کشتہای در پای خود دیدی یقین کردی منم!
سایہای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی.!
متروکه.
فور کنیدُ جواببدید، کنجکاوم بدونم کہ جوابهاتون چیهست ..
نمیگویم به امید دیدار، چون دیگر نمیتوانم قولی برای فراموش کردنت بدهم.
متروکه.
فور کنیدُ جواببدید، کنجکاوم بدونم کہ جوابهاتون چیهست ..
و همه این داستان از چشمانت شروع شد حال چشمانم را بر این دنیا میبندم.
ریحانه صداقت.
تو رَفتی ایندلم بیروی ِماهَت سر نخواهدکرد،
[کسی با دوستتدارم، دلم را خر نخواهَدکرد!]
مَرا یک عمر مردم با تو میدیدند، حالا من،
بگویَم ترک ما کردی کسی باور نخواهدکرد..
تورا از دور میبینم، چہسودی دارد این دیدَن؟
کہ بارانهای در گیلان، طبَس را تَر نخواهدکرد!
بیا مانند ِقبلاًها مَرا با بوسہ مستم کن،
لبانَت میکند کاری کہ صَد ساغَر نخواهد کرد..!