ایتا - متروکه.

ناگهان آئینہ حیران شد، گمان کردم تویی،
ماھ پشت ِابر پنهان شد، گمان کردم توئے.!

572 مشاهده13:12

رد ِپایی تازه از پشت ِصنوبَرها گذشت..
چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی.!

589 مشاهده13:12

ای نَسیم ِبـےقرار ِروزهای عاشقی!
هرکجا زلفی پریشان شد، گمان کردم توئی.!

595 مشاهده13:12

سایہ‌ی زلف ِکسی چون ابر بر دوزخ گذشت!
آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویـے.!

608 مشاهده13:12

باد پیراهَن کشید از دست گل‌ها ناگهان؛
عطر ِنیلوفَر فراوان شد، گمان کردم توئے.!

613 مشاهده13:13

چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت..
غنچہ‌ای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی.!

651 مشاهده13:14

کشتہ‌ای در پای خود دیدی یقین کردی منم!
سایہ‌ای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی.!

1.3هزار مشاهده13:15

هدایت شده از مُفرد

فور کنیدُ جواب‌بدید، کنجکاوم بدونم
کہ جواب‌هاتون چی‌هست ..

5هزار مشاهده21:01

نمیگویم به امید دیدار، چون دیگر نمیتوانم قولی برای فراموش کردنت بدهم.

713 مشاهده21:05

و همه این داستان از چشمانت شروع شد حال چشمانم را بر این دنیا میبندم.

ریحانه صداقت.

658 مشاهده06:50

تو رَفتی این‌دلم بی‌روی ِماهَت سر نخواهدکرد،
[کسی با دوستت‌دارم، دلم را خر نخواهَدکرد!]

1 مشاهده11:08

؛

1 مشاهده11:09

مطالب بعدی