امروز مداحی که داشت دعا و روضه میخوند میگفت : خدایا نکنه تو صحرایِ محشر ، هیشکی ما رو گردن نگیره 💔 نکنه تک وتنها بمونیم ، نکنه اونجا همه با انگشت نشونمون بدن بگن عه ، این همونِ که تو دنیا دم از امام‌حسین-ع- میزد :)‌‌ اما اینجا تک و تنها مونده ، هیچکس قبولش نداره ؛) همه حرفاش ادعا بود . خدایا تروخدا این تنهایی رو برایِ هیچکس پیش نیاری💔 می‌دونم می‌دونم همهٔ اشکام ، همهٔ حرفام پر از ادعاس ، اما خدایا ، تو رو به امام‌‌حسینی که امروز واسطه قرارشون دادیم و باهات صحبت کردیم ، دلمون شکست :) (هرچند دل شکستگی تظاهری💔) ، نکنه تو صحرایِ محشر بدونِ شفاعت و روسیاه بمونیم ، نکنه انقدر اوضاعمون داغون باشه که از شفاعت و رحمت خودت و اهل‌بیت‌-علیهم‌السلام- بی بهره باشیم 💔 خدایا به فریادمون برس ! -یا‌غیاث‌المستغیثین-🤍 #حرف_دل

بچه ها من امشب تو این گیر کردم همش دارم گوش میدم :)) نمیدونم اسمش با دلم بازی میکنه💔

خآنوم سه ساله اصلا میشنوی این صدامو؟!!..

حسین‌جانم :) من و از من نجات بده :) این مَن ، خیلی گرفتارِ مَن شده :) به قول دیگه ؛ خیلی اوضاعش خیط شده :) پسرِ فاطمه-س ، یابن امیرالمومنین-ع ، مثلِ همیشه میشه نوکرت و بغل کنی ؟ میشه یه دست بکشی رو سرم ؟ یه دست از رویِ محبت ، از اونایی که رو سرِ رقیه و سکینه‌ت میکشیدی ؟ قول میدم اون موقع خوب بشم :) قول میدم آدم بشم💔. #حرف_من

راستی بچه ها فردا جلسه مُضیف هستش :)) احتمالا نباشم عزیزانی که بودن برن منم دعا کنن🙏

•عیدُکُم مَبروک🎈•

عید قربان آمد و باز آ که قربانت شوم همچو اسماعیل به فرمان خدا رامت شوم حاجیان اندر دیار کعبه گشتند مهمان میزبان من بیا تا من که مهمانت شم عید قربان است و هر کی می‌دهد قربانی اش آرزو دارم که قربانی قربانت شوم❤️

#فضائل ⁸ روز تا #غدیر فاطمه بنت اسد"علیه السلام "[مادر امیرالمومنین] از دنیا رفته بود پیامبر" صلی الله علیه وآله " تشییعش فرمود و خود ، پیکرش را در قبر قرار داد . خم شد و انگار در گوش او چیزی فرمود ، شنیدند که فرمود : پسرت . . پسرت . . پسرت . . پس برخاست و روی قبر را هموار کرد.. از آن کار ها پرسیدند . پیامبر"صلی الله علیه وآله "فرمود : آنچه از او[نکیر و منکر] می پرسند رابه اون تلقین میکردم . از پروردگارش پرسیدند ، پاسخ گفت. از پیامبرش سوال کردند ، جواب داد. اما وقتی از ولی و امامش پرسیدند ، به لکنت زبان افتاد. من گفتم : پسرت . . پسرت . . پسرت . . ـ الکافی ، جلد1 ،صفحه 454 ـ

تازه‌ از یه مغازه‌ایی‌ رد شدم دونفر‌ بیرون نشسته بودن اولی به رفیقش گفت ای کاش امروز‌ نجف‌ بودم .. بهش گفتم آخ نجف :) طول‌ راه با خودم زمزمه‌ میکردم : نجف ، نجف، نجف .. #هو‌به‌نجف

هیچ دوری نزدیکتر از مرگ نیست...

یااباعبدلله رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم😍