بار دیگر شــھری که دوست میداشتم
ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــ
هلیا!
من هـرگز نخواستم که از عشق افسانهیی بیافریـنم؛
باور کن!
من میخواسـتم کـه با دوستداشتن زندگی کـنم-کودکانه و ساده و روستایی.
من از دوست داشتن، فـقط لحظهها را میخواستم.
آن لـحظهیی که تو را به نام مینامیدم.
- نادرابراهـیمی/
نشرروزبهان
من هوس کردم کھ مهمانت کنم یك بوسھای ؛
حیف سرما خوردهای، فعلا بیا شلغم بخور (: