#حضرت_علی_علیه_السلام
#بهار
فرازی از یک #قصیده
🔹ای دست خدا!🔹
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!...
شستشو میکند این ماه، زمین در باران
تا نباشد به کدورت نفسِ خاک، دچار
تا نیفتد نظر روشن نوروز به گَرد
تا نگیرد نفسِ سبزِ بهاران ز غبار...
چشم و گوش همه باز است در این ماهِ زلال
بیخبر نیست در این ماه کسی از اسرار
کَم کَمَک میرود از یاد، سکوتِ دیماه
خوش خوشَک میرسد از راه، هیاهوی بهار...
سال دیگر نکند سرد بیفتی؟ برخیز!
سال دیگر نکند زنده نباشی؟ هشدار!...
قُمری زمزمهخوان خیمه زده پُشت حصیر
هُدهُدِ پیر برون آمده از کُنجِ حِصار...
حیف باشد که در این ماه نخوانیم سرود
حیف باشد که در این ماه بگیریم قرار...
هیچکس نیست در این ماه گرامی آرام
هیچکس نیست در این ماه مطهّر، بیکار...
کیست آنکس که مرا میبَرد این ماه، به اوج؟
آنکه برداشته از خاطرِ مجروحم بار
این صدای نَفَسِ روشن و پاکیزۀ کیست
این صدایی که مرا میبرَد آن سوی حصار...
آنکه اینگونه مرا میکِشد از خویش، برون
آنکه انداخته این ماه، مرا از همه کار...
آنکه آمیخت مرا با نفَس روشن صبح
آنکه آموخت مرا در دلِ شب، استغفار
حیف باشد که در این ماه نگویم: حیدر
حیف باشد که در این ماه نگویم: کرّار
میکند شیر، مرا مدح علی در اسفند
بهتر از مدح علی چیست در این ماهبهار؟
با علی نیست مرا دلهرۀ تنگی گور
با علی نیست مرا دغدغۀ روزِ شمار...
از دلِ بیکَسم ای یار نبی! پای مکش
از سرِ خستهام ای دست خدا! دست مَدار
زندگی میکنم و زندگیام از تو پُر است
قسمتَم باد تو را موقعِ مُردن، دیدار...
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
#غزل
#بهار
#حسن_صنوبری
به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
قرارهای زمین را به هم زنید که یارم
از آسمان چه به موقع سر قرار میآید
یقینی است برایم حضور حضرتش آنسان
که روز روشنم اکنون به چشم تار میآید:
درفش عدل علم شد، و زار، کار ستم شد
که برگزیدهسواری به کارزار میآید
به چشم، برقِ پر از رعدِ تیغِ حیدرِ کرّار
به گوش، بانگِ چکاچاکِ ذوالفقار میآید
زمان اگر همه شب باشد، آفتاب شود او
زمین اگر همه صحراست، آبشار میآید
سپاه دشمن اگر کوه، کاه در نظر او
ز بیم کَرّ و فَرِ او، حقیر و خوار میآید
اگرچه جنگ کند، جنگ را دمی نپسندد
به کارزار به دستور کردگار میآید
برای صلح میآید، برای شوق میآید
برای عشق میآید، برای یار میآید
کسی که بر سر جنگ است با تمام حسودان
کسی که با همهٔ عاشقان کنار میآید
به دادخواهی از انبوه بیگناه یتیمان
به دستگیری این کودکان زار میآید
اگرچه رنج جهان را فراگرفته، همین هم
نشانهایست که پایان انتظار میآید
به لالهای که برون کرده سر ز برف، نظر کن
قسم به داغ شهیدان، که آن بهار میآید
یارضیعالحسین علیه السلام
تکلیف نشد روزه به "طفل" و به "مسافر"
ای "طفل مسافر" تو چرا آب نخوردی؟
#علی_انسانی
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
#استاد_سید_رضا_موید
ای قدر تو بر مردم دنیا پنهان
چون گوهر در سینۀ دریا پنهان
چون فاطمهات غریب هستی اما
قبر تو عیان و قبر زهرا پنهان
#یوسف_رحیمی
در بين ملائک از تو نام آوردَ ست
نام از تو شکوه ناتمام آوردَ ست
هر بار که آمدهست از سوی خدا
جبريل، به محضرت سلام آوردَ ست
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#قصیده
#استاد_عابد_تبریزی
زن است روح منزه , زن است جان مصفّا
به شرط آن که ملبس بود به جامه تقوا
زن است منبع الهام در بلوغ هنرها
زن است آیت اکرام در صحیفه دلها
زن است بارش رحمت به کشتزار طبیعت
زن است پرتو الطاف حق به ظلمت عمیا
زن است روح نموّ گل سلاله آدم
زن است فیض بهاران به باغ طینت حوّا
زن است زینت هستی زن است زیور خلقت
زن است در فلک زندگی چو مشعل بیضا
زن از مواهب غیبی است در طبیعت امکان
زن از شمائم علوی است در صحیفه غبرا
زن است یار و مددکار مرد , وقت شدائد
زن است یاور و غمخوار شوی , وقت بلایا
بهین عطیه حق است زن بعالم هستی
علی الخصوص زنی همچنان خدیجه کبرا
زنی که گوی سبق برده از فحول به همت
زنی که نادره ماسوا بود به سجایا
چراغ بیت نبوت به ماه چهره تابان
صفای باغ رسالت به سرو قامت رعنا
زنی که بود کنارش امان مامن هستی
زنی که بود سرایش ملاذ ملجاء دنیا
پی رواج شریعت به منتهای مناعت
نثار کرد به پای نبی طلا و مطلّا
زهی ز عزّ زنی کاوّلین ترانه وحی اش
طنین فکند به ماوا و سرکشید از آنجا
همه شدائد دعوت همه مصائب امت
ز لطف او به نبی بود جمله شهد و مهنا
کسی نبود حمایت کند زنفس رسالت
به جز خدیجه که بودش انیس , با تن تنها
تبارک الله از این قدرت و شهامت و شوکت
زنی و این همه شان و جلال و همت والا ؟!
رسول پشت و پناه همه عوالم امکان
خدیجه پشت و پناه رسول از همه دنیا
سخن چگونه توان گفت در مدیحت آن زن
که هست همسر خیرالانام و مادر زهرا
برفت و دیده احمد گریست در غم هجرش
نه مصطفی که همه کائنات گشت معزّا
دل بتول چنان سوخت در مصیبت مادر
که از سرشک روان شد کنار دیده چو دریا
11.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 تو هیئت راهم نمی دادن
✨خاطره محمد بهرامی از مداح شدنش
#محفل
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#مثنوی
#استاد_غلامرضا_سازگار
سلام ما به تو ای مادر بهشت رسول
که پرورش به روی دامن تو یافت بتول
ملائکاند به مدحت در آسمان مشغول
امین وحی حقت کرده بر سلام نزول
سـلام ذات خـداوند و چارده معصوم
به تو که بوده مقامت همیشه نامعلوم
درود باد به روح و سلام بر تن تو
حجاب نور و دعای رسول، جوشن تو
بهشت وحی خداوندگار، گلشن تو
محیط پرورش فاطمه است دامن تو
به جز تو در غم و اندوه، یار احمد کیست؟
به غیـر تـو صـدف گوهـر محمّد کیست؟
خدای را به خدا لایق درودی تو
به یاری نبی آغوش خود گشودی تو
دل از رسول خدا همچنان ربودی تو
تمام لشکر ختم رسل تو بودی تو
تو سینه را سپر سنگ دشمنان کردی
به حفظ جـان محمّد نثار جان کردی
تو بهترین زن روی زمینی ای مادر
تو در جلال، جلالآفرینی ای مادر
تو مام همسر حبلالمتینی ای مادر
تو مادر همه مؤمنینی ای مادر
گل رسول خدایی و گل کجا تو کجا؟
زنـان دیگـر ختم رسل کجا تو کجا؟
تو آسمان فروزان یازده قمری
تو از زنان همه انبیا به رتبه سری
هرآنچه وصف تو خوبان کنند خوبتری
زنان ختم رسل دیگرند و تو دگری
مگـر نگفت نبـی بیـن همسـرانش بسـی
که بهر من چو خدیجه نبود و نیست کسی
به جز خدا و نبی مدح تو نشاید گفت
تـو را چـو فاطمـه امالائمه باید گفت
تو مادر همه سادات عالمی بانو!
تو نور چشم رسول مکرمی بانو!
تو به ز هاجر و سارا و مریمی بانو!
دوازده گهر نور را یمی بانو!
خدای را به دعا و نیاز میخواندی
نزول وحی نبود و نماز میخواندی
سلام بر تو و اشک و دعا و زمزمهات
سلام بر تو و روح بلند فاطمهات
فروغ وحی عیان بود از مکالمهات
هزار عایشه کم از کنیز خادمهات
همیشه شیفته خصلت و صفاتت بود
که سال حزن رسول خدا وفاتت بود
هنوز بوی خدا میدمد ز پیرهنت
دمی که روح تو پرواز کرد از بدنت
زهی جلال سلام خدا به جان و تنت
که از بهشت فرستاد ذات حق، کفنت
گرفتـم آنکـه ز کوثـر دهـان خود شویم
مرا چه زهره که اوصاف چون تو را گویم
وفات تو نبود کم ز صبح میلادت
سلام بر تو و آباء پاک و اولادت
به شأن تو که بود رتبه خدادادت
همین بس است که مولا علیست دامادت
امین وحی، سلامت به احمد آورده
که جز تو فاطمه را بر محمد آورده؟
که جز تو آورد از بهر مصطفی زهرا؟
که جز تو دختر او هست زینبکبری؟
که جز تو قابلهاش بوده مریم عذرا؟
که جز تو شد سپر جان خواج? دوسرا؟
تویی که در رحمت فاطمه سخن میگفت
سخـن ز سـر خداونـد ذوالمنـن میگفت
به آن خدا که جهان وجود را آراست
به آن علی که پس از مصطفی به ما مولاست
به فاطمه که به غیر از خدا ندید و نخواست
که زائر تو همان زائر رسول خداست
چو در ثنای تو گیرد به دست خویش، قلم
ز خـود گذشتـه و پـرواز میکند «میثم»
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#مجيد_لشكری
به زبانبریده کجا رسد صفتی به مدح و ثنای او
که خداش هرچه طلب کند به کمال داده برای او
ز زبان خاتم مرسلین همه وقت کرده دعای او
صلوات آدم و خاتم آمده است جمله صلای او
چه زنیست او که به مدحتش فلک آفریده خدای او
شدهاست جاذب لطف حق ، چو به مهر ذرّهی لاحقه
نرسد به جلوهی نوریاش رشحات ظلمت زاهقه
چه کلیمهای که دهد بیان ز عدم در انفس ناطقه
چه زجاجهایست که از خودش بدمد لوامع مُشرقه
ملکوت و ملک خدای را به عیان رسانده ضیای او
چه غمش هر آنکه شفیعهاش بشود به محشر داهشه
به مقام خلد برینیاش نه منازعه نه مناقشه
نگرفتهاند مقام او به معاجله به مهامشه
به خدا که زَهرهی قرب او نه به حفصه هست و نه عایشه
که نشیند از ره غدر و کین به دل رسول به جای او
سخن از کسی شده در میان که نبیست گرم ستودنش
مَلِکست قاری فضل او، مَلَکست محو سرودنش
عدمست زادهی بود او و وجود طفل نبودنش
که شدهست بسته به نور حق همه صبح دیده گشودنش
حسنست شمس مضیّ او و حسین بدر دجای او
به خدا که دار و ندار او بدهد نشان ز عدالتش
احدی نبوده ز مکّیان به نجابتش به اصالتش
احدی نجسته مشابهش احدی ندیده جلالتش
چو گشود خاتم مرسلین دو لب از برای رسالتش
چه زنی به غیر خدیجه گفت بلی به دین و ندای او
چه زنیست مادر فاطمه، چه زنیست همسر مصطفی
که به همرهی، که به همسری، شده نیم دیگر مصطفی
نه به مال بلکه به جان خود شده یار و یاور مصطفی
که مناقبش شده بازگو ز لب پیمبر مصطفی
متراکم آمده خیرها به چهارگوش سرای او
به گرهگشایی لطف او نه مقیَّدی نه مقیِّدی
شده لحظهلحظهی بودنش جلوات عزّ مُمَجِّدی
نرود مواصف جود او به خفا ز جور معتمدی
چو نباشد آیهی سلم او چه مطهَّری چه موحِّدی؟
مگر اینکه خلق دعا کند به طراز قبلهنمای او
چو نماز او بشود حکم نبود مصلّی دیگری
به خدا نگویم الی الابد سخن از تولّی دیگری
که دهد موالی همسرش به نبی تسلّی دیگری
چو صفات و ذات جلال حق بدهد تجلّی دیگری
شده مهر و ماه نشانهای ز فروغ جود و سخای او
به ازل چو آینهی «ألَستُ بِرَبّکم» شده صیقلی
به مطاوعت ز مقام او چو رسول گفتهام از بلی
چو گشود احمد مصطفی در سرّ مصحف منجلی
به خدا که غیر خدیجهاش به خدا قسم به جز از علی
نشدهست مطلع آدمی ز رموز غار حرای او
صفت کمال خدیجه را چه به شعر ناقص همچو من
که چهارده دم کبریا به مدیحهاش شده در سخن
ظُهِرَت یَنابِعُهَا العُلاةِ مِنَ الخَفاءِ إلَی العَلَن
به کدام زن به جز از خدیجه رسول حضرت ذوالمنن
همه ساله کرده ز تعزیت به برش لباس عزای او؟
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#مثنوی
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای سلام آورده جبریل از خداوندت، سلام
وی محمّد برده نامت را به لب با احترام
همسر و همسنگر و همگام با خیرالانام
سایهات تا صبح محشر بر سر دین مستدام
ای شده وقف خداوند تعالی هست تو
وی تمام هستی خالق به روی دست تو
پاکتر از پردۀ بیت الهی دامنت
خلعت زیبای اُمالمؤمنینی بر تنت
بوی عطر عصمت مریم دهد پیراهنت
نقش لبخند نبی در «یا محمّد» گفتنت
کیست تا مثل تو بانو کُفو طاهایش کنند؟
کفـو طاهـا، مـادر ام ابیهـاش کنند؟
این بوَد شأنت که حق روح مطهر خوانَدت
میسزد پیغمبر اسلام، همسر خواندت
نی عجب گر حیدر کرار، مادر خواندت
یا که جبریل امین زهرای دیگر خواندت
بین امت با وجود آن همه نعت و سپاس
ناشناسی ناشناسی ناشناسی ناشناس
ذات حق، دانندۀ اسرار داند کیستی
هر که هستی احمد مختار داند کیستی
بعد احمد، حیدر کرار داند کیستی
فاطمه، آن عصمت دادار داند کیستی
ای درود آفرینش بر تو و بر شوهرت
وی سلام الله بر دامان زهرا پرورت
در مقام زن ولی مردانگی قانون توست
تا قیامت هر کجا مؤمن بوَد، ممنون توست
بردباری، صبر، دینداری همه مرهون توست
هر که از اسلام دارد بهرهای، مدیون توست
مصطفی زآغاز، یاری جزتو وحیدر نداشت
در مقام و منزلت مانند تو همسر نداشت
این سه اصل آمد از اول باعث ترویج دین
هست تو، خُلق نبی، تیغ امیرالمؤمنین
از تمام هست خود یکسر فشاندی آستین
راستی این است در اسلام، دین راستین
با علی همگام در احیای قرآن بودهای
پیشتر از بعثت احمد مسلمان بودهای
مؤمنین از چون تو مادر تا قیامت سرفراز
مسلمین آرند بر خاک درت روی نیاز
بر تو میبالد محمّد، بر تو مینازد حجاز
با محمّد خواندهای پیش از شب بعثت، نماز
مـادر زهرا سلام الله بر جان و تنت
یازده خورشید سر زد از سپهر دامنت
کرد در ماه خدا روح تو پرواز از بدن
گشت مهمان در جوار قرب حی ذوالمنن
بود سال رحلتت سال غم و رنج و محن
جامۀ ختم رسالت شد بر اندامت کفن
گشت عام الحزن بر ختم رسل، سال غمت
شد روان از دیدهاش بر چهره اشک ماتمت
ای در امواج بلاها با محمّد رهسپر
در هجوم سنگها جان محمّد را سپر
بر محمّد از همه زنهای عالم خوبتر
مصطفی را سوز داغت ماند عمری بر جگر
بارها زین غصه چشم سید بطحا گریست
بلکه در شـام زفاف حیدر و زهرا گریست
مابه توگریان، تورا لب درجنان پر خنده باد
همچوجان درقلب یاران خاطراتت زنده باد
شوکت و جاه و جلال و عزتت پاینده باد
منطقت تا حشر بر بوجهلها کوبنده باد
جان شیرین محمّددرلب خندان توست
میوههای نخل«میثم» مدح فرزندان توست
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
خدیجه بذل کند مال و حق دهد کفنش
حسین جان دهد و میبرند پیرهنش
بلی که پنج کفن را به شش نفر ندهند
حسین می گذرد بهر مادر از کفنش
#محمد_سهرابی (معنی_زنجانی)
دلِ عالم بُوَد غَمپرور امشب
که میگِرید زغم پیغمبر امشب
زمین و آسمان نالند با هم
که زهرا میشود بی مادر امشب
✍ #سیدهاشم_وفایی
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#حیدر_توکلی
آنشب از دیده ی گردون به زمین خون میریخت
اشک از داغ خدیجه همه گردون میریخت
اشک نه ، خون ز دو چشم همه بیرون میریخت
جان بلب لیلی و خون دیده ی مجنون میریخت
.
چشم پیغمبر و زهرا و علی گریان بود
فاطمه بر سر و بر سینه زنان حیران بود
.
مونس و همدم تنهائی طاها میرفت
حوریه از بر انسیه ی حورا میرفت
همرهش جان ز تن احمد و زهرا میرفت
مادر مادر سادات ز دنیا میرفت
.
روح نستوه ، تهی خواست کند غالب را
ماتمی تازه دهد شعب ابی طالب را
.
آشنای همه مظلوم و غریبانه رود
با لب تشنه ، گرسنه ، چه فقیرانه رود
صاحب گنج ، فقیرانه ز ویرانه رود
آب شد شمع و گل افسرد که پروانه رود
.
اولین بانوی اسلام شب آخر خود
گریه میکرد به زهرا و به پیغمبر خود
.
گریه میکرد به بی مادری زهرایش
گریه بر ماتم امروز و غم فردایش
غوطه ور بود به دریای مصیبتهایش
گوئیا میشنود ناله ی وا اُمایش
.
گوئیا فاطمه را در پس در می دیده
با رخ نیلی و دستی به کمر می دیده
.
نکند دختر خود زار و حزین دید آنشب
یا که با قد خم و قلب غمین دید آنشب
یا که گرگی سر راهش به کمین دید آنشب
نکند فاطمه را نقش زمین دید آنشب
.
تا نفس داشت اگر غصه ی او خورده رواست
از تماشای یکی زانهمه گر مرده رواست
.
خوب شد رفت و دگر بیشتر آزار ندید
دلش آرام گرفت و غم دلدار ندید
اشک گل دید ولی غارت گلزار ندید
گل خود پرپر و بین در و دیوار ندید
بود و می دید اگر صورت زهراش کبود
زینبش شاهد جان دادن دو مادر بود
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#مدح
#ترجیع_بند
#فاعلاتن،مفاعلن،فعلن
#استاد_سید_رضا_موید
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
اولین زن تویی که قامت بست
در نماز پیمبر خاتم
شوهرت کیست؟ بهتر از عیسی
دخترت کیست؟ برتر از مریم
دامنت جای زهرة الزّهرا
که بود نور نیّر اعظم...
بُد ز تیغ علی و ثروت تو
که شد این گونه کاخ دین، محکم
یار احمد شدی که تا نشود
یک سر موی، از سر او کم
زخم پاهای سنگ خوردۀ او
یافت از دست لطف تو، مرهم
عاشق بردباریات همه جا
شاهد جانفشانیات همه دم
سر بلند از شهامت تو صفا
اشک ریز از مصائبت زمزم
به علی و محمّد و زهرا
اشفعی یا خدیجةالکبری
خیمۀ عشق را عمود تویی
صفت مهر را نُمود تویی
در کنار تمامی رحمت
مظهری بر تمام جود تویی...
اولین زن که از زبان رسول
سخن وحی را شنود تویی
اولین زن که با رسول خدا
به رکوع آمد و سجود تویی
با سلام پیمبری به رُخش
اولین کس که در گشود تویی
آنکه با جبرئیل در هر وحی
آمدش از خدا درود تویی...
آنکه در خانه بود و یک دم هم
غافل از رهبرش نبود تویی
باغبانی که شد گل یاسش
بین دیوار و در کبود تویی
به علی و محمّد و زهرا
اشفعی یا خدیجةالکبری
ای خریدار جان پیغمبر
همسر مهربان پیغمبر
احترامی نداشت چون تو کسی
در میان زنان پیغمبر
در حیات و ممات تو نفتاد
نام تو از زبان پیغمبر...
ای چراغ همیشۀ تاریخ!
در صف دودمان پیغمبر
به وجود تو افتخار کند
همه جا خاندان پیغمبر
هستی خویش را فدا کردی
در ره آرمان پیغمبر
سر زد از مشرق گریبانت
کوثر جاودان پیغمبر
تا نهم بار دیگر، ای مادر!
جبهه بر آستان پیغمبر
به علی و محمّد و زهرا
اشفعی یا خدیجةالکبری