#ماه_رمضان
#قصیدهواره
#سیدمحمدحسین_شهریار
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فرو داشت، فرا میگیرد
چون نگیرد دلم از رفتن ماه شبِ قدر؟
که خدا سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد...
نعمتی بود خداداده که کفران کردیم
لاجرم نعمت خود داده، خدا میگیرد...
رمضان جلوۀ جان میدهد و صیقل روح
وه کز او آینۀ دل چه جلا میگیرد...
رمضان دار شفاییست که هر جان و دلی
داروی دردی از این دار شفا میگیرد...
در شب قدر اگر دست دهد دامن دوست
دادخواه دو جهان دست دعا میگیرد
عرش رحمان به ندایی خفی آن شب خواناست
وآن سراغیست که از اهل وفا میگیرد
روزه با فطره امان است و برات شب قدر
هرکه شد در دو جهان، کامروا میگیرد
حقّ مظلوم ادا گر نکنی خود به وفا
مطمئن باش که ظالم به جفا میگیرد
غفلت از ساعت موعود خطاییست عظیم
آسمان بندۀ غافل به خطا میگیرد
هر که حلوای ارادت به دهانش مزه کرد
از خدا خلعت تسلیم و رضا میگیرد
شاعران را صله از دست امیر است و وزیر
«شهریار» این صله از دست خدا میگیرد
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#قصیدهواره
#محمد_جواد_غفورزاده
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
چشم خورشیدِ رسالت به تو روشن که چهقدر
جلوه در آینه چون ماه منّور داری
سر سپردی به غبار قدم پیغمبر
که خبر داشت، که آن روز، چه در سر داری؟
چشم پوشیدهای از هستی خود در این راه
بس که ایمان به امین بودن رهبر داری
تا مگر مکتب توحید شود عالمگیر
عهد کردی که دل از مال جهان برداری
اولین بانوی پیوسته به اسلام تویی
که به آیین خدا این همه باور داری
شاهد همت تو «شِعبِ ابیطالب» بود
که عجب دست و دلی عاطفهپرور داری
همۀ سعی تو این بود که در طول زمان
بارِ اندوه و غم از دوش نبی برداری
گر که تنها بگذارند تو را مردم شهر
اُنس با آسیه و مریم و هاجر داری
میرسد وحی الهی به مبارک بادت
ای که در دامن خود «سورۀ کوثر» داری
ای خدیجه! به خدا هدیۀ زیبای خداست
این سعادت که تو «صدیقۀ اطهر» داری
آری از موهبتِ همسری یاسین است
این که در گلشن خود یاس معطر داری
در جهان هیچ زنی منزلت، این قدر نداشت
که تو از برکت زهرای مطّهر داری
ای که ذُریّۀ زهرا همه فرزند تواند
یازده آینۀ نور برابر داری
شب معراج برای تو سلام آوردند
بال بگشای که تا اوج خدا پر داری..
#امام_باقر_علیهالسلام_شهادت
#قصیدهواره
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم
شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما
گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم
قیام عاشقان راستقامت بود عاشورا
قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم
تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی
به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم
پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی
شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم
چرا آتش بگیرند از عطش گلهای داودی
اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم
کسی از اسب میافتاد پشت نخلها، آری
علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم
صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما
خلیلالله تنها بود آنجایی که من بودم
شعاع آفتاب از مشرق گودال سر میزد
که ثارالله پیدا بود آنجایی که من بودم
عدالت زیر سم اسبها پامال شد، آری
ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم
شدم محو نگاه عمهام زینب که در چشمش
تمام دشت زیبا بود آنجایی که من بودم
چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد
که چشمانداز فردا بود آنجایی که من بودم
چه گلهایی که زیر بوتههای خار پرپر شد
مگر پاییز گلها بود آنجایی که من بودم؟
هلال ماه نو وقتی نمایان میشد از محمل
فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم...
#امام_باقر_علیهالسلام
#قصیدهواره
#استاد_سید_رضا_موید
🔹لطف جاری🔹
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ
که شاهد است جهان بر بزرگواری او
امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا
که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او
بر او سلام که باشد سلام پیغمبر
گواه روشن فضل و طلایهداری او
جهان علم بُوَد یادگار او، صد حیف،
به درد و داغ نوشتند یادگاری او
ز کربلا سند زندهای به کف دارد
گواه من دل خونین و اشک جاری او
هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام
ز مهربانی زینب، ز غمگساری او
پیاده رفتن او پای نیزۀ سرها
مصیبتیست که پیداست ز آه و زاری او
به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت
عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او
هشام دست به آزار حضرتش بگشود
چو دید در ره اسلام، پایداری او
ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید
قرار دولت خود را به بیقراری او
مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید
فتاده در کف دشمن، رکابداری او..
شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد
که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او
دلا بسوز ز داغش که خویش فرمودهست
به حاجیان که بگیرند سوگواری او..
خدا کند که بیفتد قبول درگاهش
غم «مؤید» و اخلاص و جاننثاری او
#حضرت_مسلم علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹ابتدای کربلا🔹
ای نخستین بارقه از شعلههای کربلا
اولین سیمای روشن از صدای کربلا
ای نخستین خون، چکیده روی خاک کوفه سرخ
ای نخستین سر، بریده در هوای کربلا
تو نخستینی که دیدی کربلای تشنه را
پیش از آنکه گل کند موج بلای کربلا
صبح تنهایی و عصر غربت و ظهر عطش
کربلای کربلای کربلای کربلا
ای سفیر دانش و دین در زمین جهل و کفر
ای شکوه نام تو بانگ رسای کربلا
پیش از آنکه کربلا باشد تو بودی، خون تو
ریخت روشن بر زمین در ابتدای کربلا
ابتدای کربلا بودی و دیدی از نخست
روی نیزه عشق را در انتهای کربلا
از فراز بامِ کاخ دستآموزان کفر
بر زمین انداختی سر را به پای کربلا..
اولین حاجی که رفت و کربلایی شد به شور
اولین زمزم که جوشید از صفای کربلا
ای نخستین چشم گریان بر حسین بن علی
با خبر از جزء و کل ماجرای کربلا
چشم تو پیش از تمام چشمها دید و گریست
زخمهای کربلا را در عزای کربلا..
ای چنان که نی، تهی از هرچه جز هوی حسین
ای نوا آه ای نوا آه ای نوای کربلا
پیک عصمت بودی و پیچیده در فریاد تو
هوی هوی کربلا و های های کربلا..
خانۀ هانی، عبیدالله و تو مخفی به رمز
پشت پرده ماندی اما از حیای کربلا
دست بر شمشیر میبردی اگر...، اما تویی
آری آری تو نخستین رهنمای کربلا
آری آری تو نخستین کاشف ذبح عظیم
آری آری تو نخستین آشنای کربلا
شیعه و خنجر زدن از پشت، پنهان، ناگهان
نه، بلندا تو، بلندا سرسرای کربلا
پشت پرده ماندی اما کربلا در پرده نیست
برملا شد با تو راز در خفای کربلا..
پشت پرده در نمازی سرخ از شرم حضور
اقتدا کردی به حیدر مقتدای کربلا
خونبهای تو تماشای حسین فاطمهست
ای نخستین خون جاری در بهای کربلا
جرعه جرعه نور نوشاندی مرا امشب به مهر
روشنم روشن به یمن روشنای کربلا
این قصیدهواره امشب از تو در من جلوه کرد
شعر گفتم از برایت از برای کربلا
📝 #مرتضی_امیری_اسفندقه
#حضرت_محمد_صلی_الله_علیه_و_آله_ولادت
#قصیدهواره
#استاد_سید_رضا_موید
امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
امواج سربلندی و آزادی و شرف
از هر کران مکّه سرازیر میشود
قرآن ببوس و «اَشرَقَتِالاَرض» را بخوان
این آیۀ مبارکه تفسیر میشود
تبریک باد آمنه را کز حریم او
نور است و نور و نور که تکثیر میشود..
از انعکاس نور وی از مکّه تا به شام
هر سنگ خاره، آینهتأثیر میشود
الله اکبر از نفسش کز فرشتگان
هر سو بلند نغمۀ تکبیر میشود..
چون کاخ باشکوه مدائن، ز هیبتش
در لرزه کاخ فتنه و تزویر میشود..
داروی دردها و جواب سؤالهاست
قرآن کتاب او که جهانگیر میشود..
در سایۀ عدالت و اخلاص و وحدت است
تکبیر او که چیره به شمشیر میشود..
در آسمان، تجلی هر روز آفتاب
خُلق عظیم توست که تصویر میشود..
گردد صحیفۀ صلوات فرشتگان
بر صفحهای که نام تو تحریر میشود..
تنها همین نه آیۀ تطهیر مدح توست
یادت همیشه مایۀ تطهیر میشود
نام تو زندهتر شده، یاد تو تازهتر
چندان که دهر، کهنه، جهان، پیر میشود..
محتاج یک نگاه توأم ای که هر کجا
خاک از نگاه لطف تو اکسیر میشود..