5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍برای ایران🇮🇷 (۲)
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍برای ایران🇮🇷 (۳)
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍برای ایران🇮🇷 (۳) ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود @matinchamran
*شما هم اگر در چند روز اخیر کلیپ هایی "برای ایران" دیدید برای بنده بفرستید...
🌱این روزها
برای مردمی که از
ما مذهبیها و انقلابیها دل خوشی ندارند
و حتی با پمپاژِ نفرت پراکنیِ داخلی و خارجی
از ما بیزارند
تولیدکننده محبت باشیم...
مثل یک خواهر و برادرِ واقعی با آنها رفتار کنیم
ما در این وطن همه با هم خواهر و برادر واقعی ایم
با یک لبخند
با یک شاخه گل
با گوش دادن کامل به حرف هایشان...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
🍃📚معرفیِ کتابهایِ مفید و خواندنی:
"#تاریخ_تحلیلی_جنگ_ایران_و_عراق"
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
🍃📚معرفیِ کتابهایِ مفید و خواندنی: "#تاریخ_تحلیلی_جنگ_ایران_و_عراق" 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ م
📍معرفیِ کتاب
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
📍پیام یکی از اعضای خانواده کانال:
در مورد مطلب بالا ومسابقه با رژیم صهیونیستی
به نظرم نفس مسابقه ندادن ارزش بالاتری داره؛ چون اساسا مسابقه سرگرمی هست! وبحث برد وباخت بخشی از قضیه است.
گاهی اینطرف میبره گاهی طرف مقابل وهمین قضیه هیجان کار هست.
اگر بحث بردن مطرح باشه (که مسلما در مسابقات بین المللی هست) خوب وقتی ببازیم چی؟
اگر هربار بردن اسراییل! اثر گذار باشه باختن از اسراییل چه تعریفی داره!
کما اینکه دو قضیه پیش میاد.
اولا اگر ببریم میگن یه کشور 80 میلیونی از یه کشور 8 میلیونی برده خوب که چی؟
اگر ببازیم این مساله خیلی پر رنگتر میشه.
دوما اسراییل با اونهمه سرمایه رانت ولابی بهترین ورزشکارارو در خدمت میگیره با هر ملیتی واتفاقا همش قرعه به نام ایران واسراییل میافته(که سابقه نشون داده چقدر قرعه ها میتونه سیاسی باشه) ودر مقابل ورزشکارا ی ما با مسایل ومشکلات موجود یا ایجاد تنش در اردو و.... نتیجه از قبل میتونه مشخص باشه به نفع کیه!
اما اگه بازی نکنیم،
یعنی اصلا حریفی به نام اسراییل نداریم.
یعنی اصلا کشوری به نام اسراییل وجود نداره که بخواد نماینده داشته باشه
واین ارزشش بیشتره.
هم تو دنیا ادمهای اهل تفکر رو به فکر وادار میکنه که چرا این ورزشکار چنین کرد؟
چرا بعد چهار سال تلاش، تو المپیک بازی نکرد؟
این فکر ها مهم هستن.
علاوه بر اینها احساس یه فلسطینی وقتی اینو بشنوه چیه؟ (در حد یه لبخند رضایت هم باشه ارزشمنده)
تاثیر این اتفاق روی افکار عمومی جمعیت مسلمان دنیا مخصوصا ملتهای عرب منطقه باید بررسی بشه.
چه بسا مقاومت امروزه مردم فلسطین در اراضی اشغالی متاثر از حتی همین نوع نگاه باشه که اونها رو به حرکت واداره.
تاثیر بر سایر ورزشکاران کشورهای عربی که گهگاه شنیده میشه.
این حرکت تاثیر بیرونی زیادی داره.
هرچندطبق معمول با پروپاگاندای رسانه حتی تاثیر منفی بر برخی مردم داشته
اینها به کنار
نفس انسانی که انسانیت براش مهمه ودرد و رنج انسانها ناراحتش میکنه، میپذیره که از مدالی بگذره تا حتی یه دل رو شاد کنه!
این مساله بازی نکردن و سوال چرا بازی نکردن؟ در ذهن مخاطب عامی منو یاد چیزی میندازه که اصرار ندارم دیگران مثل من فکر کنن؛ اما در ذهن من ناخوداگاه چنین ارتباطی برقرار میشه!
