عاشـقشوید(:
مسلمان،عاشقاست!
عاشقِخـداست،
عاشقِانسانشدناست ،
عاشقِملکوتاست ..
-شهیدبهشتی
https://eitaa.com/mazhabyun1y
پرنده ای ک مقصدش پرواز است🕊
از ویرانی لانه اش نمیهراسد :)...
#شهیدآوینی
#صرفاجھتاطلاع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پس دلتنگی هام چی ؟!💔
@mazhabyun1y
#یک_لحظه_تصورکن!(:
قشنگ بروتوفضاکه میگم.
فکرکن همین الان پای تلویزیونی!
یابیرون رفتی خریدیاداری درس
مینویسی!یاتوگوشی هستی!
یهوصدای اناالمهدی توکل دنیابپیچه...
صدامنم منتقم حیدرکرارمنم منتقم خون حسین💔بری سمت دربازکنی که باقامت
نورانی آقا روبه روبشی...پیش خودت بگی یعنی آقامن روشناخت!یه دفعه آقا بگه:توهمانی كه فرج میخواندی!
الهی عظم البلاءمیخواندی؟وعلیکم و سلام فرزندم:)
#اَللّهُــمَّعَجـِّــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
#امام_زمانی
#مذهبی_ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_#الاهمـ ..
اگرڄاییدلیبیٺابدلداراسٺ
ݩمیداݩمچطور؛ اماخُدٺ پادرمیاݩی کݩ
@mazhabyun1y
#تلنگـــــر
رَمضـٰانعَجبماهۍاست
خوابیـدَنمانعِبـٰادتحِسابمۍشود
نَفـسکِشیدنمـٰانتَسبیحخُداسـت
یکآیہثَوابیکخَتـمقُرآندارد
افطـٰارۍدادنبِہیڪنَفرثَوابآزادکردن
یکاسیردارد
وَتَمـٰامگناهانرابِہعِبـٰادتوتُوبہۍتومۍبَخشد
وَقتۍخُدامیزبـٰانمِھمـٰانۍشَودمَعلوماسـت
سَنگتمـٰاممۍگُذارد..♥️!'
#ماه_رمضان
#رمضان
هدایت شده از 🇮🇷مذهبــیـــون🇮🇷
به یک ادمین نیازمند هستیم🙂
@Sarbazrahbarrrrrr
@mazhabyun1y
-
پیامبراکرمﷺ:
برتری قرآن بر سایر سخنان،
همانند برتری خداوند است
بر بندگانش...🌿
#ماه_رمضان
@mazhabyun1y
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 54
"پلّه اول"
⭕️ پشت سر هم حرف می زدن ... یکی تندتر ... یکی نرم تر ... یکی فشار وارد می کرد ... یکی چراغ سبز نشون می داد ...
همه شون با هم بهم حمله کرده بودن ...
و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود ...
👿 وسوسه و فشار، پشتِ وسوسه و فشار ... و هر لحظه شدیدتر از قبل...
پلیسِ خوب و بد شده بودن ... و همه با یه هدف ...
👈🏼 یا باید از اینجا بری ... یا باید شرایط رو بپذیری...⚠️
🔹من ساکت بودم ...
امّا حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمامِ انرژیم رو از دست دادم...😪
🔸به پشتی صندلی تکیه دادم...
–زینب ... ""این کربلای توئه ... چی کار می کنی؟ ... کربلائی میشی یا تسلیم...؟""
🔆 چشم هام رو بستم ... بی خیالِ جلسه و تمامِ آدم های اونجا...
–خدایا ... به این بنده کوچیکت کمک کن ...
نذار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه ...
نذار حق در چشمِ من، باطل... و باطل در نظرم حق جلوه کنه ...
خدایا ... راضیم به رضای تو...
❇️ با دیدن من توی اون حالت ... با اون چشم های بسته و غرقِ فکر ... همه شون ساکت شدن ... سکوت کل سالن رو پر کرد …
🌷 خدایا ... به امید تو ...
بسم الله الرحمن الرحیم...
🔹و خیلی آروم و شمرده ... شروع به صحبت کردم...
–این همه امکانات بهم دادید ... که دلم رو ببَرید و اون رو مسخ کنید ... حالا هم بهم می گید یا باید شرایطِ شما رو بپذیرم ... یا باید برم...
🔴 _ امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید ... فردا می گید پوشیدنِ لباسِ تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟
... چند روز بعد هم ... لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم...
🔶 چشم هام رو باز کردم...
–همیشه ... همه چیز ... با رفتن روی اون پله اول ... شروع میشه...✅👌🏼
سکوتِ عمیقی کل سالن رو پر کرده بود....
ادامه دارد ...
🌌 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 55
🌷"من یک دخترِ مسلمانم..."
🔹سکوتِ عمیقی کل سالن رو پر کرده بود ... چند لحظه مکث کردم...
–یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم ...
✅ -- شما از روزِ اوّل دیدید ... من یه دختر مسلمان و محجبه ام ... و شما چنین آدمی رو دعوت کردید ... حالا هم این مشکلِ شماست، نه من ... و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید ... کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره ... من نیستم...
🔶 و از جا بلند شدم ... همه خشک شون زده بود ... یه عده مبهوت ... یه عده عصبانی ... فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود...
به ساعتم نگاه کردم... ⌚️
–این جلسه خیلی طولانی شده ... حدوداً نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره ... هر وقت به نتیجه رسیدید لطفاً بهم خبر بدید ...
با کمال میل برمی گردم ایران...🇮🇷
👨💼نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد...
–دکتر حسینی ... واقعاً علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم ... با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ ...
✳️–این چیزی بود که شما باید ... همون روز اوّل بهش فکر می کردید...
جمله اش تا تموم شد ... جوابش رو دادم ... می ترسیدم با کوچک ترین مکثی ... دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه...
🔷 این رو گفتم و از درِ سالن رفتم بیرون و در رو بستم ... پاهام حس نداشت ... از شدتِ فشار ... تپشِ قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم....
ادامه دارد...
برای آنچه اعتقاد دارید ؛ ایستادگی کنید !
حتی اگر بهایش تنها ایستادن باشد :)
@mazhabyun1y
- از همان بار که چشمم به ضریحش افتاد
- دل جدا باخته و عقل جدا باخته ام !♥️
#آقاجان
اونجا کہ مداح میگہ:✨
بغل واکن، پناه بۍ کسۍ هاۍ منۍ اࢪباب!
بغل واکن، گࢪیزونم از این دنیا منو دࢪیاب!
#تمناۍ_ڪࢪبلا🌝💔
@mazhabyun1y
هدایت شده از مسجد جامع حصارک بالا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا