رسانه الهی
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_چهارم شهلا به خانه ی چند نفر از دوستان زینب زنگ زد. شهلا خجالت می کش
#رمان_راز_درخت_کاج 🌲🍃
#قسمت_پنجم
نمی توانستم آرام باشم. دلم برای شهلا و شهرام میسوخت؛ آنها هم نگران حال خواهرشان بودند
بی هوا به آشپزخانه رفتم. انگار رفتن من به آشپرخانه عادت همیشگی ام شده بود. کابینت ها از تمیزی برق می زدند.
بغض گلویم را گرفت. زینب، روز قبل، تمام کابینت ها را اسکاچ و تاید کشیده بود.
دستم را به کابینت ها کشیدم و بی اختیار زیر گریه زدم؛ گریه ای از ته وجود.
دیروز به زینب گفتم: مامان، خیلی در تمیز کردن خانه کمکم کردی. دوست داری برای جبران زحمت هایت چه چیزی برایت بخرم؟تو که دو سال است برای عید هیچ چیز نخریده ای،حالا یک چیزی را که دوست داری بگو تا برایت بخرم.
زینب گفت: مامان، به من اجازه بده جمعه اول سال را به نماز جمعه بروم.دلم میخواهد سال را با نماز جماعت و جمعه شروع کنم .
به زینب گفتم: مادر،ای کاش مثل همه ی دخترها کفشی، کیفی، لباسی می خریدی و به خودت می رسیدی. هر وقت دلت خواست نماز جمعه برو، ولی دل من را هم خوش کن.
صدای گریه ام بلند شده بود. شهلا و شهرام به آشپزخانه آمدند و خودشان را توی بغلم انداختند با اینکه آن شب به خاطر #سال_تحویل ، غذای مفصلی درست کرده بودم، قابلمه هو دست نخورده روی اجاق گاز ماند. کسی شام نخورد.
با آن نگرانی، آب هم از گلوی ما پایین نمی رفت چه رسد به غذا.
ادامه دارد✅
نویسنده: معصومه رامهرمزی
#رسانه_الهی 🕌
🌱🌹🌱
#سبک_زندگی_شاد
👈غم ، مال وقتیه که خودت و دور میزنی...
خودت و گم میکنی ! 😢
آدمی هم که گم میشه ؛ وحشت میکنه
گیج میشه! 😇
و هیچ شادی زودگذری ، نمیتونه حالشو خوش کنه .😏
تا حالا گم شدی یا نه ؟🤔
اگه با خدا باشی،هیچ وقت گم نمیشی👌👌🌸🌸🌸🌸🌸
#انگیزشی
#رسانه_الهی 🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#همه_مبلغ_غدیر_باشیم🌺
💫🌺🍃
❇️ اهمیت نشر فضائل حضرتعلیعلیهالسلام
💠 پیامبر صلی الله علیه وآله:
✨مَنْ كَتَبَ فَضِيلَةً مِنْ فَضَائِلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لَمْ تَزَلِ الْمَلَائِكَةُ تَسْتَغْفِرُ لَهُ مَا بَقِيَ لِتِلْكَ الْكِتَابَةِ رَسْمٌ وَ مَنِ اسْتَمَعَ إِلَى فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِي اكْتَسَبَهَا بِالاسْتِمَاعِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَى كِتَابَةٍ فِي فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِي اكْتَسَبَهَا بِالنَّظَرِ✨
🔺 هرکس یکی از فضائل علی بن ابیطالب علیه السلام را بنویسد، مادامی که اثری از آن نوشته باقی باشد فرشتهها برایش استغفار میکنند.
و هرکس یکی از فضائل او را بشنود خدا گناهان گوش او را میآمرزد.
و هرکس به نوشتهای درباره فضائل او نگاه کند خدا گناهان چشمش را میآمرزد.🔺
📚الامالی شیخ صدوق، ص۱۳۸
#غدیری_ام
#تبلیغ_غدیر_واجب_است
#فقط10روزتا_برترین_عید
#رسانه_الهی 🕌
💥روحت را به صحبت با نامحرم
👈عادت نده
⚠️تا دیر نشده👈برگــــرد
🚨صحبت و اختلاط با نامحرم
باید رسمی و درحد ضرورت باشه.
#آرامشوازخودتنگیر
#ارتباط_با_نامحرم
#رسانه_الهی 🕌
رسانه الهی
#رمان_راز_درخت_کاج 🌲🍃 #قسمت_پنجم نمی توانستم آرام باشم. دلم برای شهلا و شهرام میسوخت؛ آنها هم نگران
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_ششم
باید کاری میکردم.
نمی توانستم دست روی دست بگذارم .
اول به فکرم رسید به کلانتری بروم،اما همیشه توی مغزمان کرده بودند که یک خانواده ی آبرومند هیچ وقت پایش به کلانتری باز نمی شود .
چهارتایی از خانه بیرون زدیم و در کوچه و خیابان های شاهین شهر به دنبال زینب می گشتیم .
شهرام کلاس چهارم دبستان بود. جلوی ما می دوید و هر دختر چادری ای را می دید، می گفت: حتما آن دختر، زینب است.
خیابان ها خلوت بود.
شب اول سال نو بود و خانواده ها خوش و خرم کنار هم بودند. افراد کمی در خیابان ها رفت و آمد می کردند.
توی تاریکی شب، یکدفعه تصور کردم که زینب از دور به طرف ما می آید، اما این فقط تصور بود.
دخترم قبل از #اذان_مغرب لباس های قدیمی اش را پوشید و روسری سورمه ای رنگش را سر کرد و چادرش را تنگ به صورتش گرفت و رفت. دو تا چشم سیاه قشنگش میان صورت لاغر و سفیدش، معصومیت عجیبی به او می داد.
همین طور که در خیابان های تاریک راه می رفتیم، به مادرم گفتم: مامان، یادته زینب یک سالش که بود، چطور دست کرد توی کاسه و چشم های گوسفند را خورد؟
شهرام با تعجب پرسید: زینب چشم گوسفند را خورد؟
مادرم رو به شهرام کرد و گفت: یادش به خیر؛ جمعه بود و من خانه ی شما آمده بودم. همه ی ما توی حیاط دور هم نشسته بودیم. بابات کله پاچه خریده بود؛ آن هم چه کله پاچه ی خوشمزه ای. زینب یک سالش بود و توی گهواره خوابیده بود. همه ی ما هم پای سفره کله پاچه می خوردیم. مامانت چشم های گوسفند را توی کاسه کوچکی گذاشت که بخورد. من بهش سفارش کرده بودم که به خاطر خواصش چشم گوسفند بخورد.
توی حرف مادرم پریدم و گفتم: کاسه را زیر گهواره ی زینب گذاشتم.
برگشتم که چشم ها را بردارم، کاسه خالی بود.
شهرام گفت: مامان، چشم ها چی شده بود؟زینب آنها را خورده بود؟
گفتم: زینب از خواب بیدار شده بود و دست کرده بود توی کاسه و دو چشم را برداشته و خورده بود. 😁
دور تا دور دهنش کثیف شده بود.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد....
#رسانه_الهی 🕌
🔔 #زنگ_تفریح
ﮐﻼﺱ نهضت ﺳﻮﺍﺩ آﻣﻮﺯﯼ پیرزنها :
ﻣﻌﻠﻢ:
هشت تا جوجه داریم. سه تاشو گربه میخوره. چنتاش میمونه؟
پیر زن : ننه این دیگه جاشو یاد گرفته
میاد همشونو میبره😂😂😂
😂 😂
#رسانه_الهی 🕌
📸 اعمال شب و روز عرفه👆
✍پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: گناهکارترین فرد در عرفات کسی است که از آنجا بازگردد در حالی که گمان می برد آمرزیده نخواهد شد.
📚بحارالأنوار، ج۹۶، ص۲۴۸
#عرفه
#رسانه_الهی 🕌