eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
373 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
ای تاج سر زنان عالم وی مفخر دودمان آدم از جوهر قدس، تار و پودت از نور محمدی، وجودت معیار کمال زن، تویی تو مقیاس جلال زن، تویی تو ای نادره در بحر رحمت آویزه‏ی گوشوار عصمت خیّاط ازل ز حجله‏ی غیب در طارم نور غیب لا ریب چون مشعل وحی را بر افروخت پیراهن عصمت تو را دوخت ای گنج هزار گونه گوهر وی خوانده تو را خدای، کوثر نسل تو، نگاهبان دین ست بر تاج تو، یازده نگین ست شاه شهدا که بر سر دین بگذاشت نگین و تاج خونین یک پاره‏ی پاک از تن توست پرورده‏ی شیر و دامن توست خونی که به شیر توست معجون جز رنگ خدا نگیرد آن خون اسلام، که روز او بشد شب دادی تو گره به زلف زینب ای در فلک پیمبری، ماه خورشید، کمین کنیز درگاه در قدر، ز کاینات برتر با فضه -کنیز خود- برابر
من خدایم که همه کوی مرا می جویند همه ذرات فلک حمد مرا می گویند من خدایم که همه راه مرا می پویند همه جان ها به ید قدرت من می روینـد همه چیز و همه کس در همه جا مال من است دل هر جامد و جنبنده به دنبال من است نه شبی بود و نه روزی و نه چرخی نه جهان نه پری بود و نه جبریل نه دوزخ نه جنان آن زمانی که زمان یاد ندارد چه زمان آن مکانی که مکان یاد ندارد چه مکـان دل من در پی یک واژه بی خاتمه بود اولین واژه که آمد نظرم فاطمه بـود ز طفیل گل او ساخته ام دنیا را من به عشق رخ او ساخته ام طه را عشق او بود بسازم علـی اعـلا را جبرئیل و ملک و آدم و پــس حـوا را ز ازل تا به ابد هر چه و هر کس هستنـد همه مدیون رخ فاطـمه مـن هستنـد به خداوندی خود فاطمه ام بــی همتاست فاطمه چون من تنها به دو عــالم تنهاست در میان همه آثار که از مــن برجاست همه دار و ندارم گل روی زهــراست 
مفتاح صنع باب کرم بر جهان گشود سرّ بقای نور هدی جلوه‌ای نمود بشکافت پرده‌های حجابات تیرگی بگسست از طبایع اوهام تار و پود سرزد ز شوق عصمت و تقوا مهی کز او شد سرخ رو ز گردش خود گنبد کبود هر ذرّه ای گشود زبان بر ثنای وی گردید کائنات پر از نغمه و سرود تسبیح از زبان ملائک گرفت حق تا سر کنند در حق او جملگی درود این زهره گر نتافته بود از سپهر دین روز جهان به جز شب یلدای غم نبود نوری ز جلوه گاه ازل برکشید سر آمد به شکل فاطمه اندر جهان فرود قدری نداشت عالم امکان به جان او او آمد و به کون و مکان منزلت فزود چون صبح کز جهان بزداید ظلام شب انوار او از آینه‌ی دین کدر زدود گر او نبود گلشن هستی صفا نداشت آری اگر که گل نبود از چمن چه سود شور ولای اوست جهان و به یاد اوست گر نی کند نوایی و گر ناله چنگ و رود جز مدح ذات او به خدا پوچ و باطل است هر صحبت و مجامله هر گفت و هر شنود تا سر زد آفتاب رخش، مهر خاوری بر خاک درگهش به تذلّل جبین بسود تخم ولا نکاشت به دل هر کسی از او روز حصاد حاصل خسران و غم درود گیرد جهان به صیت جلال و کمال خویش دانند قدر گوهر او خلق دیر و زود معیار کفر و دین نبود جز ولای او بایست با محبّت او دل بیازمود چون خاک پیش درگه عزّش فتاده باش سرکش مشو ز تیره دلی جان من چو دود مهد همه مفاخر دین است دامنش آنجا که آرمید حسین و حسن غُنود «عابد» تو را چه طاقت مدح و ثنا بود جائیکه نفس فاطمه را ذات حق ستود
مناسبت های پیش رو: ▪️ ولادت ۴ربیع الثانی ▪️ولادت ۸ربیع الثانی ▪️ شهادت ۱۰ ربیع الثانی ▪️ ولادت ۵ جمادی الاول ▪️شهادت (روایت ۷۵ روز ) ۱۳جمادی الاولی شهادت (روایت ۹۵ روز) ۳ جمادی الثانی
اشکی بوَد مرا که به دنیا نمی‌دهم این است گوهری که به دریا نمی‌دهم گر لحظه‌ای وصال حبیبم شود نصیب آن لحظه را به عمر گوارا نمی‌دهم عمری بوَد که گوشه‌نشین محبتم این گوشه را به وسعت دنیا نمی‌دهم در سینه‌ام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سینۀ سَینا نمی‌دهم تا زنده‌ام ز درگه او پا نمی‌کشم دامان او ز دست تمنا نمی‌دهم سرمایۀ محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی‌دهم گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا یک ذره از محبت زهرا نمی‌دهم امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست این نقد را به نسیۀ فردا نمی‌دهم در سایۀ رضایم و همسایۀ رضا این سایه را به سایۀ طوبی نمی‌دهم
ای از خدا و خلق خدا دائمت سلام وی ریزه‌خوار سفرۀ عام تو خاص و عام شغل ملک به درگه جود تو التماس کار فلک به رشتۀ مهر تو اعتصام آزاده دخت بی بَدَل آخرین رسول پاکیزه کفو بی‌مثلِ اولین امام نعت تو در کتاب خدا خوشترین حدیث مدح تو بر زبان نبی بهترین کلام وصف تو را خدا نکند جز به افتخار نام تو را نبی نبرد جز به احترام هم خلق آسمان و زمین بردرت مطیع هم طایر قضا و قدر در کف تو رام عصمت به آستان حریم تو در سجود عفت به پیشگاه جلال تو در قیام حوری به پیش فضة تو کمترین کنیز غلمان به نزد قنبر تو کهترین غلام ابر عطا و بذل تو بارنده روز و شب مهر کمال و فضل تو تابنده صبح و شام باغ جنان که سفره عام کنیز تو است بر دوستت حلال و به اعدای تو حرام صدیقه‌ای و از نفس روح پرورت بوی بهشت می‌شنود خواجۀ انام تا میزبان خاتم پیغمبران شوی جبریل آردت ز بهشت برین طعام پیغمبری که گفته سلامش بسی خدای پیش تو میگرفت همی سبقت سلام روح خداپرستی و حرّیت و جهاد از خاک قبر گمشده‌ات می‌دمد مدام کاخ ستم ز خطبة گرم تو منهدم حکم خدا به همت و صبر تو مستدام گاه سخن درون تو چون بحر پرخروش وقت سکوت نطق تو چون تیغ در نیام از تربتّت که قبلة دلهاست تا ابد بر گوش نسلها رسد این جاودان پیام کای رهروان خطة آزادی و شرف وی در طریق حق و حقیقت نهاده گام آنجا که حق به فتنة باطل شود اسیر آنجا که پای عدل و عدالت فتد به دام آنجا که ادعای ستمگر عدالت است ظالم به عدل جلوه کند در بر عوام حبل المتین به سلسلة دشمنان اسیر حق‌الیقین به پنجۀ خونخوارۀ لئام آتش فتد به پیکر آزادی و شرف سیلی خورد بگونه اسلام از ظلام آنجا که هر عزیز شود خوار هر ذلیل آنجا که هست در کف اهریمنان زمام حقگوئی و ستیزه و جان باختن حلال ترس و سکوت و عزلت و تن‌پروری حرام من با قیام و همت و صبر و شهادتم دادم بدین و ملت دین تا ابد قوام با پهلوی شکسته گرفتم ره جهاد آنجا که شد ز رهبر من هتک احترام یک شهر پر ز دشمن و من یکنفر ولی نگذاشتم که خصم شود چیره بر امام دشمن هم آنچه کینه به دل داشت از علی آخر گرفت از من مظلومه انتقام گر کائنات دفتر شرح غمم شود ماند هنوز قصّة این غصه ناتمام
ای درود، و صلوات از احد دادگرت ای امامان و نبیّین و خدا مفتخرت خازن باغ جنان خادم کوی کرمت حامل وحی خدا طوطی شاخ شجرت میکند ناز ببوی خوش فردوس نسیم گر بهمراه غباری بَرَد از خاک درت دختران در همه جا دست پدر می‌بوسند تو که هستی که زند بوسه بدستت پدرت تو که هستی که بفرمان خداوند مجید قد به تعظیم برافراشته خیرالبشرت نخل توحیدی و خوبان همه برگند تو را شجر نوری و فرخنده امامان ثمرت رخت بندد بدیار عَدَم از شرم عذاب گربه محشر فتدای مظهر رحمت گذرت در مقامی که تو فرمان دهی و نهی کنی دو غلامند به تعظیم قضا و قدرت بیشتر شیفتة روی منیرت می‌شد هرچه میدید نبی بیشتر از پیشترت با تحیر بسوی ختم رسل برگردید تا علی یافت ز سرّ دو جهان باخبرت صفحه صفحه چو بقرآن نظرم می‌افتد آیه آیه است بتوصیف کتاب دگرت زیر این چرخ کهنسال تو در شام زفاف جامۀ نو پی انفاق در آری ز برت بخداوند دو عالم بدون عالم نبود چون تو وامّ و اَب و شوهر و دخت و پسرت شعله‌ها لاله شود در نظر دوزخیان افتد ای چشم خدا تا سوی دوزخ نظرت چه  خلوصی چه  خضوئی چه خضوعی  است تو را که خدا فخر نماید به نماز سحرت به کتاب و به رسول و به علی داد بقا عمر کوتاه تو و زندگی مختصرت تو که سرتا بقدم احمد مرسل بودی از چه خم گشت در ایّام جوانی کمرت   تو که مرآت خدایی بچه جرم و گنهی نیلگون گشته ز سیلی رخ همچون قمرت بسته شد دست علی تا تو ز پا افتادی آه از بی‌کسی شوهر خونین جگرت به نگاه علّی و نالة زینب سوگند پسرت دید در آن کوچه چه آمد بسرت خانه‌ات نی، که همه هستی عالم می‌سوخت گر نمیرخت بر آن شعله سرشک بصرت «میثم» آنروز که این نظم جهان سوز سرود  بود یاد دل سوزان تو و چشم ترت
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد فقط خدا ست که از کار او خبر دارد یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای کسی که کفو علی می شود جگر دارد کمر به یاری تنهایی علی بسته میان کوچه اگر دست بر کمر دارد سر علی به سلامت چه باک از این سردرد محبت ولی الله درد سر دارد کسی که شهر، سر سفره قنوتش بود چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟! صدا زد: (( اشهد ان علی ولی الله)) ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد زمان خوردن حق علی و اولادش سقیفه است و احادیث معتبر دارد سقیفه مکتب شیطانی خلافت بود سیاستی که برایش، علی ضرر دارد کنیز بیت علی خاک را طلا می کرد سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی در آن محله که بسیار رهگذر دارد بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد کشید و برد، زد و رفت، من نمی دانم حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟ هنوز چادر او کار با بشر دارد بگو به میخ: که این کعبه را خراب نکن غلاف کاش ازاین کار دست بر دارد دهان تیغ دودم را عجیب می بندد وصیتی که علی از پیامبر دارد فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد سپر ندارد اگر مادرم پسر دارد به شعله سوخت پرو بال مادر، اما نه حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد اگر خمیده علی از نماز آیات است در آسمان غمش هاله بر قمر دارد شبانه گشت به دست ستاره ها تشییع که ماه الفت دیرینه با سحر دارد میان شعله دعایش ظهور مهدی بود که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷حاج قاسم سلیمانی : در سختی‌های‌جنگ،وقتی که مضطر می‌شدیم پناهگاهی جز زهرا نداشتیم!👆 🌸امام زمان ارواحنافداه: وَ فِی‏ ابْنَةِ رَسُولِ‏اللَّهِ ص لِی أُسْوَةٌ حَسَنَه فاطمه،برای‌من سرمشق‌والگویی نیکوست 📚الغیبة، طوسی، ص ۲۸۶
ما در دو جهان فاطمه جان دل به تو بستیم،محبان تو هستیم نظر کن ز عنایت،به فردای قیامت همسر علی دخت نبی مادر سادات،ای بحر کرامات نظر کن ز عنایت،به فردای قیامت ام الحسنین و زینبین سرور نسوان،محبوبه ی سبحان نظر کن ز عنایت،به فردای قیامت فرمود خدا بر پدرت نبی که لولاک،لما خلقت الافلاک نظر کن ز عنایت،به فردای قیامت گر علی نبود خلق تو ر ا نمی نمودم،از نور وجودم نظر کن ز عنایت،به فردای قیامت خلق تو و مرتضی شد از وجود زهرا،آن حبیبه ی ما نظر کن ز عنایت،به فردای قیامت 👇👇👇
شده روشن از/ تو سرای دل/ که تو شمع خلوت حیدری به تو مانده چشم امید ما، که تو نور چشم پیمبری تو مهی به اوج سپهر دین، پدر تو خاتم و تو نگین شده محو حسن تو حورعین که تو رشک زهرهٔ ازهری تو کجا و مسئلهٔ فدک؟ که گذشتی از فلک و ملک چه بخوانمت؟ که فَدَیتُ لَک، تو ز حدّ وصف فراتری ز تو گشت ناطقه منفعل، ز تو ماند پای خرد به گل قلم از بیان تو شد خجل، که تو خود یگانه‌سخنوری ز بهشتِ نسل رسول ما، چه گلی بوَد چو بتول ما؟ تو فراتری ز عقول ما، تو ز بوی قدس معطّری چو توئی به حشر پناه ما، چه غمی ز روی سیاه ما؟ که توئی شفیع گناه ما که مهین‌حبیبهٔ داوری سخن تو نور مبین بوَد، نظر تو عین یقین بود همه «افتخار» من این بوَد که تواَم شفیعهٔ محشری
سِلک عشاق، غير خلوت نيست خلوت ماست روضه، جلوت نيست ما همينجا توجه محضيم احتياجى به کنج عُزلت نيست همه هستند، انبيا حتى مجلس آفتاب خلوت نيست لحظه‌اى اشک، لحظه‌اى شکريم نعمتى قد شکرِ نعمت نيست ما همه قنبريم، يک نفريم جمع ما وحدت است، کثرت نيست گريه‌اى جمع کن که بايد رفت وقت خيلى کم است، فرصت نيست دل به صحرا زدن تلاش من است اين جهان جاى استراحت نيست آه و افسوس می‌خورد هر شب آنکه سفره‌نشين هيئت نيست علت رحمت خدا گريه‌ست هر کجا گريه نيست، رحمت نيست هر که ناراحت از فراق نشد در ليالى قبر راحت نيست خون دل جاى خون تن داديم شأن گريه کم از شهادت نيست گنج، نابرده رنجمان بخشيد لطف زهرا به شرط خدمت نيست در عبادت عبوديت بايد طاعتى بهتر از اطاعت نيست ما تو را بين خواب هم ديديم خواب عشاق خواب غفلت نيست جنت آنجاست که شما هستيد جنت بى شما که جنت نيست همه سرمايه‌دار حب توأيم گنجى اندازه‌ى محبت نيست عزت بى تو را نمی‌خواهيم عزت بى تو غير ذلت نيست حرف تو حجت است و غير از تو هيچکس بر ائمه حجت نيست تو اگر خانه‌دار اين بيتى خانه‌دارى کم از نبوت نيست ✍