eitaa logo
رسانه الهی
352 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
685 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه الهی
#موفقیت«مرحله دوم»✅ يكي از تكنيكهاي غلبه بر تنبلي اين است که قبل از شروع به کار همه چيز راکاملاً آ
«مرحله سوم»✅ شما ميتوانيد براي آنکه فعال تر و موثرتر باشيد هر مهارت و توانايي را که لازم داريد کسب کنيد. 🍃 هر روز حداقل يک ساعت در زمينه ي حرفه اي خودتان مطالعه داشته باشید تادر حرفه ی خود کارایی بیشتری داشته باشید. 🍃 🕌 @mediumelahi
⚠️ 🔵 یادمون باشه‼ 🌸 دین سبد میوه نیست ڪه مثلا سیب 🍎 رو بردارے ولے پرتقال 🍊 رو نه! 🌾 روزه بگیرے ولے نه! 📿 نماز بخونی ولے نه! 😒 😱 قرآن بخونے ، روزه بگیرے ولے آهنگ غیر مجازم گوش بدے!! 🏴برای امام حسین ؏ عزادارے ڪنے اما نمازت قضا بشہ! ⭕️ چادر بپوشے ولے نداشته باشے 🤦‍♀ ⭕️ چادرے باشے ولے با آرایش🤦‍♂ 📖قرآن بخونے اما به پدر و مادرت احترام نگذارے! 🔅حجاب و حیا داشته باشے اما امربه معروف و نهی از منکر رو ترڪ ڪنے! 📌نه جـــــونم .... نمیشه اینجورے❗️ 🕌 @mediumelahi
💢 سجده زیارت عاشورا 💠 سوال: اگر هنگام خواندن زیارت عاشورا، مُهر برای سجده پیدا نشود، چه باید کرد؟ ✍🏻 پاسخ: ❇️ به قصد رجا به هر صورت که می تواند، سجده کند. 🔸 نکته: قصد رجا یعنی: به امید ثواب کاری را انجام دادن. 💢 سایت آیت الله خامنه ای/کانال فقه و احکام 📎 📎 📎 🕌 @mediumelahi
▪️🔹▪️🔹▪️🔹▪️🔹▪️🔹▪️ یه پسر هیئتی باید...... *تو جمع ، سرش رو پایین بندازه که مبادا نگاهش به بیفته ▪️ *در مقابل نامحرم محکم و ترش باشه 🏴 *لباس به تن نکنه▪️ *تا میتونه از دوری کنه (هم در خلوت هم آشکارا) تا به و نزدیک بشه 🏴 *احترام به و خوش اخلاقی با خانواده و دوستانش فراموش نشه▪️ *تمیز و مرتب و معطر و باشه🏴 *نمازاول وقتش ترک نشه (اول نماز بعد عزای حسین)▪️ ⇩🖤‌⇧🖤⇩🖤⇧🖤⇩ یه دختر هیئتی باید...... *چادری که می‌پوشه جلب توجه نکنه▪️ *آرایش نکنه🏴 *صحبت کردنش با نامحرم و راه رفتنش با ناز و عشوه نباشه▪️ *محبت به والدین و خوش اخلاقی با خانواده و دوستانش فراموش نشه🏴 *از درس و مطالعه وکارهای فرهنگی دورنشه ▪️ *نمازاول وقتش ترک نشه (اول حسین بعد عزای حسین)🏴 *دلبریاش برای همسرش باشه اما جلو نامحرم سنگین باشه▪️ 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه الهی
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_سی_و_یڪ بعد از عروسی با جعفر، آرزو داشتم که ماه #محرم و #صفر توی خانه
...🌲🍃 💠 هنوز در حال و هوای بودیم که ناغافل، بر سرمان خراب شد. خانه ی ما به پالایشگاه نزدیک بود. هر روز هواپیماهای برای بمباران پالایشگاه می آمدند. دود سیاهی که از سوختن تانک فازم بلند شده بود،همه آبادان را پوشانده بود. با همه جا به هم ریخته بود. بعضی از مردم، همان اول خانه و زندگی و شهر را ول کردند و رفتند. برای اینکه نگران مادر نباشم، او را به خانه خودمان آوردیم. مهرداد چند ماه پیش از شروع جنگ به خدمت سربازی رفته بود. او در مهر سال 59در شلمچه خدمت می کرد. مهران هم به عنوان با بچه های مسجد فعالیت می کرد. مهری و مینا هم هر روز صبح برای کمک به مسجد پیروز مبرفتند و هر وقت کارشان تمام می شد، خسته و گرسنه بر میگشتند. و شهلا هم به مسجد قدس و جامعه معلمان می رفتند و هر کاری از دستشان برمی آمد انجام می دادند. برق شهر قطع بود. شب ها فانوس روشن می کردیم. من و مادرم و شهرام در خانه بودیم و دعا می کردیم. صدای هواپیما و خمپاره هم از صبح تا شب شنیده می شد. یکی از روزهای مهر ماه، یکی از بچه های مسجد قدس به خانه ی ما آمد و گفت: تعدادی از سربازها را به مسجد آورده اند و گرسنه اند، ما هم چیزی نداریم به آنها بدهیم. من هر چیزی در خانه داشتیم ، اعم از تخم مرغ و گوجه و سیب زمینی، همه را جمع کردم و به آنها دادم. که مثلا رئیس جمهور بود اصلا کاری نمی کرد. هر روز که می گذشت وضع بدتر می شد و خمپاره و توپ بیشتری روی آبادان می ریختند؛ طوری که ما صدای خراب شدن بعضی از ساختمان های اطرافمان را می شنیدیم. اما من راضی بودم که همه ی خطرها را تحمل کنم و در آبادان بمانم. دخترها هم بی آبی و بی برقی و خطر را تحمل می کردند و حاضر نبودند از آبادان فرار کنند. مهری و مینا برای به مسجد پیروز(مهدی موعود) در ایستگاه 12می رفتند. در آنجا تعدادی از زن ها به سرپرستی خانم کریمی (مادر میمنت کریمی) برای رزمندگان غذا درست می کردند. گاوهایی که در اطراف آبادان زخمی می شدند را در مسجد سرمی بریدند و زن ها گوشت ها ی آنها را تکه می کردند و آبگوشت درست می کردند و گوشت کوبیده آن را ساندویچ می کردند و به می فرستادند. مینا بارها در دلش از خدا خواسته بود که مهرداد هم از آن گوشت بخورد. اتفاقا یک بار که مهرداد از به خانه آمد از ماجرای گرسنگی چند روزه در جبهه و گوشتی که خورده بود تعریف کرد ما فهمیدیم مهرداد همان ساندویچ های گوشت دست ساخته ی دخترها را خورده است. مهران و مهرداد اصرار داشتند که ما همگی از شهر خارج شویم. همه دختر ها مخالف رفتن بودند . زینب عاشق آبادان بود و تحمل دوری از آبادان را نداشت. اصلا ما جایی را نداشتیم که برویم. در همه ی این سالها بچه ها حتی برای سفر هم از آبادان خارج نشده بودند. بین مهران و مهرداد و دخترها سر ماندن و رفتن از آبادان، دعوا سر گرفت. مهرداد هر چند روز یک بار از خرمشهر می آمد و وقتی می دید که ما هنوز توی شهر هستیم عصبانی می شد، می خواست خودش را بکشد. اواسط مهر ماه خیلی از خانواده ها از شهر خارج شده بودند. .... 🕌 @mediumelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا