#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مثنوی
#مدح و #مصیبت
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای خدا منتظر زمزمه ی یا رب تو
وی اجابت شده مجذوب دعای شب تو
خانه ی خشت و گلت کعبه ی عرش الرحمان
از ازل تا به ابد دور سرت گشته زمان
چادر عصمتت از پرده ی اسرار قِدم
زده بر پیرهنت دست توسل آدم
دختر ختم رسل مادر پیغمبرها
سایه ات روز ازل بر سر پیغمبرها
مهر تو داد گل حضرت آدم را روح
نام تو روز ازل حک شده بر کشتی نوح
پله ی تخت تو پیشانی عرش ازلیست
تو فقط کفو علی هستی و کفو تو علیست
قنبر درگه تو رتبه ی آدم دارد
فضه ات معجزه ی حضرت مریم دارد
دست تو دست خداوند تعالی است مگر
که برا آن خم شده و بوسه زده پیغمبر
سرور عالم بر همسریت فخر کند
پدرت احمد بر مادریت فخر کند
تو همان سیب بهشتی که خداوند ودود
شب معراج به پیغمبر خود هدیه نمود
در صف حشر تو امید گنه کارانی
دوزخ و نار به فرمان تو ؛ تو سلطانی
حکم حکم تو ،فرمان تو فرمان خداست
عفو عفو تو و غفران تو غفران خداست
این ندا آید از جانب ذات الله
فاطمه هر چه که خواهی ز خداوند بخواه
من خدایم ولی امروز خدایی با توست
حکم آغار تو حکم نهایی با توست
تو بگو تا همگان را به حسینت بخشم
تو بگو تا همه را بر حسنینت بخشم
در کنار پدر و شوهر و مام و پسرش
تو روی سوی جنان خلق به دنبال سرت
بر سر دست تو یک پیرهن خونین است
همه گویند که اسباب شفاعت این است
دوزخ و نار در آن روز بود پابستت
دست عباس علمدار به روی دستت
همه در وحشت و میزان وحسابند و کتاب
همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب
پیش رویت سر خونین اباعبدالله
تویی و حنجر خونین اباعبدالله
همه را رنگ ز رخسار پریده آن روز
همه گریند به رگهای بریده آن روز
بر شفاعت نگه نور دو عینت کافیست
نه نخی از پیرهن سرخ حسینت کافیست
گرچه بر دامن لطفت همه را دسترس است
بدن له شده ی محسن شش ماهه بس است
به شرار جگر و ناله و سوزت سوگند
به مناجات شب و گریه ی روزت سوگند
که به آن جانی قدار عنایت نکنی
قاتلت را به صف حشر شفاعت نکنی
ظلم و جور و ستم بی عددش یادت هست
ضرب دست و ضربات لگدش یادت هست
یاد داری که چگونه حسنت می لرزید
نفس شوهر خیبر شکنت می لرزید
خاطرت هست که سوزاند دل مولا را
خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را
خاطرت هست که از درد به خود پبچیدی
خاطرت هست که داغ پسرت را دیدی
شیعه با اشک غریبانه ی تو سوخته است
قرنها پشت در خانه ی تو سوخته است
۱۴
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قصیده
#مدح و #مصیبت
#فاطمیه
#استاد_غلامرضا_سازگار
خدا حقیقت نـور است و مظهرش زهراست
نبی عصـــارۀ قــرآن و کــوثـرش زهراست
چه غم که قلّۀ امکان شود به طـوفان غرق
علـی سفینـۀ نوح است ولنگرش زهراست
بگــو مدینـه شـود حملـهور بـه سوی علی
علی بـه دایــرۀ حملـه سنگـرش زهراست
خـــدا بـه خلقـت پیغمبـــــر افتخــــار کنـد
نبی است مفتخرازاینکه دختـرش زهراست
علـی است حیدر و شد نام نامیاش حیدر
زهی که پشت در خانه حیـدرش زهراست
اگـــر ز آیــــــۀ تطهیــــــر پیکــــری سازند
خـدا گــواست کــه روح مطهّـرش زهراست
مگرنه اینکه همه هست و بود بسته به اوست
تمــام هسـت خــدا و پیمبـــرش زهراست
وجـود خواجـــۀ لـولاک نخــل توحیدی است
کـه شـاخه و تنه و ریشه و برش زهراست
چگــونه بیــم کنـــد روز حشـــر از محشـر
کسی کـه نامـه و میزان و محـشرش زهراست
درود بــاد بـه خــاکی کـه گرد چادر اوست
سلام بـاد بـه بحری که گـوهرش زهراست
علی که رکن همـه عـالم است یک رکنش
بــوَد رســـول خــدا رکـن دیگرش زهراست
ز فضــه گــر سخنـی نشنوید غیـر از وحی
بعیـد نیست به قرآن،که رهبرش زهراست
علـی کــه گفـت خــدای ندیــده نستــایـم
شناختـهاست خدارا که مظهرش زهراست
چگونـــه نــــور نگیــرد بشــــر ز اسلامـش
نبـی کــه دختـــر اسـلام پرورش زهراست
گـــدای فاطمـــه را سلطنت نیـازی نیست
کسـی کــه میدهد از لطف افسرش زهراست
مــرا کتـــاب خــــدا داور اسـت و میدانــم
کــه ایــن کتــاب خداونــد داورش زهراست
روا بـــوَد کـــه بـــوَد زیــر سـایهاش محشر
کسی کـه روز جزاسایهگسترش زهراست
پیمبـــری کـه مکــرر بــه حضـرتش صلوات
یقیــن کنیــد کــه ذکــر مکـرّرش زهراست
کجـــا شـــرارۀ دوزخ بـه شیعـه حمله کند
کــه در بــرابـر شیعــه، بــرابرش زهراست
چنانکــه احمـد و حیــدر به شیعه دو پدرند
مسلـم است دگر،شیعه مادرش زهراست
علـی بــه خـــانـۀ دربسته نیز تنها نیست
سپاه جـان به کف وکلِّ لشکرش زهراست
بــه تیــغ نطـــق و شرار خطابهاش سوگند
که ذوالفقار علی،نطـقِ همسرش زهراست
خــدا گـــواست کـه پـا جـای پای فضه نهد
زنی که چون سخن وحـی،اورش زهراست
مــن از کتـــاب ولایــت جـــز ایـن نمیدانم
که این کتاب هم اول، هم آخرش زهراست
کسی که دردل دشمن به حفظ جان علی
ز تازیـانه سیـه گشـت پیکـــرش زهراست
نـه پشـت در، نـه پـس از رحلت رسولخدا
علی همیشه به هرعصر،یاورش زهراست
به اشک دیده بخوانید نخل «میثم» را
که او تمام مضامین دفترش زهراست
۱۵
27.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا حقیقت نور است و مظهرش زهراست
#حاج_محمود _کریمی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قصیده
#مدح و #مصیبت
#فاطمیه
#فغانی_تبریزی
ای فاطمه ای عاصمه ی کاخ ولایت
وی مایه ی بارآوری نخل امامت
ای نور جمال ازلی در تو هویدا
انوار تو آذین گر ایوان جلالت
ذرّات جهان جمله طفیلیّ وجودت
ای علّت غائی به همه عالم خلقت
جنّ و ملک و آدم و القصه دو عالم
در سایه الطاف تو غرق اند به نعمت
ای مهر تو بر عالمیان فرض موکَد
تکریم تو منظور حق از اجر رسالت
ای اوج سریر تو به کرسیَ ربوبی
همپایه ز اخلاص عبودیت و طاعت
ای کوثر فیّاض کرامات خدائی
سرچشمه ی خیر و برکت منشاء رحمت
در لفظ و بیان شان و جلال تو نگنجد
ای وسعت معنای ترا ضیق عبارت
تورات و زبور و صحف و مصحف و انجیل
سر خطّ کمالات ترا نصّ فصاحت
ای نور تو آویزه قندیل سماوی
مشکاه جهانتاب رخت کاشف ظلمت
خاتون فلک رتبه ز جمعیّت نسوان
بانوی سرا پرده به آوازه عفت
در جان نسیمی که وزد بر گل رویت
مهرش به مکافات زند شعله ی غیرت
نقشی که به روی تو ز گل خنده نشیند
گلزار جنان دارد از او مایه ی نزهت
ای ساحت تو پاک و منزّه ز علایق
کس چون تو ندارد به جهان پاکی ساحت
ای طاهره ای مادح تو آیه تطهیر
منصوص جلال تو بود نصّ کتابت
ای زهره گردون شرف و نیّر تابان
اجرام سماوی همه از حسن تو آیت
خاکی که بپای تو زند بوسه به یثرب
کحل البصر دیده ی حوراست به جنّت
سارا رخ و مریم شرف و هاجر ثانی
حوا منش و حور سرشت آسیه حرمت
نی نی که به تشبیه و تناسب غلط آمد
ای خدمت تو بر همه سرمایه عزّت
در شان تو این بس که توئی همسر مولا
بگشوده از او بر سر تو شهپر دولت
شهبانوی گردون حشم کشور هستی
کد بانوی بی مثل فلک رتبه ز رفعت
نامی که ز تو طوطی طبعم به لب آرد
در کام دل آید شکرم پر ز حلاوت
با این همه وصفی که زبان قاصر شرح است
خود غرق بلائی و غم و غصّه و محنت
نسّاج قضا بر قد تو اطلس نیلی
هان دوخته با پود بلا تار مصیبت
در سینه ی چون گلشن تو از ره کینه
بشگفته یکی سرخ گل از زخم جراحت
از آتش درگاه تو سوزد دل گردون
زآن لحظه که بر ساحت تو گشت خیانت
عمریست که درصورت خود می کنم احساس
سنگینی دستی که به تو کرده جسارت
ترسم که بسوزد ز حدیث در و دیوار
این دفتر و این خامه چو دل وقت کتابت
کشکول ((فغانی)) به در فاطمه بنگر
در روز جزا بلکه کند کسب شفاعت
ره دور و تهی دست و سیه رو و گنهکار
دردا نکند فاطمه گر عطف عنایت
در آتش عصیان و گنه فتنه ی دوران
شد عمر گرانمایه ی من گر چه به غفلت
یا فاطمه ای مرحمت محض گدا را
مایوس مکن کلب درت را ز کرامت
ما را به جهان غیر تو امید نباشد
باری برهان نوکر خود را ز ملالت
از بارش قرض و غم او با که بگویم
جائی که عطای تو همی کرده کفایت
باز آمده ام بر در احسان ، مکن آخر
کار من بیچاره به بیگانه حوالت
غیر از در تو من در دیگر نشناسم
گردیده گدائیّ در تو به من عادت
من طفل دبستانم و این قافیه بس تنگ
تا عفو کند عذر من ارباب فصاحت
۱۶
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#غزل
#مدح
#فاطمیه
#خسرو_احتشامي
اين آستان كه هست فلك سايه افكنش
خورشيد شبنمي است به گلبرگ گلشنش
تا رخصت حضور نيايد شب طلوع
مهتاب از ادب نتراود به روزنش
جاري است موج معجزه جويبار غيب
در شعله شقايق صحراي ايمنش
اينست بهشت عدن كه دور از نسيم وحي
بوي خدا رهاست به مشكوي و برزنش
كو محرمي كه پرده ز راز سخن كشد
دارد زبان ز سبزه توحيد سوسنش
تا زينت هماره هفت آسمان شود
افتاده است خوشه پروين ز خرمنش
سر مينهد سپيده دمان پاي بوس را
فانوس آفتاب به درگاه روشنش
جاي شگفت نيست كه اين باغ سرمدي
ريزد شميم شوكت مريم ز لادنش
روز نخست چون گل اين بوستان شكفت
عطر عفيف عشق فرو ريخت بر تنش
محتاج نقش نيست كه گردد بلند نام
گوهر، جهان فروز بر آيد ز معدنش
اينجاست نور آينه عصمتي كه بود
بر نقطه نگين نبوت نشيمنش
هم باشدش بهار رسالت در آستين
هم ميچكد گلاب ولايت ز دامنش
مرد آفرين زني كه خليلانه ميشكست
بتخانه خلاف خلافت ز شيونش
از سدره نيز در شب معراج ميگذشت
حرمت اگر نبود عنانگير توسنش
تا كعبه راز سنگ كرامت نيفكند
از چشم روزگار نهانست مدفنش
احرامي زيارت زهراست اشك شوق
يا رب نگاهدار ز مژگان رهزنش
دارم گواه كوتهي طبع را به لب
بيتي كه هست الفت ديرينه با منش
"من گنگ خوابيده و عالم تمام كر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش"
۱۷
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مخمس
#فاطمیه
#مدحیه
#صغیر_اصفهانی
علت غائی بر کون و مکان دانی کیست؟
سبب خلقت پیدا و نهان دانی کیست؟
جان پنهان شده در جسم جهان دانی کیست؟
نقطه ی دایره رفعت و شأن، دانی کیست
فاطمه مظهر اجلال خدا جلّ و جلال
فاطمه عصمت کل، کنز خفیّ ازلی
فاطمه عالمه از حق، به خفی و به جلی
فاطمه روح نبی، همسر و همتای ولی
فاطمه عالیهای کش، نبد از زوج علی
فرد و بی مثل بُد آن گونه که حیّ متعال
کاف و نون، کافش کاف کرم فاطمه بود
نون آن حرف نخست، از نعم فاطمه بود
نفخه ی روح در آدم، ز دم فاطمه بود
گل آدم ز تراب قدم فاطمه بود
ورنه آدم شدنش تا به ابد بود محال
طایر وهم که از منظر عنقا گذرد
به یکی پر زدن از گنبد خضرا گذرد
کی به کاخ شرف زهره ی زهرا گذرد؟
بلکه جبریل اگر خواست بدانجا گذرد
همچو پروانه ازو پاک بسوزد پر و بال
گر چه خلقان حرمی گشته کنشتی نشوند
دور از نیکی و نزدیک به زشتی نشوند
باز غرقند اگر داخل کشتی نشوند
معترف تا که نگردند بهشتی نشوند
به کنیزی و غلامیش، چه نسوان، چه رجال
مهر او بهر دل هالک و ناجی ست محک
آن به دل گیر که «من أعرَضَ عنها فَهَلک»
هست خاک قدمش سرمه ی چشمان ملک
تا به خاک ره آن بدر زند، بوسه فلک
قامت خویش کمان ساخته مانند هلال
ای ترا آسیه و مریم و هاجر، حوّا
خادمه در پی کسب شرف و شأن به سرا
در مدیح تو همین بس بود ای سرّ خدا
کابتدا نام تو فرمود: ز اصحاب کساء
ز خداوند ملائک چو نمودند سؤال
خواندن واجبت ار خود نبود امکانم
یعنی از کفر بود این که خدایت خوانم
کافرم، گر ز خدا بنده جدایت دانم
چه توان گفت: که در وصف تو من حیرانم
ای خدا را نظر و جلوه و مرآت و جمال
با چنین جاه و شرف، ای شده مات تو عقول
قصد آزار تو کردند، چرا قوم جهول؟!
وان سفارش که به حق تو همی کرد رسول
رفتشان سر به سر از یاد و نمودند قبول
بهر خود قهر خدا، خشم نبی، سوء مآل
خوب گشتند پس از مرگ پدر دلجویت
که زدند امت دون، سیلی کین بر رویت
بشکستند گه از تخته ی در، پهلویت
زان تطاول که چرا خست عدو بازویت
چون دهم شرح، که دل، خون بود و ناطقه لال
بر در خانهات، ای خاک درت، عرش عُلا
آه کافروخت عدو، آتشی آن سان به ملا
که نهانی شررش، رفت سوی کرببلا
سوخت خرگاه شه تشنه دل اهل ولا
ساخت سرگشته ی صحرا ز شه دین، اطفال
«صغیر اصفهانی»
۱۸
#فاطمیه
اشعار خوانده شده توسط
حاج محسن عسگری
نور الله مرقده
أم الأئمه، فاطمه بانوی روز حشر
صدیقه و مطهره، خیر النساء، بتول
هر جا که بر زنند، خیام جلالتش
جبریل را در آن نبود، جرأت دخول
دارم اراده ی کرمش، نعم ما أرید
گویم محامد صفتش، نعم ما أقول
______________
#مثنوی
این شنیدم رسول با قد راست
قدر بنگر، به پای او میخواست
می نشاندش به جای خویش، رسول
جایگاه رسول، جای بتول
او که می دید، کار فردا را
بوسه می داد، دست زهرا را
بوسه اش نی، ز روی عادت بود
بلکه از امر حق، اطاعت بود
عالمی دست مصطفی بوسد
مصطفی دست او، چرا بوسد؟!
دست او، دست حق و قدرت بود
حامی ساحت، ولایت بود
#حجت_الله_علی_الحجج
امام عسكرى علیه السلام فرمود:
نَحْنُ حُجَجُ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ وَ فاطمةُ حُجةٌ عَليَنا.
ما حجّت ها و برگزيدگان خدا بر آفريدگانش مى باشيم، و فاطمه، حجّت راستين و پُرشكوه خدا بر ما مى باشد.
📚تفسير أطيب البيان جلد ۱۳ صفحه ۲۳۶
#روایت
#شعر
#رباعی
زهرا که وجودش سبب خلقت ماست
صد شکر که نور مهر او قسمت ماست
فرمود: امام عسکری، در وصفش
ما حجت خلق و فاطمه، حجت ماست
🖊️سید رضا مؤید
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#قصیده
#فاطمیه
#مدح و #مصیبت
#عابد_تبریزی
فاطمه ای جوهر و چکیده ی خلقت
فاطمه ای تابناک اختر عصمت
فاطمه ای جوهر و چکیده ی خلقت
فاطمه ای تابناک اختر عصمت
فاطمه ای مظهر کمال فضایل
فاطمه ای مخزن ذخایر حکمت
فاطمه ای چلچراغ محفل قدسی
فاطمه ای سدره ی بهشت نبوّت
فاطمه ای جلوه بخش مهبط تنزیل
فاطمه ای پرتو سرای رسالت
فاطمه ای مصدر عفاف و تقدّس
فاطمه ای مفخر عوالم خلقت
فاطمه ای جاودانه شاهد علوی
فاطمه ای بی کرانه بحر کرامت
فاطمه ای مبدا نصوص حقایق
فاطمه ای مطلع فروغ امامت
فاطمه ای بی مثالِ محض، به معنی
فاطمه ای آیت بهشت، به صورت
فاطمه ای شاهکار عالم هستی
فاطمه ای یادگار هادی امّت
جلّ الخالق که آفرید زنی را
کز اسد الله او نمود حمایت
آه! ز بیداد این سپهر ستمگر
داد! ز جورِ جهانِ پستِ طبیعت
این همه شان و جلال و آن همه اندوه
آن همه مجد و وقار و این همه محنت
مخزن حکمت کجا و صدمه ی مسمار
آینه ی حق کجا و زنگ کدورت
پستی گردون نگر که گشت ز جورش
رنجه ز اهل مجاز، اهل حقیقت
«عابد» از آن دوست یاد کن که بیانش
داد تو را شور و حال عرض ارادت
مرحوم عابد تبریزی
۱۹
#شب جمعه
#شب_زیارتی_حضرت_اباعبدالله_الحسین
#مهمان_سفره حضرت اباعبدالله باشیم با یاد و نوای #حاج_فیروز_زیرک_کار
التماس دعا
و ذکر فاتحه و صلواتی برای همه شهدا و گذشتگان
👇👇👇👇👇👇