اینکه چرا حضرت زهرا خواستن که قبرشون مخفی بمونه!!!
اینکه همه بپرسن مردم وجامعه با تنها دختر اخرین پیامبر چه کردند که وصیت این دختر مخفی بودن قبرشون بوده!
وقرنهاست عاشقان ایشون در حسرت یافتن جایی هستن که هر انسان پرسشگری رو به تفکر وادار میکنه!
چرا؟ چرا چنین وصیتی؟ مگر چه شده!
این سوال ها اول ماجرای حقیقت یابیست!
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
📍حاضره هر کاری بکنه اما ایتا رو نصب نکنه!
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
📌سلام به شما|متشکرم که نظر و دیدگاه خودتان را اعلام کردید.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
♡﷽♡ 🌳📚#رُمان_داستانی_ابوحلما🍩☕️ ✍به قلم سین.کاف.غین🍃 📌قسمتِ سی و نهم: یک لیوان درد و دل سه هفته
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ابوحلما🍩☕️
✍به قلم سین.کاف.غین🍃
📌قسمتِ چهلم : بدون تو هرگز
حسین اخمی کرد و گفت:خب؟
حلما اشک هایش را با پشت دستش پاک کرد و روبه حسین چرخید. بعد از مکث کوتاهی گفت:
+محمد گفت اون سه شب با دوستاش رفتن ورزش، از این اردوهای آمادگی جسمانی که قبلا چندباری رفته بود.
-فکر میکنی بهت راستشو نگفته؟
+نه همه اشو...اینو ببین
حلما پاکت زرد کوچکی را از کوله زیر تخت بیرون آورد و گفت:
+بازش کن بابا
-مال کیه؟
+نمیدونم
-خب اگه نمیدونستی مال کیه نباید بازش میکردی
+بازکن بابا یه سربند خونیه
حسین با دستان لرزان پاکت را باز کرد. یک سربند زرد با حاشیه مشکی و نقش خوش خط:"کلنا عباسک یا زینب" روی زانوانش افتاد. درست روی الفِ عباس به قدر عبور یک ترکش، پاره بود و خون آلود.
حلما کاغذی را که مرتب و بیش از حد تا زده شده بود، باز کرد و گفت:
+اینو ببین
-اینا چیه حلما؟
چشمان حسین به اولین خط نامه افتاد:
"بذار سنگینی این بار بزرگو قلم تحمل کنه، بشکنه و باکی نیست که حرفایی روی قلبم عجیب سنگینی میکنه"
حسین برگه را پایین کشید و پرسید: این دست خط کیه؟
حلما کاغذ را تا زد و در پاکت گذاشت و گفت: اول فکر کردم از طرف محمد برا منه ولی...انگار دوستش نوشته...بابا
و زد زیر گریه. حسین تاملی کرد و گفت: محمد ثبت نام کرده برا اعزام به سوریه!
حلما دستش را روی سرش گذاشت و زمزمه کرد: یا حضرت عباس(ع)!
حسین بلافاصله با لحن آرام تری گفت: دخترم هول نکن. منم تازه فهمیدم اصلا امروز برا همین اومدم. خواستم بیام ازت بپرسم ببینم خبر داری یا نه.
حلما سرش را به در تکیه داد و گفت: پس به شما هم نگفته!
لبهای حسین برخلاف چشم هایش لبخند کوتاهی زدند و گفت: میدونسته مخالفت میکنیم.
نیم ساعت بعد وقتی حسین رفت. حلما وضو گرفت و دو رکعت نماز استغاثه به امام زمان(عج) خواند، بعد از نماز زیرلب گفت: اگه این راه باعث نزدیکی ظهورتون میشه من...دلمو راضی میکنم. فقط بهم صبر بدین آقا!
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
♡﷽♡ 🌳📚#رُمان_داستانی_ابوحلما🍩☕️ ✍به قلم سین.کاف.غین🍃 📌قسمتِ چهلم : بدون تو هرگز حسین اخمی کرد و
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ابوحلما🍩☕️
✍به قلم سین.کاف.غین🍃
📌قسمتِ چهل ویکم: بوی پیراهن یوسف
بعد از نماز، تمام جملات آن نامه در سرش میچرخیدند:
" بذار سنگینی این بار بزرگو قلم تحمل کنه، بشکنه و باکی نیست که حرفایی روی قلبم عجیب سنگینی میکنه. بغض پاشو گذاشته رو گلوم. نمیتونم اینارو رودر رو بهت بگم. فاطمه جان خدا میدونه تو رو از جونم بیشتر دوست دارم. کاش بچه ای داشتیم که بعد از من بهش دلخوش کنی اما...همه دلخوشیم یادته هربار تو روضه ها باهم زمزمه میکردیم:"یالیتنی کنا معک یا حسین" امروز حرم، عباس میخواد. داعشیا با صهیونیستا هم پیمان شدن برای نابودی اسلام! باید مدافع حرم باشیم . میدونی راهی به امام زمان(عج) میرسه که از امام حسین(ع) شروع شده باشه، ایستادن جلوی ظالم راه امام حسینه!
سال پیش که رفته بودیم کرمانشاه اون گنجیشک که با تیر زده بودنش یادت میاد؟ به حال خودش رهاش کرده بودن و زجر میکشید. تو برش داشتی و گفتی: باید کمکش کنیم. گفتی: دلم نمیاد ولش کنم.
حالا چطور از من انتظار داری بدونم و ببینم این داعشیا هر روز با اسلحه های آمریکایی سینه مسلمونا رو میشکافن، به بچه ها بمب وصل میکنن مردا رو سر میبرن و زنها رو به اسارت میبرن! ببینم و سکوت کنم؟ ببینم و فقط سری تکون بدم و گوشیمو کنار بذارم و خیال کنم که این جنگ ما نیست؟
جنگ بین حق و باطل جنگ ماهم هست اگر حق باشیم باید خودمونو به جبهه حق برسونیم. بدون که ما فقط برای نجات سوریه و عراق نمی جنگیم ما به سمت آزادی قدس پیش میریم ان شاالله
(سخت است بوسیدن کاغذ بدل از صورت ماهت)
سپهرِ تو بهار ۱۳۹۱"
عصر که محمد خانه آمد. حلما روی سجاده خوابش برده بود. محمد میخواست رواندازی رویش بیندازد اما همینکه از کنارش رد شد، حلما چشم بازکرد. محمد نشست روی زمین مقابل حلما و گفت:
-سلام
+تو هم میخواستی همینکارو بکنی؟
-چی؟
+میخواستی مثل دوستت بی خداحافظی بری؟
-نباید میخوندیش!
+من اینقدر بزرگ نیستم محمد! ...نمیتونم ...تو همه دنیای منی... میخوای...میخوای دنیامو ازم بگیری؟
-اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ، بسم الله الرحمن الرحیم،فان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما
صوت دلنشین محمد چشمان حلما را مانند قلبش تسخیر کرد. محمد آرام سر حلما را با دست به طرف صورت خودش هدایت کرد. نگاهش چهارستونِ قلب حلما را لرزاند. محمد آرام لب از لب بازکرد: اگه بگی نرو، نمیرم....ولی...اون دنیا جواب حضرت ابوالفضل(ع) رو خودت باید بدی!
و در مقابل سکوت و اشک های حلما، گفت: میدونی اسم جهادیمو چی گذاشتم؟ به یاد بابای شهدیت؛ "ابوحلما"
گریه حلما به هق هق رسید و گفت: اگه دوستم داشتی اینقدر زود ازم دل نمیکندی.
بغض پیش پای محمد دوید. جام چشمانش لبریز اشک شد و خواند:
من بی خبر از خویشم، با عشقِ تو رسواتر
زیباست جهان در وصل، در هجر چه زیباتر
راضی به جنونم باش، این از سرِ مشتاقی ست
زخمی که دوایش عشق، از شهد گواراتر
با دیدنِ باطل، حق، آرام نمی گیرد
گر شرحه شود تن ها، هر شرحه تواناتر
یا پرچمِ پیروزیست، در آن سوی این پیکار
یا وعده ی دیدار است، با رویشِ ماناتر
سر رشته ی دل دادیم، هیهات که پس گیریم
رازی ست که اینگونه، بر ما شده خواناتر
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran