#عنايت
#اهل بیت
مرحوم علامه اميني، مؤلف گرانقدر كتاب الغدير، نقل كردند كه فرمود: در ارتباط با تأليف كتاب الغدير نياز به ملاحظه كتاب ربيع الأبرار زمخشري پيدا كردم. پس از مدتها جستجو اطلاع يافتم كه نسخه اي از آن نزد شيخ محمد سماوي است. به او مراجعه كردم، از دادن نسخه امتناع كرد.
مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني و پس از او مرحوم كاشف الغطا را واسطه كردم، آنها هم نتوانستند او را قانع كنند و من از گرفتن كتاب از او نااميد شدم. روزي در حرم مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته بودم،
ديدم عربي روستايي آمد و فرزند بيمار خود را به ضريح قبر مطهر بست و خطاب به امام گفت: «من شفاي فرزندم را از تو ميخواهم»، سپس براي انجام كاري بيرون رفت. من كه مشغول دعا و نماز بودم، منتظر ماندم ببينم كار اين روستايي به كجا ميكشد. چيزي نگذشته بود كه ديدم بچه شفا گرفت و در حالي كه كاملاً سالم بود از جا برخاست. به فاصله اندكي عرب آمد و پس از مشاهده فرزند سالم خود گفت: «شكراً يا علي» و رفت!
من وقتي ديدم يك عرب روستايي به اين سادگي حاجت خود را از مولا ميگيرد، ولي من نمي توانم براي كتابي كه درباره مولا مينويسم، به حاجت خود كه تهيه يك نسخه كتاب است، برسم، متأثر شدم و خيلي به من برخورد، با خود گفتم: «مگر من براي كه كار ميكنم؟! من براي شما كار ميكنم! چرا... » با ناراحتي به خانه رفتم و با تأثّر خوابيدم.
در عالم رؤيا مولا را ديدم كه با ملاطفت فرمود: «تو با او خيلي فرق داري، برو كربلا آنچه ميخواهي از فرزندم بگير»! نزديك اذان صبح بود، از خواب برخاستم وضو گرفتم و عازم كربلا شدم. ابتدا به زيارت سيّدالشهداء عليه السلام رفتم، پس از زيارت مدتي هم نشستم اما خبري نشد، فكر كردم شايد مقصود حضرت از «فرزندم» حضرت ابو الفضل عليه السلام باشد، به زيارت او رفتم آنجا هم خبري نشد، با خود گفتم: «شايد بايد از طريق باب الحسين عليه السلام به زيارت او ميرفتم»، مجدداً به حرم سيّدالشهداء آمدم باز هم خبري نشد، خيلي ناراحت شدم كه اين چه وضعي است؟!...
در اين حال يكي از منبريهاي كربلا به نام شيخ محسن ابوالحبّ را ديدم، از من پرسيد چرا اينجا نشسته ايد؟ ماجرا را نگفتم. از من خواست به منزلش بروم، قبول نكردم، بالاخره با اصرار ايشان پذيرفتم و به منزلش رفتم. وقتي وارد منزل شديم از من پرسيد ميخواهيد به كتابخانه برويد يا... گفتم: به كتابخانه ميروم. او متوجه شد كه صبحانه نخورده ام، رفت براي تهيه صبحانه. من وارد كتابخانه او شدم، دست بردم كتابي را براي مطالعه برداشتم،
با شگفتي ديدم كتاب ربيع الأبرار زمخشري است! تا آن موقع نمي دانستم از آن كتاب نسخه اي ديگر هم وجود دارد كه نزد ايشان است. در اين حال صاحبخانه ناگاه صداي گريه و شيون مرا شنيد، آمد ببيند چه خبر است، ديد كتابي در دست من است و به شدت ميگريم.
