eitaa logo
جمعیت مولفه ى قدرت 🕊
125 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
916 ویدیو
32 فایل
کانالی برای ترویج فرهنگ فرزندآوری و تبیین اخبار مهم و نکات ناب، خانواده و جمعیت🕊👶 @hajhassan64 قدمی در راه جمعیت را به دوستان خود معرفی کنید ...•°"
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعیت مولفه ى قدرت 🕊
💞#قصہ_دلبـرے💞 #قسمت_پـانزدھم دلم را برد، به‌همین سادگی. پدرم گیج‌شده‌بود که به چه‌چیز این آدم دل‌خ
💞 💞 او هم کف‌دستش را نشان‌داد و گفت : منم باشما رو‌راستم! تا اسلامیه از خودش و پدر‌ و مادرش تعریف‌کرد، حتی وضعیت مالی‌اش را شفاف بیان کرد. دوباره قضیه‌ی موتور تریل را که تمام دارایی‌اش بود گفت. خیلی هم زود با پدر و مادرم پسر‌خاله شد! موقع برگشت به پیشنهاد پدرم رفتیم امامزاده جعفر(ع). یادم‌هست بعضی حرف‌ها را که می‌زد، پدرم برمی‌گشت عقب ماشین را نگاه می‌کرد. از او می‌پرسید: این حرفا رو به مرجان هم گفتی؟ گفت: بله! در جلسه‌ی خواستگاری همه را به‌من گفته‌بود. مادرش زنگ‌زد تا جواب بگیرد. من که از ته‌دل راضی بودم. پدرم هم توپ را انداخته‌بود در زمین خودم. مادرم گفت: به‌نظرم بهتره چند‌جلسه‌ی دیگه باهم صحبت کنن! کور از خدا چه‌می‌خواهد دو چشم بینا! قار‌قار صدای موتورش در کوچه‌مان پیچید. سر‌همان ساعتی که گفته‌بود رسید: چهار بعد‌از‌ظهر یکی از روزهای اردیبهشت. نمی‌دانم آن دسته‌گل را چطور با موتور این‌قدر سالم رسانده‌بود. مادرم به دایی‌ام زنگ‌زد که بیاید سبک‌سنگینش کند. نشنیدم با پدر و دایی‌ام چه‌خوش‌و‌بش کردند. تا وارد اتاقم شد پرسید: دایی‌تون نظامیه؟ گفتم: از کجا می‌دونید؟ خندید‌که: از کفشش حدس زدم! برایم جالب بود، حتی حواسش به کفش‌های دم‌در هم بود. چندین مرتبه ذکر خیر پدرم را کشید وسط برای‌اینکه صادقانه سیر تا پیاز زندگی‌اش را برای او گفته بود. یادم‌نیست از کجا شروع شد که بحث کشیده‌شد به مهریه. پرسید: نظرتون چیه؟ گفتم همون که حضرت‌آقا میگن! بال درآورد. قهقهه زد: یعنی چهارده تا سکه! از زیر چادرم سرم را تکان دادم که یعنی بله ! می‌خواست دلیلم را بداند. گفتم: مهریه خوشبختی نمیاره! حدیث هم برایش خواندم: بهترین زنان امت من زنی‌است که مهریه‌ی او از دیگران کمتر باشد! این‌دفعه من منبر رفته‌بودم. دلش نمی‌آمد صحبتمان تمام شود. حس می‌کردم زور می‌زند سر بحث جدیدی را باز‌کند. سه‌تا نامه‌ی جدید نوشته بود برایم. گرفت جلویم و‌گفت: راستی سرم‌بره هیئتم ترک نمی‌شه! ته دلم ذوق کردم. نمی‌دانم او هم از چهره‌ام فهمید یا نه، چون دنبال‌ این‌طور آدمی می‌گشتم. حس می‌کردم حرف دیگری هم دارد، انگار مزه‌مزه‌ می‌کرد. گفت : دنبال پایه می‌گشتم، باید پایه‌ام باشید نه ترمز! زن اگر حسینی باشه، شوهرش زهیر می‌شه! بعد هم نقل‌قولی از شهید سید مجتبی علمدار به‌میان آورد: هرکس رو که دوست داری، باید براش آرزوی شهادت کنی! ...💝 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5