eitaa logo
جمعیت مولفه ى قدرت 🕊
125 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
916 ویدیو
32 فایل
کانالی برای ترویج فرهنگ فرزندآوری و تبیین اخبار مهم و نکات ناب، خانواده و جمعیت🕊👶 @hajhassan64 قدمی در راه جمعیت را به دوستان خود معرفی کنید ...•°"
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعیت مولفه ى قدرت 🕊
💞#قصہ_دلبـرے💞 #قسمت_ھـفدھم مسئول اعتکاف دانش‌آموزی یزد بود. از وسط برنامه‌ها می‌رفت و می‌آمد. قرا
💞💞 وقتی با کت و شلوار دیدمش پقی زدم زیر خنده هیچ‌کس باور نمی‌کرد این آدم تن به کت و شلوار بدهد از بس ذوق مرگ بود خندم گرفت. به شوخی بهش گفتم شما کت و شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما رو پوشیده؟؟ در همه عمرش فقط دو بار با کت و شلوار دیدمش یه بار برای مراسم عقد یه بار هم برای عروسی . در و همسایه و دوست و آشنا با تعجب می‌پرسیدند حالا چرا امامزاده ؟؟نداشتیم بین فک‌وفامیل کسی این‌قدر ساده دخترش رو بفرسته خونه بخت. سفره عقد ساده انداختیم وسایل صبحانه را با کمی نان و پنیر و سبزی و گردو و شیرینی یزدی گذاشتیم داخل سفره .خیلی خوشحال بودم که قسمت شد قرآن و جانماز هدیه حضرت آقا را بگذارند داخل سفره عقد. سال هزار و سیصد و هشتاد و شش که حضرت آقا آمده بودند یزد متنی بدون اسم برای ایشان نوشته بودند چند وقت بعد از طرف دفتر ایشان زنگ زدند منزلمان که نویسنده این متن زنه یا مرد؟ مادرم گفت دخترم نوشته. یکی دو هفته‌ای گذشت که دیدیم پستچی بسته‌ای آورده است. آقای آیت‌اللهی خطبه مفصلی خواندند با تمام آداب و جزئیاتش فامیل می‌گفتند ما تا حالا این‌طور خطبه‌ای ندیده بودیم حالا در این هیروویر پیله کرده بود که برای شهادتش دعا کنم می‌گفت اینجا جاییه که دعا مستجاب می‌شه .هر چه می‌خواستم بهش بفهمانم که ول‌کن این‌قدر روی این مطلب پافشاری نکن راه نمی‌داد هی می‌گفت تو سبب شهادت منی من این رو با ارباب عهد بستم مطمئنم که شهید می شوم. فامیل که در ابتدای امر کلاً گیج شده بودنن. آن از ریخت و قیافه داماد این‌هم از مکان خطبه عقد آن‌ها آدمی بااین‌همه ریش را جز در لباس روحانیت ندیده بودند بعضی‌ها که فکر می‌کردند طلبه است . با توجه به اوضاع مالی پدرم خواستگارهای پول‌داری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم حالا برای همه سوال شده بود مرجان به چه چیز این آدم دلخوش کرده که بله گفته است؟ عده‌ای هم با مکان ازدواجمان کنار می‌آمدند ولی می‌گفتند مهریه‌اش رو کجای دل‌مون بزاریم، چهارده تا سکه هم شد مهریه! همیشه در فضای مراسم عقد، کف زدن و کل کشیدن و این‌ها دیده بودم . رفقای محمدحسین زیارت عاشورا خواندند و مراسم وصل به هیئت و روضه شد البته خدا در و تخته را جور می‌کند آن‌ها هم بعد از روضه مسخره‌بازیشان سرجایش بود. شروع کردند به خواندن شعرِ: رفتند یاران، چابک‌سواران.... چشمش برق می‌زد. گفت: تو همونی‌که دلم می‌خواست، کاش منم همونی‌شم که تو دلت می‌خواد! مدام زیرلب می‌گفت: شکر که جور شد ، شکر که همونی‌که می‌خواستم شد‌، شکر که همه‌چیز طبق میلم جلو می‌ره، شکر. ...💝 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5