eitaa logo
کانال مطالب تحلیلی محمدرضا قربانی
411 دنبال‌کننده
212 عکس
1.7هزار ویدیو
59 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ چهار نسل نظریه درباره انقلاب ها و دلایل شکل گیری آن ها تاقبل از پدیده بیداری اسلامی موسوم به بهار عربی ، صاحب نظران علوم سیاسی و اجتماعی چهار نسل نظریه درباره نحوه وقوع انقلاب ها را شناسایی کرده‌اند. 1⃣ نسل اول : اساساً از انقلاب‌ها بیزارند. انقلاب را به بیماری یا تب در بدنِ جامعه تشبیه کرده اند که پس از یک دوره هذیان و نقاهت به حالت عادی باز می‌گردد. انقلاب ها را حرکت کردن در درون یک دایره توصیف میکردند که جامعه بعد از طی مراحلی مجدد به وضعیت اول برمیگردد. این عده معتقد بودند که همه انقلاب‌ها از این مراحل عبور می‌کنند، فرضی که البتّه واقعیت تاریخی آن را رد می‌کند. نظریه‌‌پردازان این نسل افرادی مانند سورکین و کرین برینتون و... می باشند. 2⃣ نسل دوم به فرآیندهای نوسازی به مثابة هسته اصلی انقلاب‌ها در کشورهای در حال توسعه اشاره کردند. بر مبنای این دیدگاه همزمان که نوسازی پیش می‌رود و اقتصاد رشد می‌کند، روند نزولی رشد احتمالاً باعث احساس ’محرومیت نسبی‘ می‌شود، شکافی میان آنچه مردم انتظار دارند باشند و داشته باشند و آنچه در واقع هستند و دارند. در این دیدگاه، انقلاب به مثابة نتیجة مجموعه‌ای از رفتارهای فردی ظاهر می‌شود نه پیامد ساختارها و فرایندهای کلان. نظریه‌پردازان این نسل افرادی مانند جیمز دیویس و تد گر و... هستند. ( دوره پساجنگ جهانی دوم) 3⃣ نسل سوم استدلال کردند که عوامل ساختاری سرمایه‌داری، روابط طبقاتی، جنگ‌های بین‌المللی- زمینه را برای افزای نارضایتی عمومی و احساسات انقلابی ایجاد می‌کند. متفکران نسل سوم، که الگوی ساختارگرایانه‎تری را ارائه کردند، نتوانستند توضیح دهند که چرا برخی از انقلاب‌ها در جاهایی با وضعیت نامساعد به وقوع پیوستند و در جوامعی که ظاهراً بستر مساعدی برای انقلاب بودند رخ ندادند. نظریه‌پردازان این نسل به ویژه برینگتون مور، تدا اسکاچپل و اریک وولف هستند. 4⃣ نسل چهارم : نظریه پردازان این نسل، فرانظریه‌های جسورانۀ انقلاب را عمدتاً با مدل‌های چند علّتی و پیچیده جایگزین کردند. آنها عناصری از قبیل هویت، ایدئولوژی، جنسیت، شبکه و رهبری را وارد تحلیل کردند. این محققان عوامل ساختاری، عاملیّت، داخلی، بین‌المللی، سیاسی و اقتصادی را با هم ترکیب کردند تا برآمدن انقلاب‌ها را توضیح دهند. کار آنها، به نوعی، تمرکز را از ’چرایی‘ انقلاب به ’چگونگی‘ آن تغییر داد و بیشتر بر موقعیت‌هایی که انقلاب‌ها در آن رخ می‌دهند معطوف شدند. با این وصف، تحلیلگرانی نظیر جورج لاوسون استدلال کرده‌اند که نظریه‌پردازان نسل چهارم در واقع در تحقق وعده‌هایشان در نظریه‌پردازی عینی شکست خورده‌اند. به بیان دیگر، مباحث آن‌ها بیشتر طرح مدعا است تا پیشرفت واقعی در نظریه. در همین راستا، بنجامین آبرامز نشان می‌دهد که تعداد متغیرهایی که این تحلیل‌گران وارد می‌کنند آنقدر زیاد است که نمی‌توانند به این متغیرها در یک چارچوب نظری منسجم سر و سامان دهند. در نتیجه تحقیقات آن‌ها عاری از نظریه‌پردازی جسورانه باقی می‌ماند. از اینرو، آبرامز همگان را به نسل نو، پنجم، از نظریه انقلابی فرا می‌خواند. نظریه‌پردازان این نسل به طور خاص جان فوران، میثاق پارسا، اریک سیلبین و جک گلدستن که در دهة ۱۹۹۰ و دهة ۲۰۰۰ می‌نوشتند، می باشند خیزش‌های موسوم به بهار عربی در دهة ۲۰۱۰م که شش دیکتاتور(تونس، مصر، لیبی، یمن، الجزایر و سودان) را سرنگون کرد، به بحث‌هایی دربارة سرشت این وقایع سیاسی و پیامدهای‌شان برای نظریة انقلابی دامن زد. یکی از این بحث‌ها ، این است که آیا ما به سمت نسل پنجم نظریة انقلابی می‌رویم؟ در این پارادایم ، مفروض اصلی این است که رکن رهبری و ایدئولوژی نقشی در انقلاب ندارند در تمامی این نظریه پردازی ها، از مقوله اهداف و آفات انقلاب غفلت شده است. حرکت مردمی فاقد رهبر و کادر رهبری ممکن است موجب سرنگونی حکومتی شود( به ظاهر پیروزی آن حرکت) اما در ایجاد حکومتی جدید مطابق با خواسته های مردم ناکام خواهد ماند. همچنین حرکت های انقلابی دجار آفاتی هستند از جمله آن ها گرایش رهبران و پیشتازان انقلاب به تخصیص حوزه های خاص تمتع و امتیازات ویژه برای خود است. این موجب دور شدن از آرمان ها و بالتبع انحراف از مسیر اولیه خواهد بود. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 درایتا ( eitaa ) 👇 🆔 eitaa.com/mrgh110 1⃣ درواتساپ 👇 https://chat.whatsapp.com/DrKmdrW9VW25fUqAkkM1yb 2⃣ در واتساپ 👇 https://chat.whatsapp.com/GNgI5RnsmIl5OLW19t64n9 در تلگرام 🆔 https://t.me/mrgh110 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
✳️ چهار نسل نظریه درباره انقلاب ها و دلایل شکل گیری آن ها تاقبل از پدیده بیداری اسلامی موسوم به بهار عربی ، صاحب نظران علوم سیاسی و اجتماعی چهار نسل نظریه درباره نحوه وقوع انقلاب ها را شناسایی کرده‌اند. 1⃣ نسل اول : اساساً از انقلاب‌ها بیزارند. انقلاب را به بیماری یا تب در بدنِ جامعه تشبیه کرده اند که پس از یک دوره هذیان و نقاهت به حالت عادی باز می‌گردد. انقلاب ها را حرکت کردن در درون یک دایره توصیف میکردند که جامعه بعد از طی مراحلی مجدد به وضعیت اول برمیگردد. این عده معتقد بودند که همه انقلاب‌ها از این مراحل عبور می‌کنند، فرضی که البتّه واقعیت تاریخی آن را رد می‌کند. نظریه‌‌پردازان این نسل افرادی مانند سورکین و کرین برینتون و... می باشند. 2⃣ نسل دوم به فرآیندهای نوسازی به مثابة هسته اصلی انقلاب‌ها در کشورهای در حال توسعه اشاره کردند. بر مبنای این دیدگاه همزمان که نوسازی پیش می‌رود و اقتصاد رشد می‌کند، روند نزولی رشد احتمالاً باعث احساس ’محرومیت نسبی‘ می‌شود، شکافی میان آنچه مردم انتظار دارند باشند و داشته باشند و آنچه در واقع هستند و دارند. در این دیدگاه، انقلاب به مثابة نتیجة مجموعه‌ای از رفتارهای فردی ظاهر می‌شود نه پیامد ساختارها و فرایندهای کلان. نظریه‌پردازان این نسل افرادی مانند جیمز دیویس و تد گر و... هستند. ( دوره پساجنگ جهانی دوم) 3⃣ نسل سوم استدلال کردند که عوامل ساختاری سرمایه‌داری، روابط طبقاتی، جنگ‌های بین‌المللی- زمینه را برای افزایش نارضایتی عمومی و احساسات انقلابی ایجاد می‌کند. متفکران نسل سوم، که الگوی ساختارگرایانه‎تری را ارائه کردند، نتوانستند توضیح دهند که چرا برخی از انقلاب‌ها در جاهایی با وضعیت نامساعد به وقوع پیوستند و در جوامعی که ظاهراً بستر مساعدی برای انقلاب بودند رخ ندادند. نظریه‌پردازان این نسل به ویژه برینگتون مور، تدا اسکاچپل و اریک وولف هستند. 4⃣ نسل چهارم : نظریه پردازان این نسل، فرانظریه‌های جسورانۀ انقلاب را عمدتاً با مدل‌های چند علّتی و پیچیده جایگزین کردند. آنها عناصری از قبیل هویت، ایدئولوژی، جنسیت، شبکه و رهبری را وارد تحلیل کردند. این محققان عوامل ساختاری، عاملیّت، داخلی، بین‌المللی، سیاسی و اقتصادی را با هم ترکیب کردند تا برآمدن انقلاب‌ها را توضیح دهند. کار آنها، به نوعی، تمرکز را از ’چرایی‘ انقلاب به ’چگونگی‘ آن تغییر داد و بیشتر بر موقعیت‌هایی که انقلاب‌ها در آن رخ می‌دهند معطوف شدند. با این وصف، تحلیلگرانی نظیر جورج لاوسون استدلال کرده‌اند که نظریه‌پردازان نسل چهارم در واقع در تحقق وعده‌هایشان در نظریه‌پردازی عینی شکست خورده‌اند. به بیان دیگر، مباحث آن‌ها بیشتر طرح مدعا است تا پیشرفت واقعی در نظریه. در همین راستا، بنجامین آبرامز نشان می‌دهد که تعداد متغیرهایی که این تحلیل‌گران وارد می‌کنند آنقدر زیاد است که نمی‌توانند به این متغیرها در یک چارچوب نظری منسجم سر و سامان دهند. در نتیجه تحقیقات آن‌ها عاری از نظریه‌پردازی جسورانه باقی می‌ماند. از اینرو، آبرامز همگان را به نسل نو، پنجم، از نظریه انقلابی فرا می‌خواند. نظریه‌پردازان این نسل به طور خاص جان فوران، میثاق پارسا، اریک سیلبین و جک گلدستن که در دهة ۱۹۹۰ و دهة ۲۰۰۰ می‌نوشتند، می باشند خیزش‌های موسوم به بهار عربی در دهة ۲۰۱۰م که شش دیکتاتور(تونس، مصر، لیبی، یمن، الجزایر و سودان) را سرنگون کرد، به بحث‌هایی دربارة سرشت این وقایع سیاسی و پیامدهای‌شان برای نظریة انقلابی دامن زد. یکی از این بحث‌ها ، این است که آیا ما به سمت نسل پنجم نظریة انقلابی می‌رویم؟ در این پارادایم ، مفروض اصلی این است که رکن رهبری و ایدئولوژی نقشی در انقلاب ندارند در تمامی این نظریه پردازی ها، از مقوله اهداف و آفات انقلاب غفلت شده است. حرکت مردمی فاقد رهبر و کادر رهبری ممکن است موجب سرنگونی حکومتی شود( به ظاهر پیروزی آن حرکت) اما در ایجاد حکومتی جدید مطابق با خواسته های مردم ناکام خواهد ماند. همچنین حرکت های انقلابی دجار آفاتی هستند از جمله آن ها گرایش رهبران و پیشتازان انقلاب به تخصیص حوزه های خاص تمتع و امتیازات ویژه برای خود است. این موجب دور شدن از آرمان ها و بالتبع انحراف از مسیر اولیه خواهد بود. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 درایتا ( eitaa ) 👇 🆔 eitaa.com/mrgh110 1⃣ درواتساپ 👇 https://chat.whatsapp.com/DrKmdrW9VW25fUqAkkM1yb 2⃣ در واتساپ 👇 https://chat.whatsapp.com/GNgI5RnsmIl5OLW19t64n9 در تلگرام 🆔 https://t.me/mrgh110 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️