✳️ پاسخ به نامه ی #سیدمحمدموسوی_خوئینی ها
آقای #موسوی_خوئینیها
بادستمال کثیف نمیشودشیشه راپاک کرد
قسمت اول.
آقای #موسوی_خوئینی ها
در نامهای به رهبر انقلاب با برشمردن برخی مشکلات از ایشان خواسته است که برای رفع این امور چارهای اندیشیده شود.
آقای خوئینیها «اخیراً»! از استماعات و مشاهدات و مطالعهی گزارشها و تحلیلها دریافت کرده است که آنچه در ذهن و زبان بسیاری از مردم و در زندگی آنان میگذرد زیبنده نظامی نیست که با پرچم اسلام به دنیا معرفی میشود؛ بر همین اساس ایشان نسبت به عمق بیاعتقادی و بیاعتمادی نسبت به مدیریت کلان و مدیران کشور که بر زبان بسیاری از مردم در کوی و برزن و در برخی محافل و مجالس میرود احساس نگرانی کرده و نهایتاً از رهبر انقلاب خواسته است که این آشفتگیهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و ... را حل کند.
اصل موضوع معترض بودن مردم نسبت به اوضاع، بخصوص در حوزه اقتصاد، مطلب پنهان و محرمانهای نیست؛ تقریباً همه میدانند که تورم جانکاه است، اوضاع اقتصادی خراب است، قدرت خرید مردم پایین آمده و ... و در عین حال مسئولان اجرایی خود را دولت گشایش میخوانند و معتقدند که اگر نبودند کار از این هم بدتر میشد!
اینکه آیا آقای موسوی خوئینیها یکباره و ناگهانی مسموع و مشهود و گزارش و تحلیل به دستشان رسیده و دست به قلم شدهاند یا از قبل هم گوشههایی از این مشکلات را مطلع بودند یا خیر چندان مشخص نیست، امّا یک چیز واضح است: ظاهراً سیاست بسیار بیشتر از اقتصاد دچار ابتذال و رکود تورمی شده است، والّا بعید است در شرایط عادی سیاست شاهد چنین نامههایی، آنهم از منظر مدعی بودن و مطالبه گر بودن از ناحیه فردی چون جناب آقای خویینیها باشیم. نقد به یک وضعیت از دو حال خارج نیست؛ یا شما رویکردی که منتهی به آن اوضاع شده را مناسب نمیدانید و یا مجریان و عاملان را دچار قصور و تقصیر در پیگیری آن رویکردها میدانید. با این مبنا، نامهی خویینیها چنان عجیب است که بعید است هیچکدام از اصطلاحات مرسوم در سیاست توان توصیف آن راداشته باشد.
خوئینیها مسئول اصلی تسخیر لانه جاسوسی آمریکاست، به نوعی که بیاطلاع و بدون خبر دادن به امام(ره) دانشجویان را تشویق به تسخیر و به آنها هم توصیه میکند که هیچ اطلاعی به امام ندهند و کار خود را بکنند: "چه این کار{تسخیر لانه جاسوسی آمریکا} بد باشد و چه خوب؛ شما این سؤال را نکنید و من هم از امام نمیپرسم. مگر شما میخواهید چه بکنید که نمیشود جبرانش کرد؟ شما که نمیخواهید کسی را بکشید یا جایی را خراب کنید، میخواهید وارد سفارت آمریکا شوید!"(آذر ٨٩، نشست به جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران). او همچنین عضو شورای بازنگری قانون اساسی در سال ۶٨ بوده و سمتهای متنوع و مختلف دیگری مانند مسئولیت احراز صلاحیت ریاستجمهوری اول، عضویت در مجلس خبرگان اول، دادستانی کل کشور، نایب رئیس دور اول مجلس شورای اسلامی، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام مرکزمطالعات استراتژیک و ... را هم در کارنامه دارد.
به عبارت روشنتر، خوئینیها هم در اصلاح قانون اساسی نقش داشته، هم نظارت بر انتخابات را تجربه و اعمال کرده، هم در کار تقنین بوده، هم مصلحت نظام را برای مدتی تشخیص میداده و بالاخره در همه حوزهها بوده و مهمتر اینکه اکثریت این سمتها را در دورهای به عهده داشته که امر ریلگذاری سازوکار حکمرانی در جمهوری اسلامی انجام میشده است، پس از آن نیز در دوره پس از امام(ره) در دورهها و سالیان متعددی دوستان و همکیشان او یا در قوه مقننه بودند و یا امور اجرایی را در دولت آقایان خاتمی و روحانی برعهده داشتند.
ادامه دارد......
👇👇👇👇👇
بادستمال کثیف نمیشودشیشه راپاک کرد
قسمت دوم.
اما آقای خوئینیها به نوعی مشکلات را مطرح میکند که گویی یک روز قبل از نگارش نامه از مریخ آمده و با چنین اوضاعی مواجه شده و وظیفهی سنگین اصلاح امور را به دوش گرفته است.
مهمتر از سابقهی آقایان در پستها و سمتهای متعدد و متنوع، مسئلهی «رویکرد» است. دستکم تا آنجا که به اختیارات حوزه رهبری مربوط است، مهمترین نقد اصلاحطلبان و همکیشان آقای خوئینیها به رویکرد کشور در سیاستخارجی بازمیگردد.
آنها مشخصاً معتقدند سیاستهای ایران در مواجهه با آمریکا و تن ندادن به برخی مصالحهها و عقبنشینیها در برابر ایالات متحده، هزینههای سنگینی به کشور وارد کرده و بسیاری از مشکلات اقتصادی در درون نتیجه نحوه تعامل در بیرون است.
در مقام اعلام موضع هم چه در دوره ریاستجمهوری آقای خاتمی، چه در زمان مجلس ششم، چه در دوران آقای روحانی و ... که همگی در ائتلاف و یا اتحاد با سلیقه و جناح سیاسی آقای موسوی خوئینیها بودند- تمام ایدهها درباره حکمرانی به مسئلهی مذاکره و تعامل با آمریکا بازمیگشت و کمتر کسی است -وحتی میتوان ادعا کرد کسی نیست- که از آنها سیاست یا رویکرد کلان متفاوتی شنیده باشد؛ چه، هر مطلب و رویکرد دیگری از ناحیه آنها ذیل و در حاشیه این رویکرد کلان تعریف شده است.
اساساً هیچ ایرادی ندارد که فرد مستقلی از این جنبه با سیاستهای جمهوری اسلامی از در انتقاد وارد شود و بحث و گفتوگو کند؛ چه آنکه منتقدان و نویسندگان قابل توجهی هستند که روزانه مینویسند و میشنوند، اما از فردی همچون موسوی خوئینیها و اصلاحطلبانی که استخوانبندی و شاکله تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را برعهده داشتند، ورود به نقد مدیریت کلان کشور، آنهم در شرایطی که مهمترین نقدشان در این حوزه است، مصداق یک تناقض و پررویی است. آنها از سویی (به غلط) مبدأ و عامل اصلی مشکلات کشور را در بحران روابط خارجی با غرب، پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، میدانند و از سوی دیگر هیچ مسئولیتی هم در قبال موضوع تسخیر لانه برای خود قائل نیستند.
بدتر آنکه در چندین نوبت پس از سال ۶٨ و رهبری آیتالله خامنهای نیز به آنها مهلت و مجوز تجربهی دوبارهی ایده مرکزیشان در مذاکره با آمریکا داده شده و چه در سالهای ٨٢ و ٨٣ و چه در سالهای اخیر، سیب و گلابی!های این مذاکرات به نحو کاملاً مشخصی در دسترس عموم و قابل داوری است!
در متن آقای خوئینیها وضعیت کشور به نحوی ترسیم میشود که تمام ارکان و ارگانها در عمل هیچکارهاند و همه آمدن و رفتنها خارج از چارچوب اراده عالی و حاکم بر مقدرات کشور نیست! اگر منتقد مستقلی بر این امر -هرچند غلط- باور داشته باشد و از این منظر اداره کشور را نقد کند، مشکلی نیست؛ اما آنگاه که کار به بیمسئولیتی و ریاکاری از ناحیه فردی مانند آقای خوئینیها بکشد، ابتدای مشکلات است! آقای خوئینیها میتوانند به این پرسش پاسخ دهند و یا اگر شأنشان را اجل میدانند دستکم نزد خود تأمل کنند که اگر نهادهای انتخاباتی در کشور اینچنین خالی از تأثیر و غیرمهم است، چگونه موتلفین و متحدین سیاسی آنها برای کسب رأی و راه یافتن به این کرسیها حتی از ننگ سمپاتی با منافقینی که هزاران نفر بیگناه را به خاک و خون کشیدهاند هم نمیگذرند؟ و یا در سال ٨٨، هشت ماه کشور را به صحنه نبرد خیابانی تبدیل میکنند؟
به هر صورت فهم اینکه کشور با مشکلات سنگین اقتصادی دست و پنجه نرم میکند، قدرت خرید مردم به شدت کاهش یافته و نابرابری و بیعدالتی در وضعیت هشدار است، چندان کار پیچیدهای نیست؛ نقد این وضعیت نیز از هر منظری که باشد ممنوعیتی ندارد، اما یقیناً فرصتطلبیها و آزمودن استعداد ماهیگیری در آب گلآلود توسط شخصیتهایی مانند آقای خوئینیها و برخی دوستان ایشان، قاعدتاً کمکی به حل مشکلات نمیکند.
اشکال اساسی جمهوری اسلامی این است که هیچ مسئولی به خاطر تخلفاتش محاکمه نمیشود.وهیچ پاک دستی هم منتقد نمیشود.
بلکه دزدهافریادآی دزدمیزنند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#محمدرضاقربانی
#کانال_مطالب_تحلیلی 👇
@mrgh110 👈 🙏 عضوشوید
✳️ #احمدی_نژاد
*«احمدی نژاد را درست بشناسید تا بتوانید درست از احمدی نژاد و جایگاه فکری او عبور کنید و دیگران را نیز از او و جایگاه فکری اش عبور دهید !»*
انتقاد سطحی از احمدی نژاد باعثِ باز تولید تفکر احمدی نژادی میشه و دوباره به جای عبور مردم از او باعث جذب مردم به او می شوید .
باید فهمید
احمدی نژاد آرمانهایش خطا نیست !
احمدی نژاد خواسته هایش ناحق نیست !
او به دنبال عدالت ، آزادی ، کرامت و سعادت همه بشریت است !
به راحتی نمی توان از خواسته های او چشم پوشی کرد !
اما خطای احمدی نژاد در کجاست !
خطای احمدی نژاد در خطایی است که امثال سادات حسنی و زید بن علی در زمان امام صادق مرتکب شدند !
اینها همه مومن بودند !
عابد بودند!
سلحشور بودند !
آدم خوبی بودند!
اما غفلت تاریخی داشتند!
زمانه خود را نشناختند!
تقدیر زمانه خودشان را نشناختند !
با ظلم موافق نبودند و با عدالت هم مخالف نبودند و ظاهراً به دنبال حق بودند !
اما نفهمیدند که خدای عالم اراده کرده و تقدیر کرده در ذیل شخصیت امام صادق حرکت کنند و سلوک سیاسی و دینی داشته باشند و آرمانهای اسلام و قرآن را از این طریق پیگیری کنند !
نفهمیدند که در ذیل شخصیت امام صادق قرار است فتح های تاریخی مهمی ایجاد شود !
فکر می کردند می توان خارج از حرکت امام صادق آرمانهای اسلام و قرآن را پیگیری کرد اما خود و یاران خویش را به کشتن دادند بدون اینکه در تاریخ حضور و اثری داشته باشند و فقط قرار است مایه عبرت باشند !
احمدی نژاد با تک روی های بدون حکمت و خارج از تقدیر زمانه ی خود، هم خود را تباه می کند و هم آرمانهای مقدس را لکه دار !
هر چند جنس حرکت احمدی نژاد تفاوت هایی با تحرکات اینها دارد اما هر دو در اینکه تقدیر زمانه خود را نشناخته اند مشترک هستند !
وقتی تقدیر تاریخی زمانه خود را نشناسی دیگر چه فرقی میکند که در عین الورده شمشیر بزنی یا در مدینه و شام و کربلا ...اشک ندامت و دلسوزی بریزی یا سلحشورانه سادات حسنی را به کشتن بدی و یا مثل میرزا کوچک خان جنگلی روح بی قرار و دلسوزانه داشته باشی !
اشکال احمدی نژاد در این است که تقدیر زمانه خود را نمیفهمد !
او نمی داند که خدای عالم اراده کرده از طریق انقلاب اسلامی و ولایت فقیه ما به خواسته های به حق انسانی و الهی خودمون برسیم !
او فکر میکند می توان خارج از این طریق آرمانهای متعالی انسانی و الهی را پیگیری و دنبال کرد و فتح های تاریخی داشت اما غافل از آنکه حرکتش به جای فتح فقط عبرت خواهد داشت !
او بنای خدای عالم را در این زمانه فهم نمیکند و نمی داند که خدای عالم بنا دارد از مسیر ولایت فقیه ما را متذکر خواسته ها و نیازهای اصیل انسانی خود کند !
مشکل احمدی نژاد این است !
وگرنه کسی با شعارهای انقلابی و انسانی احمدی نژاد مشکلی ندارد !
کسی با عدالت ، آزادی ، کرامت انسانی و ...مشکلی ندارد !
مشکل این است که احمدی نژاد تاریخ خود را گم کرده است و طریق تحقق این آرمانهای متعالی را فهم نمی کند!
باید از احمدی نژاد عبور کرد ، چون اگر از احمدی نژاد عبور نکنیم ، مجبوریم از خودمون عبور کنیم و هویت تاریخی خودمون را از دست می دهیم !
اما باید فهمید که برای عبور از احمدی نژاد نباید گرفتار نقض غرض شویم !
عبور از احمدی نژاد یعنی به صحنه آوردن افرادی از جنس شهدای کربلا !
وگرنه اگر از زید ها و حسنی ها عبور کنی و به قاضی شریح ها و ابوموسی اشعری ها روی بیاری که عینِ حماقت است !
ما سخت نیازمند کسی هستیم که زبان تکلم امام زمانه خود را می شناسد و اشارت های راز گونه ولیِ زمان خود را درک میکند .
والسلام
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#محمدرضاقربانی
#کانال_مطالب_تحلیلی 👇
@mrgh110 👈 🙏 عضوشوید
✳️ پاسخ #دکترجلیلی به نامه ی #سیدمحمدموسوی_خوئینی ها
❌ *طوفان جلیلی در پاسخ نامه نویسی خوئینی ها*
.....درد سرتان ندهم حاج آقا!
از جمهوریت کینه دارید چرا به ولایت سنگ می زنید؟ جمهوری ؛ اوضاعتان را غیر قابل دوام می کند دیگر. نمی شود یک بار سوار شد و برای همیشه از گرده ملت سواری گرفت. و از ولایت به همین خاطر مکدرید که پشتیبان جمهوریت است.بین خودمان باشد بعضی از رفقای اصولگرایتان هم همین گلایه را از ولایت دارند. تقاضایی که شما سال 88 از رهبری داشتید بعضی رفقای راستی تان خرداد 76 داشتند و هردوتان تو دهنی خوردید، هم از مردم هم از رهبری.
از مردم ترسیده اید اقای خوئینی ها.نه به خاطر تورم و گرانی.نگرانیتان از گرانی نیست از آگاهی است.
یادتان هست برای بزک برجام ؛ از صدر تا ذیلتان چه تدلیس ها کردید؟عبای پیامبر به دوش گرفتید و به مشاطگی شیطان مشغول شدید.
حالا مردم دارند می بینند فرجام پیشگویی هایتان را که : " باغ برجام چه سیب ها و گلابی هایی خواهد داد!"
تاوانِ برجام عزیزتر از جانتان را رهبری باید بدهد؟!
اگر کدخدا ، خَدویی هم کف دست رفقای ذوقزدهتان نیانداخت ؛ تلافیاش را سر نظام میخواهید در بیاورید؟
جناب مفسر قرآن! بیشتر تلاش میکردید شاید میتوانستید کذب بودن قرآن (این منبع دانسته های نامتعارف!) را ثابت کنید و دروغ بودن «انهم لا اَیمان لهم» را به مردم نشان بدهید. نشد؟ چرا فحشش را به خامنهای میدهید؟
خامنهای چه کند که آیه قرآن(این منبع دانسته های نامتعارف) غلط در نیامده؟
که اقیانوسی که به ملت نشانش دادید سراب بوده و کابوستان شده؟
"امضای کری تضمین بود " و قسم موکد پروردگار که " ان تنصروا الله ینصرکم" تضمین نبود!
با عمامههای سیاه و سفیدتان به منبر رفتید که مردم! وعدههای خدا پوچ است به وعده شیطان دل ببندید!
کلید مشکلات شما در دست کدخدای مودب و باهوش - همانکه آن پیرمرد شیطان بزرگش مینامید - است.
حالا که « یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ ۖ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا » آشکار شده چنگ به چهره آقا میاندازید؟
خامنهای گفت بروید در خانههای ۵۰ میلیاردی بنشینید و دم در کاخ سفید ختم امن یجیب بگیرید و دنبال کلید بگردید تا مشکلات حل بشود ؟
ختم امن یجیب جواب نداد؟ کنسرت بگذارید، ؛ شاید جواب داد.بلدید که.
از این شعبدهها که زیاد در آستین دارید، چند تایش را رو کنید. سلبریتی هم که علیبرکتالله تا دلتان بخواهد دارید. بگویید کمکتان کنند.در ایران هم که لازم نیست باشند حتماً.
از همان کانادا یا لسآنجلس یا پاتایا یا آنتالیا هم میتوانند توییت کنند دلسوزی تان را. «النصیحت لائمه المسلمین»تان را و از تیرانا البته.
حساب کرده اید احتمالاً رویشان: «نعم العون علی طاعه الله»!
خدا برکت بدهد به بن سلمان. تا دلتان بخواهد رسانه درست کرده برایتان و سلبریتی خریده برای دلسوزی هایتان.
بن سلمان را که یادتان هست؟ برادرزاده ملک خالد و ملک فهد. به دنیا نیامده بود هنوز آن روز که راهپیمایی وحدت و تظاهرات برائت از مشرکین راه افتاد در مکه و مدینه. امیرالحاج بودید حاج آقا یک زمانهایی. چه راه درازی را آمده اید حاج اقا تا تیتر یکِ بی بی سی و عیران عنترنشنال.!!!! خسته نباشی دلاور.خداقوت پهلوان!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#محمدرضاقربانی
#کانال_مطالب_تحلیلی 👇
@mrgh110 👈 🙏 عضوشوید
💢 *انسان خردمند*
✅🌟 *حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و السلام :*
*عقل هیچ فرد مسلمانی بدون این ده ویژگی كامل نمیشود:*
1⃣🔸 *مردم به خيرش اميدوار باشند؛*
2⃣🔸 *همگان از شرّش در امان باشند؛*
3⃣🔸 *خوبی اندک دیگران را بسيار شمارد؛*
4⃣🔸 *نيكى بسيار خود را اندک بهحساب آورد؛*
5⃣🔸 *از درخواستهای نیازمندان به خود ملول نشود؛*
6⃣🔸 *تا وقتی که زنده است از کسب دانش خسته نشود؛*
7️⃣🔸 *فقر در راه خدا را بیش از توانگرى دوست بدارد؛*
8️⃣🔸 *ذلت در راه خدا را بر عزت در راه دشمنش ترجیح دهد؛*
9️⃣🔸 *به گمنامى، بیش از شهرت تمایل داشته باشد؛*
🔟❇️ *سپس فرمود:*
*دهم و چه دهمى!*
*از ایشان پرسيدند:*
*((دهمین ویژگی چيست؟))*
✨ *امام رضا علیه السلام فرمودند:*
🔸 *هيچ كسی را نبيند جز اينكه گويد او از من بهتر و باتقواتر است.*
📚📖 *تحفالعقول، صفحه ۴۴۳ .*
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#محمدرضاقربانی
#کانال_مطالب_تحلیلی 👇
@mrgh110 👈 🙏 عضوشوید
✳️ پیروزی احتمالی #پرویز_فتاح در #انتخابات_ریاست_جمهوری
➖اندیشکده ضدایرانی «میدل ایست» در مقاله ای به پیروزی احتمالی پرویز فتاح در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ پرداخته و نوشته است: «پرویز فتاح»، عضو سپاه پاسداران و رئیس فعلی بنیاد مستضعفان، با ویژگی "جوان و حزب اللهی" تطابق دارد. نظرسنجی های اخیر در بین اصولگرایان، «فتاح» را در بین چهار کاندیدای مشهور نشان داده و در واقع، «فتاح» به عنوان "تنها ستاره اصولگرایان" برای انتخابات ۲۰۲۱ توصیف شده است. نام او در هر دو لیست تحریمهای آمریکا و اتحادیه اروپا قرار دارد. اگر چه برخی، ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی «فتاح» را مشابه «احمدی نژاد» توصیف میکنند اما در حقیقت او بیشتر شبیه دوست نزدیک خود ، [سردار شهید] «قاسم سلیمانی» است. سیاست داخلی «فتاح» بر مبنای افزایش حمایت دولت از اقشار فقیر، مستضعفین و پیشبرد اسلامی سازی ایران تعریف خواهد شد. ماهیت سیاست داخلی «فتاح» مبتنی بر اصول انقلابی و حزب اللهی است و با توجه به سوابق وی، [آیت الله]«خامنهای» وی را یک گزینه مطمئن به عنوان رئیس جمهور، برای اجرای گام دوم انقلاب اسلامی میبیند. در حوزه سیاست خارجی، «فتاح» یک شبکه قدرتمند را در سراسر منطقه ایجاد کرده است که شامل روابط نزدیک با رئیس جمهور سوریه، دبیرکل حزب الله، و اعضای ارشد حشد الشعبی عراق میباشد. با توجه به اینکه فعالیتهای منطقهای کمیته امداد امام خمینی(ره) اغلب به عنوان ابزاری برای "قدرت نرم نیروی قدس سپاه" انجام میشود، «فتاح» در دوره تصدی مسئولیت خود با فرماندهان سپاه قدس همکاری نزدیکی داشته است که میتواند محور مقاومت را در گام دوم انقلاب اسلامی تقویت کند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#محمدرضاقربانی
#کانال_مطالب_تحلیلی 👇
@mrgh110 👈 🙏 عضوشوید
✳️ چرا #سیدمحمدموسوی_خوئینی ها به رهبری نامه نوشت ؟
محمّد موسوی خوئینیها، فرد پرکنشی نیست. برخلاف بسیاری از سیاسیون، کم مینویسد و میگوید. شاید همین هم باعث شده تا لقب مرد خاکستری و مرد پشت پرده اصلاحات را بهخود بگیرد. با این حال، چرا او رویه خود را کنار گذاشت و به رهبر انقلاب نامه نوشت؟
سؤال دیگر این است که آیا نامه دبیرکل مجمع روحانیون مبارز به رهبر انقلاب، نامه مهمی است یا نباید آن را جدّی گرفت؟
نامه، محتوای جدیدی ندارد. مثل بسیاری از نامههایی که از جایگاه اپوزیسیون به رهبر انقلاب نوشته میشوند عاری از جامعنگری و ارائه راهکار سازنده است. اگرچه با نامههای امثال عبدالکریم سروش، تفاوتهایی نیز دارد. نامه موسوی خویینیها تلاش دارد بدون پرخاشگری و با ادبیات رسمی، جای خود را در فضای رسمی کشور باز کند و این پیام را به جامعه القا کند که آنچه مرقوم شده، از سر خیرخواهی و دلسوزی برای مردم و انقلاب است.
امّا آیا جدید نبودن محتوای نامه، به معنای عدم اهمیت نامه است؟ برای یافتن پاسخ این سؤال و نیز این سؤال که چرا موسوی خویینیها دست به قلم شد، باید ابتدا جایگاه نگارنده نامه و سپس شرایط حاکم بر آن جایگاه را بررسی کرد.
نکته نخست درباره جایگاه موسوی خویینیها این است که نباید وی را از یک جریان و یک گفتمان، منفک کرد و نامهنگاری او را از جایگاه شخصیتی مستقل بررسی کرد. او را حتی نباید به عضو یک تشکل سیاسی بهنام مجمع روحانیون مبارز، تنزل داد. موسوی خویینیها نماینده یک جریان فکری و سیاسی و یک گفتمان در کشور است.
گفتمانی که سالهاست پیشرفت و سعادت ایران را از مسیر کنار آمدن با غرب و تبدیل شدن انقلاب اسلامی به یکی از واگنهای قطار تمدن غرب، جستجو میکند. گفتمانی که معتقد است انقلاب ۵۷ هرچه که بود و هرچه که میخواست، امروز باید مسیر دیگری را در پیش گیرد. مسیری که ریل آن را قدرتهای بزرگ دنیا تعیین کردهاند و انقلاب اسلامی بهجای تلاش برای تغییر این ریل، صرفاً تلاش کند که در مناسبات کنونی حاکم بر جهان، سهم خود را افزایش دهد. به تعبیری، اگرچه موسوی خوئینیها روزگاری به مارکسیسم گرایش داشت، امّا امروز او در جریانی قرار دارد که سودای لیبرالیسم در سر میپرورانند.
امّا توصیف شرایطی که موسوی خوئینیها در آن، نامهنگاری کرده است؛ جریان لیبرال کشور در چه شرایطی بهسر میبرد؟ توصیف شرایطی که بر جریان متبوع موسوی خوئینیها حاکم است، از دو بُعد داخلی و خارجی قابل ارزیابی است.
در بُعد داخلی، گفتمانی که موسوی خوئینیها آن را نمایندگی میکند، در سالهای اخیر دو دولت یازدهم و دوازدهم، مجلس دهم و شورای پنجم را در پایتخت در اختیار داشته است. حاصل حاکمیت این گفتمان در سالهای اخیر، همان مشکلاتی است که موسوی خوئینیها در نامه خود، آنها را ردیف کرده است.
امّا این همه ماجرا نیست. گفتمانی که موسوی خوئینیها به آن تعلق خاطر دارد، طی چند دهه اخیر، به مرور تمام بنیانهای نظری، خواستهها و آمال خود را به فعلیت رسانده و این فرآیند که از ابتدای روی کارآمدن دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی آغاز شده، در دولت حسن روحانی به اوج رسیده است. نقطه ثقل این ماجرا را باید آنجایی دانست که دولت مورد حمایت موسوی خوئینیها، محوریترین شعار و خواسته خود، یعنی مذاکره با آمریکا و تعامل با غرب را بدون هیچ مانعی، با تمام قوا پیش برد و منجر به خلق برجام شد.
برجامی که همقطاران موسوی خوئینیها آن را دستاورد تاریخی گفتمان اصلاحات ـ اعتدال میدانستند و سودای آن داشتند تا با فرمان لیبرالیسم، جادّه برجامهای موشکی و منطقهای را نیز بپیمایند، به وضعیتی دچار شد که امضاءکنندگان توافقنامه به آن پشت کردند و امروز به جنازهای بیجان و بلاتکلیف در یک تابوت شبیه است.
نامه موسوی خوئینیها در حالی منتشر میشود که گفتمان لیبرال، تمام شعارها و ایدههای خود را آزمایش کرده و فرصت کافی برای پیادهسازی آنها بهدست آورده است. خروجی آن نیز چیزی جز سکه ۸ میلیون تومانی و دلار ۲۰ هزار تومانی، نارضایتیهای عمومی و حضور مردم در کف خیابان، اوضاع بغرنج مسکن، افزایش روز به روز قیمتها، رکود، کاهش ارزش پول ملّی و ... نبوده است.
دامه مطلب 👇
این شرایط، از چشم جامعه نیز دور نمانده و مردم در ۲ اسفند به کارنامه این گفتمان نمره دادهاند. مردم در انتخابات مجلس یازدهم به طرز معناداری در سراسر کشور به لیست اصلاحات ـ اعتدال «نه» گفتند؛ به نحوی که در تهران سرلیست این جریان که یکی از چهرههای شاخص آنها محسوب میشد، نهتنها به مجلس راه نیافت، بلکه حتی از برخی کاندیداهایی که در لیست اصولگرایان نبودند و به مجلس نیز راه نیافتند، رأی کمتری بهدست آورد.
در ۴ مرحله به واضح ترین حالت ممکن، هم چهره واقعی خود را به ملّتهای دنیا و ملّت ایران نشان داده و هم دلسردی و ناامیدی تاریخی و بیسابقهای را برای پیروان خود به ارمغان آورده است.
عرصه نخست، برجام بود که آمریکا و اروپا پس از مذاکرات طولانی با ایران، آشکارا و بدون هیچ پردهپوشی پای بر تعهدات خود گذاشتند و دولت حسن روحانی را در برجام تنها گذاشتند. حس بیاعتمادی که پس از خروج آمریکا از برجام و سرباز زدن اروپاییها از تعهدات خود در ایران نسبت به آمریکا و اروپا وجود دارد، در وضعیت بیسابقهای قرار دارد.
دومین مرحله، شهادت چهره شاخص محور مقاومت و سردار محبوب ملّت ایران، حاج قاسم سلیمانی با دستور مستقیم رئیسجمهور آمریکا بود. اتفاقی که تنفر از آمریکا را در ایران به اوج رساند و فضا را در ضدآمریکاییترین دوران خود قرار داد و شعار محوری مردم را انتقام قرار داد. اروپاییها نیز در این ماجرا یا سکوت کردند یا تلویحاً از ترور آمریکاییها حمایت کردند.
چندی بعد، شیوع ویروس کرونا، تمام زَروَرقهای پیچیدهشده دور تمدن غرب را کنار زد و در دو حیطه کارآمدی در حل بحران و اخلاق، پیام ضعف و زوال را از غرب به جهان مخابره کرد.
مرحله چهارم نیز با گذاشتن پا بر گلوی مرد سیاهپوست توسط پلیس آمریکا آغاز شد که منجر به راه افتادن جنبش ضد نژادپرستی در میان سرکوبهای شدید دولت آمریکا شد. این، تازهترین میخی بود بر تابوت آنچه سالهاست لیبرالهای ایرانی و یاران موسوی خویینیها سنگ آن را به سینه میزنند.
آن روی دیگر این سکّه حاکی از واقعیتهای متفاوتی است. زمینگیر کردن آمریکا در غرب آسیا، امنیت مثالزدنی کشور در منطقهای پر از آشوب و خونریزی، دستاوردهای نظامی که باعث اسقاط پیشرفتهترین پهپاد آمریکایی و موشکباران پایگاه آمریکا شد، تبدیل شدن ایران به قدرتی بلامنازع منطقه، زنده بودن شعارهای انقلاب در بین مردم ۴۰ سال پس از انقلاب، تربیت نسلی شهادتطلب، حفظ انسجام و وحدت ملّی در عین تنوع قومی و ... گوشهای از دستاوردهایی است که تماماً با تدبیر و پایمردیهای رهبری نظام حاصل شده است که ایشان آن را ذیل گفتمان اتکاء به درون و ما میتوانیم، صورتبندی کردهاند.
حال این دو واقعیت و دو روی سکّه به اوج خود رسیدهاند و گفتمانهای تابع خود را در دو موقعیت تاریخی و البته متفاوت قرار دادهاند. از طرفی ناکارآمدی گفتمان لیبرال، کوهی از مشکلات را به باور آورده و این گفتمان را در انتهای مسیر خود قرار داده، و از طرفی گفتمان تکیه به ظرفیتهای کشور و غیرقابل اعتماد دانستن آمریکا و غرب، بیش از همیشه خود را ثابت کرده و در ابتدای گام دوم انقلاب قرار دارد. پررنگ شدن چنین فضایی، منجر به محو کامل گفتمان لیبرال از فضای سیاسی کشور خواهد بود (اگر چه احزاب و گروههای این جریان میتوانند با بازتعریف خود، کماکان در دایره نظام، حیات داشته باشند). مرحله نخست این روند در اسفند ۹۸ رخ داد و مرحله بعدی را میتوان در ۱۴۰۰ شاهد بود.
قطعه دیگری که تکمیلکننده توصیف شرایط موجود است، پیش کشیدن موضوع تحولخواهی و ضرورت ایجاد تحول در کشور از سوی رهبر انقلاب است. شاید بتوان گفت کلید زدن گفتمان تحول، پاسخی است به جامعهای که از غربگرایان داخلی ناامید شدهاند و پس از چشیدن گوشههایی از ثمرات گفتمان اتکاء به درون، در تمنّای چیدن کامل میوههای آن است.
موسوی خویینیها در چنین شرایطی به نامهنگاری روی آورده است. او اگرچه به ظاهر در نامهاش، خواهان تغییر و تحوّل است، امّا در اصل و در حقیقت، نوعی ایستایی و بازگشت به عقب را دنبال میکند! موسوی خویینیها از طرفی اشارهای به سهم خود و همفکرانش در ایجاد مشکلات کشور نمیکند و از طرفی، رویکردهای رهبر انقلاب را زیر سؤال میبرد و تلویحاً رهبر انقلاب را به اتخاذ رویکردهای گفتمان متبوع خود، دعوت میکند! همان گفتمانی که محصولش باتلاق برجام، دلار ۲۰ هزارتومانی، سکه ۸ میلیونی و معضل مسکن است که رهبر انقلاب، پرچم تحولخواهی را در مقابل چنین وضعیتی بلند کردهاند.
تبدیل شدن تحولخواهی به گفتمان عمومی جامعه با تکیه بر ظرفیتهای داخلی و رویگردانی از نگاه ملتمسانه به بیرون، همان واقعیتی است که یک جریان را نگران کرده است. دست به قلم شدن موسوی خوئینیها، بروز و ظهور این نگرانی است. آری، نامه موسوی خویینیها را باید در مقابل پرچم تحولخواهی رهبر انقلاب تفسیر کرد.
ادامه مطلب 👇
مهم بودن نامه را نیز از همین منظر باید تفسیر کرد. این نامه، سندی است بر عجز و ناتوانی گفتمان لیبرال ایرانی در دورانی که در سراشیبی بهسر میبرد.
درماندگی و فرار رو بهجلوی موسوی خوئینیها در نامه به رهبر انقلاب، نمایانگر درماندگی و فرافکنی یک جریان است که اکنون در پایان مسیر خود قرار دارد. موسوی خویینیها به آخر خط رسیده است، همانطور که جریان متبوعش به آخر خط رسیده است.
او که روزگاری از سر استیصال و درماندگی، در مجلس خبرگان و در روز تعیین جانشین امام راحل، عبای فرد کناری خود را میکشید تا بهنفع آیتالله خامنهای قیام نکند، امروز در قالب نامه سرگشاده استیصال خود را فریاد میکشد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#محمدرضاقربانی
#کانال_مطالب_تحلیلی 👇
@mrgh110 👈 🙏 عضوشوید
✳️ #عراق_بزرگ_امیدمقاومت
سعدالله زارعی
«عراق» یک نقطه کانونی در تحولات منطقهای و به خصوص در منطقه عربی است. اگر به وضع 22 کشور عربی نگاه بیندازیم، عراق را به نسبت بقیه در «وضعیت ویژه» میبینیم. کشوری که از نظر سیاسی «دموکراتیکترین»، از نظر اقتصادی «پویاترین»، از نظر فرهنگی «الهامبخشترین»، از نظر تمدنی «دیرپاترین» و از نظر آمار نخبگان سیاسی و فرهنگی « بیشترین» است. به همین دلیل تحولات درونی عراق بیش از هر کشور دیگر بر محیط عربی اثرگذار است. پس عراق برای اینکه به عنوان اولین کشور عرب شناخته شود، از ظرفیت لازم برخوردار است. در این میان قدرتهای بیگانهای که نمیخواهند در کشورهای عرب، قدرت قابل ملاحظهای وجود داشته باشد تا در برابر آنان قد علم کند، تلاش زیادی به خرج میدهند تا عراق هم مثل کشور مصر مضمحل شده و از دور خارج شود. درخصوص این موضوع، نکتههایی وجود دارد:
1- کشورهای عربی در این 100 سال به ندرت «قائمه»ای داشتهاند. مصر در برههای کوتاه در حدفاصل اوایل دهه 1330 تا اول دهه 1350 نقش رهبریکننده، انسجامبخش و پیشرو کشورهای عربی ایفا کرد و توانست از اعراب، قدرتی فراهم کند. آزادسازی کانال سوئز، براندازی رژیم سلطنتی وابسته به انگلیس، شکلدهی به جنبش عدمتعهد، مقابله با اشغال فلسطین، شکلدهی به ارتش بزرگ، راهاندازی یک جنبش عربی، تأسیس نظام جمهوری و مقابله با نفوذ غرب در کشورهای عربی، به مصر یک هویت کانونی داد و به کشورهای عربی نیز هویت بخشید. با مرگ «جمال عبدالناصر»، شیرازه جنبشی که به راهانداخته بود، از هم گسست و امروز از این جنبش و افتخارات آن فقط نامی و یادی باقی مانده است. خود مصر امروز به طور مطلق به حاشیه رفته و گرفتار انواعی از حوادث است. آن مصر جمهوری و دموکرات، امروز و البته 50 سال است با سرنیزه نظامیان اداره میشود، سادات، مبارک و سیسی به غرب وابسته شدند و اهمیت به مردم مصر ندادند و با دیکتاتوری بر آنان حکومت کردند. مصر پیشتاز در نهضت غربزدایی از حوزه عربی و مصر خطمقدم مبارزه با اشغال فلسطین امروز به مصر تحقیر شده، وابسته، آلوده و منزوی تبدیل شده است به گونهای که در هر ده سال هم یک خبر قابل ملاحظه از آن به گوش کسی نمیرسد. سایر کشورها -نظیر عربستان، سودان و الجزایر- که میتوانند قدرتی باشند، هم هر کدام به وضعی اسفناکتر از مصر گرفتار شدهاند. در اینجا سوگمندانه باید گفت غرب در انهدام کشورهای عربی خیلی موفق عمل کرده است. اما البته از آن طرف در جان ملتهای عربی هنوز امیدی شعله میزند و از اینرو به پیامهایی که به «تغییر وضع موجود» فرامیخوانند، واکنش مثبت نشان میدهند. این پیامها گاهی صادقانهاند نظیر آنچه به بیداری اسلامی یا بهار عربی موسوم گردید و گاهی هم پیامهایی کاذبند نظیر آنچه به نام احیای خلافت عربی در پروژهای غربی -تکفیری مطرح گردید. پس در میان ملتهای عرب هنوز امید به پیدایی یک «منجی عربی» وجود دارد.
ادامه مطلب 👇
ت
2- عراق این ظرفیت را دارد که در نقش «منجی عربی» ظاهر شده و این را به نتیجه برساند. عراق از حیث تمدنی، سابقهای 5 تا 7 هزار سال دارد، تمدن آشور، بابل، سومر و اکد از همین سرزمین سربرآوردهاند و پیامبران بزرگی نظیر حضرت ابراهیم علیهالسلام در همین سرزمین به دین خدا فراخواندهاند. عراق در صدر اسلام، «اردوگاه» و «آوردگاه» توسعه دعوت اسلام و شکلدهی به قدرت اسلامی بوده است. در زمانی که بیداد بنیامیه با مرکزیت شام همه را به ستوه درآورده بود، این عراق بود که بیش از هر جای دیگری به مقابله با آن برخاست و کانون حکومتی شد که به نام «رضا من آل محمد» در بغداد پدید آمد و حدود ششصد سال به درازا کشید هر چند حکومتی که قریشیان و آل عباس در بغداد پدید آوردند به مراتب بیدادگرتر بود و از همین رو و باز این عراق بود که به کانون قیامها علیه بنیالعباس تبدیل گردید. کما اینکه همین عراقیها بعداً به مؤثرترین جریان عربی در مقابله با خلافت عثمانی تبدیل شده و آن را ویران کردند. حال بگذریم که در این برهه، آنان به پروژهای کمک کردند که ماهیتی ضداسلامی داشت و در واقع در میدان انگلیسیها جانفشانی کردند تا امپراتوری مسلمان عثمانی برافتاد. آنچه در اینجا مدنظر ماست آن حسن تسلیمناپذیری و جانفشانی است که گاهی در وقت خود و گاهی در غیروقت خود منشأ تحول شدند، عراقیها برخلاف مصریها، برخلاف حجازیها، برخلاف صوفیان آفریقا و برخلاف دولتهای مولود قرارداد سایکسپیکو، خود را صاحب حق دانسته و دیگران را در حاشیه به حساب آوردهاند. اگر در میان کشورهای عربی امیدی به شکلگیری یک دولت قوی وجود داشته باشد، کانون این امید، «عراق» است. به عنوان مثال عراق، مصر، تونس و لیبی در یک دوره زمانی نزدیک به هم - از 1382 تا 1392- برای تغییر پا به میدان حکمرانی گذاشتند، اما در این میان آنکه بیش از بقیه دوام آورد، عراق بود. عراقیها برخلاف مصریها و... توانسند از حکومتی که در سال 1384 پدید آورده بودند، محافظت کرده و از بحرانهای سخت عبور دهند ولی در بقیه کشورهای عرب، تأسیس دولت به سرانجام نرسید و درگیری میان اجزاء این دولتها گسترش یافت و بعضی نظیر لیبی کماکان درگیر اختلاف، تجزیه و جنگهای خونین میباشند. در ارزیابی از تحولات یک دهه اخیر میتوانیم بگوییم عراقیها استقامت بیشتری به خرج دادند.
3- آمریکاییها از یک طرف، عراق را به عنوان مرکز سیاستهای تجاوزکارانه و توسعهطلبانه خود در منطقه در نظر گرفتهاند و معتقدند هیچ کشور دیگری -شامل عربستان، ترکیه و رژیم صهیونیستی- قادر نیست این نقش کانونی را برای آمریکا ایفا کند و لذا بر ادامه حضور نظامی و حفظ دو پایگاه بزرگ نظامی خود -حریر در اربیل و عینالاسد در الانبار- اصرار دارند و این روزها که با مخالفت جدی عراقیها مواجه شدهاند، به لطایفالحیل روی آورده و از یکسو وعده رونق اقتصادی دروغین داده و از سوی دیگر از باز تولید داعش بیم میدهند و از طرف دیگر با تبدیل شدن عراق به یک «قدرت کانونی» که میتواند قدرت عربی را احیا کند، به شدت مخالفند و از این رو این کشور را با انواعی از تنشهای داخلی - سیاسی، امنیتی و اجتماعی درگیر و سرگرم کردهاند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#محمدرضاقربانی
#کانال_مطالب_تحلیلی 👇
@mrgh110 👈 🙏 عضوشوید
✳️نقش مرموز #مشایی و حمایت و دلدادگی #احمدی_نژاد به #مشایی
در سخنرانی حجت الاسلام #طائب رئیس #قرارگاه_عمار
🔵(بخش اول)🔵
🔹#مشایی
فردی بسیار پیچیده، امنیتی،
کاربلد و جاسوس است. #مشایی از سال ۵۹ که سپاه تشکیل شد در اطلاعات رامسر از نیروهای آقای #سردارنقدی بود
🔸بنابراین کارهای اطلاعاتی را آموخت
و در ایجاد وزارت اطلاعات او نیروی وزارتی و بازجو شد. هنر بازجو در آن موقع این بود که کسی را که بازجویی میکنند، توبه کند؛
🔹یکی از سوژههای ایشان که تواب شد
خانمی بود که توابه شد(گفت نظام حقه و ما باطلیم و توبه کرد) و مشای با این خانم ازدواج کرد لذا از وزارت اطلاعات اخراج شد.
🔸خانم مشایی دو برادر داشت
که از مجاهدین خلق بودند و هستند که یکی از آنها به درک واصل شد یکی دیگر هم در این حمله که به اردوگاه الشعب در عراق شد، احتمالا فوت کرده است؛
🔹 به دلیل این که دو تن از اقوام مشایی
از مجاهدین خلق بودن از وزارت اطلاعات اخراج شد. مشایی آدم امنیتی کاربلدی بود که از وزارت اطلاعات خارج شد و دیگر او را تحت نظر نگرفتند
🔸و خطرناکترین عنصر،
عنصری اطلاعاتی است که اخراج شود ولی تحت نظر نباشد سپس مشایی با حفظ ظاهر در قالب کارهای فرهنگی جذب تلویزیون شد و در مدتی در سیمای معارف بود..
🔵 (بخش دوم)🔵
🔹سال دوم رییسجمهوری خاتمی،
جریان حزبالله به این فکر افتاد که اگر روند حاکم به همین ترتیب به سوی جلو حرکت کند جریان خاتمی نظام را از بین خواهند برد، لذا گفتند که جریان حزبالله باید ورود پیدا کند تا بر جریان انتخابات سلطه مردمی پیدا کند و در انتخابات پیروز شود،
🔸 بنابراین یک گروه هزار نفره
از سراسر کشور جمع شدند و از میان آنها ۳۰۰ نفر و از بین آنها گروه شانزده نفرهای تشکیل شد که جلساتی برگزار شد و به این اندیشه بودند که چگونه بتوانند در جریان انتخابات ریاستجمهوری، در انتخاب مردم مؤثر باشند، یکی از افراد آن گروه احمدینژاد بود و بنده نخستین باری که احمدینژاد را دیدم در این جلسات بود.
🔹در این جلسه آقایان احمدینژاد،
فدایی، توکلی، باهنر، رحیمپور، مرتضی نبوی، زاکانی و یک نماینده از تلویزیون آمده بودند؛ تنها نکته مطرح این بود که چگونه بر اوضاع سلطه پیدا کنیم.
🔸اولین چیزی که مطرح شد این بود که
بالاخره در انتخابات باید رأی مردم را جذب کنیم و در آن جلسه بحث شد که تابلویی را بلند کنیم که مردم ذیل این تابلو جمع شوند و در آن جلسه بحث شد و من پیشنهاد دادم که ما همان تابلویی که امام خمینی(ره) بلند کرده بود و مردم آن را به فراموشی سپردند را بلند کنیم
🔹 و امام گفته بود که ما مقدمهساز
ظهور امام زمان(عج) هستیم و این امروز فراموش شده است، اگر این تابلو را برای مقدمهسازی بلند کنیم مردم دور این شعار جمع میشوند؛
🔸 در آن نشست تنها کسی که
خیلی استقبال کرد احمدینژاد بود و بالاخره این طرح قبول شد....
🔵(بخش سوم)🔵
🔹 در این جلسات کارها بین افراد تقسیم میشد
آن فردی که از همه بهتر کارش را انجام میداد احمدینژاد بود(یعنی دیگران امکاناتشان از احمدینژاد بیشتر بود ولی او با کمترین امکانات کار را بهتر انجام میداد و در اجرا خوب شناخته شد)
🔸نتیجه آن جلسات در مجموع این شد
که شورای شهر تهران را در دست گرفتیم و شورای شهر و انتخاب شهردار میتواند برای معرفی قدرت عملیاتی حزبالله پلهای باشد.
🔹 اعضای گروه مشغول انتخاب شهردار بودند
و این که چه کسی میتواند شهردار باشد، و آن کسی که از همه از نظر اجرایی خودش را بیشتر نشان داده بود احمدینژاد بود، لذا شهردار شد .
🔸وقتی میخواست شهردار شود
برای معاون فرهنگیاش مهره میخواست به آقای ماندگاری گفت ولی ماندگاری امتناع کرد و به افراد دیگری هم گفته بود که آنها هم امتناع کرده بودند.
🔹یکی از آن حلقههای جلسه،
مشایی را به احمدینژاد معرفی کرد ولی احمدینژاد آن را اول نپذیرفت (گفت اگر مذهبیتر باشد بهتر است) ولی بعد با اصرار قبول کرد، و مشایی وارد کار شد در حالی که جاسوس و نفوذی دشمن بود؛
🔸 بنابراین در این حلقهها دشمن نفوذی داشت
و حرکت را میدید و در رقم متوجه شده بود که احمدینژاد ریسجمهور میشود و معلوم بود، لذا مشایی را کنار دست احمدینژاد در شهرداری قرار داد و مشایی بر او مسلط شد ـ هیچ کدام از افراد این گروه، مشایی را نمیشناختیم ـ ورود مشایی همانا، و سلطه او روزبهروز بیشتر میشد.
ادامه مطلب 👇