شـاید من:)
تو فیلم عروسی ام یه تیکه ای هست که من و همسرم و خانوم فیلمبردار وایستادیم خانم فیلمبردار ازم میپرسه
مهم نیست چند سالمه
من همه جا به مامانم نیاز دارم:)
هدایت شده از جانان :)
تقدیمی جانان 🌱
در کربلای معلی به یاد چنل های :
نویسنده نقلی ،مسلک،شاید من،صندوقچه من،روح من،وهم سبز،عشق سوزان حسین ،روباهی زیر درخت نارنج ،دختری ان سوی جنگل،قهوه خشک،روزمرگی های منو دوستام،وانیل،my blue,isolofilia omlet,Aurora،جوجه اردک خوشگل بلوبریش،lost astar،یرجی،روحآ،aedan،حماد،منیب،balletic
شـاید من:)
یعنی داری میگی همون شبی که من تو حرم امام حسین بودم
شماهم بودین؟
اوو چه عجیب..
ممکنه حتی دیده باشیم همو و نشناخته باشیم:)
هدایت شده از [میم،الِف،هِ]
این دنیایِ کوچک و هفت میلیارد آدم؟
یعنی تو باور میکنی؟ شمردهای؟ کی شمرده است؟
جزء سیاستمدارها دیدی کسی آدم بشمرد؟
باور نکن نارنجی! باور نکن سبزِ آبیِ کبودِ من!
"باور کن همهی دنیا فقط تویی، بقیه تکراریاند."
#منِ_سبز
#ننجونِ_درونِ_من
ننجونِ درونِ عزیزم؛
[سلام،
راستش اونقدر از اخرین باری که باهات حرف زدم میگذره
که شاید شمارش نامه هام از دستم در رفته باشه !
البته اونقدر میگذره که تو از خیلی از اتفاقا خبر نداری و من اونقدر درگیر بودم که یادم میرفت باید یه خبر از حالم رو بدم:)
یه اتفاق خارق العاده افتاده،
من یه تصمیم خیلی بزرگ گرفتم،
قبلا توی سی و دومین نامه ام به شما و اولین نامه ام درموردش حرف زده بودم؛ گفته بودم گاهی خیلی الکی مهربون میشم و کنترلش نمیتونم کنم؛
راستش رو بخوای قبلا خیلی بهم اسیب میزد
و حتی الان هم داره بهم اسیب میزنه
ولی من هنوز هم باهاش مشکل ندارم اما از فهمیدم این میخواد روی اینده ام تاثیر منفی بزاره،
تصمیم گرفتم این رفتارم رو تغییر بدم،
در واقع با اینکه عاشق این شخصیتم ولی باید تغییر بدمش.. چون به قول مربی عزیزم: [یه سری ادمها لیاقت اینهمه مهربونی تورو ندارن..]
پس تصمیمم رو گرفتم که
این حجم مهربونی و این شخصیتم رو بزارم
یه گوشه دلم
و دیگه در صندوقچه اش رو باز نکنم..
*" البته شاید واسه ادمهای مهم زندگیم بازش کنم:)"
خلاصه که تصمیم بزرگیه و تاالان توش موفق بودم..
واسم دعا کن؛
علاوه بر این ها توی زندگیم
چیزینمونده که بشم اونی که میخوام:)
دعام کن که زودتر بشه:) ]
-فکر کنم چهلمین نامه من به مادر بزرگِ درونم:)-
شـاید من:)
اون عکسه شازده کوچولو که داره روی گلش شیشه میزاره تا اسیب نبینه،
خیلی شبیه منه
من دارم روی اون قسمت شخصیتم که شاید قشنگ بود و دوستش داشتم شیشه میکشم تا خراب نشه:)
و اون متنه خیلی من بود.
هدایت شده از شیشۀ نامههام.
اینکه همهجا مامان گروهی درست، ولی پیش من که دیگه نه نه نه!
میگفتم هرجا احساس کردی بزرگی ولی پیش من که کوچولویی.
میگفتم برام متن بنویسی، چون عاشق نوشتن توام(خصوصا برای من)
از احساساتی بودنت خوشم میومد، واسه همین همیشه موقع دیدنت حتی یه چیز کوچولو هم که شده واست میخریدم بعد میومدم.
همیشه سرِ بازی کردنات(فوتسال؟) کلی تشویقت میکردم و بهت ایولا میگفتم تا یوقت فکر نکنی کسی تلاش هات رو نمی بینه.
سرگرمی شما؟ شاید باشگاه، کتاب یا نوشتن؟🤌🏻
برای @maybe_writer عزیز.
شـاید من:)
اینکه همهجا مامان گروهی درست، ولی پیش من که دیگه نه نه نه! میگفتم هرجا احساس کردی بزرگی ولی پیش من
فکر نمیکردم انقدر خوب بشناسی منو😅
واقعا خوب شناختی دم شما گرم واقعااا
چون دقیقا چیزهایی رو گفتین که ازشون بسی لذت میبرم
خیلی متشکر:)♡
هیچوقت فاز بازیکنایی که سرود ملی رو
نمیخونن درک نمیکنم،
خا که چی
الان خیلی گنگی؟😂