eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
373 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و ای کعبه ی دل کوی تو یا حضرت هادی وی قبله ی جان روی تو یا حضرت هادی ای چشم همه سوی تو یا حضرت هادی ای خلق ثناگوی تو یا حضرت هادی آیینه اجلال نبی کیست تویی تو چارم علی از آل نبی کیست تویی تو تو اختر برج نبوی شمس هدایی ماه علوی آینه ی حسن خدایی فرمانده ی ملک قدر و جیش قضایی آری تو علیّ ابن جواد ابن رضایی خوبان جهان نور هدایت ز تو دارند ارواح رسل روح ولایت ز تو دارند تو جانی و در کالبد کلّ وجودی تو وجه خدا آینه ی غیب و شهودی تو نیّت و تکبیر و قیامیّ و قعودی تو رابطه ی خلق و خداوند ودودی از فیض تو منّت به سر خلق نهادند با مهر تو دادند به ما آنچه که دادند ای گوهر توحید به درج دهن تو روییده به هر سو گل وحی از چمن تو انوار خدا در تو و حسن حسن تو ما جامعه داریم ز فیض سخن تو زین جامعه دل سوی تولای تو راهی است هر جمله آن جلوه ای از وحی الهی است از سامره خیزد به فلک نور حقایق دل ها به طواف حرم قدس تو شایق مرهون تو روز و شب و ساعات و دقایق روزی خور خوان کرمت جمله خلایق مدح تو ندای حق و جبریل منادی نام تو علی کنیه زیبای تو هادی من آبرو از خاک در سامره دارم من خاطره ها از سفر سامره دارم من جلوۀ طور از شجر سامره دارم من عشق دو قرص قمر سامره دارم هر جا که روم مرغ دلم در حرم توست چشمم به تو و لطف و عطا و کرم توست تو حجّت حق خلق به تأیید تو بنده توحید و نبوّت به تولاّی تو زنده جبریل به بام تو یکی مرغ پرنده در بین قفس رام تو شیران درنده کردند چو بر ماه جمال تو نظاره پروانه صفت دور تو گشتند هماره نور تو که از صبح ازل تافته در دل خاموش نگردد به هزاران متوکّل هرگز نشود محو، حق از فتنه باطل آری نرسد بار کج خصم به منزل قرآن همه را با سخن وحی دهد پند هر چیز بود فانی جز وجه خداوند ای جود تو همچون یم و افلاک حبابت آوخ که رسید از ستم خصم عذابت گریم به تو و غصّه بی حدّ و حسابت افسوس که بردند سوی بزم شرابت برخیرگی خصم و به بی شرمی او اُف خاکم به دهن جام مِی اَت کرد تعارف تو آیه تطهیری و رجس از تو به دور است دل جای خدا و دهنت چشمه نور است وای از متوکّل که چه بی شرم و جسور است مست می و مست ستم و مست غرور است با آن شرف و عزّت و اجلال معانی می خواست که در محفل او شعر بخوانی خواندی دو سه بیتی که بهم ریخت سرورش از روی سرش خورد زمین تاج غرورش گفتی سخن از آدمی و تنگی گورش افتاد به تن لرزه بدان قدرت و زورش لرزید ولی در پی اظهار ندامت می زد همه دم تیشه به طوبای امامت فریاد که زد زهر ستم شعله به جانت افسوس که مسموم شدی چون پدرانت آوخ که ز تن رفت برون تاب و توانت سوزد جگرم بر تو و غمهای نهانت «میثم» که به دل سوز و به سر شور تو دارد باشد که به خاک حرمت چهره گذارد
و ای دائم از خدا و نبییّن تو را، سلام وی روی عالمی به حریم تو صبح و شام ابن‌الرّضای دومی و چارمین علی جدّ امام منتظرّی و دهم امام مهر جهانفروز سپهر هدایتی هادی است کنیه‌ات، بتو و کنیه‌ات سلام صحن تو در جلال و شرف، مسجدالرسول کوی تو قبلۀ حرم مسجدالحرام داری زمام عرش به انگشت و نی عجیب گر شد بزیر دست تو، شیر درنده رام وصف تو می‌کنند نبییّن به افتخار نام تو می‌برند امامان به احترام هستی زوال گیرد و بذل تو بی‌زوال عالم تمام گردد و مدح تو ناتمام در آسمان قیامت کبری بپا شود چون از زمین به عزم عبادت کنی قیام هرگز نخواستیم می از ساغر بهشت کز کوثر ولای تو ما را پُر است جام ای باب عسکری پسر حضرت جواد ای نور چشم فاطمه و سیّد انام ما آروزی سامره داریم رحمتی تا خاک زائر تو ببوسیم گام گام ما با محبت تو، نمودیم افتخار ما از ولایت تو، گرفتیم انسجام هر کس که غیر مدح شما خاندان کند پیوسته گنگ در سخن و لال در کلام هر ثروتی سوای عطای شماست فقر هر پخته‌ای بدون ولای شماست خام هر کس نداشت رشتۀ مهر تو را بدست شیطان به پای مانده ز راهش نهاده دام دردا که چرخ بر تو جفا کرد روز و شب آوخ که خصم خون به دلت کرد صبح و شام دشمن تو را به زور به بزم شراب برد کرد از تو و رسول خدا هتک احترام آنجا بتو تعارف جام شراب کرد ریزد خدا حمیم جهنّم و را بکام بزم می و ولّی خدا آه آه آه ای کاش می‌گسست فلک را زهم نظام خاموش شد صدای دعایت، ولی به زهر ای آنکه یافت دین خدا از دمت قوام داغ تو شعله بر جگر شیعیان زند تا مهدیت بیاید و بستاند انتقام از غربتت و یا جگر پاره‌پاره‌ات یا زخم بی‌شمار دلت، گوید از کدام؟ گریم به یاد جدّ غریبت که رأس او گه ماه کوفه بود و گهی آفتاب شام گه دوخت نیزه سینه و پشت ورا به هم گه ریخت سنگ بر سر او از فراز بام بـر روی پـاک تو به تن چاک‌چاک او «میثم» هماره می‌کند از جان و دل سلام
و ای در سپهر مجد و شرف ، رویت آفتاب در بزم ما بتاب و، رخ از دوستان متاب از پا فتاده ایم، ز رحمت تو دست گیر ما را که دل ز آتش داغت بود کباب جمعیم ما و لیک پریشان به یاد تو وزما شکسته تر دل زهرا و بوتراب یا هادی المضلـّین،  کز مردم ضلال جسمت در التهاب و روانت در التهاب تو آفتاب عالمی و از افول تو افتاده است در همه ذرات انقلاب ای آیت توکل وآیه ی رضا دیدی جنایت از متوکل تو بی حساب گاهی دهد مکان تو در برکة السّباع گاهی درون محبس دشمن به پیچ و تاب تو زاده بزرگ جوانان جنّتی ای از ستم شهید شده درگه شباب آن شربتی که داد به اجبار دشمنت گویا شرنگ مرگ بــُد و آتش مذاب کاتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد وز سوز زهر جسم تو چون شمع گشت آب ای بردرت نثار درود ملائـــکه امروز بر سلام "مــؤید" بده جواب
فتاده مرغ دلم ز آشیان در این وادی كه هر كجا رود افتد به دام صیادی به دانه‌ای دُّر یكدانه می‌دهد برباد نه گوش هوش و نه چشم بصیر نقّادی چنان اسیر هوا و هوس شدم كه نپرس نه حال نغمه سرایی نه طبع وقّادی دلا دل از همه برگیر و خلوتی بپذیر مدار از همه عالم امید امدادی مگر ز قبله حاجات و كعبه مقصود ملاذ(1) حاضر و بادی(2)علیّ ‌الهادی محیط كون و مكان نقطه بصیر وجود مدار عالم امكان مجرّد و مادی شَها تو شاهد میقات «لِی مَعَ اللّهی»(3) تو شمع جمع شبستان مُلك ایجادی صحیفه ملكوتیّ و نسخه لاهوت ولیّ عرصه ناسوت بهر ارشادی مقام باطن ذات تو قاب قوسین است به ظاهر ارچه در این خاكدان اجسادی كشیدی از متوكل شدائدی كه به دهر ندیده دیده گردون ز هیچ شّدادی گهی به بركه درندگان(4) گهی زندان گهی به بزم مِی و سازِ باغی عادی(5) تو شاه یكّه سواران دشت توحیدی اگر پیاده روان در ركاب الحادی ز سوز زهر و بلاهای دهر جان تو سوخت كه بر طریقه آباء و رسم اجدادی پی‌نوشت‌ها: 1- ملاذ: پناه 2- حاضر و بادی: حاضر: كسی كه در حضر و در شهر ساكن است. بادی: كسی كه بادیه‌نشین و صحرانشین است 3- اشاره است به حدیث: «لی مع‌الله وقت لا یسعنی فیه ملك مقرّب ولانبی مرسل: «مرا با خدا وقتی است كه در آن با من نمی‌گنجد هیچ ملك مقرّب یا پیغمبر فرستاده مرسل.» این حدیث منسوب به پیغمبراكرم‌ صلی الله علیه و آله است و منظور از آن مقام استغراق یا محو و فنای در حضرت حق تعالی است. (رك : شرح مثنوی، جلد چهارم، استاد دكتر سید جعفر شهیدی، صفحه286 ). 4- بركه درندگان (بركة السباع): محلی بود كه مركز درندگان از قبیل شیر و پلنگ بود و امام بزرگوار را در آن محل خطرناك قرار دادند ولی به امر خداوند متعال درندگان برگرد آن حضرت حلقه زدند و زیانی به آن امام بزرگوار نرساندند. 5- باغی: سركش و طغیان‌ كننده عادی: عداوت كننده و دشمن
اى ماه، مستنیر ز نور لقاى تو خورشید كسب فیض كند از ضیاى تو اى خاص و عام از كرمت برده صبح و شام پیوسته فیض از سر خوان عطاى تو اى جبرییل میر ملك پیك انبیاء خدمتگذار بر در دولت‌سراى تو اى عاشر الائمه على النقى كه هست چشم امید خلق به مهر و وفاى تو اى پور پاك معنى جود و كرم جواد حاتم هزار بار خجل از ثناى تو اى مظهر جلال و جمال خداى فرد شد طوطیاى چشم ملك خاك پاى تو در هر دو كون خرم و شاد است و رستگار در دل هر آن كه داشت فروغ ولاى تو خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن در دهر هر كه زیست به تحت لواى تو تا مدفن شریف تو شد سرّ من رأى جان بخش و غم زداى شد از صفاى تو زد طعنه بر بهشت برین هر كسى كه دید آن گنبد منور و صحن و سراى تو اى هادى هدایت دین مبین حق اى آن كه مدح خوان تو باشد خداى تو "علامه" با بضاعت فكرش كجا سزد انشا كند چكامه مدح و ثناى تو
کیستم من شاهكار ملك ذات كبریایم دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم گوهرى ارزنده از گنجینه‌‏ى جود جوادم نهمین فرزند دلبند على مرتضایم مصرعى از شعر ناب عصمت كبراى حقم هشتمین پرورده‌ى ایمان و صبر مجتبایم پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم دُرّ عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم پنجمین گنجینه‌ى اسرار كل ماسوایم صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم چارمین استاد دانشگاه تكوین ولایم وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم دومین گل از گلستان على موسى الرضایم در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم زانكه همنام على معنىِ، هاى هل اتایم آیه‌ى تطهیر را مصداق و از امر الهى آیه‌اى از شاخصار نصِ نون اِنّمایم غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل» در آینه صبح و مسا حضرت هـادی دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی بردند همان شب که سوی بـزم شرابت چون از تو نکردند حیا حضرت هادی افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی افسوس، به جور از حرم مادر و جدت گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟ ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی "میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند ای کشته بی‌جرم و خطا حضرت هادی
و ای دهمین رهبر والا مقام  نجل محمد خلف نه امام  روح دعا، روح سجود و قیام  سایة لطفت به سر خاص و عام  مهر تو امضای صلات و صیام  سیّدنا حضرت هادی سلام  آینة احمدی و مرتضی  واقف آینده ای و ما مضی  هادی راه قدری و قضا  نجل جواد استی و ابن الرضا  جدّ و پدر هر دو امام همام  سیّدنا حضرت هادی سلام  خازن جنت به سرایت فقیر  پیش جلالت متوکل حقیر  ملک دل اهل ولا را امیر  دل که نباشد به ولایت اسیر  نور الهی است بر آن دل حرام  سیّدنا حضرت هادی سلام  ای ز کرامت شده غمخوار من  اشک تو در چشم گهربار من  نام تو و ذکر تو گفتار من  سامرة توست دل زار من  ای حرم دل ز تو بیت الحرام  سیّدنا حضرت هادی سلام  ای غمت از جور عدو بی حساب  ای جگر شیعه برایت کباب  دیده مدام از متوکل عذاب  از چه تو را برد به بزم شراب  خوب گرفتند ز تو احترام  سیّدنا حضرت هادی سلام  خون عوض اشک فشانم همه  نیست به سوز جگرم خاتمه  ناله شده بر لب من زمزمه  بزم شراب و پسر فاطمه  سوزد از این غم جگرم صبح و شام  سیّدنا حضرت هادی سلام  حیف که ای بضعة پاک جواد  خصم ستم پیشه تو را زهر داد  داغ تو را بر دل عالم نهاد  دور تو کم بود و مصائب زیاد  عمر تو با خون جگر شد تمام  سیّدنا حضرت هادی سلام  سینه ز سوز مِحَن ات سوخت سوخت  شمع صفت جان و تنت سوخت سوخت  شیعه به هر انجمنت سوخت سوخت  آه که قلب حسنت سوخت سوخت  اشک فشاند ز فراقت مدام  سیّدنا حضرت هادی سلام  حیف که شد صحن و سرایت خراب  زائر قبر تو شده آفتاب  غربت تو کرده دلم را کباب  خون چکد از دیده به جای گلاب  سوخت از این غم جگر خاص و عام  سیّدنا حضرت هادی سلام
یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم شعله با ناله برآید همه دم از جگرم جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه که چه آورده جفای متوکل به سرم می دوانید پیاده به پی خویش مرا گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب شرم ننمود در ان لحظه ز جدّ و پدرم زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی ریخته خاک یتیمی به عذار پسرم با که این ظلم بگویم که به زندان بلا قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم هر زمان هست در این دار فنا مظلومی حق گواه است که من از همه مظلوم ترم فخر میثم همه این است به فردا کامروز هم ثنا گستر من آمده هم نوحه گرم
و کیستم من مظهر کلِّ صفات کبریایم هادی اهل زمینم رهبر خلق سمایم آفتاب مُلک جان در شهر سُرِّ مَنَ رَآیَم جدّ مهدی، زاده ی پاک علّیِ مرتضایم هادی آل محمّد شمع جمع اولیایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم من علیِّ چارم از نسل امیرالمؤمنینم هلی اتی یم، کوثرم، طاها و قدر و یا و سینم گر چه بی یار و معینم خلق را یار و معین ام آسمانی اختر برج ولایت در زمین ام شهریار ملک دینم، انس و جان را مقتدایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم دوّمین ابن الرّضا از آل پیغمبر منم من شیعه ی اثنی عشر را هادی و رهبر منم من نام نیکویم علی باب حسن پرور منم من منجی خلق جهان و شافع محشر منم من ذات ربّ العالمین را رحمت بی انتهایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم کیستم من گوهر ده بحرم و بحر دو گوهر رهبر دین حجّت حقّ هادی آل پیمبر مصلح کلّ مهدی موعود را جدّ مطهّر از نهم مولا نهم ریحانه ی زهرا اطهر باب حاجت قبله ی اهل ولا روح دعایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم میوه ی قلب رسول الله شمع جمع آلم کبریا وجه و محمّد طینت و احمد خصالم شوکت عبّاسیان گردید پامال جلالم هر کلام جامعه دُرّی است از بحر کمالم یادگار مجتبی و نجل شاه کربلایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم نام من در عین غریب شمع محفل هاست آری کار من از اهل عالم حلِّ مشکل هاست آری مهر من در سینه چون مه به منزل هاست آری قبر ویران گشته ی من کعبه ی دلهاست آری یک جهان دل بوده هر شب زائر صحن و سرایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم آسمانی ها زمینی ها همه محو مقامم با وحوش و با طیور و دشت و صحرا هم کلامم بر بنی آدم نه تنها، بر همه عالم امامم نی عجب گر شیر وحشی در قفس گردید رامم یا ببوسد یا گذارد صورت خود را به پایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم گاه آمد از بنی العّباس در زندان عذابم گاه بردند از ره بیداد در بزم شرابم یاد می افتاد از بزم می و شام خرابم من که در سنّ جوانی ظلم ها شد بی حسابم اولیاء سیراب اند از جام ولایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم آن ستم گر سال ها لرزاند جان و پیکرم را از شقاوت کرد ویران قبر جدّ اطهرم را بی حیایی بین جسارت کرد زهرا مادرم را با جسارت هاش آتش زد دل غم پرورم را دوست دارم دوستانم اشگ ریزند از برایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم محنت و اندوه من بسیار بود و عمر من کم چشم بستم دست شستم از جهان با یک جهان غم گر چه هر دم ظلم و طغیان دیدم و بستم فرو، دم سرکشد سوز دلم از شعله های نخل «میثم» خوش بُود با نظم او جاری شود اشگ عزایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جواد ابن رضایم