تصور كرد كه مشكلي براي من پيش آمده، پرسيد: چه شده؟ بعد از مدتي گريستن، جريان كتاب و خواب را براي او تعريف كردم، و اضافه كردم كه الآن فهميدم اين كتاب حواله امام عليه السلام است. شيخ محسن گفت: عجب! اين حواله امام است؟! مدتي قبل يكي از كتابفروشهاي مهم بغداد به نام قاسم رجب، وقتي فهميد من چنين كتابي را دارم از من خواست آن را به قيمت هزار دينار بخرد! من ندادم، و اكنون آن را به شما هديه ميكنم. من نپذيرفتم و گفتم: فقط ميخواهم آن را مطالعه كنم، اما بالاخره شيخ محسن با اصرار كتاب را به من هديه داد.
@mtalbdine🖤🌹
#عنايت #حضرت #امیرالمؤمنین
#دست
#ولایت
✳️ در تابستان ۱۳۴۵ مرحوم علاّمه بزرگوار اميني _ قدس سرّه الشريف _ براي گذراندن تابستان به جابان از روستاهاي دماوند تشريف آورده بودند. اين جانب با توفيق خداوند متعال چند بار به زيارت ايشان نائل شدم. جريانات زير از بركات آن زمان است كه در ذهنم باقي مانده است.
❇️علامه اميني نقل كردند: شخصي بود به نام ملّا حبيب كه از عشاير چادرنشين اطراف نجف اشرف بود. گاهي كه براي انجام كارهايش به نجف ميآمد، به ديدن من هم ميآمد. يك بار آمد و گفت: آمدهام كه ديگر در نجف مجاور باشم. منزلي در نجف اشرف تهيه كرد، و ارتباطش هم با من برقرار بود.
✳️ روزي پيشخدمتش به منزل ما آمد و گفت: ملّا حبيب سخت مريض است و من را فرستاده كه از شما خواهش كنم در حرم اميرالمؤمنين عليه السلام برايش دعا كنيد كه خداوند شفايش دهد. من بيشتر، شبها مشرّف ميشدم و روز به حرم نمي رفتم. ولي براي گرفتاري و تقاضاي اين بنده خدا كه با من دوستي داشت، تصميم گرفتم كه به حرم بروم. لباس
.
پوشيدم و به حرم مطهّر اميرالمؤمنين عليه السلام مشرّف شدم، و بعد از زيارت و دعا بيرون آمدم. پيش خود گفتم حالا كه از منزل بيرون آمده ام، سري هم به منزل ملّا حبيب بروم و عيادتي كنم. وقتي به منزلش رفتم، ديدم از درد مينالد و حالش به گونه اي است كه حتّي نمي تواند قدري بلند شود و بنشيند. كنار بستر او نشستم و شال كمر او را باز كردم. دستم را به كمرش گذاشتم و چيزي خواندم، و بعد به او گفتم دعايي از امام صادق عليه السلام است، من آن را كلمه كلمه ميخوانم، شما هم با من بخوانيد.
✳️ دعا كه به آخر رسيد، گويي ايشان اصلاً بيمار نبود و دردي نداشت. بلند شد، شال كمر خود را بست و كنار اطاق نشست. من هم كنار اطاق نشستم و شروع كرديم حال و احوال كردن و صحبت كردن. پيش خدمت رفته بود شربت بياورد، وقتي وارد اطاق شد و اين حالت را ديد همان طور كه سيني شربت دستش بود، بهت زده به ما نگاه ميكرد. ملا حبيب متوجّه حالت او شد كه بهت زده شده، به او گفت: چيه؟ تعجّب كرده اي؟ از دستي كه بيست و پنج سال در ولايت نوشته است تعجّب ندارد.
@mtalbdine💚🌹
#کرامت
#عنایت
#حسین
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
💠شنيدم از زاهد عابد و واعظ متعظ مرحوم حاج شيخ غلامرضاى طبسى كه تقريبا در 35 سال قبل جبه ج شيراز تشريف آورده و چند ماهى در مدرسه آقا باباخان توقف داشتند و بنده هم به فيض ملاقاتشان رسيدم ، فرمود با چند نفر از دوستان با قافله به عتبات عاليات مشرف شديم هنگام مراجعت براى ايران شب آخر كه در سحر آن بايد حركت كنيم متذكر شدم كه در اين سفر مشاهد مشرفه و مواضع متبركه را زيارت كردم جز مسجد براثا و حيف است از درك فيض آن مكان مقدس محروم باشيم ، به رفقا گفتم بياييد به مسجد براثا برويم .
💠گفتند مجال نيست و خلاصه نيامدند ، خودم تنها از كاظمين بيرون آمدم تا به مسجد رسيدم ، ديدم در بسته است ومعلوم شد در را از داخل بسته و رفته اند و كسى هم نيست حيران شدم كه چكنم اين همه راه به اميدى آمدم ، به ديوار مسجد نگريستم ديدم مى توانم از ديوار بالا بروم بالاخره هر طورى بود از ديوار بالا رفته و داخل مسجد شدم و با فراغت مشغول نماز ودعا شدم به خيال اينكه در مسجد را از داخل بسته اند و باز كردنش آسان است ، در داخل مسجد هم كسى نبود، پس از فراغت آمدم در راباز كنم ديدم قفل محكمى بر در زده اند و به وسيله نردبان يا چيز ديگر رفته اند. حيران شدم چكنم ديوار داخل مسجد هم طورى بود كه هيچ نمى شد از آن بالا مسجد براثا
رفت .
💠با خود گفتم عمرى است دَم از حسين عليه السلام مى زنم و اميدوارم كه به بركت آن حضرت در بهشت به رويم باز شود با اينكه درب بهشت يقينا مهمتر است و باز شدن اين در هم به بركت حضرت ابى عبداللّه عليه السلام سهل است پس با يقين تمام دست به قفل گذاشتم و گفتم يا حسين عليه السلام و آن راكشيدم ، فورا باز گرديد، در را باز كردم و از مسجد بيرون آمدم و شكر خدا را بجا آوردم و به قافله هم رسيدم .
💠مسجد براثا محدث قمى - عليه الرحمه - در مفاتيح فرموده ((مسجد براثا)) از مساجد معروفه متبركه است و بين بغداد و كاظمين واقع شده جوج در راه ، زوّار غالبا از فيض آن محروم و اعتنايى به آن ندارند با همه فضايل و شرافتى كه براى آن نقل شده است .
((حموى )) كه از مورخين سنه ششصد است در معجم البلدان گفته ((براثا)) محله اى بود در طرف بغداد در قبله كرخ و جنوبى باب محول و براى آن مسجد جامعى بود كه شيعيان در آن نماز مى گذاشتند و خراب شده و گفته كه قبل از زمان راضى باللَّه خليفه عباسى شيعيان در آن مسجد جمع مى گشتند و سب صحابه مى نمودند ...
راضى باللَّه امر كرد در آن مسجد ريختند و هر كه را ديدند گرفتند و حبس نمودند و مسجد را خراب كرد و با زمين هموار نمود
شيعيان ، اين خبر را به اميرالامراى بغداد به حكم ماكانى رسانيدند او به اعاده بنا و وسعت و احكام آن حكم نمود و اسم راضى باللَّه را در صدر آن نوشت و پيوسته آن مسجد معمور ومحل اقامه نماز بود تا بعد از سنه 450 كه تا الان معطل مانده .
و ((براثا)) پيش از بناى بغداد، قريه اى بود كه گمان مردم آن است كه على عليه السلام مرور به آن كرده در زمانى كه به مقاتله خوارج نهروان مى رفت و در مسجد جامع مزبور، نماز خوانده و در حمامى كه در آن قريه بوده داخل شده و بعد از نقل داستان ابوشعيب براثى ، گويد از مجموع اخبار وارده در فضيلت مسجد براثا دوازده فضيلت براى آن است كه آنها را ذكر مى كند و بعد مى فرمايد فعلا مسجد در بسته و مورد اعتنا نيست .
بنده كه در پنج سال قبل مشرف شدم ، مسجد براثا را بحمداللّه معمور و از هر جهت مجهز ديدم و تعمير اساسى شده و داراى برق و لوله آب و درب مسجد هم باز و مورد تردد مؤ منين بود.
https://eitaa.com/mtalbdine🇮🇷
#عنايت
#دعا
🌹عنایات امام رضا علیه السلام
✳️مرحوم حاج اسماعیل دولابی میفرمود: در همسایگی مرحوم شهید مطهری خانم بی حجابی زندگی میکرد که یکباره چادری شده بود. خودش تعریف کرده بود که ما اصلا اهل دیانت نبودیم. یک بار به قصد تفریح با شوهرم به مشهد رفتیم و چند روزی را که آنجا بودیم، در تفریحگاهها گذراندیم.
🌀روز آخر که میخواستیم به تهران برگردیم، من از خیابان جلوی حرم مطهر امام رضا علیه السلام عبور میکردم که از خیابان نگاهم به ایوان حضرت افتاد. سلامی کردم و رد شدم.
🔷شب خواب دیدم که حضرت فرمودند: کسی که دعای «یا من تحل به عقد المکاره» (که در «مفاتیح الجنان» و «صحیفة سجادیه» است) را بخواند ما دست او را میگیریم.
✅بعد از بیدار شدن از خواب، آن دعا را خواندم و تمام زندگیام متحول شد. و روح دیانت و معنویت بر زندگی ما حاکم شد. ائمه علیهم السلام حتی کوچک ترین اظهار ارادت و محبتی را بی پاسخ نمی گذارند.
@mtalbdine🏴
#عنایت #فاطمی
🔷جناب حاجی علی اكبر سروری تهرانی گفت خاله علویه ای دارم كه عابده و بركتی برای فامیل ماست و در شداید به او پناهنده می شویم و از دعای او گرفتاری هایمان برطرف می شود.
🔷 وقتی آن مخدره به درد دل مبتلا می گردد و به چند دكتر و بیمارستان مراجعه می كند فایده نمی كند، مجلس زنانه توسل به حضرت زهرا(س) فراهم می كند و اهل مجلس را هم طعام می دهد.
🔷همان شب در خواب حضرت صدیقه (س) را می بیند كه به خانه اش تشریف آورده اند به حضرتش عرضه می دارد كلبه ما محقر است و اینكه روز گذشته از شما دعوت نكردم چون قابل نبودم . فرمود ما خود آمدیم و حاضر بودیم والحال می خواهیم درد و دوایت را نشان دهیم ، پس كف دست مبارك را محاذی صورتش می گیرند و می فرمایند به كف دستم نگاه كن ، پس تمام اندرون خود را در آن كف مبارك می بیند از آن جمله رحم خود را می بیند كه چرك زیادی در آن است فرمود درد تو از رحم است وبه فلان دكتر مراجعه كن خوب می شوی . فردا به همان دكتری كه فرموده بود مراجعه می كند و دردش را می گوید و به فاصله كمی درد برطرف می گردد.
🔷ضمنا باید متوجه بود كه ممكن بود بدون مراجعه به دكتر و استعمال دارو همان لحظه او را شفا بخشد، لكن چون خداوند به حكمت بالغه اش برای هر دردی دوایی خلق فرموده كه باید خاصیتی كه خداوند در آن دوا قرار داده ظاهر شود، پس باید مریض هنگام ضرورت از مراجعه به طبیب و استعمال دوا خودداری نكند و بداند كه شفا از خدا است لكن به وسیله طبیب و دوا مگر در بعض مواردی كه مصلحت الهی اقتضا كند. بالجمله شاید در مورد علویه مذكور چنین مصلحتی نبوده ولذا او را به سنت جاری الهی كه رجوع به طبیب و دواست حواله فرمودند. حضرت صادق(ع) می فرماید:پیغمبری از پیغمبران گذشته مریض شد، پس گفت دوا استعمال نمی كنم تا خدایی كه مرا مریض كرد، شفایم دهد، پس خداوند به او وحی فرمود تو را شفا نمی دهم تا دوا استعمال نكنی ؛ زیرا شفا از من است هرچند به وسیله دوا باشد.
🍃داستانهاي شگفت/آيت الله دستغيب
https://eitaa.com/matalbdini🌹