eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
373 دنبال‌کننده
290 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
همه محوند، محو عزت ما از گِلِ اولیاست طینت ما کنج عُزلَت برای ما گنج است وه چه سرمایه‌ای‌ست عُزلَت ما نگران نیستیم از مردن مرگ ما هست استراحت ما ثروت ما محبت زهراست نرسد ثروتی به ثروت ما نامه‌هامان نخوانده امضا شد باز راضی نشد به خجلت ما گریه کردیم راهمان دادند بی نتیجه نماند زحمت ما هر کسی پنج روز نوبت اوست با بزرگان گذشت نوبت ما فرصت گریه را به ما دادند بهترین فرصت است فرصت ما همه جا رفت و از تو صحبت کرد هر که بنشست پای صحبت ما تا که در خدمت شما هستیم دیگران می‌کنند خدمت ما خواستند از دیار تو برویم نه، اجازه نداد غیرت ما ما اویسیم و آمدیم، ولی دیدن تو نبود قسمت ما آس و پاست شدیم و با این حال درهمی کم نشد ز قیمت ما شبی از خاک ما گذر کردی مرده را زنده کرد تربت ما حاجت دل شکسته‌ها گریه‌ست جان زینب برس به حاجت ما * * روضه داریم روضه‌ی زینب یک سری هم بیا به هیئت ما کربلا، شام، هر کجا رفتی یک سلامی بده به نیت ما * * ما که از هجر، بال بال زدیم و نیامد کسی عیادت ما ✍
یگانه حامی خون خدا، بنفسی انت! سلالۀ سرِ از تن جدا، بنفسی انت! بیا که می‌گذرد قرن‌ها هنوز دهند تو را هماره شهیدان ندا، بنفسی انت! بیا که حضرت صدیقه چارده قرن است کند برای ظهورت دعا، بنفسی انت! بیا که از جگر چاه، اشک می‌جوشد ز بس گریست علی بی صدا، بنفسی انت! بیا که طشت بود مثل باغ لاله هنوز ز پاره‌های دل مجتبی، بنفسی انت! بیا که چشم به راه ظهور توست هنوز سر بریدۀ خون خدا، بنفسی انت! بیا که نالۀ «عجل علی ظهورِ» حسین رسد به عرش، ز طشت طلا، بنفسی انت! بیا دعای فرج بشنـو از لب زینب به شهر کوفه و شام بلا، بنفسی انت! بیا که دیده "میثم" به عارضت نگرد کنار تربت پاک رضا، بنفسی انت!
بیا بر قله ی هستی لوای عدل برپا کن بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن چرا از چشم خود تنهای تنها اشک می ریزی بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن بیا و گریه کن بر یاس های نیلی زهرا بیا روی کبود عمّه هایت را تماشا کن بیا خون پاک کن با اشک از پیشانی جدّت بیا قرآن ثارالله را بر نیزه معنا کن بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن بیا آل رسول الله را در شام یاری ده بیا چادر برای عمّه های خود مهیّا کن بیا اشک خجالت پاک کن از دیده ی سقّا بیا از خون دل بر تشنه کامان دیده دریا کن بیا با عمّه هایت جستجو کن در بیابان ها گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن
می آورم به روی لبم السلام را آغاز می کنم سخنم با امام را ما عاقبت به خیری مان در پناه توست از ما مگیر این کرم مستدام را کاری خوش است که تو درستش کنی فقط نسپار دست خلق خدا این غلام را ما محترم شدیم به لطف نگاه تو بی تو نداشتیم همین احترام را آوازه اش تمام جهان را فراگرفت هرکس که زد به خاطرتو قید نام را برکت بده برای تو روضه نوشته ام ختم به خیر کن تو غم ناتمام را داری جلوتر از غزلم گریه می کنی من که نگفته ام غم بازار شام را اشک سر بریده ی جدت شدید شد زینب همین که وارد بزم یزید شد
بیا و درد هجران محبّان را مداوا کن نگاهی از کرم بر چشم‌های خسته‌ی ما کن تمام آفرینش بی‌تو باشد جسم بی‌جانی بیا با یک نظر بر خلق، اعجاز مسیحا کن بیا از غربت جدّت بگو، با مردم عالم بیا و چشم ما را از سرشک سرخ، دریا کن کنار علقمه با مادر مظلومه‌ات زهرا دو چشم خویش را دریا، به یاد چشم سقا کن بیا با اشک کن همچون عموی خویش، سقّایی بریز از دیده خون و گریه بر اولاد زهرا کن بیا و تير را بیرون بکش از حنجر اصغر پسر که ذبح شد از تیرِ قاتل، فکر بابا کن ** بیا دست یداللهی، برون از آستین آور طناب خصم را، از دست‌های عمّه‌ات وا کن سر بالای نی، آوای قرآن، خندۀ شادی بيا دروازۀ ساعات و زینب را تماشا کن بریزد خون «میثم» تا به خاک پای یارانت بیا او را برای روز جانبازی، مهیا کن
همه عمر در تباهی همه عمر غرق غفلت به دلم هزار غصه به دلم هزار حسرت پی کار خویش بودم پی کار من دویدی ز بزرگی تو شاها چه کنم من از خجالت چه زیان تورا که من هم برسم به آرزویی نظری که شام هجران برسد به صبح وصلت دل من گرفته آقا تو بیا برس به دادم سحری تو یاد من کن که خوشم به این حمایت به هوای گریه هایم تو فقط بمان برایم تو بسی برای نوکر به غریبه ها چه حاجت نفسی که بی تو باشد برود که برنگردد به تو بسته است جانم ز نخست تا قیامت منِ کربلا نرفته به خودت امیدوارم سفرم به گردن تو،تو نما قبول زحمت همه روضه ها اگرچه زده آتشی به جانت به غرور تو شرر زد غم روضه ی اسارت
. . قرار دل بی‌شکبیم سلام امام زمان غریبم سلام میدونم‌صدامو داری‌میشنوی حبیبم سلام سلامم به غمهای بی انتهات به‌خون‌گریه‌های‌ رَوون‌ از چشات تو مظلوم‌تری از حسین شهید بمیرم برات پریشون‌حال و غمگینی پای روضه‌ که می‌شینی ماها می‌شنویم امّا تو مُصیبت‌هارو می‌بینی ‌کِی میشه گمشده‌ی خیمه‌نشینم؟ بین این گریه‌کُنا تورو ببینم؟ قدّ یک لحظه کنار تو بشینم یاصاحب‌الزمان آجرک الله ـ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ دلیل قبولیِ اعمال من تو دلواپسی واسه احوال من رسیده چقدر خیر تو دائماً به امثال من تو داری هوای دل زار مو جلو می‌بری با دُعات کارمو تو‌ نورانی کردی با یادت خودت شب تارمو دوسِت دارم بی اندازه غمت دنیـامو می‌سازه بَدم امّا خاطر جمعم که آغوشت واسم بازه امیدم اینه یه روز تورو ببیبنم تا زخاک پای تو بوسه بچینم به همین امید تو روضه ها میشینم یاصاحب‌الزمان آجرک الله ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍️ شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
روی تو را ز چشمۀ نور آفریده‌اند لعل تو از شراب طهور آفریده‌اند... پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش خورشید را برای ظهور آفریده‌اند منعم مکن ز مهر خود ای مه، که ذرّه را مفتون مهر و عاشق نور آفریده‌اند... از پرتو جمال تو در کوه و برّ و بحر سینای عشق و نخلۀ طور آفریده‌اند... عمری اسیر هجر تو بود و فغان نکرد بنگر دل مرا چه صبور آفریده‌اند... پروانه را در آتش هجران خود مسوز او را برای درک حضور آفریده‌اند
اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند* اي يوسف زمانه خدا را برون خرام تا با نظاره درد دل خود دوا كنند مپسند بي بهار رخت غنچه هاي باغ نشكفته سر به جيب محن آشنا كنند شد عالمی اسیر جمال تو، رخ نما تا عاشقانه سیر جمال خدا کنند روی تو را ندیده خریدار بوده‌اند «تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند؟».. آهسته چون نسیم گذر کن در این چمن تا غنچه‌ها به شوق تو آغوش وا کنند.. عهدی که بسته‌ایم، فراموش کی کنیم؟ صاحبدلان به عهد امانت وفا کنند از ما جمال خویش مپوشان که گفته‌اند: «اهل نظر معامله با آشنا کنند».. «پروانه» سوخت ز آتش هجران ولی نگفت:‌ «شاهان کم التفات به حال گدا کنند» ________________________ *صاحب دلان چو روی به سوی خدا کنند اول به جان یوسف زهرا دعا کنند
دلم ز دوری رویت قرار و تاب ندارد میان ما و رخت جز گنه حجاب ندارد به اشک دیده نوشتم هزار نامه برایت مگر که نامه بیچارگان جواب ندارد نسیم صبح سلامم به دلبرم برسان بگو جواب سلامم مگر ثواب ندارد به آسمان جمالت ستاره نازیباست که تاب دیدن روی تو آفتاب ندارد نشسته دیده نازت میان صف زده مژگان شکوه صف زده مژگان تو،شهاب ندارد تو شمس عالمیانی ز روی پرده بیفکن که آفتاب به رخسار خود نقاب ندارد هر آن کسی که به دل، عشق روی ماه تو دارد به شام اول قبرش یقین عذاب ندارد چو سر ز خاک بر آرد به عرصه گاه قیامت به زیر سایه لطفت دگر عقاب ندارد محاسبات الهی اگر چه سخت و دقیق است محب یوسف زهرا غم حساب ندارد اگر چه آتش دوزخ هزار شعله فروزد یقین اثر به دل و سینه کباب ندارد به ناله دل سوزان هاشمی نظری کن اگر چه تاب نگاهت دل خراب ندارد
بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت همیشه یار دل من! خدا نگه‌دارت! چو اشک بر سر بازارِ دیده پای گذار الا که گرم‌تر از محشر است بازارت! نشسته‌اند به راه و ستاده‌اند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت رسان به تُربتِ زهرا سلامِ ما و بگو بِده زِ دور جوابِ سلامِ زوّارت سری ز پنجرۀ خانه‌ات درآر و ببین به صد امید نشستیم پشت دیوارت قبول شعر «مؤیّد» نکوترین صله است قبول کن که نباشد جز این سزاوارت
نوشته‌اند دلم را برای خون جگری بدون گریه زمانه نمی‌شود سپری نیازمند تکامل به گریه محتاج است درخت آب ندیده نمی‌دهد ثمری دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست توسل سحری و عنایت سحری هزار نافله خواندن چه فایده دارد اگر نداشته باشد به عاشقان نظری به هر دری که زدم باز پشت در ماندم بس است در زدن من، بس است در به دری :: برای بنده خریدن بیا سر بازار چه خوب می‌شود این مرتبه مرا بخری بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری همیشه خیر قنوت تو می‌رسد به همه اگر چه نام مرا در نوافلت نبری خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد (دعای من به خودم هم نمی‌کند اثری)