eitaa logo
°•|میم.چمران|•°
1.3هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
201 فایل
☕️🍩حقـیـقتـــ خــانهـ 🌳🏡 📋بیان حقایق بدون تعصب و جانبداری 📋دغدغه مند و پژوهشگر حوزه اجتماعی|تاریخی|سیاسی 📋فارغ التحصیل مهندسی عمران|عاشقِ تاریخ، نویسندگی و گیاه •°در جستجوی حقیقت و ایدئولوژی برتر جهان°• 👨‍💻نویسنده محتوا: 👷‍ @matin_chamran
مشاهده در ایتا
دانلود
📌حقیقت دارد؟ منظورم آن جمله ست که گفته: معتقد به حکومت اسلامی در زمان غیبت نیستم. ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍سخنان صریح و کمتر شنیده شده شهید دکتر بهشتی درباره مفهوم عدالت خواهی|در مسیر عدالتیم...این ویدئو را کنار آن بخش از سخنرانیِ شهید بهشتی که میگوید ۱۵ ماه از پیروزی انقلاب گذشته اما هنوز سیرها و خیلی سیرها در کنار گرسنه ها و خیلی گرسنه ها در جامعه دیده میشوند و تا این باشد جامعه ما اسلامی نیست؛ بگذارید. ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
♡‌‌﷽♡ 🌳📚#رُمان_داستانی_مزد_خون🍩☕️ ✍به قلم سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ بیست وچهارم با آرامش گفت: نگران
♡‌‌﷽♡ 🌳📚🍩☕️ ✍به قلم سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ بیست وپنجم گفتم: حاجی اینجا کار داری! گفت: آره یه خورده وسیله میخوام برای هیئت محلمون خرید کنم... گفتم: یه کم، زود نیست! هنوز خیلی مونده تا محرم!!!! همینطور که مشغول پرچم و بیرقها بود گفت: برای جلسات هفتگیشون میخوام... کلی خرید کرد... اینقدری که با ماشین خودش نمی شد آوردشون... کارمون خیلی طول کشید وقتی تموم شد، نزدیکای ظهر شده بود گفتم: حاجی من یه سری میخوام برم بیمارستان ببینم خانمم کاری نداره اینجوری دلم آروم نمیگیره ... لبخندی زد و گفت: بابا مرتضی دو ساعت نیست از بیمارستان اومدیم بیرون که اخوی! تو هم که داخل نمی تونی بری! چیزی هم که فعلا نیاز نداره! خانم پرستار هم گفت که همه چی خوب و تحت کنترله! دیگه مشکلت چیه!!!؟ بیا با هم بریم یه نهار بزنیم تا جلسه شروع میشه! حرفی برای گفتن نداشتم... گوشیم رو یه چک کردم که مبادا فاطمه زنگی زده باشه دیدم نه خبری نیست... راه افتادیم... منصور گفت: خوب بهترین رستوران اینجا کجاست شیخ؟! گفتم: برو من مسیر رو بهت نشون میدم... اسم رستوران که اومد یاد شیخ مهدی افتادم و ماجرای اون روز که با هم بودیم.... رسیدیم جلوی مغازه ی فلافلی... گفتم: نگه دار... یه نگاهی به دور و برش کرد گفت: کو؟ کجاست رستوران؟! گفتم: نمیشه که بیای قم فلافلش رو نخوری! تو بشین من الان دو تا ساندویچ فلافل حرفه ای میگیرم میام... اخم هاش رفت تو هم گفت: مرتضی قرارمون این نبود!!! بعد سریع حالت چهراش عوض شد و گفت: من تیز و تند میخوام هاااا موقع نهار خوردن خیلی بذله گویی و شوخی میکرد و همین باعث میشد احساس صمیمیت بیشتری باهاش داشته باشم... بعد از نهار راه افتادیم سمت محل جلسه ای که منصور داشت، حس کنجکاویم مثل خوره افتاده بود به جونم که حالا این جلسه چی هست! یعنی چی میخوان بگن که منصور این همه راه بخاطرش اومده قم! کیا توی این جلسه هستن! و اینکه هر چی باشه به حرفهای شیخ مهدی باید ربط داشته باشه و کلی از این مدل تحلیل ها داشتم تا رسیدیم. داخل که رفتیم هنوز اون طلبه ی خوش تیپ و خوش وجه پشت میز نشسته بود حالا که سرش خلوت بود ما را که دید بلند شد حال و احوال حسابی با شیخ منصور و من کرد، بعد هم راهنماییمون کرد به داخل اتاق بزرگی که حدود پانزده و شانزده نفر قبل از ما اونجا نشسته بودن... جالب بود اکثرا جوون بودن! البته بینشون سه، چهارتایی ریش سفید هم بود! انگار از قبل همدیگه رو خوب میشناختن از نوع سلام و احوال کردنشون متوجه شدم چند نفری افغانی و عراقی هم داخلشون هست، قیافه هاشون خیلی متفاوت بود از همه تیپ و قشری به چشم میخورد... پیش خودم هزار جور فکر و خیال کردم که معلوم نیست چی قراره بگن توی این جمع! احساس یه نفوذی رو داشتم که قرار بود یکسری اطلاعات بدست بیارم که ببینم قضیه چیه!؟ منتظر حرفهای خاصی بودم که این تعارض درونی خودم رو با شیخ مهدی و شیخ منصور حل کنم.... وسط همین حس و حال بودم که یه حاج آقای خوش تیپ و خوش وجه وارد شد، شروع به صحبت کرد بیان خوبی داشت... همه محو صحبت هاش شده بودند! من هم که یک طلبه بودم برام جذاب بود! توی صحبتهاش دنبال یه حرف نامتعارف بودم... که برسم به یه نقطه ای که به قول شیخ مهدی، فرق رجیم با رحیم رو برام مشخص کنه! اما در کمال ناباوری دیدم که خبری نیست!!! ادامه دارد... 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
Jalase Online Piramoone Dorehaye Ta`ali Andishe (1401-04-05).mp3
27.66M
📣بخش اول * کلید واژه اصلی برای ظهور * چگونه برای ظهور آماده باشیم * اصلی ترین گناه * جایگاه اصلاح عقاید در دفع بلا و آمادگی ظهور * مدرسه تعالی، زمینه ساز ترک گناه * انواع گناه * سه مرحله برای آمادگی ظهور در مدرسه تعالی * فکرت، فضیلت و فریضت متعالی در مدرسه تعالی * راه اخلاق و معنویت از نگاه بزرگان * ترفند شیطان این است که خودش را ضعیف نشان دهد. * نگاه قرآن به شیطان * ریختن بنیاد اعتقادات، ثمره کم کاری در حوزه اعتقادات. * مراقب طوفان اعتقادی باشیم * نقش مدرسه تعالی در تحکیم اعتقادات * آرایش جنگی بگیرید * منظور از محافظت اهل در قرآن * حمله دشمن به سبک زندگی اسلامی * مسلح به سلاح برهان و استدلال باشید. * نقطه قوت مدرسه تعالی * جایگاه و اهمیت بحث مغالطات * جایگاه آثار شهید مطهری در تحکیم اعتقادات * استفاده از ظرفیت بانوان در مدرسه تعالی * استفاده از تعالی یار در مدرسه * تفاوت گروه ابرار و سابقون * فواید مباحثه * جدی گرفتن مباحثات و استفاده از استاد ناظر در مباحثات * شکل گرفتن واحد تعالی در استان ها * کشف توانایی ها و شناسایی استعدادها * مدرسه تعالی، اخراجی نخواهد داشت. * مزایای فعالان تعالی پژوه *هدیه ویژه مدرسه تعالی ⏰مدت زمان:۶۶:۲۱ 📆1401/04/05 ✅@Taalei_edu 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍شایان مصلح توضیحاتی پیرامون آن کلیپ کلاب هاوس گذاشته ست. بنده این ویدئو را دیدم؛ ایشان بر همان باور خود پابرجاست. استدلالی هم که مطرح میکند این ست که فقها و بزرگانِ دین در طول زمان غیبتِ امام زمان(عج) در خصوص اجرای حدود نظریات مختلفی دارند؛ به عنوان مثال شیخ مفید معتقد هستند که اجرای حدود توسط حاکمیت اسلامی باید انجام شود؛ اما شیخ طوسی قائل به این موضوع نیستند. و آقای مصلح معتقد به دیدگاه شیخ طوسی ست...این استدلال ایشون بود. شما تحقیق بفرمائید و نظرتان را اعلام کنید. 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
AUD-20210823-WA0014.mp3
4.29M
🌿دعایِ عهد با صدایِ دلنشین و گرمِ علی فانی *روز نهم 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
1_471545216.mp3
3.89M
🍃زیارتِ آل یاسین با صدایِ دلنشین و گرمِ علی فانی *روز نوزدهم 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ... 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
♡‌‌﷽♡ 🌳📚#رُمان_داستانی_مزد_خون🍩☕️ ✍به قلم سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ بیست وپنجم گفتم: حاجی اینجا کار
♡‌‌﷽♡ 🌳📚🍩☕️ ✍به قلم سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ بیست وششم هر چی این حاج آقای خوش تیپ صحبت کرد از امام حسین(ع) گفت!!! تمام تاکیدش روی برپایی و حفظ هیئت ها بود که شور و نشاطش از بین نره!!! نمیدونستم چرا باید شیخ مهدی چنین حرفهایی بهم بزنه! در صورتی که اینجا جز عشق حسین(ع) چیزی پیدا نمیشد!!! کمی مردد شدم... آخه وقتی حرف حسین (ع) وسطه چرا باید اینطوری قضاوت کرد! بالاخره هر انسانی ممکن الخطاست شاید مهدی اشتباه کرده! اما نه مهدی آدمی نیست زود قضاوت کنه! باید بیشتر با شیخ منصور می چرخیدم تا مطمئن بشم و اول خودم رو راضی کنم که اینها مشکلی ندارند و بعد شیخ مهدی رو... جلسه که تموم شد پذیرایی آوردن... جمعشون اومد توی فضای صمیمیت خودمونی... البته یکم شدت صمیمیتشون از نوع و مدل صمیمیت شیخ منصور بود با ناقص شدن کتف من! من چون معمولا عادت نداشتم بدون فاطمه چیزی بخورم، چیزی نخوردم که شیخ منصور خیلی اصرار کرد که بخور تبرکه مال روضه ی امام حسین (ع) و من هم در نهایت گفتم: همراهم می برم... جالب بود که حاج آقا ی خوش تیپی که خیلی خوش بیان بود و شمرده شمرده و با آرامش صحبت میکرد هم ، نشست بین همین جوونها..‌ البته خوب این صحنه ها برای من غیر طبیعی نبود اما با ذهنیتی که از اینها برام درست شده بود متعجب شده بودم! با تک تکشون حرف میزد چیزهایی روی برگه ای که دستش بود می نوشت تا رسید به من و منصور... بوی ادکلن خاصی که زده بود تمام محدوده ی ما رو پر کرد حس خوشایندی بود که نشستن کنارش رو لذت بخش تر می کرد! شیخ منصور رو که از قبل می شناخت مختصر با هم صحبت کردند، که برای خرید پرچم و بیرق چکار کرد؟ خرید یا نه؟ واینکه برای هیئت چیزی دیگه ای کم و کسری ندارین و از این جور حرفها... من ساکت نشسته بودم هراز گاهی نگاهم به انگشترهای دستش می افتاد که خیلی جلب توجه میکرد! معلوم بود گرون قیمت هستن! سنگ شرف شمس بود، عقیق بود، فیروزه بوده با نگین های خیلی درشت! بعد از تموم شدن صحبت هاشون رو کرد به من ، هنوز حرفی نزده بود که شیخ منصور گفت: آقا مرتضی از رفقای طلبمون هستن تازه اومدن قم... تا متوجه شد طلبه ام خیلی صمیمی زد روی دستم و گفت: به به، پس هم لباسیم اخوی! بعد شروع به صحبت هایی کرد که نه تنها من که هر کسی اینجور حرفها رو بشنوه احساس مسئولیت میکنه... می گفت: چقدر ما به امثال شما نیاز داریم، چقدر میتونید کمک کنید تا شعائر حسینی رو زنده نگه داریم، اسلام رو زنده نگه داریم... الان طلبه ها دغدغه هاشون فرق کرده فاصله گرفتن از جوونها... با شنیدن اين حرفها من هم یاد دغدغه هام افتادم که باعث شد راهی قم بشم ولی خوب این هم دغدغه ی مهمی بود که منافاتی با اهداف و دغدغه های من نداشت که هیچ بلکه در یک راستا بود... از اونجایی هم که من مثل خیلی ها از بچگی عاشق امام حسین(ع) هستن، این حس زنده نگه داشتن یاد و نامش عجیب توی دلم شعله ور شد که بالاخره من هم یه نقشی داشته باشم...! من هم یه کاری بکنم...! هرچی توی این چند وقت جلوتر می رفتم بیشتر میفهمیدم اومدن من به قم بی حکمت نبود! من دغدغه داشتم، دغدغه ی دین! و حالا از گوشه گوشه، این دغدغه ها کنار هم جمع میشدند تا من کاری کنم برای موثر بودنم... ادامه دارد... 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
AUD-20210823-WA0014.mp3
4.29M
🌿دعایِ عهد با صدایِ دلنشین و گرمِ علی فانی *روز دهم 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
1_471545216.mp3
3.89M
🍃زیارتِ آل یاسین با صدایِ دلنشین و گرمِ علی فانی *روز بیستم 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿استان گلستان(استان سلسله قاجاریه)|حوالی گرگان|روستای زیارت 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
📌مادرِ صلح درگذشت از "دختر بودایی ژاپنی" تا "مادر شهید مسلمان ایرانی" 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
1_88058033.mp3
6.78M
🍃•|حالِ خوبِ هفته|• 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
🍃•|حالِ خوبِ هفته|• 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
🌱{دوباره جمعه های بی قراری دوباره اشک و آه و گریه زاری بیا که دیگه وقتشه آقا جون قدم به چشم شیعه ها بزاری کی گفته انتظار یعنی نشستن و ناله زدن باید که شیعه ها برات سینه شون رو سپر کنن بیا و تکیه کن به کعبه یکی یکی مارو صدا کن غربت شیعه ناتمومه برای شیعه ها دعا کن یابن الحسن عجل لظهورک... یه روز میای با شال سبز زهرا یه روز میای با ذوالفقار حیدر بیای که با دستای مهربونت دنیارو غرق نور کنی سراسر از سر دل داد میزنم یابن الحسن روحی فداک چه انتظار سختیه متی ترانا و نراک هیچی به غیر دیدنت نیست تسکین این سینه پر درد وارث بیرق لثارات با لشکر شهیدا برگرد یابن الحسن عجل لظهورک... تو که امید قلب بی کسایی تو آخرین ذخیره خدایی یادش بخیر شهیدامون می گفتن سحر خیز مدینه کی میایی بیا به خاطر کسی که روز و شب دعات میکرد بخاطر مادری که تو شعله ها صدات میکرد ای شفای سینه مولا امید آخریه مادر تو نمازت براش دعا کن این شبا بستریه مادر یابن الحسن...عجل لظهورک} 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
🍃این روزها که را میگذرانم روزهایِ تحولِ من ست. سال ۹۹ به طور اتفاقی با سلسله شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت توسط استاد امینی خواه آشنا شدم. تعدادی از جلسات را گوش دادم و تاثیر پذیرفتم ؛ اما شیطان آن کاری که قرنهاست به آن مشغول ست را کرد و ادامه جلسات را گوش ندادم تا اینکه به خرداد ۱۴۰۱ رسیدیم به طور اتفاقی(تقدیر) بنده با آشنا شدم تلنگر را بهم زد با رمز: 🌱فقط برای خدا کار کن و هیچ توقعی نداشته باش...در خدا ذوب شو...خدا و خدا و خدا... یاد سلسله جلسات ۹۵ قسمتی سه دقیقه در قیامت افتادم... سپس برنامه زندگی پس از زندگی دوره روایت انسان کتاب فوق العاده کهکشان نیستی دوره شذره اول مدرسه تعالی... *زندگیم را بسیار تغییر داده اند...اگر دنبال تغییر و تحول هستید، اما نمیدانید چطور این لیست میتواند کمک دهنده شما باشد‌. ✍میم.چمران 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
12_Banifateme_Milad_Emam_Reza_95-02_(www.rasekhoon.net).mp3
5.17M
🍃حال خوب کنِ فوری🌺 تجویز هر ۸ ساعت یکبار 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
🌱انسانِ خدایی کسی ست که از تعلقات و وابستگی هایِ دنیایی رها باشد. امتحان کنید ببینید به چه چیزی وابستگی دارید؟ 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
♡‌‌﷽♡ 🌳📚#رُمان_داستانی_مزد_خون🍩☕️ ✍به قلم سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ بیست وششم هر چی این حاج آقای خو
♡‌‌﷽♡ 🌳📚🍩☕️ ✍به قلم سیده زهرا بهادر🍃 📌قسمتِ بیست وهفتم خیلی با رغبت ابراز علاقه کردم و گفتم خدا کنه بتونم و کاری از دستم بر بیاد دریغ نمی کنم برای امام حسین( ع )انشاالله... لبخندی زد و تا اومد مطبی بگه، یه جوون که از چهره ی آفتاب سوخته اش پیدا بود از شهرهای جنوب کشور هست از ما عذر خواهی کرد و گفت: ببخشید حاج آقا میشه لطف کنید چند لحظه بیاید ما باید زود بریم کاری پیش اومده... که بنده خدا حاج آقای خوش تیپمون از ما عذر خواهی کرد و رفت و حسابی مشغول شد... دیگه واقعا چندین ساعت از فاطمه خبری نداشتم ضمن اینکه می خواستم به شیخ مهدی هم زنگ بزنم، خیلی زشت بود اون همه پول و هزینه رو برام واریز کرده بود و من تا اون موقع زنگ هم بهش نزدم! به منصور گفتم: حاجی اگه کاری نداری من برم بیمارستان