eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
404 دنبال‌کننده
303 عکس
348 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
کیستم من شاهكار ملك ذات كبریایم دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم گوهرى ارزنده از گنجینه‌‏ى جود جوادم نهمین فرزند دلبند على مرتضایم مصرعى از شعر ناب عصمت كبراى حقم هشتمین پرورده‌ى ایمان و صبر مجتبایم پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم دُرّ عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم پنجمین گنجینه‌ى اسرار كل ماسوایم صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم چارمین استاد دانشگاه تكوین ولایم وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم دومین گل از گلستان على موسى الرضایم در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم زانكه همنام على معنىِ، هاى هل اتایم آیه‌ى تطهیر را مصداق و از امر الهى آیه‌اى از شاخصار نصِ نون اِنّمایم غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل» در آینه صبح و مسا حضرت هـادی دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی بردند همان شب که سوی بـزم شرابت چون از تو نکردند حیا حضرت هادی افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی افسوس، به جور از حرم مادر و جدت گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟ ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی "میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند ای کشته بی‌جرم و خطا حضرت هادی
و ای دهمین رهبر والا مقام  نجل محمد خلف نه امام  روح دعا، روح سجود و قیام  سایة لطفت به سر خاص و عام  مهر تو امضای صلات و صیام  سیّدنا حضرت هادی سلام  آینة احمدی و مرتضی  واقف آینده ای و ما مضی  هادی راه قدری و قضا  نجل جواد استی و ابن الرضا  جدّ و پدر هر دو امام همام  سیّدنا حضرت هادی سلام  خازن جنت به سرایت فقیر  پیش جلالت متوکل حقیر  ملک دل اهل ولا را امیر  دل که نباشد به ولایت اسیر  نور الهی است بر آن دل حرام  سیّدنا حضرت هادی سلام  ای ز کرامت شده غمخوار من  اشک تو در چشم گهربار من  نام تو و ذکر تو گفتار من  سامرة توست دل زار من  ای حرم دل ز تو بیت الحرام  سیّدنا حضرت هادی سلام  ای غمت از جور عدو بی حساب  ای جگر شیعه برایت کباب  دیده مدام از متوکل عذاب  از چه تو را برد به بزم شراب  خوب گرفتند ز تو احترام  سیّدنا حضرت هادی سلام  خون عوض اشک فشانم همه  نیست به سوز جگرم خاتمه  ناله شده بر لب من زمزمه  بزم شراب و پسر فاطمه  سوزد از این غم جگرم صبح و شام  سیّدنا حضرت هادی سلام  حیف که ای بضعة پاک جواد  خصم ستم پیشه تو را زهر داد  داغ تو را بر دل عالم نهاد  دور تو کم بود و مصائب زیاد  عمر تو با خون جگر شد تمام  سیّدنا حضرت هادی سلام  سینه ز سوز مِحَن ات سوخت سوخت  شمع صفت جان و تنت سوخت سوخت  شیعه به هر انجمنت سوخت سوخت  آه که قلب حسنت سوخت سوخت  اشک فشاند ز فراقت مدام  سیّدنا حضرت هادی سلام  حیف که شد صحن و سرایت خراب  زائر قبر تو شده آفتاب  غربت تو کرده دلم را کباب  خون چکد از دیده به جای گلاب  سوخت از این غم جگر خاص و عام  سیّدنا حضرت هادی سلام
یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم شعله با ناله برآید همه دم از جگرم جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه که چه آورده جفای متوکل به سرم می دوانید پیاده به پی خویش مرا گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب شرم ننمود در ان لحظه ز جدّ و پدرم زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی ریخته خاک یتیمی به عذار پسرم با که این ظلم بگویم که به زندان بلا قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم هر زمان هست در این دار فنا مظلومی حق گواه است که من از همه مظلوم ترم فخر میثم همه این است به فردا کامروز هم ثنا گستر من آمده هم نوحه گرم
و کیستم من مظهر کلِّ صفات کبریایم هادی اهل زمینم رهبر خلق سمایم آفتاب مُلک جان در شهر سُرِّ مَنَ رَآیَم جدّ مهدی، زاده ی پاک علّیِ مرتضایم هادی آل محمّد شمع جمع اولیایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم من علیِّ چارم از نسل امیرالمؤمنینم هلی اتی یم، کوثرم، طاها و قدر و یا و سینم گر چه بی یار و معینم خلق را یار و معین ام آسمانی اختر برج ولایت در زمین ام شهریار ملک دینم، انس و جان را مقتدایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم دوّمین ابن الرّضا از آل پیغمبر منم من شیعه ی اثنی عشر را هادی و رهبر منم من نام نیکویم علی باب حسن پرور منم من منجی خلق جهان و شافع محشر منم من ذات ربّ العالمین را رحمت بی انتهایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم کیستم من گوهر ده بحرم و بحر دو گوهر رهبر دین حجّت حقّ هادی آل پیمبر مصلح کلّ مهدی موعود را جدّ مطهّر از نهم مولا نهم ریحانه ی زهرا اطهر باب حاجت قبله ی اهل ولا روح دعایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم میوه ی قلب رسول الله شمع جمع آلم کبریا وجه و محمّد طینت و احمد خصالم شوکت عبّاسیان گردید پامال جلالم هر کلام جامعه دُرّی است از بحر کمالم یادگار مجتبی و نجل شاه کربلایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم نام من در عین غریب شمع محفل هاست آری کار من از اهل عالم حلِّ مشکل هاست آری مهر من در سینه چون مه به منزل هاست آری قبر ویران گشته ی من کعبه ی دلهاست آری یک جهان دل بوده هر شب زائر صحن و سرایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم آسمانی ها زمینی ها همه محو مقامم با وحوش و با طیور و دشت و صحرا هم کلامم بر بنی آدم نه تنها، بر همه عالم امامم نی عجب گر شیر وحشی در قفس گردید رامم یا ببوسد یا گذارد صورت خود را به پایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم گاه آمد از بنی العّباس در زندان عذابم گاه بردند از ره بیداد در بزم شرابم یاد می افتاد از بزم می و شام خرابم من که در سنّ جوانی ظلم ها شد بی حسابم اولیاء سیراب اند از جام ولایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم آن ستم گر سال ها لرزاند جان و پیکرم را از شقاوت کرد ویران قبر جدّ اطهرم را بی حیایی بین جسارت کرد زهرا مادرم را با جسارت هاش آتش زد دل غم پرورم را دوست دارم دوستانم اشگ ریزند از برایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم محنت و اندوه من بسیار بود و عمر من کم چشم بستم دست شستم از جهان با یک جهان غم گر چه هر دم ظلم و طغیان دیدم و بستم فرو، دم سرکشد سوز دلم از شعله های نخل «میثم» خوش بُود با نظم او جاری شود اشگ عزایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم
شده‌ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن بنویس سر در مشق‌های سیات یا علی النقی بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آب‌های جهان اگر که دوات یا علی النقی بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم که دمیده جامعه‌ای بدان جلوات یا علی النقی تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی و سروده‌ای غزل از زبان خدات یا علی النقی و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت شده‌اید رب جلی ولی به صفات یا علی النقی ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علی النقی منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو که سلام می‌دهمت به شوق لقات یا علی النقی نَبُود به بودن تو غمم، به‌خدا که حر جهنمم که گرفته‌ام به ولات برگ برات یا علی النقی بگذار کعبه‌ی سامرا، قدمی طواف کنم تو را سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل» در آینه صبح و مسا حضرت هـادی دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی بردند همان شب که سوی بـزم شرابت چون از تو نکردند حیا حضرت هادی افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی افسوس، به جور از حرم مادر و جدت گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟ ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی "میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند ای کشته بی‌جرم و خطا حضرت هادی
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی نداشت طوطی جانم هنوز لانه به جسمم که بود مرغ دلم آشنای حضرت هادی صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا صفاست در حرم با صفای حضرت هادی مقرّبان الهی فرشتگان بهشتی کشند منّت و عطای حضرت هادی زدست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی درندگان زمین التجا برند به سویش پرندگان هوا در هوای حضرت هادی اگر به سامره ام اوفتد گذر سر و جان را کنم نثار به گنبد نمای حضرت هادی دلم که درد گناهش به اختصار کشانده پناه برده به دار الشّفای حضرت هادی مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش که هست خازن جنّت گدای حضرت هادی دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوات ملاحت سخن دلربای حضرت هادی به خاک، عطر بهشتی پراکند اگر آید نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی به عمر، دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد به لحظه ای که کنم جان فدای حضرت هادی به تیرگی نبری روی و راه خود نکنی گم هدایت است به ظلّ لوای حضرت هادی بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی به ارزش سخن دلربای حضرت هادی مرا رضایت ابن الرّضا خوش است که دانم بود رضای خدا در رضای حضرت هادی هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکّل که بود در پی جور و جفای حضرت هادی به زور خواند به بزم شراب حجّت حق را نکرد شرم و حیا از خدای حضرت هادی گهی به بزم شراب و گهی به مجلس دشمن چگونه اشک نریزم برای حضرت هادی چو شمع، از شرر زهر، آب گشت وجودش گرفت شعله زسر تا به پای حضرت هادی نبود این همه بیداد و ظلم و جور پیاپی جزای آن همه مهر و وفای حضرت هادی چگونه اشک نریزند دوستان به عزایش که گشته فاطمه صاحب عزای حضرت هادی غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدّش زمین سامره شد کربلای حضرت هادی سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را که شد خموش صدای دعای حضرت هادی شراره سر کشد از بیت بیت تو (میثم) توئی زبان غم و دردهای حضرت هادی
یا رب از زهر جفا سوخت زپا تا به سرم شعله با ناله برآید همه دم از جگرم جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه که چه آورده جفای متوکّل به سرم می دوانید پیاده به پی خویش مرا گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب گشت از شدّت غم، مرگ عیان در نظرم خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب شرم ننمود در آن لحظه زجدّ و پدرم زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی ریخته خاک یتیمی به عذار پسرم با که این ظلم بگویم که به زندان بلا قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم هر زمان هست در این دار فنا مظلومی حق گواه است که من از همه مظلوم ترم فخر (میثم) همه این است به فردا کامروز هم ثنا گستر من آمده هم نوحه گرم
و بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی ابن الرضای دوم ما أیها النقی با حبّ تو عبادت ما عین بندگی‌ست هادی آل فاطمه یا أیها النقی دارم "ولی"شناسی خود را ز نور تو مولای من ولیِ خدا أیها النقی با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی با صد امید همچو گدایان سامرا پر می‌کشیم سوی شما أیها النقی بخشنده‌تر ز حاتم طائی تویی تویی مسکین‌ترم ز هر چه گدا أیها النقی من هر چه خواستم تو عنایت نموده‌ای یک حاجتم نگشته روا أیها النقی گردد جوانی‌ام همه ترویج مکتبت جانم شود فدای تو یا أیها النقی باید برای غربت تو بی‌امان گریست با ناله‌های حضرت صاحب زمان گریست شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود آن ناخن شکسته و آن کاروان‌سرا توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود بارانی است از غم تو چشم سامرا با دیدن تو اشک ملک بی‌اراده بود وقتی که آسمان ز غمت سینه‌چاک شد دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود زهر ستم چه با جگر پاره‌پاره کرد دیگر نفس ... نفس ... به شماره فتاده بود شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان از آن سه‌ساله که پدر از دست داده بود جانش رسید بر لبش از ضربه‌های چوب وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود آرام قلب خسته اش از دست رفته بود چشم به خون نشسته‌اش از دست رفته بود
من آن صیدم که بین دام ِاین بیگانه افتادم من آن شمعم که در این بزم ، بی پروانه افتادم من آن مرغ گرفتارم بیا مادر تماشا کن به کنج این قفس پر بسته و بی دانه افتادم مرا بزم شراب آورده ای ؟ شرمی کن از زهرا به یاد عمه ها در مجلس بیگانه افتادم چو دیدم این همه زیور به روی تاج و تخت تو به یاد گوش مجروح ِگُله دُردانه افتادم به من در حالت مستی جسارت میکنی ، یادِ لبِ بی آب و چوبِ زاده ی مرجانه افتادم
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
ای دائم از خدا و ... 👇👇👇👇👇
و ای دائم از خدا و نبییّن تو را، سلام وی روی عالمی به حریم تو صبح و شام ابن‌الرّضای دومی و چارمین علی جدّ امام منتظرّی و دهم امام مهر جهانفروز سپهر هدایتی هادی است کنیه‌ات، بتو و کنیه‌ات سلام صحن تو در جلال و شرف، مسجدالرسول کوی تو قبلۀ حرم مسجدالحرام داری زمام عرش به انگشت و نی عجیب گر شد بزیر دست تو، شیر درنده رام وصف تو می‌کنند نبییّن به افتخار نام تو می‌برند امامان به احترام هستی زوال گیرد و بذل تو بی‌زوال عالم تمام گردد و مدح تو ناتمام در آسمان قیامت کبری بپا شود چون از زمین به عزم عبادت کنی قیام هرگز نخواستیم می از ساغر بهشت کز کوثر ولای تو ما را پُر است جام ای باب عسکری پسر حضرت جواد ای نور چشم فاطمه و سیّد انام ما آروزی سامره داریم رحمتی تا خاک زائر تو ببوسیم گام گام ما با محبت تو، نمودیم افتخار ما از ولایت تو، گرفتیم انسجام هر کس که غیر مدح شما خاندان کند پیوسته گنگ در سخن و لال در کلام هر ثروتی سوای عطای شماست فقر هر پخته‌ای بدون ولای شماست خام هر کس نداشت رشتۀ مهر تو را بدست شیطان به پای مانده ز راهش نهاده دام دردا که چرخ بر تو جفا کرد روز و شب آوخ که خصم خون به دلت کرد صبح و شام دشمن تو را به زور به بزم شراب برد کرد از تو و رسول خدا هتک احترام آنجا بتو تعارف جام شراب کرد ریزد خدا حمیم جهنّم و را بکام بزم می و ولّی خدا آه آه آه ای کاش می‌گسست فلک را زهم نظام خاموش شد صدای دعایت، ولی به زهر ای آنکه یافت دین خدا از دمت قوام داغ تو شعله بر جگر شیعیان زند تا مهدیت بیاید و بستاند انتقام از غربتت و یا جگر پاره‌پاره‌ات یا زخم بی‌شمار دلت، گوید از کدام؟ گریم به یاد جدّ غریبت که رأس او گه ماه کوفه بود و گهی آفتاب شام گه دوخت نیزه سینه و پشت ورا به هم گه ریخت سنگ بر سر او از فراز بام بـر روی پـاک تو به تن چاک‌چاک او «میثم» هماره می‌کند از جان و دل سلام