eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
373 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم علقمه پیوسته می‌دهد خبرم که پاره‌پاره چو گل گشت پیکر پسرم به خون طپید لب تشنه ماه علقمه‌ام نشد که قطرۀ آبی برای او ببرم به وقت مرگ غریبانه سر به خاک نهم که از چهار پسر نیست یک پسر ببرم هزار بار الهی! شود فدای حسین نه جسم چار پسر، جان مادر و پدرم خدا گواست که باشد فقط برای حسین هر آن چه خون جگر می‌چکد ز چشم ترم چون شمع سوزم و در سوز خویش آب شوم چنان‌که محو شود در شرار دل اثرم خدا گواست که اشک خجالت عبّاس ز خون دیدۀ او بیشتر زند شررم الهی! آنکه کنار دو دست عبّاسم فتد به خاک قدم‌های اهلبیت سرم برای شیر خدا چهار شیر آوردم هزار حیف که امروز خم شده کمرم ز دیدن سر مجروح دخترم زینب بسان پیکر عبّاس پاره شد جگرم چنان که خون چکد از «نخل میثم» زینب ز دیده خونِ جگر ریزم از غم زینب
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح! درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح! ادب به قامت زهرایی‌ات قیام کند وفا به غیرت عبّاس تو سلام کند اگر چه با همه گفتی کنیز زهرایی به چشم آل محمّد عزیز زهرایی تو بعد فاطمه در بیت وحی فاطمه‌ای تو آسمان ادب را همیشه قائمه‌ای به نفس پاک محمّد تو همدمی، مادر! مسیح عشق و ادب را تو مریمی، مادر! بهشت شیفتۀ چار لالۀ یاست کلید باب حوائج به دست عبّاست مزار توست کنار مزار چار امام که چار ماهِ تمامت به خون نشست تمام مگر به گوش، پیام خدا ز غیب شنفت که مادر اسم تو را از نخست فاطمه گفت؟ هزار قافله دل پای‌بست فرزندت نشان بوسهٔ مولا به دست فرزندت اگر تو نام نبردی ز شاخۀ یاست گریست دیدۀ زهرا برای عبّاست الا تمام وجودت پر از نوای حسین به گریه نایبة‌الزّینبی برای حسین روایتِ عطشِ کربلاست در اشکت سلامِ گریه‌کنان حسین، بر اشکت سرودِ زخم گلوی حسین، ورد لبت خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت تو مادر شهدا، همسر علی هستی هزار حیف، غریبانه چشم خود بستی خزان رسید چو بر برگ لالۀ یاست نبود، جعفر و عثمان و عون و عبّاست سپهر و مهر و مه و کوکبت کجا بودند علی، حسین، حسن، زینبت کجا بودند هماره ریخت به رخ از دو دیده، یاقوتت اگر به دوش غریبانه رفت تابوتت دگر به پیکرت آثار تازیانه نبود دگر مراسم تشییع تو شبانه نبود
نوحه میخواندند هر چه از پسرها بیشتر او خجالت میکشید از نوحه گرها بیشتر یک به یک بر هر زن و هر طفل میکرد التماس تا دهندش از حسین او خبرها بیشتر کودکان هم منتظر ، تا مادری لب تَر کند تا بگویند از لب خشک پدرها بیشتر نام سقا را که می بردند آتش میگرفت آب میکردش رباب ، از همسفرها بیشتر گرچه دلها آب میشد ، از شرارِ آه او ناله هایش میزد آتش ، بر جگرها بیشتر هر چه با خود حرف میزد در میان کوچه ها گریه میکردند بر او ، رهگذرها بیشتر گر چه چشمش اختر اَفشان بهر هجده ماه بود روضه هایش بود ، از شق القمرها بیشتر هر که دستی بهر دلجوئی سر او می کشید سینه زن میشد بر آن بی دست و سرها بیشتر
منم سنگ صبور لانه ی عشق منم آن خانه دار خانه ی عشق منم در بزم مظلومانه ی عشق سرود نغز جاویدانه ی عشق اگر چه زن ولی مرد آفرینم كنیز فاطمه ام البنینم پس از عصیانگری های مدینه كه تنها ماند مولای مدینه پس از پرواز زهرای مدینه كه شد آتش سراپای مدینه مرا هفت آسمان قدرم قضا داد فلك دستم به دست مرتضی داد از آنروزیكه رفتم محضر او خرامان تا رسیدم بر در او كه گیرم جای یاس پرپر او به استقبالم آمد دختر او مرا مادر خطابم كرد زینب مرا از شرم آبم كرد زینب از آنروزیكه آن درگاه دیدم چهار اختر بدون ماه دیدیم علی را سر دورن چاه دیدم هزاران صحنه ی جانكاه دیدم به گرد شمعشان پروانه گشتم نه بانو بل كنیز خانه گشتم زمان بگذشت تا نخلم ثمر داد مرا هم چرخ گردون بال و پر داد خدا پاداش كارم یك پسر داد پسر نه در كفم قرص قمر داد سراپا موجی از احساس گشتم كه من هم صاحب عباس گشتم چه عباسی كه هستم هست او بود چه عباسی كه دل پابست او بود برایم قبله چشم مست او بود گره بگشای كارم دست او بود ز طفلی گشت ماه عالمینم غلام حلقه در گوش حسینم از آنروزیكه مظلومانه رفتند كبوترهای من از لانه رفتند همه گلهایم از گلخانه رفتند به كف جان و پی جانانه رفتند چنین گفتم به گوش نور عینم مبادا باز گردی بی حسینم همه رفتند و من جا مانده بودم غریب و زار و تنها مانده بودم میان موج غمها مانده بودم به ره محو تماشا مانده بودم كه شاید كاروان یاس آید حسین و از پی اش عباس آید ولی افسوس دیدم كاروان را كه می آورد با خود خستگان را سیه پوش مصیبت كودكان را زنان خسته حال و نیمه جان را عیان شد هستیم از دست رفته ز دستم هر چه بود و هست رفته
ندارم هیچ یاری وای بر من ندارم سوگواری وای بر من بیا بردار تابوت من ، اما ... تو که دستی نداری وای بر من
23.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الا مادر به قربون جمالت رخ چون بدر و ابروی هلالت شنیدم کام عطشان جان سپردی گل ام البنین شیرم حلالت امانت دار_باغ یاس هستم همه عشق و همه احساس هستم چنان شرمنده روی ربابم که همدرد _دل _ عباس، هستم شنیدم دستهایت را بریدند شنیدم چشم نازت را دریدند چو طفلان این سخن ها را شنیدند همه از هم خجالت میکشیدند انیس گریه هایم را گرفتند توان دست و پایم را گرفتند کمانی تر شدم از زینب افسوس سر پیری عصایم را گرفتند
به تیغی حیف گیسویت گسستند دو بازویت دو بازویت گسستند از آنجایی که من بوسیده بودم بمیرم هر دو اَبرویت گسستند انیس گریه هایم را گرفتند توانِ دست و پایم را گرفتند کمانی تر شدم از زینب افسوس سرِ پیری عصایم را گرفتند بهارم را چه سان پاییز و کردند دلم را از غمت لبریز و کردند سرت ای کاش رویِ نیزه می ماند تو را از مرکبی آویز و کردند غمت راهِ نفس بر سینه بسته ترک بر چهره ی آیینه بسته زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من ببین عباس دستم پینه بسته از آن سرو علی بنیاد و صد حیف از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف دو دستی که عصای پیریم بود خداوندا ز تن افتاد و صد حیف
1_6162307398.mp3
4.73M
#شفق جز او بقیع زائر خلوت‌نشین نداشت در کوچه ‌باغ مرثیه‌هاخوشه‌چین نداشت نجوای غم‌گنانۀ این مادر صبور تأثیر، کمتر از نفس آتشین نداشت جز چشم او که چشمهٔ احساس شد،کسی یک آسمان ستاره به روی زمین نداشت با آ‌ن‌که خفته بود به‌خون، باغ لاله‌اش از شکوه کمترین اثری برجبین نداشت بعد از به دل نشاندن داغ چهار سرو دلبستگی به واژۀ ام‌ّالبنین نداشت با خاک حرف می‌زد و بر خاک می‌نشست حاجت به ناز شهپر روح‌الامین نداشت می‌گفت ای دلاور نستوه! بر فلک خورشید نیز صبر و رضا بیش‌ازین نداشت عباس من! که لالهٔ عبّاسی منی ای کاش! باغ سینه به داغت یقین‌نداشت ای ساقی حرم! که عطش تشنهٔ تو بود ساقی به جز تو سلسلهٔ«یا و سین»نداشت عباس من!شنیده‌ام افتاده‌ای ز اسب تاب حضور زخم تو را صدر زین نداشت؟ بر دست و بازوی تو علی بوسه زد، کسی کس چون تو بازوان غرورآفرین نداشت والله،بعد زمزمهٔ «اِن قَطَعتُموا» چشم تو اعتنا به یسار و یمین نداشت تا موج نخل‌ها ز حضورت به هم نخورد دریای غیرت این همه اوج وطنین نداشت تو،ماه من، نه ماه بنی‌هاشمی، ولی پیشانی بلند تو این‌قدر چین نداشت وقتی حسین بر سرت آمدکه یک نظر چشم تو تاب دیدن آن نازنین نداشت آن چشم‌های بسته پر از راز عشق بود پایان زندگانی‌ات آغاز عشق بود
9BWI9A5C2NQ.mp3
21.69M
گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بود قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود منال ام بنین و ببال از عباس تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام علی‌ست فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود به لرزه بود از او پشت هفت‌پشت ستم یل تو یک‌تنه یک تن نبود، لشگر بود به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود اگر فتاد روی خاک می‌شود پرپر ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود
با نور استجابت و ایمان عجین شدی وقتی که با ولی خدا همنشین شدی عطر بهشت در نفست موج می‌زند حالا دگر تو بانوی خلد برین شدی زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود تو آمدی و این همه شور آفرین شدی بی شک برای مادری زینب و حسین شایسته‌ای که فاطمۀ دومین شدی در سیره‌ات شکوه نجابت چه دیدنی ست آوازۀ خضوع و خشوعت شنیدنی ست آن روز که خدا به تو هم داد نور عین او را طواف داده‌ای دور سر حسین یعنی حسین فاطمه! جانم فدای توست عباس من، فدایی کرب و بلای توست با خود دوباره خاطره‌ها را مرور کن از روزهای خوب مدینه عبور کن این روزها که خاطره‌ها همدمت شدند تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند چندی ست پاره‌های دلت رفته‌اند، آه تو مانده‌ای و نم نم این اشک گاه گاه با قلب تو حکایت هجران چه‌ها نکرد یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت مانند چشم ابری تو آسمان گرفت پر شد ز عطر سیب غریبی، هوای شهر پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید: مادر بیا که قافلۀ کربلا رسید یک شهر چشم منتظر و اشک بی امان برگشته است از سفر عشق، کاروان برگشته با تلاطم اشک و خروش آه دارد هزار خاطره از دشت و خیمه‌گاه تو می‌رسی و روضه هم آغاز می‌شود بغض از گلوی خاطره‌ها باز می‌شود هر کس نشسته گوشه‌ای و روضه‌خوان شده اما سکینه با دل تو همزبان شده همناله با دو چشم ترت، حرف می‌زند از جای خالی پسرت حرف می‌زند: یادش به خیر لحظۀ شیرین گفتگو یادش به خیر زمزمه‌های عمو عمو یادش به خیر دیدۀ بیدار کربلا شب‌ها صدای پای علمدار کربلا یادش بخیر مشک و علم در دو دست او آرامش تمام حرم در دو دست او در چشم‌هاش عشق و نجابت خلاصه بود او ترجمان شور و شکوه و حماسه بود سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو نام آور تمام عرب بود ماه تو داغ تو تازه‌تر شده با حرف‌های او وقتش شده تو روضه بخوانی برای او  رو می‌کنی به او که فدایت سکینه جان جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان شاید نگاه توست به قدّ خمیده‌ام یا اینکه شرم می‌کنی از اشک دیده‌ام دیگر شکسته قامت ام‌ البنین، بخوان از روضه‌های ماه من ای نازنین، بخوان نام آوران به شوکت او بُرده‌اند رشک؟ در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک از چشم خون گرفته برایم سخن بگو از ماجرای تیر سه شعبه من بگو آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟ ... آه دستی مگر به پیکر سقا نبود؟ ... آه شرمنده‌ام ز روی تو و مادرت رباب شرمنده‌ام اگر نرسیده به خیمه آب قلب مرا ولی تو رها از ملال کن آرام جان من! پسرم را حلال کن
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
#حضرت_ام‌_البنین_سلام_الله_علیها سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح! درود ما به تو، ای مریم چهار مس
سلام ما به تو ای هاجر چهار ذبیح درود ما به تو ای مریم چهار مسیح سپهر نورفروز سـه اختر و یک ماه عجب نه خوانم اگر مادرت به ثارالله سلام بـر تو و ابناء و شوهرت مادر بـه عطر دامـن عبـاس پرورت مادر ادب بـه قـامت زهـرایی ات قیام کند وفا بـه غیـرت عباس تو سلام کند سلام زینب کبـرا و حضرت سجّاد به خون پاک بنین تو پاک مادر باد اگر چه با همه گفتی کنیز زهرایی به چشم آل محمّـد عزیز زهرایی تو بعد فاطمه در بیت وحی فاطمه ای تـو آسمـان ادب را همیشـه قائمه ای به نفس پاک محمّد تو همدمـی مادر مسیح عشق و ادب را تو مریمی مادر بهشت شیفتــه چــار لاله یــاست کلید باب حوائج به دست عبّـاست مــزار تــوست کنـار مزار چار امـام که چار ماهِ تمامت به خون نشست تمام سـر ارادت ایـن هفت اب به خاکت باد چهــار ام بــه فــدای بنین پاکـت باد مگر به گوش پیام خـدا ز غیب شنفـت که مادر اسم تو را از نخست فاطمه گفت هـزار قافلـه دل پـای بسـت فـرزندت نشـان بوسـه مـولا بـه دست فرزندت تو جـان پاکـی و عبّـاس، پاره تن تو ستـاره ریختـه زهـرا به مـاه دامن تو حسین را که بسی داشت در کنار شهید به جز تو نیست کسی مادر چهار شهید به چار ماه خود اشکی نریختی ز دو عین گریستی به حسین و گریستی به حسین اگـر تـو نـام نبـردی ز شاخـه یاست گریست دیدۀ زهـرا بـرای عبّـاست الا تمام وجودت پر از نوای حسین به گریـه نایبه الزینبی بـرای حسین روایـتِ عطشِ کربلاست در اشکت سلامِ گریـه کنان حسین، بـر اشکت سرود زخم گلوی حسین، ورد لبت خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت شبی که چشم حسین اوفتاد بر پسرت فشاند نور ز خورشیدِ چهره بر قمرت نگـاه نافـذش اظهـار کـرد بی پرده که بهـر شیرخـدا شیرِ شیـر آورده هر آنکه روی ورا دید، این ندا سر داد دوباره حضرت زهرا حسین دیگر زاد تو مـادر شهـدا، همـسر علـی هستی هزار حیف، غریبانه چشم خود بستی خزان رسید چو بر برگ لاله یاست نبود، جعفر و عثمان و عون و عبّاست سپهر و مهر و مه و کوکبت کجا بودند علی، حسین، حسن، زینبت کجا بودند هماره ریخت به رخ از دو دیده، یاقوتت اگـر بـه دوش غریبانــه رفـت تابوتت دگر به پیکرت آثار تازیانه نبود دگر مراسم تشییع تو شبانه نبود تو داغدار شهید کنار علقمـه ای همیشه فاطمه بودی همیشه فاطمه ای نگه به خاطر ذریّه بتولم کن مرا که «میثم» آلوده ام، قبولم کن
نام شاعر: ؟؟؟ الا رعنا جوان_ پر کشیده ام مزارت را به چشم تر کشیدم سفارش‌های زینب خواهرت بود که من قبرت رُ کوچکتر کشیدم ندیدی با چه حالی گریه کردم به جای هر سوالی گریه کردم سه سال_ با غم اون مشک خالی سر_قبرای خالی گریه کردم دارم حس می‌کنم بغض گلوتو گرفتن از تو آخر آرزوتُ بمیرم که چقد تو غصه خوردی با آب مشک ریختن آبروتو نبودی قسمتم خون جگر شد شبام با اشک و بیداری سحر شد میگن اعجاز کردی ماه قلبم کنار علقمه شق القمر شد برای غصه معجر دلت سوخت برا اشک علی اصغر دلت سوخت تا زخم صورت زهرا رو دیدی شبیه چادر مادر دلت سوخت به درد و حسرت و غربت اسیرم نشد مادر که دستاتو بگیرم گل خوش قد و بالای مدینه برای قبر کوچیکت بمیرم مزارت عشق را بی‌تاب کرده فلک را بنده سرداب کرده گواهی می‌دهد این قبر کوچک که مردی را خجالت آب کرده به چشمات خواب برمی‌گرده لالا به شب مهتاب برمی‌گرده لالا شنیدی که میگن مرده و قولش عموت با آب برمی‌گرده لالا