یه سر بزنم به خانمم خیالم راحت بشه! محکم زد روی پام و گفت: هر چند که راهت نمیدن داخل ولی بیا بریم می رسونمت... گفتم: نه حاجی مزاحم نمیشم باید چند جای دیگه هم برم ممکنه طول بکشه... چشمکی زد و با شیطنت گفت: خیره اخوی انشاالله خیره... خیلی جدی نگاهش کردم و گفتم: منصور یه بار دیگه از این تکه کلام ها بگی، کلاهمون میره تو هم گفته باشم! اصلا از این نوع تفکر خوشم نمیاد حتی به شوخی!!! گفت: باشه بابا، آقا مرتضی یه چیزی گفتم با هم بخندیم گناه که نکردم اشاره به یکی از احکام خدا بود! گفتم: اخوی اولا که شوخیشم قشنگ نیست! دوما اینکه شما که طلبه ای بهتر از بقیه میدونی هر حکمی شرایط خاص و افراد خاص خودش رو داره سوما... هنوز حرفم تموم نشده بود، پرید وسط صحبتم و با حالت عذر خواهی محاسنش رو با دستش گرفت و گفت: تسلیم اخوی تسلیم... بعد هم اصلا به روی خودش نیاورد و ادامه داد: حالا شیخ مرتضی فردا پایه ایی چند جا با هم بریم؟! گفتم: با این وضعیت خانمم کار خاصی که ندارم اما یکدفعه یادم افتاد من باید کارهای ثبت نامم رو انجام بدم و توی این موقعیت بهترین فرصته... گفتم: منصور تازه یادم افتاد فردا احتمالا درگیرم حالا باز هم بهت خبر میدم... خداحافظی کردم و راه افتادم سمت بیمارستان... با خودم فکر میکردم شاید علت اینکه مهدی با منصور و بچه هاشون باج بهم نمیدن بخاطر همین شوخی های بیجای منصوره! اما نه منصور سریع پذیرفت و عذر خواهی کرد و مطمئنم تکرار نمی کنه، پس مسئله این نیست!!! اینکه چی باعث این همه فاصله بین شیخ مهدی و شیخ منصور شده بود ذهنم رو حسابی مشغول کرده بود... شماره مهدی رو گرفتم که ازش تشکر کنم... چند تا زنگ خورد بعد جواب داد... مثل همیشه گرم و صمیمی بدون اینکه به روی خودش بیاره چکار مهمی برام انجام داده با هم احوال پرسی کردیم، ازش کلی تشکر کردم اما قشنگ بحث رو عوض کرد و گفت: خوب کی باید بیایم شیرینی تولد آقازادتون رو بخوریم شیخ مرتضی... گفتم: انشاالله تا دو هفته ی دیگه گفتن، خیلی دعا کنید که مشکلی پیش نیاد... گفت: نگران نباش انشاالله سالم و صالح پا به رکاب و سرباز آقا، پس احتمالا میام می بینمت، دو هفته ی دیگه قم جلسه ای داریم توفیق و سعادتم داشته باشیم شما و آقازادتون رو هم زیارت می کنیم... خیلی خوشحال شدم که قرار شد ببینمش... توی دلم یه چیزی میگفت ماجرای دیدن منصور رو به شیخ مهدی بگم .... ادامه دارد... 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
📍لباس عروس رایگان 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
📍یادداشتِ خانم بهرامی(معلم ایرانی در ژاپن) [آن رویِ سکه ژاپنی ها| برای ژاپنی ها، اشتباه یعنی مرگ!] {شماره یک} 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
🍃کسی که تمام شب را بخوابد و هیچ بخشی را به عبادت و خلوت با خدا نپردازد، شیطان بر او مسلط می شود. 🌺میرزا جواد ملکی تبریزی از شاگردان برتر ملاحسینقلی همدانی 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍استدلالِ منطقی نیاوردید...همه از سرعتِ اینترنت گلایه دارند! ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📌اینترنت، جامعه را به فساد نکشیده... ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌اینترنت، جامعه را به فساد نکشیده... ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📌این تفکر باعث شده که جامعه انقلابی همواره در حالت تدافعی و گوشه رینگ باشند! ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📍چنان ازدواج کنید که قبل و بعد چنین حادثه ای در میزان عشقِ شما هیچ تاثیری نگذارد. 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran