🌷یَارَبَّ المَهْدِیــــــٖ
❇️#موتوری_از_جنس_انتخاب؛!!! «۱»
در جای جای زندگی، موتور هایی جلوی پای انسان گذاشته میشود. موتور هایی از جنس انتخاب. خودش خود به خود جلو نمی رود. باید دست من و شما بهش برسد و کوک شود. تا کوک نشود راه نمی رود.
مثلاً یکی از موتورهایی که همه مان الی ماشاالله با آن سر و کار داریم؛ موتور خواب است. انتخاب می کنم که باید تا چه حدّ و اندازه ای بخوابم. به خود می گویم: این مقدار خوابیدن من را رشد می دهد. انتخاب می کنم که تا لِنگ ظهر بخوابم. این هم موتوری است، اما رو به عقب.
انتخاب می کنم که آدم مغروری باشم یا آدم متواضع. هردویِ آنها موتور است، اما یکی رو به جلو و پیشرفت، دیگری رو به عقب و پس رفت.
بدان اینکه در عالم مادّه، نمیتوانی انتخاب گر نباشی. نمی توانی بگویی من نه پا پیش میگذارم و نه پس، #دیدی_انتخاب_نکردم. ولی من به تو میگویم #تو_انتخاب_کردی راهِ تا اینجا طی شده و #وضعیت_موجود_را.
ادامه دارد...
#طلبه_های_دهه_هشتادی_اردکان
✍ محمد طلایی.
🗓 بهار/۱۴۰۰.
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
🌷یَارَبَّ المَهْدِیــــــٖ ❇️#موتوری_از_جنس_انتخاب؛!!! «۱» در جای جای زندگی، موتور هایی جلوی پای ا
🌷یَارَبَّ المَهْدِیــــــٖ
❇️#موتوری_از_جنس_انتخاب؛!!! «۲»
در جای جای زندگی اجتماعی نیز مثل زندگی فردی، موتور هایی جلوی پای انسان قرار داده شده است. مثل موتور امر به معروف، که جامعه را خیلی به جلو هل می دهد. یا مثل موتور خوش رفتاری. نیروی محرّکه ای که می تواند باعث بیشتر شدن ورودیِ به دین شود.
نیرو های محرّکه در اجتماع اطرافمان؛ نیاز به دست های بیشتری برای کوک شدن دارند. این را که قبول دارید؟. میگویید چرا؟. چون توقع بیشتری از آثار آن می رود. چون باید موج هایش خیلی ها را در بر بگیرد.
مثلاً شما نگاه کنید به بچه نوجوانها و جوانهایی که در خیابانها عشقِ تک چرخ زدن را دارند. آنها با یکی، دونفر از تک چرخ زدن شاید زیاد حال نکنند. ولی اگر همراه با تعداد بالاتری باشند، به مراتب شاید بیشتر دل شادی کاذب سراغشان بیاید.
به نظر شما اگر کسی هر هفته با یکی، دونفر در هیئت بنشینند و کلیپ های سخنرانی اخلاقی ببینند و سینه بزنند بیشتر رویشان اثر میگذارد؛ یا در کنار صد نفر به هیئت بروند ؟؟!
پس یادتان باشد؛ #نیروی_محرّکه_اجتماع، هرچه #جمعیتش_بیشتر باشد #اثر_و_قدرتش_هم_بیشتر هست.
ادامه دارد...
#طلبه_های_دهه_هشتادی_اردکان
✍ محمد طلایی.
🗓 بهار/۱۴۰۰.
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ بسم رب الشهداء و الصدیقین ✅ گروه آدمخوارها ...!!! (۸) • پس از حضور در درگیری های کردستان، لاهیج
✅ بسم رب الشهداء و الصدیقین
✅ گروه آدمخوارها ...!!! (۹)
شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت و زبان کله را درآورد. گفت: فکر میکنید شوخی میکنم؟! این چیه!؟ جلوی صورت هر چهار نفرشان گرفت. ترس سربازان عراقی بیشتر شده بود. مرتب ناله میکردند. شاهرخ ادامه داد: این زبان فرمانده شماست! زبان، میفهمید؛ زبان! بعد بدون مقدمه گفت: شما باید بخورید!
شاهرخ میخواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسیدند، خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله وحسابی آنها را ترسانده بود. ساعتی بعد درکمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد.
آخر شب رفتم وکنارش نشستم. پرسیدم: آقا شاهرخ یک سوال دارم؛ این کله پاچه، ترسوندن عراقیها، آزاد کردنشون!؟ برای چی این کارها رو کردی؟!
گفت: «ببین یک ماه ونیم از جنگ گذشته، دشمن هم از ما نمیترسه، میدونه ما قدرت نظامی نداریم. نیروی نفوذی دشمن هم خیلی زیاده. چند روز پیش اسرای عراقی را فرستادیم عقب، جالب این بود که نیروهای نفوذی دشمن اسرا رو ازما تحویل گرفتند. بعد هم اونها رو آزاد کردند. ما باید یه ترسی تو دل نیروهای دشمن میانداختیم. اونها نباید جرات حمله پیدا کنند. مطمئن باش قضیه کله پاچه خیلی سریع بین نیروهای دشمن پخش میشه!»
یکبار برای برای شناسایی جاده ابوشانک رفته بودیم. در میان نیروهای دشمن به روستایی رسیدیم. دو افسر عراقی داخل سنگر نشسته بودند. یکدفعه دیدم سرنیزهاش را برداشت و رفت، با تعجب گفتم: شاهرخ چیکار میکنی؟!
خوب به آنها نزدیک شد. هر دو را اسیر کرد. گفت: «اسیر گرفتن بیفایده است. با چاقو لاله گوش آنها را برید و گذاشت کف دستشان و گفت: برید خونتون!!»
مات و مبهوت به شاهرخ نگاه میکردم. برگشت به سمت من و گفت: اینها افسر بعثی بودند. کار دیگهای به ذهنم نرسید!
شبهای بعد هم این کار را تکرار کرد. اگر میدید اسیر، فرمانده یا افسر بعثی هست قسمت نرم گوشش را میبرید و رهایشان میکرد. این کار او دشمن را عجیب به وحشت انداخته بود.
👈 ادامه دارد ...
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
#تقویم_نگار 🗓
☘ یکشنبه
🔅 ۲۳ خرداد ماه ۱۴۰۰
🌙 ۲ ژوئن ۱۴۴۲
🎄 ۱۳ ژوئن ۲۰۲۱
🔎رویدادهای مهم تاریخی امروز:
🔸تشكيل «ستاد انقلاب فرهنگي» به فرمان امام خمینی (۱۳۵۹ش)
🔹وفات بانوي مجتهده و عالمه «سيده نصرت امين اصفهاني» (۱۳۶۲ش)
🔸عمليات كوچك انصاراللَّه در منطقه كردستان (۱۳۶۴ش)
🔹آغاز عملیات بیت المقدس (۱۳۶۷ش)
🔸وفات «شيخ زين العابدين مازندراني» (۱۲۷۱ش)
🔹وفات «ابن خزيمه» محدث و فقيه (۳۱۱ق)
🔸اعدام « ابوجعفر محمد بن على شلمغانى» (۳۲۳ق)
🔹وفات «ميرخواندخاوند شاه» نويسنده و محقق(۹۰۳ق)
🔸ولادت سید محمود هاشمی شاهرودی (۱۴۶۷ق)
🔹وفات آیةالله «محمدجواد انصاری» (۱۳۷۹ق)
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
✅ به نام خدای مهربانیها
🔶 هیزمی از جنس مردم
✍ قرآن کریم درباره آتش جهنم میفرماید: آتش جهنّم، از وجودِ مردمان و از سنگ است
🔹 "فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاسُ و الحِجارَةُ" (بقره/۲۴)
پس بپرهیزید از آتشی که هیزم آن، از مردم و از سنگ است
خداوند در این آیه هیزم جهنم را مردم معرفی می کند.
✳️زبان و رفتار و کردار و گفتارِ بسیاری از ماانسانها، پر ازخشونت است، و مثل آتش سوزان است.
دراین زمانه روزگار، کمتر کسی پیدا می شودکه اهل نرمی و مدارا باشد.سنگ هم توی این آیه، نماد سختی و خشونت هست.
🔶اگر خوب به این آیه دقّت کنیم، میبینیم که خداوند بخشنده و مهربان چنین آتش جهنّمی رو خلق نکرده است.این آتش رو خودمان با دست و زبان و کنایه و نیش و اذیت و آزار دیگران درست میکنیم.
این آتش از اندیشه و عملکردِ ماست، از سختیِ قلبهای ماست.
🙏پس بیایید با رفتار و گفتار درست این شعله های آتش نفاق و دورویی را فروکش نماییم تا از آتش دوزخ در امان باشیم.
✍ مصطفی شاکری زاده
🗓 ۱۹ خرداد ۱۴۰۰
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
16.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 دکتر مروتی
✅ اثبات اسلام سیاسی در یک دقیقه با یک ذکر
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
#تقویم_نگار 🗓
☘ دوشنبه
🔅 ۲۴ خرداد ماه ۱۴۰۰
🌙 ۳ ذیالقعده ۱۴۴۲
🎄 ۱۴ ژوئن ۲۰۲۱
🔎رویدادهای مهم تاریخی امروز:
🔸تقاضاي خلع «محمد علي شاه» از سلطنت (۱۲۸۷ش)
🔹ورود مجاهدان مشروطه خواه به تهران (۱۲۸۸ش)
🔸وفات آیةاللَّه «تبريزي عبدخدايي» (۱۳۵۹ش)
🔹بررسي طرح عدم كفايت سياسي بني صدر (۱۳۶۰ش)
🔸ولادت «ابن مُنَيِّر» (۶۲۰ق)
🔹وفات آیةاللَّه «سيدمحمد فشاركي» (۱۳۱۶ق)
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
✅ بسم الله الرحمن الرحیم
✅ سلام و عرض ارادت خدمت مردم فهیم ایران
در خصوص حضور حداکثری مردم در انتخابات این دوره ریاست جمهوری، بنده وظیفه دانستم که چند خطی در قالب بیانیه عرض کنم.
انتخابات دارای دو نقش است؛ یک نقش آن به تحقق آرمانهای این نظام و انقلاب کمک میکند و نقش دیگر حربه دشمن را کند کرده و نظام را صیانت میبخشد. دشمنان مدام کید و توطئه میورزند تا با ناامید ساختن مردم، انتخابات یا اصلاً برگزار نشود و یا بهصورت کمرنگ تحقق یابد چرا که نتیجه آن نفی مردمسالاری در ایران اسلامی است.
بیش از 4 دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران میگذرد و مردم شریف کشور عزیزمان ایران با شرکت در انتخابات مختلف نشان دادهاند که با این حق اجتماعی خویش بهخوبی آشنا هستند و وظیفهای را که در قبال آن بر دوششان سنگینی میکند بهخوبی ادا میکنند.
والسلام علیکم و رحمه الله برکاته
سرمربی حلقه صالحین
کمال شاکر اردکانی
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
"بسم الله الرحمن الرحیم"
✅ خدا باماست!!!
🔶 راننده ای در دل شب راهش را گم کرد و بعد از مسافتی ناگهان ماشینش خاموش شد.همان جا شروع به شکایت از خدا کرد:خدایا امشب دیگه چه شبی است مسیر را گم کردم حالا وقت خاموش شدن بود و..
در همین حال،چون خسته بود،خوابش برد.وقتی صبح از خواب بیدار شد.از شکایت شب گذشته اش خیلی شرمنده شد..
🔺ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود
🔹همه ما امکان به خطا رفتن را داریم..پس اگــر جایی دیدیم که کــارمان پیــش نمیرود،شکایت نکنیــــم!!....شایـد اگــر جلــوتر برویم پرتگــاه باشد...
✍ مصطفی شاکری زاده
🗓 خرداد۱۴۰۰
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ بسم رب الشهداء و الصدیقین ✅ گروه آدمخوارها ...!!! (۹) شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت
✅ بسم رب الشهداء و الصدیقین
✅ گروه آدمخوارها ...!!! (۱۰)
از فرماندهی اعلام شد؛ نیروهای دشمن از روستایی عقب نشینی کرده اند. قرار شد برای شناسایی برویم. معمولاً شاهرخ، بدون سلاح به شناسایی میرفت و با سلاح برمی گشت.!
در حین شناسایی و در میان خانههای مخروبه روستا یک دستشویی بود که نیروهای محلی قبلاً با چوب و حلبی ساخته بودند.
شاهرخ گفت: «من نمیتونم تحمل کنم. میرم دستشویی!» او رفت. من هم رفتم پشت یک دیوار و سنگر گرفتم. داشتم به اطراف نگاه میکردم. یکدفعه دیدم سربازی عراقی، با اسلحه به سمت ما میآید. از بیخیالی او فهمیدم که متوجه ما نشده. او مستقیم به محل دستشویی نزدیک میشد. میخواستم به شاهرخ خبر بدهم اما نمیشد.
کسی همراهش نبود. از نگاههای متعجب او فهمیدم راه را گم کرده است. ضربان قلبم به شدت زیاد شده بود. اگر شاهرخ بیرون بیاید؟
سرباز عراقی به مقابل دستشویی رسید. با تعجب به اطراف نگاه کرد. یکدفعه شاهرخ با ضربه لگد در را باز کرد و فریاد کشید: وایسا!
سرباز عراقی از ترس اسلحهاش را انداخت و فرار کرد. شاهرخ هم به دنبالش میدوید. از صدای او من هم ترسیده بودم. رفتم و اسلحهاش را برداشتم. بالاخره شاهرخ او را گرفت و به سمت روستا برگشت.
سرباز عراقی همینطور که ناله و التماس میکرد میگفت: «تو رو خدا منو نخور!»
کمی عربی بلد بودم. تعجب کردم و گفتم: چی داری میگی؟!
سرباز عراقی به شاهرخ اشاره کرد و گفت: فرماندهان ما قبلاً مشخصات این آقا را دادهاند. به همه ما هم گفته اند: اگر اسیر او شوید شما را میخورد! برای همین نیروهای ما از این منطقه و این آقا میترسند.
خیلی خندیدیم. شاهرخ گفت: من اینهمه دنبالت دویدم و خسته شدم. اگه میخوای نخورمت باید منو تا سنگر نیروهامون کول کنی!
سرباز عراقی هم شاهرخ را کول کرد و حرکت کردیم. چند قدم که رفتیم گفتم: «شاهرخ، گناه داره تو صد و سی کیلو هستی این بیچاره الان میمیره.» شاهرخ هم پایین آمد. بعد از چند دقیقه به سنگر نیروهای خودی رسیدیم و اسیر را تحویل دادیم.
👈 ادامه دارد ...
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc