eitaa logo
شـاید‌ من:)
471 دنبال‌کننده
995 عکس
282 ویدیو
5 فایل
[این منم بخشی از خودم که اینجا نشونش میدم☁️⚽️] _شیعه علی ابن ابیطالب:) کپی متون؟ از دل برآمده را کجایش میبرید؟ جوانه زدن؟دوم سومین ماه پاییز هزار چهارصد دو
مشاهده در ایتا
دانلود
خب من ادم نسبتا منظمی هستم در آپ های اجتماعی که حضور دارم.. یعنی نمیزارم هیچی بی نظم بمونه سیو هام کانال هایی که توشون هستم و.. از وقتی برنامه[اینستاگرام] رو نصب کردم دیگه وقت نکردم به اپ های دیگه ام رسیدگی کنم خصوصا برنامه [ایتا] الان که رفتم پیام های ذخیره شده قدیمی ام رو که مربوط به پارسال هست رو چک کنم دیدم چقدر زیبا تر داشتم لحظات رو میگذروندم.. چقدر سیو های قشنگی رو نگه داشتم:)
ننجونِ درونِ عزیزم؛ [.یک جایی خونده بودم که نوشته بود اگه از نظر هم سن و سالهات یک ادم کسل کننده هستی تبریک میگم قدم رو درست برداشتی.. ولی حالا که نگاه میکنم از نظراطرافیانم خیلی کسل کننده ام درحالی که من فقط شاید کمی خسته باشم.. مثلا چند روز پیش من رو شبیه یه مادربزرگ خطاب کردن، مثل یک پیرزن پیر، یا گفتن فکر میکردیم ادم باحالی باشی ولی کسل کننده ای.. نمیدونم شاید تو اون دوره از زمان همچین طوری به نظر میرسیدم.. ولی من ادم کسل کننده ای نیستم لذتم رو میبرم از زندگیم و اگه گهگاه ازم درخواست کردین که اینکار رو کن و اونکار رو نکن و من مخالفت کردم دلیل این نیست که کسل کننده ام تنها دلیلش اینه که کمی خسته شدم و میخوام استراحت کنم.. به هرحال من با مادربزرگ بودن مشکلی ندارم:)))] - سی و نهمین نامه من به مادر بزرگِ درونم:)-
ولی اینکه قبلا میگفتن شبیه مامان هایی و الان میگن شبیه مادر بزرگ ها واسم جالبه😂❤️
شـاید‌ من:)
خب من ادم نسبتا منظمی هستم در آپ های اجتماعی که حضور دارم.. یعنی نمیزارم هیچی بی نظم بمونه سیو هام ک
به نظرم اینستاگرام یا بهتره بگم سوشال مدیا بیشتر از اینکه حجم نت مارو کم کنه ، داره زمان و طول عمر ما رو کم میکنه ...!
رمان ناتمام شهربانو..
من هم از خودم هم از خدام دور شدم..
همه چیز از دست رفته روزی به تو باز خواهد گشت در آن روزی که زیستن بدون آن را آموخته ای..
عادی ترین مکالمه من و دوستم: من: اگه ورژن پسرکنه خودت وجود داشت حاضر بودی با خودت ازدواج کنی؟ رفیقم: نه من: ولی من حاضر بودم با خودم ازدواج کنم. رفیقم: همه حاضرن باتو ازدواج کنن. من:اوه مای گاددد
پارسال همین موقع ها بود که خبر شهادت جناب اقای رئیسی به گوشم خورد راستش حسش شبیه یه حس غیر باور بود برام... تو همون حال هرکانالی رو که وا میکردم یه متن بلند از ایشون به چشمم میخو د و بغض گلوم رو میگرفت.. نمیتونستم بشینم قلمم رو بدست گرفتم و نوشتم نوشته ای که الان بهش افتخار میکنم اتفاقا اینجا هم قرارش دادم اما یه روز اتفاقی دستم خورد و حذف شد و من هیچ تاکید می‌کنم هیچ نسخه کپی شده ای از اون ندارم.. انگار اینطوری بود اونی که باید دیده پس چه نیازه که اینجا باشه.. عجیب نیست منی که از هر پاراگراف حداقل دو نسخه دارم از اون هیچ نسخه ای ندارم:)؟