🌷یَارَبَّ المَهْدِیــــــٖ
❇️ کتابی برای به معراج رفتن!!!؛؛؛
بار اوّلی که از سوریه برگشت، به دیدنش رفتم. با بغض از شهادت رفقایش که جلوی چشمش شهید شدند تعریف می کرد. با حسرت می گفت: «رفیقام شهید شدند؛ امّا من لیاقت نداشتم.»
دو روز بعد که دیدمش، رنگش زرد و لب هایش خشک شده بود. پرسیدم: «باز هم روزه گرفتی؟» گفت: «این روزه، جریمه ی همان نماز صبحی است که قضا شد.»
این اوآخر بعضی ها توی فامیل دستش می انداختند. تا وارد جمع می شد، همه باهم صلوات می فرستادند وبحث را عوض می کردند. به او گیر می دادند و تکّه اندازی می کردند؛ امّا محسن عکس العمل خاصّی نشان نمی داد. دلخور می شد. ولی حرکتی نمی کرد.
بگذار از کوچه ی خاطرات و زندگی نامه شهید، بگذرم و وارد کوچه دیگر شوم. کوچه ای که ورودی اش نقش بسته شده: 《کوچه عشق》. داخل پرانتز نوشته شده: 《یادداشت های شهید محسن حججی.》
خدایا اعمال ناقابل امروزم را پیشکش می کنم محضر مادرم، بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)...
خدایا دوشنبه ام را هدیه می کنم به امام حسین علیه السلام به نیّت فرج منتقم خون حسین (علیه السلام)...
خدایا اینبار هم انتخاب نشدم...ساده تر؛ دعوت نشدم... یکسال است به هر دری می زنم؛ جواب نمی گیرم...خدایا؛ نمی دانم گره کارم کجاست؟...نکند مرا نبخشیده ای؟ نه؛ باور نمی کنم مگر کریمی به کریمی تو در عالم هست؟...
ای کاش می توانستم عکس های قشنگ این شهید دوستداشتنی؛ که در سمت چپ صفحات کتاب به نمایش گذاشته است هم در اینجا کپی کنم. ولی می توانید این کتاب خواندنی را بگیرید و از خاطرات و دلنوشته هایی که یک به یک طلاکوبی شده اند را مطالعه نمایید.
این برگ های درختی که شما را به این شخصیّتِ آسمانی متّصل می کند؛ نامش هست:«زیرِتیغ» . از انتشاراتِ یا زهرا. به یک نحوی می شود گفت: مکمّل کتاب سربلند از انتشارات حاج احمد کاظمی است.
#تولد_شهید_محسن_حججی.🎉
#بیست_و_یکم_تیر_ماه.🎊
✍محمد طلایی
🗓 تابستان/۱۴۰۰
✏️ @medademan