شصت و سه سال بعد
در ساعتي كه هولِ مكررّ داشت
ديوارهاي خانه تَرَك بر داشت
ممنوع بود رد شدن ، امّا زن
در دست ،حكمِ"رد شو و بُگذر" داشت
حسّي لبالب از"شعف"و"وحشت"
حسّي"شگفت"و"دلهره آور"داشت
در قلبِ او جوانه ي يك گُل بود
يك سينه آرزوي معطّر داشت
هر چه ستاره مست شد و رقصيد
شب را صداي شادي و دف بر داشت
صد صف فرشته سجده به كودك كرد
آن لحظه ، عرش حالتِ ديگر داشت
( شصت وسه سالِ بعد ) همان كودك
يك روزْ صبحِ زود كه از در داشت –
مي رفت سمتِ كوچه ، زمين ناليد
از آنچه روزِ فاجعه در سر داشت
بانگ اذان شنيده شد از مسجد
مردي براي دفعه ي آخر داشت ... :
"پا شو غريبه ! "
: "كيست ؟"
: "منم ! "
يعني :
اصرار بر هر آنچه مقدَّر داشت
: "قَدْ قامتِ الصَّلوة ! "
: "نَه ، وقتش نيست! "
در سجده ، ضربه حالتِ بهتر داشت
: "سُبحانَ رَبْ ..."
وَ وقت مناسب شد
اين سجده حكم وقتِ مقرَّر داشت
: "فُزْتُ وَ رَبِّ ..."
كعبه به خود لرزيد
ديوار هاي كوفه تَرَك برداشت.
#شهادت_حضرت_علی_علیه_السلام
#مهدی_زارعی
📲 @matalebevijeh
➖◾️➖◾️➖◾️➖◾️