#اولین_بار_در_تلگرام
#خطبه_ها
🌿 #کاری_اختصاصی| #متن_خطبه_های_اول_منبر
👈🏼قابل توجه اساتید سخن، خطبای گرامی وطلاب ارجمند
🔻خطبهی یازدهم:
بِسمِ الله الرحمنِ الرحِيمِ
_ نَحْمَدُكَ اللَّهُمَّ يَا مَنْ سَلَكْنَا فِي سِلْكِ أَحباءِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِِالسَّلَام.
_ وَشَرَّفْنَا عَلَى الامَمِ المَاضِيَةِ والقرُونِ الخَالِيَةِ بِالدُّخُولِ فِي زُمْرَةِ أصْدِقَاءِ الحسَيْنِ عَلَيْهِِالسَّلَام.
_ ونَشْكُرُكَ اللَّهُمَّ يَا مَن جَعَلْنَا مِمَّن خَصَّهُمْ بِالنِّعمَةِ الجَلِيلةِ والكرَامَةِ الجمِيلَةِ مِن أَولِيَاءِ الحسَينِ عَلَيْهِِالسَّلَام.
_ وصَيَّرَنَا مِمَّنِ اخْتَصَّهُمْ بِالْكَرَامَةِ
وأَكْرَمَهُمْ بِالْإِنْعَامِ مِنْ أَهْلِ وَلاءِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِِالسَّلَام.
_ وتَقَدَّسْتَ اللَّهُمَّ يَا مَنْ رَفَعَ مِقْدَارَنَا بِالْحُزْنِ والْبُكَاءِ فِي عَزَاءِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِِالسَّلَام.
_ ونُصَلِّي اللَّهُمَّ عَلى رَسُولِكَ الْمُخْتَارِ الذِي طَالتْ أَحْزَانُهُ لِلْمِحْنَةِ وَابْتِلَاءِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِِالسَّلَام.
_ وعَلَى وَلَدِهِ الکرَامِ أَولِيَائِكَ مِنْ أَبنَاءِ الحسيْنِ عَلَيْهِِالسَّلَام.
_ وأَنْ تَلْعَنَ الكفَّرَةَ الفجَرَةَ الظالِمِينَ مِن أَعْدَاءِ الحسَيْنِ عَلَيْهِِالسَّلَام.
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🆔 @Fishe_menbar
#با_ام_البنین_علیهاالسلام
#حکایت_ناب_منبر
#توسل_شفاعت
#قصه_عبرت
🔴 #توسل_به_ام_البنین_علیهاالسلام_کلید_گشایش_درهای_بسته
👈🏼👈🏼 حضرت آیتالله آقای حاج #سید_طیب_جزائری میفرماید:
این قضیه تقریباً در سال ۱۳۴۱ قمری (۱۳۰۱ شمسی) واقع شد. در آن زمان من #در_نجف_اشرف بودم و هر سال، ایام محرّم برای تبلیغ به کشور پاکستان سفر میکردم.
➖ در یکی از این سفرها، در مشهدمقدس با یکی از علمای پاکستان ـ که اکنون نامش از یادم رفته است ـ ملاقات کردم. از او پرسیدم: «بعد از زیارت مشهد مقدس، چه قصدی دارید؟»
گفت: «بهطرف پاکستان برمیگردم.»
به او گفتم: «حضرت آقا! حیف نیست انسان از راه دور تا مشهد بیاید و از همینجا بازگردد، بیآنکه #به_زیارت_کربلا_و_نجف_اشرف برود؟! در حالیکه از اینجا تا کربلا تقریباً نصف راه است!»
➖ سخنم در او اثر گذاشت و پذیرفت که به کربلا نیز برود.
ازاینرو، با هم #از_مشهد_به_تهران آمدیم و برای گرفتن ویزای کربلا به #سفارت_عراق رفتیم؛ ولی آنجا دیدیم درِ سفارت بسته است و زائران، در پیادهروها رختخواب پهن کرده، صفدرصف خوابیدهاند؛ منظرهای که دیدنش برای ما بسیار ناگوار بود.
➖ یکی از آنها گفت: «من دو روز است اینجا هستم.»
دیگری گفت: «من سه روز است که آمدهام.»
در دادن ویزای کربلا بسیار سختگیری میکردند و درِ سفارت نیز بهندرت باز میشد.
به آن عالم پاکستانی گفتم: «آقا! میخواهی به کربلا بروی؟»
گفت: «پس برای چه از مشهد به تهران آمدم؟!»
گفتم: «حال که گرفتن ویزا چنین دشوار است، چطور به کربلا میروی؟»
گفت: «نمیدانم!»
به او گفتم: «من میدانم راه حل چیست. #هزار_صلوات_نذر_حضرت_ام_البنین علیهاالسلام کن و به آن بانو متوسل شو. من هم همین کار را میکنم؛ انشاءالله ویزا میگیریم».
➖ هر دو نفر نذر کردیم که هزار صلوات هدیه حضرت امالبنین علیهاالسلام کنیم و به آن حضرت توسل بجوییم.
پس از آن، کمی مقابل درِ سفارت ایستادیم؛ ولی هیچ نشانهای از رفتوآمد نبود، گویا آن ساختمان بزرگ اصلاً غیرمسکونی است!
ناگهان دوستم گفت: «یادم آمد نامهای از سوی یکی از شخصیتها برای من، خطاب به منشی سفیر پاکستان هست. حالا که تا اینجا آمدهایم، بیایید برویم و نامه را برسانیم، سپس بازمیگردیم و میبینیم چه میشود.»
➖ تاکسی گرفتیم و به #سفارت_پاکستان رفتیم. در آنجا شخص مورد نظر را دیدیم و نامه را به او دادیم. آن مرد با احترام بسیار از ما پذیرایی کرد و پرسید: «از تهران به کجا میروید؟»
گفتیم: «ما هر دو عازم عراق هستیم، البته اگر ویزای کربلا گیرمان بیاید.»
گفت: «اتفاقاً من هم میخواهم به عراق بروم. کمی صبر کنید تا مدارکم را آماده کنم، آنگاه با هم میرویم و من برای شما هم ویزا میگیرم!»
سپس به اتاقی رفت تا مدارکش را تایپ کند؛ اما پس از مدتی بیرون آمد و گفت: «ماشین تایپ من خراب شده است. کمی صبر کنید تا مدارکم را بنویسم و با شما بیایم.» دوباره رفت و مشغول تایپ شد.
➖ من نگران شدم؛ زیرا طبق اعلان روی دیوار، زمان دادن ویزا تا ساعت یک بود و حالا ساعت نزدیک یازده شده بود. در همین هنگام، آن مرد دوباره بیرون آمد و گفت:
«نمیدانم چه مصلحتی است که ماشین تایپ از کار افتاده؛ مدارک من نوشته نشد، اما تا همینجا توانستم برای شما دو نفر، نامهای خطاب به کنسول عراقی بنویسم. امیدوارم کارتان درست شود».
نامه را گرفتم و بیدرنگ از سفارت بیرون آمدیم. تاکسی گرفتیم و بهطرف سفارت عراق رفتیم. ساعت از دوازده گذشته بود.
در مسیر، با خود گفتم:
مشکل اول: درِ سفارت را به روی کسی باز نمیکنند.
مشکل دوم: اجازه دیدن کنسول را نمیدهند.
مشکل سوم: ما از کارکنان سفارت پاکستان نیستیم؛ شاید نامهمان اثری نداشته باشد.
➖ آنگاه در دل گفتم:
«یا حضرت امالبنین(علیهاالسلام)! من ویزای کربلا میخواهم و آن را امروز میخواهم، نه فردا! چون اگر فردا بگیرم، امری عادی است؛ ولی میخواهم امروز بگیرم تا خرق عادت شود و یقین کنم که این کار از لطف شماست!»
➖ خلاصه، تاکسی ما را مقابل سفارت پیاده کرد. به محض رسیدن، نخستین امر عجیب را دیدم: درِ سفارت باز شد و شخصی انگلیسی از آن بیرون آمد. من و دوستم فوراً داخل شدیم.
دربان پرسید: «چرا آمدید؟»
چیزی نگفتم و فقط نامه را به او دادم. درب را بست و گفت: «همینجا بایستید تا برگردم».
در دل گفتم: «احتمالاً برمیگردد و جواب منفی میدهد، یا میگوید فردا یا پسفردا مراجعه کنید. غیر از این ممکن نیست؛ مگر آنکه معجزهای رخ دهد!»
چند دقیقه بعد، دربان با دو فرم برگشت و گفت: «عکسها را آوردهاید؟»
گفتم: «بله.» گفت: «پس این فرمها را پر کنید.»
ادامه..... ⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️
.
➖ در پر کردن فرمها، چون سؤالات متعدد و پیچیدهای داشت، میخواستیم با دقت پاسخ دهیم؛ اما دربان مهلت نداد و گفت: «عجله کنید! کنسول دارد میرود!»
ناچار، فرمها را با سرعت و بهصورت کج و معوج پر کردیم (جای نام پدر و مادر را هم اشتباه نوشتیم!) و همراه عکس و گذرنامه تحویل دادیم.
➖ او گفت: «الان بیرون بروید و ساعت یک، جلوی دکهای که مدارک را میدهند بایستید».
بیرون آمدیم؛ ساعت هنوز بیست دقیقه به یک بود. با دلی لرزان زیر دکه ایستادیم. درست ساعت یک ظهر، دکه باز شد. اولین اسمی که صدا کردند، اسم من بود؛ دومین نیز نام دوستم!
➖ گذرنامهها را گرفتیم. باورمان نمیشد! با نگرانی بازشان کردیم، دیدیم ویزای سهماهه کربلا زدهاند! آنقدر خوشحال شدم که اشک از چشمانم جاری شد.
سپس به زیارت حضرت عبدالعظیم علیهالسلام در شهر ری رفتیم و پس از زیارت و نماز، هر کدام به جای هزار، دوهزار صلوات فرستادیم و به حضرت امالبنین علیهاالسلام هدیه کردیم.
خداوند، به برکت مادرِ ستمدیدهی حضرت بابالحوائج ابوالفضلالعباس علیهالسلام، حاجت همه مؤمنین را برآورده فرماید.
آمین یا ربّالعالمین.
📚 ستاره درخشان مدینه حضرت امالبنین علیهاالسلام، علی ربانی خلخالی، قم، مکتب الحسین علیهالسلام، ص ۱۷۵
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🆔 @Fishe_menbar
هدایت شده از ahmad 110
اگر کتابی ارزانتر از این کانال دیدید، یک چهارم قیمت کتاب از جایی که دیدید پایینتر حساب می کنیم. ارزانترین کتب را در کانال ما، کانال خرید و فروش کتاب دست دوم دنبال کنید.
کتاب در موضوعات مختلف ، هشتک برای جستجوی راحتتر ، تلاش برای یافتن کتبی که اعضای کانال احتیاج دارند ، کتب هدیه ای و غیره از مزیت های این کانال است.
🌸باثبت سفارش، کتاب هدیه بگیرید🌸
https://eitaa.com/joinchat/2776105133C610e608adb
🔴#پیــــشـــنـــهـــاد_عضویــــت 👆