eitaa logo
°•|میم.چمران|•°
1.3هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
201 فایل
☕️🍩حقـیـقتـــ خــانهـ 🌳🏡 📋بیان حقایق بدون تعصب و جانبداری 📋دغدغه مند و پژوهشگر حوزه اجتماعی|تاریخی|سیاسی 📋فارغ التحصیل مهندسی عمران|عاشقِ تاریخ، نویسندگی و گیاه •°در جستجوی حقیقت و ایدئولوژی برتر جهان°• 👨‍💻نویسنده محتوا: 👷‍ @matin_chamran
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🍃 خدا را سپاس که دست را آفرید تا به وسیله آن بتوانیم هدیه بدهیم و دلِ مومنی را شاد کنیم. 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران @matinchamran
📍حقایقِ حوادثِ سال ۸۸|قسمت دو {مستندِ "" فصل اول با جزئیات به انتخابات سال ۸۸ پرداخته ست. لطفاً با دقت و همراه با یادداشت برداری تماشا کنید} لینکِ مشاهده: https://ammaryar.ir/product/%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF-1-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84/ ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود @matinchamran
🌿اعمالِ گناه آلود با دست: 1⃣غیبت و تمسخر با دست!(به عنوان مثال فردی قد کوتاه ست با اشاره به او برای دوستانتان مسخره اش کنید) 2⃣دست درازی به بیت المال 3⃣اسراف 4⃣آسیب به خود(هر آن چیزی که به بدن شما آسیب بزند مانند سیگار کشیدن، خالکوبی و...) 5⃣آزار حیوانات 6⃣دست دادن با نامحرم 7⃣گرانفروشی 8⃣بوق زدن 9⃣سرقت 🔟تقلب 1⃣1⃣امضاء طلایی 2⃣1⃣بدون اجازه از مطالب و وسایل کسی استفاده کردن 3⃣1⃣رقاصی و مطربی 4⃣1⃣کتک زدنِ بچه 5⃣1⃣آرایش و زینت آرایی در برابر نامحرم *رساله حقوقِ حضرت امام سجاد(ع) 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران @matinchamran
📌سلام به شما کانال آقای زادبر در تلگرام: mobahelegharne21 ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود @matinchamran
📍به همون اندازه که استدلالشون سال ۹۶ مضحک و بی پایه و اساس بود که میگفتن اگر رئیسی رای بیاره سر هر چهارراه چوبه دار برپا میکنه و مخالفانشو اعدام میکنه و توی پیاده روها دیوار میکشه؛ به همون اندازه هم حرفایِ امروزشون مسخره و احمقانه هست که به نیروهای انتظامی و امنیتی میگن نیروهای سرکوبگرِ مردمِ معترض و نیروهای امنیتی به مردم تجاوز میکنن و بعد سلاخی شون میکنن!!! حرفِ بدون سند و مدرک دو قرون نمی ارزه! ✍میم.چمران ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود @matinchamran
°•|میم.چمران|•°
♡‌‌﷽♡ 🌳📚#رُمان_داستانی_ابوحلما🍩☕️ ✍به قلم سین.کاف.غین🍃 📌قسمتِ سی وپنجم: مدارک حسین مدتی به فکر فرو
♡‌‌﷽♡ 🌳📚🍩☕️ ✍به قلم سین.کاف.غین🍃 📌قسمتِ سی وششم: قرار بعد از شام محمد و مادرش مشغول شستن ظرفها بودند که حاج حسین آمد کنار عروسش به پشتی تکیه داد و گفت: -وقتی بی هوش بودم...باباتو دیدم +بابا مرتضام! چه طوری بود؟ -جوون،خوشتیپ، سرحال، عین اون موقع که تو جبهه باهم میرفتیم شناسایی +چ..چیزیم گفت؟ -خیلی باهم حرف زدیم +چی میگفت؟ چه حرفایی؟ -سید هم حرف همه شهدا رو زد؛ گفت تحت هیچ شرایطی رهبرو تنها نذارین. گفت باید با حفاظت از نظام اسلامی برای ظهور امام زمان(عج)زمینه سازی کنیم.✅ حلما آهی کشید و خیره گلهای قالی شد. حاج حسین دست عروسش را گرفت و با مهربانی گفت: -دخترم! میخوام چیز مهمی بهت بگم +بفرمایید باباجون -میدونم محمد مخالفت میکنه منم نمیخوام بهت فشار بیاد هیچ اجباریم نیست ولی ضرورت هست. +من متوجه نمیشم اصلا -اگه شرایطی پیش بیاد که بتونی از دین و کشورت مقابل دشمنا دفاع کنی... +من؟ اخه چه شرایطی؟ -موقعیتی که بتونی با حفظ حریم و ارزشات، راه پدرتو برای دفاع از این آب و خاک ادامه بدی... ناگاه محمد به تقاطع نگاه های همسر و پدرش رسید. مکثی کرد و گفت: ولی بابا... حلما و حاج حسین به طرف محمد برگشتند. محمد با اعتراض ادامه داد: حلما به اندازه کافی تو این مدت استرس داشته، مثلا از دانشگاه مرخصی گرفت که... حسین لبخندی زد و گفت: منم اصراری ندارم بابا فقط... حلما کلام هر دو را به دایره سکوت کشید: باشه حسین یاعلی(ع) گفت و درحالی که بلند می شد رو به محمد گفت: پس چند روزی اینجا بمونید با خودم حلما رو ببرم سر پرونده... بعد چند قدم جلوتر دستی بر شانه محمد زد و گفت: مراقبش هستم بابا نگران نباش. این را گفت و رفت طرف اتاق مطالعه اش. محمد روبروی حلما نشست. خودش را در مردمک سیاه چشمان همسرش، تماشا کرد. فقط زیرلب نجوا کرد:حلما! حلما چشم هایش را آرام برهم زد و گفت: آسمان بارِ امانت نتوانست کشید، قرعه کار به نامِ منِ دیوانه زدند! محمد شانه سر حلما را برداشت، آرام دسته موهای جلوی پیشانی همسرش را شانه زد و گفت: -ولی باید یه قراری بذاریم +چی؟ -هر وقت  مهم نیست کجای کار باشه هرلحظه احساس خطر یا سختی کردی... +میام بیرون -قول؟ +قول -جونِ محمد؟ +قسم نده دیگه -بگو جونِ محمد +جون...محمد فردای آن روز بعد از اینکه محمد دیرتر از همیشه سرکار رفت. حلما و حاج حسین صبحانه خوردند و راه افتادند. مدتی بعد حاج حسین جلوی یک ساختمان دو طبقه نگهداشت. ماشین را پارک کرد و گفت: پیاده شو باباجان. 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
♡‌‌﷽♡ 🌳📚#رُمان_داستانی_ابوحلما🍩☕️ ✍به قلم سین.کاف.غین🍃 📌قسمتِ سی وششم: قرار بعد از شام محمد و مادر
♡‌‌﷽♡ 🌳📚🍩☕️ ✍به قلم سین.کاف.غین🍃 📌قسمتِ سی و هفتم: بونژوغ موسیو حلما دستی به کمرش کشید و گفت: صدای هم همه و سوت ممتد یه دستگاهی که نمیدونم چیه زیاد بود ولی چیزی که از این دو ساعت فهمیدم اشاره به جلسات سه گانه سال۱۹۸۹ داشتن. نگاه حلما گردشِ چشمان حسین را دنبال کرد و به عباس رسید. عباس اخم هایش را درهم کشید و درحالی که به حسین اشاره میکرد گفت: یعنی سال۶۸...منظورشون... حسین شروع کرد سرفه کردن بعد لیوان آبی برای خودش ریخت و  گفت:  جلسات... ضد انقلاب که رهبر همون سال بهش اشاره کردن...اولیش آلمان بود و دومی واشنگتن... عباس دستش را مشت کرد و گفت: سومیشم اسرائیل✅ حلما آرام از جایش بلند شد که حسین طرفش رفت و دستش را گرفت تا چند قدمی راه برود.  عباس بیرون رفت و بعد از دقایقی در زد. حسین که در را باز کرد، عباس با یک پاکت آبمیوه و یک پوشه باریک جلو آمد و رو به حلما گفت: عمو اینا رو هر وقت استراحت کردی ببین ترجمه بچه ها از جلسه دومه یک مقدار ناقصه،  گفتن یه کلمه زیاد تکرار میشده اما واضح نبوده هر وقت تونستی ببین... حلما دستش را دراز کرد و پوشه را گرفت و بازش کرد. نگاهی به برگه ها انداخت و بعد از دقایقی گفت: overthrow به نظر میاد همینه چون تو این جلسه ای که من امروز تماشا کردم هم مدام تکرار میشد. حسین دستی بر ریش سفیدش کشید و پرسید: حالا این overthrowیعنی چی؟ حلما نفس عمیقی کشید و  با نگرانی گفت: براندازی!‼️‼️‼️ بعد با برگه ها شروع کرد باد زدن خودش و رو به حسین گفت: بابا میشه بریم حالم یه جوریه... حاج حسین برگه ها را آرام از دست حلما گرفت و به عباس داد. بعد گفت: بریم بابا همینکه سوار ماشین شدند حلما کمربندش را بست و گفت:  بابا اینکه با عمو عباس میگفتین سر فتنه آخوندای انگلیسین منظورتون با... حسین هم کمربندش را بست و ماشینش را روشن کرد و گفت: آخوند انگلیسی یعنی هرکی که لباس روحانیت تن کرده ولی ضد روحانیت عمل میکنه✅، اونی که به اسم اسلام اومده جلو ولی از انگلیس خط میگیره که تفرقه ایجاد کنه ،نارضایتی از نظام اسلامی ایجاد کنه قدرت دفاعی کشورو کم کنه...✅‼️😐 حلما باتعجب پرسید: مگه میشه بدون حضور توی دستگاههای اجرایی و دولت بتونن قدرت نظامی کشورو کم کنن؟‼️⁉️😳 حسین دستهایش را روی فرمان فشار داد و گفت: اول که تمام سعیشونو میکنن همچین جاهایی نفوذ کنن، بعدشم قدرت جنگ نرمو دست کم نگیر...با کمک رسانه های غربی جنگ روانی راه میندازن مثل همه این سالها علیه سپاه و قدرت موشکی و سعی میکنن بین ارتش و سپاه جدایی و دو دسته گی بندازن... حلما با نگاهش دستان حسین که دنده را عوض میکرد، دنبال کرد و پرسید: بابا...من میدونم رهبر کاراشون از رو فکر و بصیرته ولی دلیل این همه سان دیدن و حمایت از رزمایش‌های سپاه رو نمی فهمم یعنی حالا که...🙂‼️‼️⁉️⁉️😊😊 حاج حسین  لبخندی زد و مانع روی جاده را پشت سر گذاشت و گفت: باباجون، حلما ساداتم، ببین یه وقتایی برای اینکه جلوی جنگ و حمله دشمن رو بگیری کافیه بهش نشون بدی چقدر قدرت داری اینجوری دو دوتا چهارتا میکنه که زورش به گرفتنت نمیرسه و نمیاد جلو. بعد از مدتی حسین جلو خانه پسرش نگهداشت. حلما با تعجب پرسید: مگه نگفتید چند روز بمونیم خونتون برا رفتن ... حسین لبخندی زد و گفت: قبلِ اومدن دیدی با موبایلم حرف زدم؟ یکی از دانشجوهام بود از دانشگاه افسری...میتونه ترجمه کنه دیگه به تو فشار نمیارم بابا جان حلما نگاهش را پایین انداخت و گفت:ا ازکارم راضی نبودین که... حسین حرف عروسش را قطع کرد و گفت:  نه اصلا اینطور نیست. خیلی فوق العاده بودی یعنی هستی. ولی بابا من به محمد قول دادم به محض پیدا شدن یه نفر مطمئن دیگه، جایگزین کنم...خیالت راحت باشه بابا  تا سپاه هست فتنه های دشمنای این آب و خاک به نتیجه نمیرسه، کنار بقیه نیروهای امنیتی همه تلاشمونو میکنیم. ان شاالله با فرماندهی  امام خامنه ای پرچمو دست خودِصاحب الزمان(عج) می رسونیم... حالا برو غذا تو حاضر کن که یه ساعت دیگه شوهرت میرسه +چشم -چشمت روشن به دیدار منجی عالم ان شاالله 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
📌بله متاسفانه...نوش دارو پس از مرگ سهراب شده! دانش آموزِ هیجان زده که سالها پایِ شبکه های ماهواره ای نشسته را چطور میتوان با یک جلسه یک|دو ساعته متقاعد کرد؟ این از همان جنس نفرت بین شیعه و سنی پس از جنگ سوریه ست! لطفاً تولیدکننده محبت باشید به جای پخش کننده بذرِ نفرت و دشمنی سازی... ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود @matinchamran
📌پیام یکی از مخاطبانِ گرامی در کافه تجربه 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران @matinchamran