#امام_کاظم_علیه_السلام
#غزل
#مصیبت
#تشییع
#محمد_سهرابی
بر سر تخته پاره دريا رفت
ناله از تخت سينه بالا رفت
چهار حمّال و آفتابِ فلك
چه بساطيست اينكه با ما رفت
جبرئيل از فلك اذان سر داد
عجّلوا عجّلوا كه آقا رفت
شجر طور ساقه اش بشكست
يا كه بشكسته ساق،موسا رفت
يك تن و اينهمه كفن چه كند؟
ناله از بوريا به بالا رفت
#امام_کاظم_علیه_السلام
#مصیبت
#صغیر_اصفهانی
ای خدا زهر جفا زد شرر اندر جگرم
کو طبیبی که بیاید ز محبت به برم ؟
کو انیسی که به او درد دل اظهار کنم ؟
باید اظهار غم خویش به دیوار کنم
دم مرگ است و کسی نیست که از راه وفا
کند آسوده ام از محنت زنجیر جفا
مانده در گوشه ی زندان به غم و رنج و ملال
مدتی شد که ندارم خبر از اهل و عیال
روزگاری ست که غربت شده از کین وطنم
زیر زنجیر مشقّت شده کاهیده تنم
عوض آن که بپرسند ز من حال تو چون ؟
شده نیلی رخم از سیلی این فرقه ی دون
قاصدی کو که به معصومه رساند خبری
تا کند گریه پس از من ز غم بی پدری ؟
#امام_کاظم_علیه_السلام
#قصیده
#مدح و #مصیبت
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی ابن جعفر
ای همه آزادگان را مقتدا موسی ابن جعفر
ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی
هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر
با نگاه نافذت ای موسی آل محمد
شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر
در دل مطمورهها داری به فرمان الهی
حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر
کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت
هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر
شب که تاریک است و تنهایی چراغ تو است با تو
حلقه زنجیر میخواند دعا موسی ابن جعفر
این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان
با تو گردد همنوا و همصدا موسی ابن جعفر
تا بود جانم به تن دست از ولایت بر ندارم
کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر
ناز بر فیض مسیحا میکنم جایی که باشد
خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر
عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر
کز تو یک لحظه دلم گردد جدا موسی ابن جعفر
تربت و صحن و سرای تو است در شهر دل من
هر دلی بر تو است یک صحن و سرا موسی ابن جعفر
شُهرت بابالحوائج در امامان را تو داری
انس و جان آرند در کویت رجا موسی ابن جعفر
کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت
بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر
تو همان چشم خدای ذوالجلالی کز نگاهی
خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر
دوست دارم کز دو چشم خویش در پای ضریحت
اشک ریزم بر تو هر صبح و مسا موسی ابن جعفر
دوست دارم گردنم در حلقة زنجیر باشد
تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر
دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم
تا بدانم با تو چون شد سالها موسی ابن جعفر
کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده
در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر
در دل تاریک زندان زیر ضرب تازیانه
بود خالی جای فرزندت رضا موسی ابن جعفر
کس نبود از هیفده دختر به بالای سر تو
تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر
تو همای قله نوری و زندانت قفس شد
در قفس ماند از تو مشتی پر به جا موسی ابن جعفر
با کدامین جرم بعد از سالها حبس و شکنجه
سوخت قلب پاکت از زهر جفا موسی ابن جعفر
چون نگرید بر تو میثم ای همای وحی کآخر
گوشة زندان بدادی جان و گردیدی رها موسی ابن جعفر
#امام_کاظم_علیه_السلام
#مصیبت
#غزل
#استاد_غلامرضا_سازگار
در دل حبسم و حبس است به دل فریادم
فرصتی نیست که از سینه برآید دادم
سالهـا میگذرد رفتـهام از یـاد همه
کاش میکرد اجـل گوشۀ زندان، یادم
طایر عرش کجـا، قعـر سیـهچال کجا؟
من کجا بودم و یـا رب به کجا افتادم
همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس
«هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم»
زهـر یکبــار مـرا کـشت، خدا میداند
بارهــا سـوختم و ساختم و جان دادم
به امیدی که رضا لحظـهای آید به برم
سالها حلقهصفت چشم به در بنْهادم
بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است
چــه نیـاز اسـت کـه صیاد کند آزادم
دل صیـاد بـوَد سنـگ و نـدارد اثری
گیـرم از سینـه برآیـد به فلک فریادم
منـم آن لالـۀ پرپــر شـدۀ دور از باغ
که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم
مرهـم زخـم تن خستۀ مـن گریه بوَد
چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم
12_Karimi-Shab_Shahadat_Emam_Kazem1396-002_(www.rasekhoon.net).mp3
2.7M
12_Karimi-Shab_Shahadat_Emam_Kazem1396-002
هدایت شده از آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
#امام_کاظم_علیه_السلام
#مصیبت
#غزل
#استاد_غلامرضا_سازگار
در دل حبسم و حبس است به دل فریادم
فرصتی نیست که از سینه برآید دادم
سالهـا میگذرد رفتـهام از یـاد همه
کاش میکرد اجـل گوشۀ زندان، یادم
طایر عرش کجـا، قعـر سیـهچال کجا؟
من کجا بودم و یـا رب به کجا افتادم
همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس
«هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم»
زهـر یکبــار مـرا کـشت، خدا میداند
بارهــا سـوختم و ساختم و جان دادم
به امیدی که رضا لحظـهای آید به برم
سالها حلقهصفت چشم به در بنْهادم
بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است
چــه نیـاز اسـت کـه صیاد کند آزادم
دل صیـاد بـوَد سنـگ و نـدارد اثری
گیـرم از سینـه برآیـد به فلک فریادم
منـم آن لالـۀ پرپــر شـدۀ دور از باغ
که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم
مرهـم زخـم تن خستۀ مـن گریه بوَد
چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم
#امام_کاظم_علیه_السلام
#مثنوی
#مدح و #مصیبت
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای ز حریم تو حرم، گوشه ای
وی ز عطای تو جنان خوشه ای
موسی طور ازلیّت سلام
مشعل نور ازلیّت سلام
روح مناجاتی و خیرالعباد
قبله ی حاجاتی و باب المراد
هفت فلک گوشه ای از درگهت
هشت بهشت آمده فرش رهت
بحر ولایت گهر فاطمه
موسی جعفر، پسر فاطمه
پلّه ی تختت قُللِ عالمین
جای گرفتی ز چه در کاظمین؟
ای همه شب دور سرت گشته عرش
پای نهادی ز چه در چشم فرش؟
برتر از آنی که ثنایت کنم
جان چه بود تا که فدایت کنم؟
بین امامان بنی فاطمه
حلم تو مشهورتر است از همه
هم به قضا هم به قدر ناظمی
کاظمی و کاظمی و کاظمی
سلسله پیمان تو از ابتداست
سیر عروج تو ز خود تا خداست
رشته ی تسلیم تو زنجیرها
مشعل شبهای تو تکبیرها
محبس تو سینه ی سینای نور
قعر سیه چال به از کوه طور
زمزمه های تو صدای خدا
هر نفست بود برای خدا
در دل تاریک سیه چالها
همسخن دوست شدی، سالها
یوسف فاطمه تو و قعر چاه؟
همدم شام و سحرت اشک و آه؟
محبس در بسته ی تو چاه بود
هر نفست سیر الیالله بود
خصم ستمکار حقیر تو بود
سلسله پیوسته اسیر تو بود
نور ز نار تو برافروخته
زهر ز سوز جگرت سوخته
بسته همه روزنه های قفس
تنگ شده در دل تنگت نفس
کس نشنیده شجر طور دل
غرق شود در وسط آب و گل
چاه کسی دیده شود حبس ماه؟
ماه شنیدید که افتد به چاه؟
کشته ی صیاد ستمگر شدی
مشت پری گشتی و پرپر شدی
گرچه ز جاه تو خبر داشتند
چار نفر جسم تو برداشتند
حیف که شد با همه خون دلت
مشیّع جنازه ات قاتلت
بر همگان داد ندا آن لعین
که رهبر رافضیان است این
حیف که خون جگرت قوت شد
تخته ی در، بهر تو تابوت شد
ای علی و فاطمه را نورعین
وی دل بشکسته تو را کاظمین
ماه رجب بر تو محرّم شده
وقف غمت گریه ی «میثم» شده
#امام_کاظم_علیه_السلام
#مدح و #مصیبت
#میرزا_یحیی_مدرس_اصفهانی
هفتمین قبله اسلام ابا ابراهیم
کاظم غیظ و در فیض خداوند رحیم
رویش آن نور که در طور عیان شد به کلیم
منجی موسی جان مهلک فرعون رجیم
بود چون ذات خداوند بری از همه عیب
خادم درگه او موسی عمران و شعیب
.
.
موسی آن نور تجلی که شد از طور پدید
وان ندائی که ز حق انی انا لله شنید
وانچه ز القای عصا و ید بیضاش رسید
ار نی گفت و بجز مهلکه قوم ندید
بود از این موسی درتیه اعادی مسجون
بود از این موسی مقتول ز زهر هرون
.
.
نور طور شرف از نور رخش مقتبس است
موسی اندر طلبش بهر شهاب قبس است
لا تخف انک الاعلاش در ابلاغ بس است
دیدن روی ویش از ارنی ملتمس است
جلوه گر نور حق از سینه سیناش بود
خرّ موسی صعقا از رخ زیباش بود
.
.
رخ یوسف دل هارون کف موسی بودش
علم خاتم ره آدم دم عیسی بودش
دانش خضر وخلیل آیت شعیا بودش
آنچه خوبان همه را بود بتنها بودش
فخر احفاد نبی سید اولاد خلیل
شرف دوده فرخنده فر اسمعیل
.
.
حضرت اکرم او داد با سلام رواج
فیض عیسی دم او شد بهمه درد علاج
مهر و قهرش که دو بحرند عظیم الامواج
آن یکی عذب فرآت آمد و این ملح اجاج
نیل مصر ار چه نبوده است ز یک بحر فزون
بهر سبطی همه شد آب و بقبطی همه خون
.
.
درگه افخمش ابواب حوائج بودا
حضرتش سلم و مرقات معارج بودا
اومقدم پی انتاج نتایج بودا
همه جا و بهمه درد معالج بودا
سر مکنون خدا مظهر الطاف اله
بهمه سرّ الهی بکماهی آگاه
.
.
رفت سالی ببهانه سفر مکه رشید
در مدینه بسر قبر پیمبر چه رسید
عذر بدتر ز گنه گفت چه فرعون پلید
کی رسول عربی اجر تو را باد مزید
ترسم ار من نرسانم بسلیلت یاسا
مسلمین را برسد شق عصا از موسی
.
.
ضاعف الله عذابه ز بر چشم رسول
حکم کرد آنکه کشیدند جگر بند رسول
برد با خواری و گشتش سوی بغداد وصول
داد در محبس فضل بن ربیعش چه نزول
گفت تا سخت بگیرند بر او در محبس
نکند یاری و غمخواری احوالش کس
.
.
سالها محبس فضل بن ربیعش جا بود
زیر زنجیر گران بار ز سر تا پا بود
همدمش حضرت وحی صمد یکتا بود
روزها روزه و در ذکر خدا شبها بود
همه جا در همه احوال خدا یارش بود
روز و شب حمد و ثنا ورد و دعا کارش بود
.
.
داشت در محبس هارون بخدا راز و نیاز
روز و شب بر سر سجاده طاعت به نماز
گاه با ناله و زاری و گهی سوز و گدار
گفت راز دل سودا زده با واقف راز
کی خدائی که بجز درگه تو نیست مناص
کاش میگشتم از این محبس تاریک خلاص
.
.
یعنی ای کاش مرا مرگ مقرر میشد
وقت فارغ شدن موسی جعفر میشد
عالم هستی من عالم دیگر میشد
مخلص محبس این ظالم ابتر میشد
که ندارم نکنم ناله شبگیر دگر
نیست بر پیکر من طاقت زنجیر دگر
.
.
تا بزندان بلا جسم شریفش فرسود
حلم فرمود در اجرای قضا صبر نمود
بسکه بنمود در آنحبس بمعبود سجود
با عبای تهی از شخص ور افرق نبود
مبتلا بود بحرمان و بهجران عیال
داشت در حبس وطن هفت و یا هفده سال
.
.
خواست از فضل چه هارون دغا قتل امام
دیدکورا به چنین ظلم نباشد اقدام
گفت از اینجا بدهیدش بدگر جای مقام
محبس سندی بن شاهک دون نجل حرام
برد در حبس و بسی صدمه ز بیداد زدش
تازیانه به بدن شحنه بغداد زدش
عاقبت زهر جفا زد ز شقاوت برطب
شحنه را داد و از او کشتن شه کرد طلب
داد با ظلم چه خورد شه فرخنده حسب
کرد اثر بر جگر ودست و دهان سینه و لب
علم الله کز آن زهر بقلبش چه رسید
بیکس و یار بزندان بلا گشت شهید
تا سه روزش چه تن پاک بجا ماند بخاک
چار حمال شده حامل آن پیکر پاک
ناسزا گفتن و هتاکی قوم بی باک
شیعیانرا بدل غمزده زد از غم چاک
.
.
بگرفت آن بدن طیب و با صد اعزاز
کرد مدح و کفن قیمتیش کرد نیاز
عاقبت آن قمر یثرب و خورشید حجاز
داشت غسل و کفن و محمل و تابوت و نماز
نه کس از تاب عطش قلب شریفش بگداخت
نه کسی اسب جفایش بتن عریان تاخت
.
.
نه بریدند سرش را لب عطشان ز قفا
نه کسی دست شریفش ز بدن کرد جدا
نه سرش بر سر نی رفت نه در طشت طلا
هیچکس بر لب عطشان نزدش چوب جفا
بفدای سرت ای سید مظلوم حسین
که شدی نزد دو شط زآب تو محروم حسین
.
.
گر بمحشر بشفاعت لب خود وا نکنی
احدی را سوی فردوس برین جا نکنی
نظر لطف اگر جانب «#یحیی» نکنی
هیچکس را چه وی افسرده و رسوا نکنی
وای بر حال تباه وی و روی سیهش
وای بر نامه اعمال سیاه از گنهش
#امام_کاظم_علیه_السلام
#غزل
#مصیبت
#ژولیده_نیشابوری (محمدحسن فرحبخشیان)
من در این زندان به جرم عشق یار افتاده ام
بهر حفظ دین و کسب و افتخار افتاده ام
.
در مقام سر نوشتم چاره جز تسلیم نیست
بر گ زردم در مسیر جویبار افتاده ام
یوسفی هستم که از جور و جفای ظالمان
کنج زندان با دو چشم اشکبار افتاده ام
.
من حسینی مذهبم کز بهر ارشاد بشر
گوشه محبس حزین وبی قرار افتاده ام
.
من امام هفتمینم کز پی ترویچ دین
بی کس و تنها در این زندان تار افتاده ام
.
من گلی از گلشن آل رسولم کز ستم
بارخ پژمرده ای درپای خار افتاده ام
.
محرم رازم به غیر از کنده و زنجیر نیست
کاین چنین بی مونس و بی غمگسار افتاده ام
.
مرغ بی بال و پری هستم که از جور عدو
اندر این کنج قفس دور از دیار افتاده ام
.
شد دل شوریده از این ماتم عظمی حزین
کاندر این محبس غریب و دل فکار افتاده ام
71049_13991215171952_795226.mp3
795.2K
با دیده گریان ...