گاندو✌😎❤
رمان تلاش تا شهادت😊 #پارت33 «زینب» تیپ سفید صورتی زده بودم خیلی دوست داشنم لباسامو مثل ماه شده بو
این پارت و بخونید تا یادتون بیاد👊🏻❤️
رمان تلاش تا شهادت😊
#پارت_38
«غفور»
پسره ی هیز😡
امشب دیگه میگرفتمش پرو رو😏
تا اون باشه دیگه از دست غفور خان فرار نکنه😏
ههههههههههه🤣🤣🤣
+مهرانننن مهراننننن😡
(لازمه بگم مهران جاسوس آقا محمد هست ک اسم واقعیش حسین هست)
_بببله اقا😓
+همه چیز حاضره؟
_بله بله الان بریم؟
+اره زود حاضر شو من میرم😡
«حسین»
اقا محمد از توی هنذفیری تو گوشم صدام زد🗣
+حسین حسین چی شد؟🧐
_اقا ما داریم میریم خونه داوود، راستی خونه خالیه دیگه؟🤔
+اره توی هر موقعیتی گیر کردی بهت میگم چی کار کنی،سعی کن به کوات کپتر بالا سرت نگاه نکنی که شک کنن خب؟🤨
_چشم آقا من باید برم خداحافظ👋🏻
+ب سلامت خدا پشت و پناهت👋🏻
«محمد»
+داوود من میرم پایین قزیه رو تعریف بعد بیا کارت دارم👊🏻
_چشم😕
«داوود»
قزیه رو تعریف کردم حنانه باورش نمیشد😞
+حنانه این ی واقعیته باید بپذیریش😔
_با اینکه برام سخته ولی بخاطر تو میپذیرم🙂
+من میرم الان میام☺️
آقا محمد برام همه چیزو تعریف کرد و قبول کردم رفتم پیش حنانه😌
+میخوای له شدن اون احمق و ببینیم؟😎
_از خدامه بیشعرو😡
+پس ب اون تلویزیون نگاه کن👀📺
_هاااا؟😳
+میفهمی هیسسسسس🤫
«حنانه»
من ک نمیفهمیدم این داوود چی تو کلشه🙄🙄🙄
مگه آدم با نگاه به تلویزیون چیزی میفهمه؟😬🙄
خلاصه داشتم تو دلم به داوود بد بیراه میگفتم که یهو آقا محمد عین چی و با سرعت اومد تو اتاق😯🚪
قلبم داشت میومد تو دهنم دلم میخواست ی چیزی بش بگم😬
ولی خوب نمیشد😅
آقا محمد تلویزیون و روشن کرد ما روی صندلی های میز بزرگ وسط اتاقش نشسته بودیم و نگامون ب تلویزیون بود📺
ی جای خیلی تاریک بود ولی بعدش روشن شد💡
سه نفر آدم بودن که داشتن راه میرفتن🚶♂
از بالا سر معلوم بود مرد هستن🧔🏻
توی دلم میگفتم خب ک چی راه رفتن سه مرد چجوری میتونه اونو له کنه؟😬😑
یهو دیدم رسیدن در خونه ما🚪
وااااااا اینا دم خونه ما چی کار میکنن😳
وقتی یکی کلید انداخت تو در فهمیدم این همون بابای الکیه😤
دلم میخواست سر ب تنش نباشه😡
اول یکی رفت تو بعد چند دقیقه هم اون بابای الکی رفت تو ولی یکی بیرون موند⚙
انگار کسی ک بیرون بود نگهبانی میداد تا کسی نیاد👮🏻♂
نمیدونم چی بود که از بالای سر داشت فیلم میگرفت ولی یهو رفت تو و داشت از داخل خونه فیلم میگرفت📽
برام جالب بود کسی هم بهش شک نمیکرد ک این دیگه چیه❗️
یهو آقا محمد دست زد ب هنذفیری تو گوشش و گفت
+ببین حسین حالا وقتشه بدوووو💯
من زنده میخوامش تکرار میکنم زنده میخوامش فهمیدی؟🤨
_بله اقا
یهو اون طرف ک تو خونه بود اسلحه کشید رو اون بابای الکی😳
با اینکه دلم میخواست سر ب تنش نباشه ولی نمیتونستم ببینم😖
سرمو برگردوندم و فقط صدای دوتا شلیک شدیم و................
انچه خواهید خواند👍
حقته😡😡
حالا فهمیدی؟😘😎
حالا میشه بریم خواستگاری؟💐
چرا مخالفت میکردی؟😔
بازم اوننن😡😡
نظر بدید لطفا🙏
@gg_a_n_d_o_r_a_s_o_o_ll
هدایت شده از ✌🏻سربازان گاندو 😎🇮🇷
#سربازان_گاندو
#فرمانده
#دهقان_فداکار
#استاد
#مائمور_امنیتی
😎😎😎😎😎😎🤩🤩🤩🤩🇮🇷🇮🇷✌🏻✌🏻
بترسید از کسانی که دعای بعد نمازشان
شهادت است....😍🥺
✌🏻سربازان گاندو 😎🇮🇷
https://eitaa.com/gandoooo
لینک کانال ☝🏻☝🏻☝🏻☝🏻☝🏻☝🏻☝🏻☝🏻☝🏻
عکس های گاندویی🐊🐊
#پشت_صحنه
#رمان_جذاب
#صحنه_های_سریال
😎😍😃🤩🤠💔💘💗❣💌💬🐊🐊