شاید با خودتون بگید خو تو داری فعالیت میکینی بعد میگی لفت هم بدید
باید بگم به روتون نیارید و لفت بدید
مهم اینه که دیگه با اینجا حال نمی کنم دیر یا زود تموم میکنم...
درست شد شد، نشد
میرم وسط بین الحرمین میشینم یه نگاه میکنم به گنبد حضرت عباس یه نگاه به گنبد امام حسین و بعد میگم: برنامه این نبود قرار نبود زندگیه بچه شیعتون اینجوری سیاه پیش بره فقط میخواستم با وجود رنج های دنیا بازم یه ادم شاد باشم ولی دیگه هیچی ارزش موندن نداره لطفاً دیگه زندگی بس...
maybe hope
اون مرحله از زندگی که هیچ نقطه دوستداشتنی توی خودت پیدا نمیکنی...
اون مرحله از زندگی که دیگه درباره آیندت کنجکاو نیستی
چون ناامیدانه ترین احساسات، تو رو در بر گرفتن و خب ایده ای نداری که چجوری قراره درست شه...
پس در نتیجه امیدی هم دیگه نمونده واسه آینده