یه عزیزی بود،هر وقت حالشو میپرسیدم و خوب نبود میگفت شبم!
میگفتم یعنی چی شبم؟!
میگفت تاریکم،
دلم تاریکه ولی آرومم...
مثل ستاره ها مردمو نگاه میکنم و بهشون لبخند میزنم،اما نمیذارم کسی از آتیش دلم با خبر بشه:)
و حقیقتا....
چقدر شب بودیم و کسی نفهمید:)
یه شباییم هست که بعد از ساعت ها فکر و خیال،
به خودم میام و میبینم روحم،از شدت گریه
به هق هق افتاده
ولی از چشمام هیچ اشکی نمیاد...:)