eitaa logo
مواعظ
107 دنبال‌کننده
509 عکس
181 ویدیو
0 فایل
جهت تبادل با آیدی زیر هماهنگ کنید @mavaez133
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🔹یكی از اطرافیان شیخ رجبعلی خیاط نقل می كند كه: پارچه هایی را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، از قیمتش پرسیدم، گفت: دو روز كار می برد ، چهل تومان. روزی كه رفتم لباسها را بگیرم ، گفت: اجرتش بیست تومان می شود، گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟! پاسخ دادند: فكر كردم دو روز كار می برد ولی یك روز كار برد. 👈 امام علی (ع) : { انصاف برترین فضیلتها است } 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 📝العبد [به کانال مواعظ بپیوندید]
شیخ رجبعلی خیاط مستاجری داشت که زن و شوهر بودند و 20 ریال اجاره از آنها میگرفت. بعد از چند وقت این زن و شوهر صاحب فرزند شدند. رجبعلی به دیدنشان رفت و به مرد گفت: داداش جون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته، از این ماه به جای ۲۰ ریال ۱۸ ریال اجاره بده... ۲ ریالشم واسه فرزندت خرج کن. این ۲۰ریال رو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته که بهم دادی، هدیه ی من باشه برای قدم نوزادت " پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: «خداى رحمانِ خجسته و والا، به مردمانِ دلرحم رحم مى کند. (پس) به ساکنان زمین رحم کنید تا آن که در آسمان است به شما رحم کند.» 📝العبد [به کانال مواعظ بپیوندید]
💥ﻧﺼﻒ ﻧﺎﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ💥 💠ﺭﻭﺯﯼ ﺟﻨﺎﺏ ﺷﯿﺦ رجبعلی خیاط، ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺿﻌﻔﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ . ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﻧﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﯿﺦ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ .ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺠﺎﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ‏( ﻋﻠﯿﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼﻡ ‏) ﺳﻼﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ، ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ . ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺷﻬﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ‏ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻧﺼﻒ ﻧﺎﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ . ﺑﺎ ﻧﺼﻒ ﺁﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭ، ﺿﻌﻒ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺁﻥ ﻧﺼﻒ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩﯼ! ‏( ﻧﮑﺘﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺷﯿﺦ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺿﺮﻭﺭﺕ ﺍﺭﺗﺰﺍﻕ ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩ. ‏) (📚کیمیای محبت) 📝العبد [به کانال مواعظ بپیوندید]
💥ﻣﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﻢ!💥 ﺟﻨﺎﺏ ﺷﯿﺦ رجبعلی خیاط ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪ : ‏«ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮﻡ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯼ ﻣﮑﺮﻭﻫﯽ ﺭﺍ ﻋﺒﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ، ﻭﻟﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻡ. ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﮐﻪ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ، ﭼﻨﺪ ﺷﺘﺮ ﺭﺍ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ  ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻦ ﻟﮕﺪﯼ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺣﺘﻤﺎً ﺁﺳﯿﺐ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ. ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﮕﺮ ﻣﻦ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺗﻮﺳﻞ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺷﻬﻮﺩ ﻭ ﻣﮑﺎﺷﻔﻪ ﺑﻪ من ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﻓﮑﺮ  ﻣﮑﺮﻭﻫﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﯼ ! ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻡ . ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺿﺮﺑﻪ ﯼ ﺷﺘﺮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩ! ﻣﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﻢ ! ‏( ﻧﮑﺘﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻘﺎﻡ ﺷﯿﺦ، ﻓﮑﺮ ﻣﮑﺮﻭﻩ ﻫﻢ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻤﻮﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﮑﺮﻭﻩ، ﮔﻨﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ. ‏) 📚کیمیای محبت 📝العبد [به کانال مواعظ بپیوندید]
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 کرامتی از شیخ رجبعلی خیاط از زبان یکی از دوستان ایشان 🎙 ◇◇◇◇◇✨✨✨✨✨◇◇◇◇◇ 📝العبد [به کانال مواعظ بپیوندید]
🌀انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟ محقق عالی قدر استاد فاطمی نیا فرمودند: یکی از علما که از دنیا رفته است، از یکی از صلحا برایم تعریف می‌کرد که یک نفر گفته بود: من در قسمت بایگانی اداره ای کار می‌کردم و پرونده‌های متعدد و بعضا بسیار مهم می‌آمد و ما در قسمت بایگانی قرار می‌دادیم. یک روز پرونده ی بسیار مهمی به دستم رسید. چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است. هر چه گشتم پیدا نشد. در آن گیر و دار که کاملا ناامید شده بودم، به بنده خبر دادند: چون شما مسئول پرونده‌ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی که در مورد شما اجرا می‌شود یا اعدام است یا حبس ابد ، از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی فرمودند که انجام بده. همان توسل را انجام دادم. روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان «مولوی» رفتم. دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا ، مشکل تو به دست آن شخص ( که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است) حل می‌شود. بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات دویدم و دامن آقا را گرفتم و گفتم: آقا جان! به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل می‌شود. پیرمرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمی کشی؟ حالتی بهت زده و متعجب داشتم. ایشان فرمودند: چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای، انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود. بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم. وقتی در زدم و خواهرم متوجه شد من هستم، گفت: چطور است بعد از چهار سال آمده ای؟! گفتم: خواهر! از من راضی شو. بچه هایت را از من راضی کن. بعدا برایت تعریف میکنم، غلط کردم. آن گاه رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم. فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که ص: 122 پرونده پیدا شده است. این پیرمرد عرق چین به سر ، عارف بزرگ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط بود! ( 📚 کرامات معنوی ) 📝العبد [به کانال مواعظ بپیوندید]
یک روز جناب شیخ رجبعلی خیاط نماز اول وقت را عمداً به تأخیر انداخت. بعد از چند دقیقه آقایی وارد شد و جناب شیخ با ورود او گفت: حالا بلند شوید تا نماز بخوانیم! پرسیدند: جناب شیخ! چرا نماز را به تأخیر انداختید؟ گفتند: از این تازه وارد بپرسید! آن شخص تازه وارد گفت: من هم سعی داشتم كه برای نماز اول وقت این جا باشم، اما در راه كه می‌آمدم، دیدم سگی پایش شكسته و ناراحت است. معطل شدم تا پایِ سگ را ببندم و به همین خاطر كمی دیر رسیدم. جناب شیخ به احترام این كار او، نماز را به تأخیر انداخته بود! (📚 کیهان فرهنگی، شماره ۲۰۶، آذرماه ۸۲، گفتگو با محمود نکوگویان- فرزند شیخ رجبعلی خیاط) 📝العبد [به کانال مواعظ بپیوندید]
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✨ﭘﺎﺩﺍﺵ ﭼﺸﻢ ﭘﺎﮎ✨ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ شیخ رجبعلی خیاط ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ : ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﯿﺦ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻢ ﺧﻮﺵ ﻗﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﻓﻮﺭﺍً ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ. ﻧﺰﺩ ﺷﯿﺦ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻭ همین که ﺷﯿﺦ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﯾﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﯾﮏ ﻗﺼﺮ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺣﻮﺭ، ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩ، ﻓﻘﻂ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ ﺧﺮﺍﺑﺶ ﻧﮑﻨﯽ! (📚 کیمیای محبت) 📝العبد [به کانال مواعظ بپیوندید]
🔴 حکایت تکان دهنده فرزند شیخ رجبعلی خیاط از پدرش در مورد یک زن بی حجاب یکی از دوستان پدرم می‌گفت: یک روز با جناب شیخ به جایی می‌رفتیم، یکدفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه می‌کند! از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می‌گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش اینطور نگاه می‌کند! فهمید! گفت: تو هم می‌خواهی ببینی که من چه می‌بینم! ببین! من نگاه کردم دیدم همین طور از بدن آن زن، مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد! و آتش او به کسانیکه چشم‌هایشان به دنبال اوست سرایت می‌کند. جناب شیخ گفت: ... او راه می‌رود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم می‌برد. 📝العبد [به کانال مواعظ بپیوندید]