کتاب انسان250 ساله، حلقهدوم
یادداشت18
فصل سوم_قسمت سوم
موضوعات این قسمت: اصرار مردم بر خلافت امیرالمؤمنین (ع) پس از قتل عثمان/ اتمام حجّت امیرالمؤمنین با مردم مبنی بر رعایت عدالت و مساوات در جامعه (و عدم تقسیم بیت المال به روش خلفای قبلی)/ مواجههی امیرالمؤمنین با سپاهیان و گروه های مختلف (سرشناسان و سابقه داران اسلام، دوستان سابق و دشمنان فعلی) و ایجاد فتنه برای مردم/ علی میزان (معیار تشخیص) حقّ و باطل
تمام اقطار اسلامی (گوشه ها، اطراف و طبقات مختلف مردم) علی رغم مخالفت امیرالمؤمنین در این شرایط زمانی، با در دست گرفتن خلافت، با اصرار فراوان _پس از 25 سال تأخیر و پایان خلافت سه خلیفه قبلی_ با او بیعت کردند. تا آن روز هیچ بیعتی به عمومیت بیعت با امیرالمؤمنین وجود نداشت، ... قبل ازآن که آنها باامیرالمؤمنین بیعت کنند، حضرت فرمود: «بدانید حالا که شما اصرار میکنید من حکومت را به دست بگیرم، اگر من پاسخ مثبت به شما دادم، مبادا خیال کنیدکه من ملاحظهی چهره ها و شخصیتها و آدم های نام ونشاندار را خواهم کرد. مبادا خیال کنید من از این و آن (خلفای قبلی) تبعیت و تقلید خواهم کرد و روش دیگران را روش خودم قرار خواهم داد؛ ابداً. آنجوری که خودم میدانم، علم دارم، اجتهاد و تشخیص میدهم و از اسلام فهمیدم، شما را حرکت خواهم داد و اداره خواهم کرد.»
امیرالمؤمنین با مردم این اتمام حجّتها را هم کرد و خلافت را قبول کرد. امیرالمؤمنین میتوانست در آنجا هم به خاطرِ حفظ مصالح و ملاحظهی جوانبِ قضیه و این قبیل چیزها کوتاه بیاید و دلها را بهدست بیاورد، اما اینجا هم با کمال قاطعیت بر اصول و ارزشهای اسلامی پافشاری کرد، بهطوری که آنهمه دشمن در مقابل علی صف کشید.
و امیرالمؤمنین در یک اردوگاه با تجلّی کامل زر و زور و تزویر و در یک اردوگاه با چهرههای موجّه، معتبر و معروف و در یک اردوگاه دیگر با عناصر مقدّس مَئآب و علی الظّاهر متعبّد (خشکه مقدّسها) اما ناآگاه از حقیقت و روح و تعالیم اسلام و از شأن و مقام امیرالمؤمنین، و اهل تَشَبُّث (چنگ زدن و متوسّل شدن) به خشونت، قساوت و بداخلاقی، مواجه شد.
امیرالمؤمنین در سه اردوگاه با سه خط جداگانهی ناکثین، قاسطین و مارقین جنگید. هرکدام از این وقایع نشاندهندهی همان روح توکّل به خدا، ایثار و دور شدن از منیّت و خودخواهی در امیرالمؤمنین است و بالاخره در همین راه هم به شهادت رسید که دربارهی آن حضرت گفتهاند: علی را عدلش به خاک و خون غلتاند. (به تعبیر دانشمند مسیحی، جرج جرداق در کتاب «الامام علیّ علیه السّلام صوت العدالة الإنسانیة»)
اگر امیرالمؤمنین میخواست عدالت را رعایت نکند، ملاحظه کاری بکند، شأن و مقام و شخصیت خودش را بر مصالح دنیای اسلام ترجیح بدهد، بی شک موفق ترین و قدرتمندترینِ خلفا میشد و هیچ معارضی هم پیدا نمیکرد. اما امیرالمؤمنین شاخص حق و باطل است. به خاطرِ همین است که هرکس دنبال حضرت علی است و ایشان را قبول دارد و میخواهد که مثل او عمل کند، حق است و هرکس که حضرت علی را قبول ندارد باطل است، به این خاطر است که امیرالمؤمنین لُبّ (انجام دادن کامل و خالص) وظیفه، بدون ذره ای دخالت دادن منیّت، احساسات، منافع شخصی و خود، در آن راهی که انتخاب کرده، حرکت کرده است. یک چنین شخصیتی است امیرالمؤمنین. لذا علی واقعاً میزان الحق است. این زندگی امیرالمؤمنین است، «وَ مِنَ الناّسِ مَن یَشری نَفسَهُ ابتغِاءَ مَرضاتِ اﷲ» فقط در شهادت این بزرگوار نبود، در لحظهی مرگ نبود که امیرالمؤمنین جانش را در راه خدا داد، بلکه در طول عمر، امیرالمؤمنین همواره، بارها و بارها جان خود را در راه خدا داد.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_سوم_قسمت_سوم
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان250 ساله، حلقهدوم
یادداشت19
فصل سوم_قسمت چهارم
موضوعات این قسمت: امیرالمؤمنین (ع) اصول، ارزشها و آرمانهای اسلامیِ زمان پیغمبر (ص) را اِحیا و زنده کرد و نشان داد این اصول در همهی زمانها _ولو عدّه ای نا اهل سرِکار بیایند و بروند و ارزشها را عوض کنند_ قابل بازگشت و اجرا شدنیست.
امیرالمؤمنین در مدّت خلافت خود نشان داد که اصول اسلامی و ارزشهای اسلامی که در دوران انزوای اسلام و در دوران کوچک بودن جامعهی اسلامی به وجود آمده بود، در دوران رفاه، گسترش، اقتدار، پیشرفت و توسعهی مادّی جامعهی اسلامی هم قابل پیاده شدن است. این مطلبِ خیلی مهمّی است. اصول اسلامی، عدالت اسلامی، تکریم انسان، روحیهی جهاد، سازندگی اسلامی، مبانی اخلاقی و ارزشی اسلام، در دوران پیغمبر با وحی الهی نازل شد و به وسیلهی پیغمبر در جامعهی اسلامیِ آن زمان که محدوده ی کوچک و قلمرو کمی داشت، اِعمال شد؛ ارزشهای اسلامی در چنین محیطی پایه گذاری شد.
از آنروزی که پیغمبر از دنیا رفت، بیست وپنج سال گذشته است. در این بیست وپنج سال، وسعت کشورِ اسلامی نه دو، سه، ده برابر بلکه صدها برابر شده؛ یعنی آنروزی که امیرالمؤمنین به حکومت رسید، از آسیای میانه تا شمال آفریقا _یعنی مصر_ در حیطهی قدرت حکومت اسلام بود. از دو دولت بزرگِ همسایهی دولت اسلامی _یعنی امپراطوری بزرگ ایران و روم_ حکومت ایران به کلی منهدم شده بود و تمام سرزمین ایرانِ آن روز در اختیار اسلام قرار گرفته بود. و بخش عمده ای از سرزمین روم هم که شامات، فلسطین، موصل و بقیهی مناطق بود، در اختیار اسلام قرار گرفته بود. چنین رُقعهی (تکّهی، قطعهی) وسیعی در اختیار اسلام بود؛ بنابراین ثروت زیادی به وجود آمده بود؛ دیگر فقر و کمبود موادّ غذایی وجود نداشت؛ طلا، پول و ثروت های فراوان به وجود آمده بود. لذا کشور اسلامی ثروتمند شده بود. حتّی خیلی ها از رفاهِ بیش از اندازهی لازم برخوردار شده بودند. اگر علی را از این وسط حذف میکردیم، تاریخ اینطور قضاوت میکرد که اصول اسلامی و ارزشهای نبوی خوب بود؛ اما فقط در همان دورهی مدینة اّلنبی، همان دورهی کوچکی و فقر جامعهی اسلامی، اجرا شدنی بود؛ اما بعد از آن که جامعهی اسلامی بزرگ شد و با فرهنگها و تمدن های گوناگون از ایران و روم و دیگر مناطق، آمیخته شد؛ و ملت های گوناگون، همه زیر چتر جامعهی اسلامی قرار گرفتند، این طور به نظر میرسید که دیگر آن اصول کافی نیست و نمیتوان کشور را با آن قوانین اداره کرد!
اما امیرالمؤمنین در این پنج سال با عمل خود، با سیره و شیوهی حکومت خود نشان داد که نخیر! همان اصولِ درخشان صدر نبوت، همان توحید، همان عدل، همان انصاف و مساوات، همان برابری بین انسانها و دیگر ارزشها با خلیفهی مقتدری مثل امیرالمؤمنین قابل اجراست. این، چیزی است که در تاریخ مانده است.
هرچند بعد از امیرالمؤمنین این روش _توسط خلفای بعدی (بنی امیّه و بنی العبّاس)_ ادامه داده نشد، _همان طور که قبل از او نیز نبود_ اما ایشان نشان داد که اگر حاکم اسلامی و مدیران جامعه بنا و تصمیم این راه و روش را داشته باشند، اعتقاد راسخ داشته باشند، و کمر همّت بدان ببندند، میتوانند همان اصول را در دوران گسترش منطقهی حکومت اسلامی و پدید آمدن شرایط گوناگون و جدید زندگی، باز هم اجرا کنند و مردم را از آن بهره مند نمایند.
پس امیرالمؤمنین نشان داد رعایت عدالت اجتماعی و دیگر اصول اسلامی ممکن است؛ حالا چه در جامعهی چند هزار نفری و چه در جامعهی چند ده و چند صد میلیونی. امیرالمؤمنین این کارها را نشان داد. عمل کرد و بِدان اقدام نمود.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_سوم_قسمت_چهارم
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان250 ساله، حلقهدوم
یادداشت20
فصل سوم_قسمت پنجم
موضوع این قسمت: بازگرداندن اموال غصب شده و تصرف شده (در زمان خلفای قبلی) به بیت المال مسلمین توسط امیرالمؤمنین (ع) و تقسیم عادلانه ی آنها بین مردم
پس از قتل عثمان و اصرار فراوان مردم برای خلیفه شدن امیرالمؤمنین(ع)، حضرت به مسجد رفت، خطبه خواند و بعد از آن حرف خود را این گونه شروع کرد: «اموالی که تا امروز افرادِ برگزیده، محترم و سابقه دار در اسلام، بیجا و به ناحق تصرف کرده اند، هرجا من به این اموال دست پیدا کنم، این ها را به بیت المال بر می گردانم.» _در طول این چند سال، کسانی توانسته بودند پول هایی را از بیت المال به نفع خودشان بردارند_ فرمود: «من همهی اینها را بر می گردانم؛ حتی اگر ببینم مِهر زن هایتان قرار داده اید، به بیت المال بر می گردانم. مردم و بزرگان بدانند که روش من این است.»
بعد از چند روز مخالفت ها شروع شد. البته مردم مستضعف و طبقهی مظلوم جامعه، از خدا می خواهند چنین روشی به کارگرفته شود؛ لیکن متنفّذین (صاحب نفوذان و بهره مندان) و کسانی که خودشان مخاطب واقعی این مطلب بودند، بدیهی است که ناراضی بودند. نشستند جلسه تشکیل دادند و گفتند این چه کاری است که علی می خواهد انجام دهد. ولید بن عُقبه _همان کسی که زمان عثمان استاندار کوفه بود_ از طرف آنها بلند شد پیش امیرالمؤمنین آمد و گفت: «یا علی! بیعت ما با تو شرط دارد؛ شرط ما این است که به پول¬هایی که ما در زمان عثمان به دست آورده ایم، دست نزنی و به دستاوردهای ما در دوران قبل از خودت کاری نداشته باشی.» بعد از ولید بن عقبه، طلحه و زبیر آمدند. البته حساب ولید بن عقبه از طلحه و زبیر جداست. ولید بن عقبه در واقع جزو تازه مسلمان هاست؛ خانواده اش ضداسلام و ضدانقلاب بودند و با اسلام جنگیده بودند؛ بعد هم که اسلام غالب شد، اواخر زمان پیغمبر، او هم مثل دیگرانِ از بنی امیه، اسلام آورد؛ اما طلحه و زبیر جزو سابقین اسلام و جزو یاران نزدیک پیغمبر بودند. طلحه و زبیر هم که بزرگانِ آن روز اسلام و جزو بقایای اصحاب پیغمبر بودند. خدمت امیرالمؤمنین آمدند و حرف های گله آمیزی زدند؛ از جمله گفتند: «تو ما را با دیگران در تقسیم بیت المال یکسان کردی! ما را با کسانی که شبیه ما نیستند، در دادن اموال بیت المال یکی قرار دادی! این چه وضعی است؟ چرا امتیاز قائل نیستی؟ با شمشیر ما اینها به دست آمد؛ ما بودیم که اسلام را پیش بردیم؛ ما بودیم که زحمت کشیدیم و تلاش کردیم؛ حالا تو ما را با کسانی که تازه آمده اند و عَجمی (غیر عرب) و جزو کشورهای مفتوح هستند، یکسان قرار داده ای؟!»
امیرالمؤمنین جواب تندی به ولید بن عقبه داد، اما جواب طلحه و زبیر _که از یاران قدیمی اسلامند_ را طور دیگری داد. و راجع به مسئلهی تقسیم مساوی بیت المال بین مردم فرمود: «من که بنیان گذار چنین روشی نیستم؛ هم من و هم شما بودیم و دیدیم پیغمبر این طور عمل می کرد. سیره و روش او بدین گونه بود. من کار تازه ای نکرده ام؛ همان کار پیغمبر را دارم دنبال می کنم؛ می خواهم همان ارزش ها و همان پایه های اعتقادی و عملی جامعه عصر نبوی را در این دوران مستقر کنم.» و علی این کار را کرد و هزینه هایش را نیز پرداخت.
هزینهی این کار، وقوع سه جنگ بود. امیرالمؤمنین ایستاد. بدیهی است که امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش می دانست؛ اما بعد از رحلت پیغمبر این طور نشد؛ اما در مقابل چیزی که حق خود می دانست، بیست وپنج سال هیچ حرکتی نکرد؛ اگر کسانی هم خواستند حرفی بزنند، آنها را آرام نگهداشت. امیرالمؤمنین در مقابل آن مسئله، بیست و پنج سال عکس العمل نشان نداد؛ اما در مقابل قضیه ای که به ظاهر کمتر از آن قضیه به نظر می رسد، مسئلهی عدالت اجتماعی، مسئلهی احیای اصول نبوی، دوباره بنا کردنِ بنای اسلامیِ مستحکمی که پیغمبر گذاشته بود، امیرالمؤمنین سه جنگ را تحمل کرد؛ جنگ جمل، جنگ صفّین و جنگ نهروان. ببینید این کار به نظر امیرالمؤمنین چقدر مهم بود. کار بزرگ امیرالمؤمنین این است.
امیرالمؤمنین در همین زمینه یک جملهی دیگر دارد. «اگر کسی انسان مؤمنی است، انسان مجاهد فی سبیل اﷲ است، زحمات زیادی داشته، جبهه بوده و کارهای بزرگی کرده، رعایت حق او بر شما واجب است؛ اما اگر در جایی این شخص تخطّی کرد و حقّی را ضایع کرد، شما که مدیر و مسئول هستید، نباید آن حقّ واجب، مانعی بشود از این که در موردی که تخطّی کرده، حق اجرا نشود. بنابراین مسائل را از هم جدا کنید.
اگر کسی آدم خوبی است، شخص با ارزشی است، سابقهی خوبی دارد و برای اسلام و کشور هم زحمت کشیده؛ خیلی خُب، حق او مقبول و محفوظ و ما مخلص او هم هستیم؛ اما اگر تخطّی کرد، رعایت آن حق، نباید موجب شود تخلّفی که انجام داده، نادیده گرفته بشود. این، منطق امیرالمؤمنین است.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان 250 ساله، حلقه دوم
فصل اول_ قسمت اول
یک عده ای اسلام را فقط مسئله فردی دانستند و سیاست را از اسلام گرفتند. درحالی که نبیّ مکرّم اسلام در آغاز هجرت، در اولی که توانست خود را از دشواري های مکه نجات دهد، اولین کاری که کرد، سیاست بود. بنای جامعه اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، تشکیل قشون اسلامی، نامه به سیاستمداران بزرگ عالم، ورود در عرصه سیاسیِ عظیم بشریِ آن روز، سیاست است.
چطور میشود اسلام را از سیاست جدا کرد؟! چطور می شود سیاست را با دست هدایتی غیر از دست هدایت اسلام، معنا و تفسیر کرد و شکل داد؟! «اَلَّذِينَ جَعَلُوا اَلْقُرْآنَ عِضِينَ»؛ بعضی قرآن را تکه پاره می کنند. «یُؤْمِنُ بِبَعْضِ اَلْكِتٰابِ وَ یَكْفُرُ بِبَعْضٍ»؛ به عبادتِ قرآن ایمان می آورند؛ اما به سیاستِ قرآن ایمان نمی آورند. «لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَيِّنٰاتِ وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْمِيزٰانَ لِيَقُومَ اَلنّٰاسُ بِالْقِسْطِ».
قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی میتواند این کار را انجام دهد؟ تشکیل یک جامعه ی همراه با عدالت و قسط، یک کار سیاسی است؛ کار مدیران یک کشور است. این، هدف انبیاست. نه فقط پیغمبر ما، بلکه عیسی و موسی و ابراهیم و همه ی پیغمبران الهی برای سیاست و برای تشکیل نظام اسلامی آمدند.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_اول_قسمت_اول
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان 250 ساله، حلقه دوم
فصل اول_ قسمت دوم
هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی ِ و فاسد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه با کفار مکه نبود؛ مسئله، مسئله ی جهانی بود. پیامبر اکرم این هدف را دنبال می کرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد، این بذر سبز خواهد شد.
هدف این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همه ی دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکان پذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورد. اینکه چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدي ها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند، بسته به همّت آنهاست. پیغمبر، نمونه را می سازد و به همه ی بشریت و تاریخ ارائه می کند.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_اول_قسمت_دوم
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان 250 ساله، حلقه دوم
فصل اول_ قسمت سوم
پیغمبر، طرفدار محرومان و مستضعفان
شتر آمد در فقیرترینِ محلّات مدینه، یک جایی نشست. نگاه کردند خانه ی کیست؛ جلوی درِ خانه ی ابو ایّوب انصاری؛ فقیرترین یا یکی از فقیرترین آدم های مدینه. آمدند خودش و زنش _خانواده ی مستمند و فقیر_ اثاث پیغمبر را برداشتند، بردند داخل خانه. پیغمبر هم رفت شد مهمان اینها. دست رد به اعیان (ثروتمندان) و اشراف (بزرگان) و منتفذین (صاحبان نفوذ و با اعتبار) و صاحبان قبیله و صاحبان فرزندان و اینها زد؛ در خانه ی فقیرترین آدم مدینه وارد شد. یعنی موضع اجتماعی خودش را مشخص کرد؛ معلوم شد که این شخص، وابسته ی به پول، وابسته به حیثیت قبیله ای، وابسته ی به شرفِ ریاست فلان قبیله، وابسته ی به قوم و خویش و فامیل، وابسته ی به آدم های پُررو و پشتِ هم انداز و اینها نیست و نخواهد شد. از همان ساعت اول و لحظه ی اول مشخص کرد که در برخورد و تعامل اجتماعی، طرف کدام گروه است، طرف کدام جمعیت است، برای چه کسانی وجود او بیشتر نافع خواهد بود؛ همه نفع می برند، همه حق می برند، از پیغمبر و تعالیم پیغمبر؛ اما آنی که محرومتر است، او حقّ بیشتری قهراً می برد دیگر، جبران محرومیتش باید بشود.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_اول_قسمت_سوم
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان 250 ساله، حلقه دوم
فصل اول_ قسمت چهارم
پیغمبر، خود، پیش و بیش از همه کار می کرد/ فرهنگِ کار کردن/ کار کردن، عار (ننگ) نیست!/ مبارزه با تنبلی، راحت طلبی و رفاه زدگی
حالا بناست مسجد بسازند، خود پیغمبر جزوِ اولین کسانی یا اولین کسی بود که آمد بیل را دستش گرفت، شروع کرد پِیِ مسجد را کَندَن. نه به عنوان یک کار تشریفاتی، نه! واقعاً، شروع کرد کار کردن و عرق ریختن. جوری کار کرد که بعضی ها که نشسته بودند زمین، گفتند ما بنشینیم، پیغمبر این جور کار بکند؟! پس ما هم می رویم کار می کنیم؛ ریختند در زمین مسجد، مسجد را در مدت کمی آوردند بالا. یعنی نشان داد که هیچ حقّ اختصاصی برای خودش _این رهبر والا و مقتدر_ قائل نیست. اگر کاری بناست انجام بگیرد، او هم باید سهمی در این کار داشته باشد.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_اول_قسمت_چهارم
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان 250 ساله، حلقه دوم
فصل اول_ قسمت پنجم
اختلاف، سستی و نافرمانی در مسلمین؛ باعث غلبه دشمن بر آنها شد.
خداي بزرگوار، مسلمانان را به عبرت و تأمّل دعوت می كند، می فرمايد ما وعده ی خودمان را عمل كرديم، گفته بوديم كه شما بر دشمن پيروز خواهيد شد و شُديد، امّا بعد از آنی كه اين سه خصوصيت و سه خصلت در شما پديد آمد، ضربه ی آن را خورديد.
اين سه خصلت عبارتند از: اولاً «تَنازَعتُم في الأمر» (سوره آل عمران/ آيه ١٥٢) با همديگر اختلاف كرديد، وحدت كلمه و وحدت صفوف را به هم زديد، ثانياً «فَشِلتُم» سست شُديد، آن شور و حماسه و آمادگی و كمر بستگی و پا در ركابیِ اوّلِ كار را از دست داديد. ثالثاً «عَصَيتُم» از فرمان پيغمبر و رهبر و آن كسانی كه مسئول اداره ی امور شما بودند، اجتناب ورزيديد و سر باز زديد. اين سه صفت كه در شما پيدا شد، دشمن اين مجال را پيدا كرد كه از پشت بر شما ضربه وارد كند.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_اول_قسمت_پنجم
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان 250 ساله، حلقه دوم
فصل اول_ قسمت ششم
جهادِ اکبر، جهاد با نفس/ دشمن پنجم و خطرناکتر از همه: نفاق (دو رویی: ایمان ظاهری و کفر باطنی)، ضعفهای اخلاقی، هوسرانی، میل به باطل، انحراف و گمراهی، و انواع خودخواهی ها
و اما دشمن پنجم؛ دشمن پنجم عبارت بود از دشمنی كه در درون هر يک از افراد مسلمان و مؤمن وجود داشت. از همه دشمن ها هم خطرناکتر همين است. در درون ما هم وجود دارد این دشمن؛ تمايلات نفسانی، خودخواهی ها، ميل به انحراف، ميل به گمراهی، لغزش هایی كه زمينه ی آن را خودِ انسان فراهم می كند. پيغمبر با اين دشمن هم سخت مبارزه كرد؛ منتها مبارزه ی با اين دشمن، به وسيله ی شمشير نيست؛ به وسيله ی تربيت و تزكيه و تعليم است. به وسيله ی هشدار دادن است.
لذا وقتی كه مردم با آن همه زحمت از جنگ برگشتند، پيغمبر فرمود شما از جهاد كوچکتر برگشتيد، حالا مشغول جهاد اکبر (جهاد بزرگتر) شويد.
_عجب! يا رسول ﷲ! جهاد بزرگتر چيست؟ ما اين جهادِ با اين عظمت و با اين زحمت را انجام داديم؛ مگر بزرگتر از اين هم جهادی وجود دارد؟ فرمود بله، جهاد با نفس، جهاد با خودتان.
آن کسانی که در قرآن شما میبینید: «اَلَّذينَ في قُلُوبهِم مَرَض: در دلشان بیماری است»، اينها صرفاً منافقين نيستند؛ البته منافقين هم عده ای جزو آن هستند، امّا هركسی كه در دل، مرض و بيماری دارد که جزو منافقين نيست؛ گاهی مؤمن است، اما در دلش مرض هست. حالا اين مرض يعنی چه؟ يعنی ضعفهای اخلاقی، شخصيتی، هوسرانی، یعنی ميل به خودخواهی های گوناگون، اینهاست؛ كه اگر جلويش را نگيری، اگر خودت با آنها مبارزه نكنی، همین، ايمان را از تو خواهد گرفت و تو را از درون پوک خواهد كرد. وقتی ايمان را از تو گرفت، دل تو شد بی ايمان ولی ظاهر تو با ايمان است؛ آن وقت اسمِ چنين كسی منافق است.
اگر خدای نكرده دل من و شما از ايمان تُهی و خالی شد، درحالی كه ظاهرمان، ظاهرِ ايمانی است؛ یعنی پایبندی ها و دلبستگی های اعتقادی و ايمانی را از دست داديم، اما زبانِ ما همچنان مثل سابق همان حرفهای ايمانی را ميزند كه قبلاً ميزد؛ اين می شود نفاق؛ که بسیار خطرناک است و باید سریعاً جلوی آن را گرفت.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_اول_قسمت_ششم
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان 250 ساله، حلقه دوم
فصل اول_ قسمت هفتم
موضوعات این قسمت: توکّل، توسّل و تضرّع (زاری و درخواست از خدا) در کنار کار شبانه روزی و به کارگیری تمام نیروها و قُوا در کنار هم، دو بال موفقیت پیغمبر بود./ پیغمبر، پناه مسلمانان و مؤمنین/ عدم ترس و احساس ضعف در مقابل دشمن
از سوی دیگر، پیغمبر توکّل و تضرّع خودش را داشت و هیچ گاه تضرّع خودش را از دست نداد و ارتباط خود را با خدا روز به روز محكمتر كرد. در وسط میدان جنگ، همان وقتی كه نیروهای خودش را مرتّب میكرد، تشویق و تحریض (برانگیختن، ترغیب كردن) میكرد، خودش دست به سلاح میبرد و فرماندهی قاطع میكرد، یا آنها را تعلیم میدادكه چه كاركنند، در همان وقت روی زانو میافتاد و دستش را پیش خدای متعال بلند میكرد و جلوی مردم بنا میكرد به اشك ریختن و با خدا حرف زدن؛ پروردگارا! تو به ما كمك كن؛ پروردگارا! تو از ما پشتیبانی كن؛ پروردگارا! تو خودت دشمنانت را دفع كن. نه دعای او موجب میشد كه نیرویش را به كار نگیرد، نه به كار گرفتن نیرو، موجب میشد كه از توسّل و تضرّع و ارتباط با خدا غافل بماند؛ به هر دو توجه داشت.
او هرگز در مقابل دشمنِ عنود دچار تردید و ترس نشد. هیچ وقت. امیرالمؤمنین _كه مظهر شجاعت است_ میگوید: هروقت در جنگها شرایط سخت میشد و به تعبیر امروز ما كم میآوردیم، به پیغمبر پناه میبردیم. هر وقت كسی در جاهای سخت، احساس ضعف میكرد، به پیغمبر پناه میبرد. او پناه همه بود. هیچ وقت دچار ضعف و تردید نشد و عقب نشینی نکرد!
او ده سال حكومت كرد؛ اما اگر بخواهیم عملی را كه در این ده سال انجام گرفته، به یك مجموعهی پُركار بدهیم تا آن را انجام دهند، در طی صد سال هم نمیتوانند آن همه كار و تلاش و خدمت را انجام دهند. اگر ما كارهای امروزمان را با آنچه كه پیغمبر انجام داد، مقایسه كنیم، آنگاه میفهمیم كه پیغمبر چه كرده است. ادارهی آن حكومت و ایجاد این جامعه و ایجاد این الگو، یكی از معجزات پیغمبر است.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_اول_قسمت_هفتم
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان 250 ساله، حلقه دوم
فصل اول_ قسمت هشتم
موضوعات این قسمت: غدیر، نشان دهنده ی جامعیت و آینده نگری اسلام و پیغمبر/ مشخّص نمودن و نصْب الهی فرد و جایگاه خلافت، زعامت (پیشوایی) و امامت بعد از پیغمبر
مسئلهی غدیر این است؛ یعنی نشان دهندهی جامعیت اسلام و نگاه به آینده و آن چیزی كه در هدایت و زِعامت (پیشوایی، ریاست و امامت) امّت اسلامی شرط است.
آن چیست؟ همان چیزهایی كه شخصیت امیرالمؤمنین، مظهر آنهاست، یعنی: تقوا، تدیّن، پایبندی مطلق به دین، ملاحظهی غیر خدا و غیر راه حق را نكردن، بیپروا در راه خدا حركت كردن، برخورداری از علم، برخورداری از عقل و تدبیر، برخورداری از قدرت عزم و اراده. اینها خصوصیاتی است که مشخّص کرده اند؛ این یک عمل واقعی و در عین حال نمادین است. امیرالمؤمنین را با همین خصوصیات نصب كردند، درعین حال، نماد زعامت امّت اسلامی در طول عمر اسلام _هر چه كه بشود_ همین عمل است؛ یعنی نماد زعامت و رهبری اسلامی در طول زمان همین است، همان چیزی كه در انتخاب الهی امیرالمؤمنین تحقّق پیدا كرد. غدیر، یک چنین حقیقتی است.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_اول_قسمت_هشتم
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯
کتاب انسان 250 ساله، حلقه دوم
یادداشت 12
فصل دوم_ قسمت اول
موضوعات این قسمت: معنای واقعی امامت/ الگوی حکمرانی
امامت، يعنی همان اوج معنای مطلوب ادارهی جامعه، در مقابل انواع و اقسام مديريت هاي جامعه كه از ضعفها و شهوات و نخوت (تکبّر و خودبینی) و فزون طلبیِ انسانی سرچشمه می گيرد. اسلام شيوه و نسخهی امامت را به بشريت ارائه می كند؛ يعنی اينكه يك انسان، هم دلش از فيض هدايت الهی سرشار و لبريز باشد، هم معارف دين را بشناسد و بفهمد _يعنی راه را درست تشخيص دهد_ هم داراي قدرت عملكرد باشد _كه «يا يحَيی خُذِ الكِتابَ بقُوَّه» (سوره مریم، آیه 12)_ هم جان و خواست و زندگی شخصی برايش حائز اهميت نباشد؛ اما جان و زندگي و سعادت انسان ها برای او همه چيز باشد؛ كه اميرالمؤمنين در كمتر از پنج سال حكومت خود، اين را در عمل نشان داد. شما می بينيد كه مدّت كوتاهِ كمتر از پنج سال حكومت اميرالمؤمنين، به عنوانِ يك نمونه و الگو و چيزی كه بشريت آن را هرگز فراموش نخواهد كرد، در طول قرنها همچنان می درخشد و باقی مانده است. اين نتيجهی درس و معنا و تفسير واقعهی غدير است.
#انسان_250_ساله_حلقه_دوم
#فصل_دوم_قسمت_اول
╭━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╮
http://eitaa.com/mdordaneh
╰━═━⊰ 🍃🌹🍃 ⊱━═━╯