آقای مجتهدی گفتند:
حضرت ولی عصر (ارواحنافداه) میفرمایند:
هر كس با این دو بیت شعر متوسل
به عمویم قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس (علیهالسلام) بشود
حتما حاجتش برآورده خواهد شد...
و سپس شروع به خواندن بیت اول كردند و در فاصله بین بیت اول و دوم
حدود نیم ساعت با شدت تمام میگریستند، آنگاه بیت دوم را خواندند
یادم ز وفای اشجع الناس آید
وزچشم ترم سوده الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری
هیهات برادری چو عباس آید...
نوشته شده از کتاب ذکر های شگفت عارفان ۱
#حضرت_عباس_علیهالسلام_مدح
#ترجیع_بند
🔹رحِمَ الله عَمّیَ العَباس🔹
ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
ملكوتیجمال هستی و هست،
در جبین تو جلوۀ مَلَكات
مادرت فاطمهست، اُمّ بنین
خواهرت زینب است، خیر بنات
عشق از جلوۀ تو شد مبهوت
عقل از آفرینشت شد مات
من و وصف کمال تو؟ حاشا
من و شرح جلال تو؟ هیهات
بر تو ای حُسن دلفریب، درود
بر تو ای ماهِ هاشمی، صلوات
هر که چون تو غریق بحر خداست
میشود ناخدای فُلک نجات
هیچکس روسپید عشق نشد
چون تو در امتحان صبر و ثبات
تو چه شبها به روز آوردی
در مناجات قاضی الحاجات
ای علمدارِ دشت سعی و صفا
دعوتم کن به وادی عرفات
به من از خرمن عنایت خویش
خوشهای هدیه کن به رسم زکات
به سویت آمدم ز روی نیاز
به بَرَت آمدم به بوی برات
کربلا را ندیدهام اما
موج اشک من است شطّ فرات
منِ بیمایۀ سخننشناس
تو بگو با بضاعت مزجات،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»
::
ای فدایی به راه دین، عباس
شاهد مکتب یقین، عباس
هست آیینۀ دل و جانت
روشن از نور «یا و سین»، عباس
وَه چه زیبا کشید نقش تو را
قلم صورتآفرین، عباس
به جمالت حسین مینگریست
با دو چشم خدایبین، عباس
تو ابوفاضلی و اُمّ بنین
فخر دارد به آن و این، عباس
جز تو در مذهب وفاداری
کیست سردار راستین، عباس؟
داشتی در قیام عاشورا
ید بیضا در آستین، عباس
مثل ماه شب چهاردهم
جلوههای تو دلنشین، عباس
طوق مهر تو دلنواز، ولی
تیغ قهر تو آتشین، عباس
غیرت و همت تو میبخشد
خاتم عشق را نگین، عباس
پرچم عشق را به دست تو داد
رهبر عادل و امین، عباس
تو علمدارِ «فَضَّلَ اللّهی»
در سپاه مجاهدین، عباس
کیستم من؟ ز خرمن فیضت
در همه حال خوشهچین، عباس
کمترین نقشبند مدح توام
در مدیح تو بیش از این، عباس،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»..
::
به جمال تو ای حبیب خدا
دل جدا عاشق است و دیده جدا
شیرمرد جهادی و جاریست
در رگ و ریشۀ تو خون خدا
سعی خورشیدیات مُبَدَّل کرد
ظلمت کفر را به نور هُدی
تو و با ظلم آشتی؟ هرگز
تو و بر ظالم اعتنا؟ اَبَدا
از تب و تاب تو به وادی عشق
شجر طور آمده به صدا..
جان پاک تو شد فدای کسی
که «لَهُ رُوح العالَمین فِدا»
چون تو در راه انقلاب حسین
دِیْن خود را کسی نکرد اَدا
در صف رستخیز رشک بَرَند
به شکوه و جلال تو شهدا
خنده بر لب، منادیان بهشت
عاشقان تو را، دهند ندا
که بیایید ای خداجویان
در پناه سلالۀ سُعَدا
گر شوم خاک درگهت آن روز
در مقام تو ای حبیب خدا
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»
::
چشم از آن لحظهای که وا کردی
در دل از راه دیده جا کردی
به «یَدُ الله فَوقَ اَیدیهِم»
که تو تسخیر قلبها کردی
سر نهادی بر آستان رضا
پشت تسلیم را دو تا کردی
هدف تو ثبوت «اِلا» بود
بعد از آنی که نفی «لا» کردی
تو به امضای خون خود، به حسین
دل سپردی و اقتدا کردی
خاک پای مقدس او را
سرمۀ چشم و توتیا کردی
ترک سر در طریق حق گفتی
بذل جان در ره خدا کردی
کربلا دشت شور و عشق نبود
کربلا را تو کربلا کردی
چون نسیم سحر به همت عشق
گره از کار خلق وا کردی
دل بیگانه از ولایت را
با نگاه خود آشنا کردی
ای که بر گِردِ خیمۀ خورشید
سعی در مروه و صفا کردی
ای که آزادگان عالم را
آگه از سرّ نینوا کردی
ای که با جذبۀ محبت خویش
خانه در روح و جان ما کردی
در شگفتم به پاس این همه لطف
که تو ای مهر دلربا کردی،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»
::
دل و جانی خدایجو داری
قبلۀ عشق پیش رو داری
ای محبتشعارِ مهرآیین
سیرت و صورت نکو داری
تو همانی که چشم در همه حال
به عنایات و فضل هو داری
فیضها بردهای تو از سه امام
یعنی از وحی، رنگ و بو داری
مُعتَصِم گشتهای به «حَبلُالله»
صحبت از «لا تَفَرَّقُوا» داری
به عطشناکی فرات قسم
مِی وحدت سبو سبو داری
شدهای محو شاهد ازلی
جز شهادت چه آرزو داری؟
گر دو دستت جدا شود از تن
سر پیکار با عدو داری
گر امید تو ناامید شود
زمزمه «اِن قَطَعتُموا» داری
نشوی تا شهید، وا نشود،
عقدههایی که در گلو داری
گرچه زهرا نبود مادر تو
بهخدا رنگ و بوی او داری
ما که شرمندهایم، بهر ظهور
تو دعا کن که آبرو داری
ساقیا! گرچه موجی از دلها
بسته بر هر شکنج مو داری
با چنین جلوه و جلال و جمال
که تو خورشیدِ ماهرو داری،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»..
#حضرت_عباس_علیهالسلام_مدح
#مثنوی
#ریاضی_یزدی
🔹ای حرمت قبلۀ حاجات ما🔹
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی
دست علی، ماه بنی هاشمی
ماه کجا، روی دلآرای تو؟
سرو کجا، قامت رعنای تو؟...
همقدم قافله سالار عشق
ساقی عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسین
داده سر و دست به راه حسین
عَمّ امام و اَخ و اِبن امام
حضرت عباس علیهالسلام
ای علم کفر، نگون ساخته
پرچم اسلام، برافراخته
مکتب تو مکتب عشق و وفاست
درس الفبای تو صدق و صفاست
مکتب جانبازی و سربازی است
بیسری آنگاه سرافرازی است
شمع شده، آب شده سوخته
روح ادب را ادب آموخته
آب فرات از ادب توست، مات
موج زند اشک به چشم فرات
یاد حسین و لب عطشان او
وان لب خشکیدۀ طفلان او...
مشک پر از آب حیاتت به دوش
طفل حقیقت ز کفت آبنوش
درگه والای تو در نشأتین
هست در رحمت و باب حسین
هر که به دردی و غمی شد دچار
گوید اگر یک صد و سی و سه بار
ای علم افراشته در عالمین
اکشف یا کاشف کرب الحسین
از کرم و لطف جوابش دهی
تشنه اگر آمده آبش دهی...
پنج امامی که تو را دیدهاند
دست علمگیر تو بوسیدهاند...
مطلع شعبان همایون اثر
بر ادب توست دلیلی دگر
سوم این ماه چو نور امید
شعشعۀ صبح حسینی دمید
چارم این مه که پر از عطر و بوست
نوبت میلاد علمدار اوست
شد به هم آمیخته از مشرقین
نور ابوالفضل و شعاع حسین
وقت ولادت قدمی پشت سر
وقت شهادت قدمی پیشتر
ای به فدای سر و جان و تنت
وین ادب آمدن و رفتنت
مدح تو این بس که شه ملک جان
شاه شهیدان و امام زمان
گفت به تو گوهر والانژاد
جان برادر به فدای تو باد...
#حضرت_اباالفضل_ولادت
مادر عباس! حیدر بهر حیدر زادهای
مرتضی شیرخدا، تو شیر حیدر زادهای
بهر ثارالله، ثارالله دیگر زادهای
یا علیِّ دیگر از بهر پیمبر زادهای
آسمانِ عصمتی، قرص قمر آوردهای
بـر علیبنابیطالـب پســر آوردهای
آفتاب و ماه را در مشرق رویش ببین
ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین
بازوی خیبرگشا پیدا به بازویش ببین
صد قیامت را عیان در قد دلجویش ببین
روحش از گهواره تا کرب و بلا پر میزند
چشمهـایش حرف با ساقی کوثر میزند
ساقی کوثر، علی، این ساقی کرب و بلاست
نرگس چشمش خدایی، عاشق تیربلاست
این نه یک نوزاد کوچک این نهنگ بحر لاست
عضوعضو جسم از جان بهترش را این صلاست#حضرت_عباس_علیهالسلام_مدح کرامت گاهگاهی کن به ما
کـم نمـیآید ز چشمـانت نگاهـی کن به ما
فاطمه امالبنین چون لاله میبوید تو را
چشم حیدر با گلاب اشک میشوید تو را
حضرت زهرا به روز حشر میجوید تو را
یوسف زهرا «بنفسی انت» میگوید تو را
کاش در محشر که «ثارالله» سلطانی کند
تو علمداری کنی «میثم» ثناخوانی کند
#حضرت_عباس_علیهالسلام_ولادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
مادر عباس! حیدر بهر حیدر زادهای
مرتضی شیرخدا، تو شیر حیدر زادهای
بهر ثارالله، ثارالله دیگر زادهای
یا علیِّ دیگر از بهر پیمبر زادهای
آسمانِ عصمتی، قرص قمر آوردهای
بـر علیبنابیطالـب پســر آوردهای
آفتاب و ماه را در مشرق رویش ببین
ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین
بازوی خیبرگشا پیدا به بازویش ببین
صد قیامت را عیان در قد دلجویش ببین
روحش از گهواره تا کرب و بلا پر میزند
چشمهـایش حرف با ساقی کوثر میزند
ساقی کوثر، علی، این ساقی کرب و بلاست
نرگس چشمش خدایی، عاشق تیربلاست
این نه یک نوزاد کوچک این نهنگ بحر لاست
عضوعضو جسم از جان بهترش را این صلاست:
من ز آغـوش پـدر پرواز کردم تا حسین
با حسینم با حسینم با حسینم با حسین
کربلا باغ شهادت، شاخۀ یاسش منم
اشجعالناس است حیدر، اشجعالناسش منم
فاطمه امالبنین نازد که عباسش منم
هر که احساس حسینی دارد، احساسش منم
چشم مـن در خردسـالی عاشق تیر است و بس
شیر من در شیرخواری آب شمشیر است و بس
دست من دست علی، دست خدای عالم است
شیرِ شیرِ داورم، نام اسد بر من کم است
زخم در راه خدا بر روی زخمم مرهم است
پشت ثارالله با دست رشیدم محکم است
از ولادت چنگ بر حبلالمتینش میزنم
آسمـان بـی او بگردد، بر زمینش میزنم
مادر از روز ولادت زاده ثاراللهیام
دادهاند از شیرخواری درس خاطرخواهیام
کربلا دریایی از خون، من در آن چون ماهیَم
بوسۀ پی در پی بابا دهد آگاهیام
بـوده در لالایــی امالبنیـن ایـن زمزمه
جان عباسم به قربان حسین فاطمه
عشق را از دامن گهواره تمرین کردهام
شیر مادر را به شوق مرگ شیرین کردهام
دست و فرق و چشم دادم، یاری دین کردهام
تا شهادت از امام خویش تمکین کردهام
هست زائـر جسـم صـدچـاک مـرا در علقمه
هم محمّد هم علی هم مجتبی هم فاطمه
یوسف زهرا حسین است و خریدارش منم
با نثار جان و چشم و دست و سر، یارش منم
از ولادت تا شهادت محو دیدارش منم
بلکه فردای قیامت هم علمدارش منم
وقف ثارالله شد پیش از ولادت هستِ من
لالــه عبــاسی بــاغ ولایـت دسـت من
ای تو را بادا سلام از هر نبی و هر ولی
دست و شمشیر ولایت، شیر میدانِ یلی
ماه رویت در میان آل هاشم منجلی
اولین و آخرین یار حسینبنعلی
ساقـی کوثـر علـی، سقای فرزندش تویی
آن که عالم قبلۀ حاجات خوانندش تویی
یابنحیدر خون ثارالله اکبر کیست؟- تو
نَفس نَفس مصطفا و جان حیدر کیست؟- تو
ساقیِ لبتشنۀ سردار بیسر کیست؟- تو
بین دشمن دستِ بیدست برادر کیست؟- تو
تندری یا خشم دریایی؟ نمیدانم کهای
نوکری؟ سقایی؟ آقایی؟ نمیدانم کهای
خال و خط و چشم و ابروی تو قرآن میشود
مهر تو در پیکر بیجان ما جان میشود
دردها بینسخه با خاک تو درمان میشود
گر نگاهی افکنی یک خلق، سلمان میشود
لطف و احسان وکرامت گاهگاهی کن به ما
کـم نمـیآید ز چشمـانت نگاهـی کن به ما
فاطمه امالبنین چون لاله میبوید تو را
چشم حیدر با گلاب اشک میشوید تو را
حضرت زهرا به روز حشر میجوید تو را
یوسف زهرا «بنفسی انت» میگوید تو را
کاش در محشر که «ثارالله» سلطانی کند
تو علمداری کنی «میثم» ثناخوانی کند
#حضرت_عباس_علیهالسلام_ولادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
مادر ماه بنیهاشم! قمر آوردهای
نخل امید ولایت را ثمر آوردهای
بحر موّاج کرامت را گهر آوردهای
کلک صنع کبریایی را اثر آوردهای
هر چه در وصفش بگویم خوبتر آوردهای
بر امیرالمؤمنین زیباپسر آوردهای
این پسر شمشیر و شیر عترت پیغمبر است
پای تا سر حیدر است و حیدر است و حیدر است
این پسر دست علی دست علی دست خداست
این پسر یک مطلع الانوار مصباح الهداست
این پسر تا حشر ثاراللّهیان را مقتداست
این پسر قربانی کوی حسین از ابتداست
این پسر دست خدا با دست از پیکر جداست
این پسر روح حسین ابن علی «روحی فدا»ست
این پسر ماهی است در بین دو مهرِ فاطمه
این بود باب الحسین و باب حاجات همه
بیت مولا، باغ جنّت، یاسمن، عباس توست
روح غیرت، جان آزادی به تن، عباس توست
هاشمیّون را چراغ انجمن، عباس توست
وارث شمشیر و دست بوالحسن، عباس توست
ملجأ و باب المراد مرد و زن، عباس توست
بتشکن: مولا علی، لشکرشکن: عباس توست
این خداوند ادب، عبد خداوند است و بس
در شجاعت، در وفاداری، نظیرش نیست کس
کیست عباس آن که وجه الله محو روی اوست
آل هاشم را همه دل در کمند موی اوست
غرق گل از بوسۀ دست خدا بازوی اوست
ذوالفقار فاتح خیبر، خم ابروی اوست
نخل سرسبز ولایت قامت دلجوی اوست
آبروی آبرومندان ز خاک کوی اوست
از دل گهواره تا امواج خون در علقمه
لحظهای غافل نگردید از حسین فاطمه
آفتاب طلعتش خورشید رخسار حسین!
دیدن رخسار او، تکرار دیدار حسین!
از شب میلاد بودش دل، گرفتار حسین!
نقد جان در دست و سرگردان به بازار حسین!
با سر و با دست و چشم و تن خریدار حسین!
حامی و سردار و سقّا و علمدار حسین!
با وجود آن که خود مظلوم ظالمسوز بود
مثل حیدر عابد شب بود و شیر روز بود
مادر سادات زهرا خوانده خود را مادرش
حیدر کرّار میخواند حسین دیگرش
عمّۀ سادات میبالد که باشد خواهرش
ایستاده با ادب حتّی ادب در محضرش
آفرینش تا قیامت تشنهکام ساغرش
حاجت کونین جوشیده است از خاک درش
در حریمش اکتفا کردن به یک حاجت کم است
کم مخواه از او که او باب المراد عالم است
او که با ماه جمالش عالمآرایی کند
او که بر خاکش سرافرازی جبینسایی کند
او که بی وی عشق هم احساس تنهایی کند
او که بر خیل شهیدان نیز آقایی کند
آل عصمت را ز اشک دیده سقایی کند
خون خود را وقف بر گلهای زهرایی کند
جسم و جان و چشم و دست و سر دهد در راه دین
گل کند تقدیم ثارالله از زخم جبین
اوست سقایی که در آغوش دریا سوخته
هم زده آتش به دریا، هم به صحرا سوخته
همچو شمعی در شرار دل سراپا سوخته
آب گشته در میان آب و تنها سوخته
مشک هم از اشک آن لبْتشنهسقا سوخته
مثل تصویرِ لبِ فرزند زهرا سوخته
اشک صد ایّوب میجوشد به یاد صبر او
تا قیامت آب میگردد به دور قبر او
ای خدا را تیغ بران در نیامِ اهلبیت!
ای علی را شیر غران در کنام اهلبیت
ای به رخسارت تجلاّی تمام اهلبیت
ای مقامت در صف محشر مقام اهلبیت
هم به «نفسی انت» فرمودت امام اهلبیت
هم به شمشیرت نوشته انتقام اهلبیت
میرسد روزی که حق را باز هم یاری کنی
باز، بازآیی و بر مهدی علمداری کنی
تشنهای و چشم ما دریا به پایت ریخته
دل رویِ دل در حریم با صفایت ریخته
فیض روح الله در صحن و سرایت ریخته
همچو باران استجابت از دعایت ریخته
اشک ثارالله روی دستهایت ریخته
بال حورالعین رویِ پای گدایت ریخته
جوشد از خاک درت اشک مناجات همه
بیشتر باشد به کویت عرض حاجات همه
مهر تو دین من، آیین من، ایمان من است
زخمهای پیکرت آیات قرآن من است
پای تا سر دردم و خاک تو درمان من است
با تو بودن از ولادت دین و ایمان من است
ذکر «یا عبّاس» درمان تن و جان من است
دست من خالی و مدحت درِّ غلطان من است
نیستم قابل که گویم «میثم» کوی توام
هر که هستم یا ابوفاضل ثناگوی توام
#حضرت_عباس_علیهالسلام_ولادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای نخل ادب! ثمر مبارک
وی بحر شرف! گهر مبارک
ای شمس ولا! قمر مبارک
ای طور علی! شجر مبارک
ای عشق و وفا! پدر مبارک
ای شیر خدا! پسر مبارک
میلاد حسین دیگر آمد
الحق که دوباره حیدر آمد
این کیست؟ برادر حسین است
این شیر دلاور حسین است
این پارۀ پیکر حسین است
این ساقی ساغر حسین است
این روحِ مطهر حسین است
فرماندۀ لشکر حسین است
این ماه امیر مؤمنین است
این صورتِ صورت آفرین است
حیدر، گل و این پسر، گلاب است
مه بر سر دستِ آفتاب است
از نور، به صورتش نقاب است
سر تا به قدم، ابوتراب است
سردارِ رشیدِ انقلاب است
در دست پدر به پیچ و تاب است
اشکش همه جاری از دو عین است
چشمش همه حال، بر حسین است
شیرین لب و شور آفریده
از دیده و دست، دل بریده
مرغ دلش از قفس پریده
آوای حسین را شنیده
خون در دل و اشک، در دو دیده
پیراهن صبر را دریده
آهنگ وصال یار دارد
با خون خدا قرار دارد
آغوش علی بوَد مقامش
از حضرت فاطمه، سلامش
ما سائل و او کرم، مرامش
او ساقی و چشم ماست، جامش
عشق و ادب و وفاست، نامش
بگرفت چو در بغل امامش
دیدند دو مِهر منجلی را
رخسار محمّد و علی را
عباس، همان عزیز زهراست
عطشان لب او همیشه دریاست
او ماه ستارگان صحراست
فرمانده و پاسدار و سقاست
دور از شهدا، اگر چه تنهاست
تا حشر، چراغ انجمن هاست
دل، مشت گِلی ز کربلایش
جان، زائرِ گنبدِ طلایش
دریا چو کفش کرم ندارد
بی او که حرم، حرم ندارد
اسلام به کف، علم ندارد
تا هست، حسین، غم ندارد
در بین سپاه، کم ندارد
باک از عرب و عجم ندارد
او شیر خدای را بوَد شیر
فرزند کرامت است و شمشیر
ای حیدرِ حیدرِ ولایت!
ای صاحبِ سنگرِ ولایت!
ای حامی و یاور ولایت!
سر لشگر بی سر ولایت!
فرزند و برادر ولایت!
عباس دو مادر ولایت!
تو چار امام را معینی
از روز نخست، یار دینی
ماه شهدا! به نی سر توست
قرآن حسین، پیکر توست
باب همه انبیا دَرِ توست
آغوش حسین، سنگر توست
دریا نگهش به ساغر توست
خون گلوی تو کوثر توست
سردار سپاه دین به هر عصر
تنها رجز تو سورۀ نصر
ای بحر ز آتش تو بی تاب
ای آب هم از خجالتت آب
سر تا قدمت حقیقت ناب
ابروی تو عشق راست محراب
ما بندۀ کوچک و تو ارباب
دریا گوید: مرا تو دریاب!
من آبم و تشنۀ تو هستم
سقای حرم! بگیر دستم
ما و کرمِ تو یا اباالفضل!
طوف حرم تو یا اباالفضل!
خاک قدم تو یا اباالفضل!
دریای غم تو یا اباالفضل!
مرهون دم تو یا اباالفضل!
زیر علم تو یا اباالفضل!
ای عالم و آدمت سپاهی!
بر «میثم» خویش هم نگاهی
#حضرت_عباس_علیهالسلام_ولادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
گلزار زمین خوب تر از خلد برین است
هر سو نگرم نور خداوند مبین است
دامان زمین سجده گه روح الامین است
در بیت ولایت پسری ماه جبین است
این شمع فروزان حرمخانۀ دین است
این نخل علی دسته گل ام بنین است
در باغ ولا عطر گل یاس مبارک
آمد به جهان حضرت عباس مبارک
امروز بنی هاشمیان را قمر آمد
از بحر خروشان ولایت گهر آمد
گلزار امید علوی را ثمر آمد
یا فاطمۀ ام بنین را پسر آمد
گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد
بر حیدر کرّار، حسینی دگر آمد
لبخند حسن بر گل رخسار حسین است
خیزید که میلاد علمدار حسین است
ای شیر خدا بوسه بزن بر سر و رویش
ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش
ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش
ای ماه ز گردون بگشا دیده به سویش
ای خضر ببر آب بقا از لب جویش
ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش
او یوسف دو فاطمه و پنج امام است
در بین تمام شهدا ماه تمام است
عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش
عباس که گردیده ملک محو جمالش
هرگز نرسد دست به دامان کمالش
عطر نبوی می دمد از باغ خصالش
بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش
دائم صلوات نبی و احمد و آلش
بنوشته به پیشانیش از روز ولادت
عباس بود عاشق ایثار و شهادت
من روز ازل رشتۀ آمال گسستم
من دل به ولای پسر فاطمه بستم
من عاشق و دل باختۀ عهد الستم
من درهم و دینار عدو را نپرستم
من منتظر تیر بلا بودم و هستم
این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم
من در طلب شیر نی ام، تشنۀ دردم
من کودک گهواره نی ام، مرد نبردم
قنداقه ام از دامن گهواره برآرید
در زیر قدم های امامم بگذارید
شیرم به چه کار آید!؟ شمشیر بیارید
بر دامن گهواره به خونم بنگارید
عباس، حسینی است حقیرش نشمارید
بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید
آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید
از لعل لبش زمزمۀ عشق برآید
از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد
هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد
جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد
بر نی سرت آئینۀ مصباح هدی شد
افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد
یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد
آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه
کافتاد نگاهت به لب خشک سکینه
#حضرت_عباس_علیهالسلام_ولادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
امشب از بیت علی بوی گل یاس آمد
بوی عشق و ادب و غیرت و احساس آمد
اشجع النّاس ز صلب شرف النّاس آمد
جان بگیرید به ایثار که عبّاس آمد
بر علی نور دو عین دگری پیدا شد
همه گفتند حسین دگری پیدا شد
بحر موّاج ولایت گهری دیگر زاد
نخل سرسبز امامت ثمری دیگر زاد
یا مگر حضرت زهرا پسری دیگر زاد
فَلَک مجد و کرامت قمری دیگر زاد
دامن گلبن توحید بهار آورده
فاطمه بر پسر فاطمه یار آورده
قامتش نخلۀ طوباست، فدایش گردم
هیبتش هیبت باباست، فدایش گردم
صورتش جنّت اعلاست، فدایش گردم
پسر سوّم زهراست، فدایش گردم
از ولادت خط ایثار نشانش دادند
الف قامت دلدار نشانش دادند
صورتوخالولبش مصحف حُسن ازلی است
پای تا فرق جمال احد لم یزنی است
از طفولیّت، شاگرد کلاس سه ولی است
پدرش شیرِحق،این شیرحسینبنعلی است
او ولی اللّه و این زادۀ خیرالنّاس است
او علیّبنابیطالب و این عبّاس است
نه عجب مِهر برد سجده به خاک راهش
نه عجب از مه رخ نور ستاند ماهش
مادرش فاطمه مبهوت جلال و جاهش
بُرد و گرداند به دور سر ثاراللّهش
گفت: ای مادر عبّاس فدایت گردد
دست و چشم و سر عبّاس فدایت گردد
من نگویم به جهان قرص قمر آوردم
یا که خورشید در آغوش سحر آوردم
یا که بر شیرخدا شیر دگر آوردم
تا کند جان به فدای تو پسر آوردم
این امیر سپه توست قبولش فرما
این فداییّ ره توست قبولش فرما
ای فروغ دل مصباح هدی یا عبّاس!
ای همه جان جهانت به فدا یا عبّاس!
ای حسین دگر شیر خدا یا عبّاس!
رتبهات فوق تمام شهدا یا عبّاس!
پسر شیرخدا، شیر حسین بن علی
دست رزمنده و شمشیر حسین بن علی
ای همه خون علی در رگ و در پیکر تو!
پدرم باد فدای پدر و مادر تو!
یوسف فاطمه دلباختۀ منظر تو!
هدیۀدوست شده دستتو،چشموسرتو
چه بیارم چه بگویم چه بخوانم به ثنات
پسر فاطمه فرمود که جانم به فدات
تو به رخ لالۀ عبّاسی دو فاطمهای
تو حسین دگر و باب نجات همهای
مرگ، شمع تو، تو پروانۀ بی واهمهای
میزبان علی و فاطمه در علقمهای
گرچه زهرا به کنارت عوض مادر بود
اوّلین زائر دیدار تو پیغمبر بود
ای همه خلق جهان بندۀ آقایی تو!
خضر با آب بقا تشنۀ سقّایی تو!
خجل از تشنه لبان دیدۀ دریایی تو!
شهدا داده دل از کف به دل آرایی تو!
بحر از شوق کف دست تو بیتاب شده
آب با یاد لبت سوخته و آب شده
آب میگفت مرا از لب خود آب بده
موج میگفت مرا با تب خود تاب بده
بحر میگفت ز اشکم گهر ناب بده
مشک میگفت بتاز آب به ارباب بده
دشتوصحراومهوماهیوموجویمومشک
همه گشتند بر احوال تو تبدیل به اشک
تو ابوفاضلی و فضل و شرف را پدری
تو شهید و ز تمام شهدا خوب تری
هاشمیّون قمرند و تو بر آنان قمری
زادۀ امِّ بنیّنی و به زهرا پسری
باء بسم اللَّه ایثار ز خال لب توست
مرغ شب شیفتۀ اشک نماز شب توست
آبها تشنهلب لعل گهر بار تواند
بحرها شیفتۀ لحظۀ ایثار تواند
خلقها جان به سر دست،خریدار تواند
نالهها شعله کشیدند و علمدار تواند
نخل«میثم» همه در وصف تو بار آورده
برگ برگش شده باغیّ و بهار آورده
#حضرت_عباس_علیهالسلام_ولادت
#حسن_لطفی
دوباره از نجف گفتم نسیمِ صبحگاهی را
که پَر دادیم دلها را کبوترهایِ چاهی را
زیارتنامه شد شعرم همین که از علی گفتم
شرافت میدهد این نام کاغذهایِ کاهی را
نه عالم بود نه آدم که آندَم دستِ حق میدوخت
به قد و قامتِ مولا قَبایِ پادشاهی را
همیشه مادرم میگفت خلقت کارِ دستِ اوست
که بر این سقفِ شب پاشیده پولکهایِ ماهی را
میانِ نقطههایِ نور ماهی بینظیر آمد
شبم روز است حالا که امیر بنِ امیر آمد
که هست اینکه علی دارد سرش را روی دامانش
که بوسه میزنند از شوق امامان هم به دستانش
خجالت میکشد مهتاب از نور جبینِ او
حسودی میکند خورشید بر ماهِ شبستانش
اگر بیرق بیافرازد اگر قامت بیاراید
فلک را سقف بشکافد کجیِ تیغِ بُریانش
که هست این سربهزیرِ بینظیرِ شیرگیری که
خیال فاطمه تخت است با او از عزیزانش
تعالیلله از این چشم و تعالیالله از آن اَبرو
که حیران میشود حتی علی از این کمان اَبرو
شجاعت را شهامت را عَلَم را محترم کرده
خدا نامِ بُلندش را به عِلیین عَلَم کرده
برای خطی از مدحش که میخواهد خدا گوید
مُرکب کرده دریا را درختان را قلم کرده
پَری در زیر پایش شَهپری هم رویِ خودِ اوست
دو بال از جبرئیلش را خدا اینگونه کَم کرده
دهانها وا ، تپشها تند ، بند آمد نَفسهاشان
عرق میریزد این لشکر زمین انگار دَم کرده
اگر جامه بِدَر کردند اگر شلوار تَر کردند
جوانیِ علی اینجاست اگر یک دشت رَم کرده
کسی میآید از غوغایِ او عالم زمین گیر است
اگر بَد میرَمَد لشکر فقط تقصیرِ این شیر است
حرم از روز روشنتر چه حاجت ماه را هرشب
حرم وقتی که دارد نورِ بسمالله را هرشب
من از نوری که دارد علقمه هر روز فهمیدم
بغل میکرده این بِرکه جمالِ ماه را هرشب
"به مژگانش سیه کرده" ... چه غوغا با مناجاتش
چه خوش با گریه تَر کرده سپاهِ شاه را هرشب
زمانِ پاسداریاش زمانِ آب آوردن
فقط میگفت یازینب تمامِ راه را هرشب
فقط از مَشک میپرسند طفلانِ پریشانش
چه رازی داشت لبخندش که پیدا بود دندانش...
#حضرت_عباس_علیهالسلام_ولادت
دکتر #قاسم_رسا
.
آمد آن ماه که خوانند مه انجمنش
جلوه گر نور خدا از رخ پرتو فکنش
.
آیت صولت و مردانگی و شرم و وقار
روشن از چهره ی تابنده و وجه حسنش
.
ز جوانمردی و سقائی و پرچمداری
جامه ای دوخته خیاط ازل بر بدنش
.
آنکه آثار حیا جلوه گر از هر نگهش
و آنکه الفاظ ادب تعبیه در هر سخنش
.
میوه ی باغ ولایت به سخن لب چو گشود
خم فلک گشت که تا بوسه زند بر دهنش
.
کوکب صبح جوانیش نتابیده هنوز
که شد از خار اجل چاک چو گل پیرهنش
.
آن چنان تاخت به میدان شهادت که فلک
آفرین گفت بر آن بازوی لشکر شکنش
.
همچو پروانه ی دلباخته از شوق وصال
آن چنان سوخت که شد بی خبر از خویشتنش
.
خواست دستش که رسد زود به دامان وصال
شد جدا زودتر از سایر اعضا ز تنش
.
ز ادب چهره بر آن قبله ی حاجات بنه
که شود زنده مسیحا ز نسیم چمنش
.
کوته از دامنت ای شاه مکن دست «رسا»
از کرم پاک کن از چهره غبار محنش
#حضرت_عباس_علیهالسلام_ولادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
.
ای بام صبح خورشید، ای شب سحر مبارک
در دامن ستاره، قرص قمر مبارک
بر گلبن ولایت یاس دگر مبارک
طوبی ثمر مبارک، دریا گهر مبارک
میلاد ماه آمد، خورشید راه آمد
یوسف ز چاه آمد، میر سپاه آمد
شمشیر آل هاشم، شیر حسین و حیدر
.
.
دریای معرفت را در کف گهر ببینید
بعد از طلوع خورشید قرص قمر ببینید
شیر خدا علی را، شیر دگر ببینید
در ماه روی عباس، روی پدر ببینید
روح فتوّت است این، جان محبّت است این
دریای غیرت است این، سقای عترت است این
دادند بوالحسن را، امشب حسین دیگر
.
.
گلبوسه ی ولایت، بر چشم و فرق و دستش
ناخورده شیر دادند، پیمانه ی الستش
شد در نگاه اوّل، وقف حسین، هستش
از اشک شوق لبریز، شد جام چشم مستش
از عشق رنگ و بو داشت، در مَهد ها و هو داشت
با یار گفتگو داشت، انگار آرزو داشت
ناخورده شیر گردد، قربانی برادر
.
.
امّ البنین گرفته در دست ماه پاره
ای آسمان بیفشان در مقدمش ستاره
آغوش یار بر او، گردیده گاهواره
گوید هزار نکته، چشمش به یک اشاره
من جانثار یارم، سر روی دست دارم
این قلب بی قرارم، این چشم اشکبارم
از گاهواره روحم، در کربلا زند پر
.
.
دریای سرخ غیرت، روح وفاست عبّاس
خون حسین یعنی، خون خداست عبّاس
عشّاق جان به کف را، فرمانرواست عبّاس
باب الحوائج خلق، مشکل گشاست عبّاس
مهر و وفاش عادت، دلداده اش عبادت
از لحظه ی ولادت، تا لحظه ی شهادت
عشق حسین در دل، شور حسین در سر
.
.
ای تشنه ی لب تو، آب حیات عبّاس
باب المراد عبّاس، باب النّجات عبّاس
گردیده دور قبرت، آب فرات عبّاس
خون خدات فرمود، جانم فدات عبّاس
خوی حسن خویت، روی حسین رویت
چشم حسین سویت، (میثم) گدای کویت
لطفت نمی گذارد، او را برانی از در
.