪَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِڪَ
حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ🌟
💚وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِڪَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَڪَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْڪامِ ڪِتابِڪَ،🌟
💚وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِڪَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّڪَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ،🌟
🤲💚اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّڪَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ،وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِڪانَتَنا بَعْدَهُ ،🌟
🤲💚اللّهُمَّ اڪْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِڪَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.🌟
🌅اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولاے یا صاحِبَ الزَّمانِ🌅
🌅اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولاے یا صاحِبَ الزَّمانِ🌅
🌅اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولاے یا صاحِبَ الزَّمان🌅
ِ
💚اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪَ الْفَرج💚
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌹🍃 صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم..
✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️
🌹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️
🌹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️
🌹🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️
🌹🍃السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨
🌺اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨🌺
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃💛
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ🌹
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ🌹
🌹 لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ🌹
🌹 لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹
🌹 لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ🌹
🌹 و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ 🌹
🌹یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب🌷
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه🌷
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس🌷
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.🌷
💛اللهم عجل لولیک الفرج💛
💙خواص دعای چهارحمد💙
🌻از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مرویست🌻
🌼 که هر کس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند خداوند او را سه چیز کرامت فرماید: 🌼
🍀اول عمر طبیعی 🍀
🍀دوم مال و جمعیت بسیار 🍀
🍀سوم باایمان ازدنیارفتن وبی حساب داخل بهشت شدن🍀
🌈🔆🌈🔆🌈🔆🌈🔆🌈🔆🌈🔆
️ 🌈اذکار و ادعیه دعای عصر غیبت 🌈
♻️دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏
⚜اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
⚜فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
⚜ اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
⚜ فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
⚜ اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
⚜تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
⚜دعای غریق ⚜
💠دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💠
🌷🍂💐 یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک 💐🍂🌷
🍀 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراه قریباُ 🍀
🌷 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷
💖❤🌼💖❤🌼💖❤🌼💖❤
🌺 #اللهم_الرزقنا_زیارت_کربلا
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🌷🌹🌻🌼🌸🌺💐🌷🌹🌻🌼🌷
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج اَلــــــسٰاعة🌤
♥️ مولا جانم تاظهوردولت عشق و تاابد عاشقت میمانم ♥
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d