eitaa logo
رسانه الهی
345 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
679 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸 ⚠️با کردن(که یکی از انواع است)، اعمال نیکمان خراب می‌شود؛ همچنان‌که سرکه، باعث فساد و خراب شدن عسل می‌شود.👌 🌷پیامبر گرامی اسلام(صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند: ⚠️هر کس از مرد یا زن مسلمانى غیبت کند، خداوند تا چهل شبانه روز و او را نمی‌پذیرد، مگر این که غیبت شونده او را ببخشد✅ و نیز در جایی دیگر فرمودند: ⚠️روز فردى را مى آورند و او را در پیشگاه خدا نگه مى دارند و کارنامه اش را به او مى دهند، اما خود را در آن نمى بیند.👀 میگوید: الهى! این کارنامه من نیست!🤔 چون من در آن طاعات خود را نمى بینم! ندا میرسد : پروردگار تو نه خطا مى کند و نه فراموش👌 عمل تو به سبب غیبت کردن از مردم بر باد رفت.❌ سپس فرد دیگرى را مى آورند و کارنامه اش را به او مى دهند؛ در آن طاعت بسیارى را مشاهده مى کند.😍 عرض مى کند: الهى! این کارنامه من نیست! زیرا من این را بجا نیاورده ام! ندا میرسد: فلانى از تو غیبت کرد و من حسنات او را به تو دادم.✅ 🔖 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 . ✔️اعمال روز : ۱- ۲- روز دحوالارض یکی از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است و از برای روزه‌دار این روز هرچه بین آسمان و زمین است، می‌کنند. 🌸روزه اين روز همانند روزه هفتاد سال است و در روايت ديگر آمده كه كفاره هفتاد سال است، و هر كه اين روز را روزه بدارد و شب را به عبادت به سر آورد، براى او عبادت صد سال نوشته شود. ۳- دو رکعت که مستحبّ است در آغاز روز، هنگامی که آفتاب کمی بلند شود (هنگام چاشت) خوانده شود و بخواند در هر رکعت: 🌸سوره «حمد» ۱ بار 🌸سوره «شمس» ۵ بار ▫️و بعد از نماز هم بگوید: لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلیِّ الْعَظيمِ ✅سپس دعا كند و بخواند: يا مُقيلَ العَثَراتِ اَقِلْنی عَثْرَتی، يا مُجيبَ الدَّعَواتِ اَجِـبْ دَعْـوَتی، يـا سامِعَ الاَْصْواتِ اِسْمَعْ صَوْتی، وَارْحَمْنی وَتَجاوَزْ عَنْ سَيِّئاتی وَما عِنْدی، يا ذَاالْجَلالِ وَالاْكْرامِ. ▫️ای ناديده‏ گيرنده‌ی لغزشها! لغزشم را ناديده‏ گير، ای اجابت كننده‌ی دعوت ها! دعوت‌هايم را اجابت كن، ای شنوای صداها! صدايم را بشنو و به‏ من رحم كن، و از بدی‌هايم و آنچه نزد من است درگذر، ای صاحب جلال و اکرام. ۴- خواندن دعایی که شیخ طوسی رحمت الله علیه توصیه نموده است: ▪️اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْكَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ كَاشِفَ كُلِّ كُرْبَةٍ أَسْأَلُكَ فِی هَذَا الْيَوْمِ مِنْ أَيَّامِكَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِينَ وَدِيعَةً وَ إِلَيْكَ ذَرِيعَةً وَ بِرَحْمَتِكَ الْوَسِيعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ الْمُنْتَجَبِ فِي الْمِيثَاقِ ….. (برای خواندن متن کامل دعا به مفاتیح‌الجنان مراجعه فرمایید) ۵- زیارت علیه‌السّلام ✳ کپی و انتشار با ذکر 💖اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
4_580047767255122501.mp3
4.91M
🚫نماز... ...نماز 🚫 🎤: استاد 🔊حتما گوش کنید و اگر اشکی جاری شد برای عاقبت بخیری دیگران دعا کنید...⚘ ‼️بسیار تکان دهنده‼️ رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هشتم 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن ح
✍️ 💠 در تمام این مدت منتظر بودم و حالا خطش روشن بود که چشیدن صدایش آتشم می‌زد. باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست می‌دادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ حیدر از حال رفت. 💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمی‌توانستم در پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر می‌شد و این جان من بود که تمام می‌شد و با هر نفس به التماس می‌کردم امیدم را از من نگیرد. یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست. 💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق که بی‌اختیار صورتم را سمت لباسش کشید. سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالی‌اش رها کردم تا ضجه‌های بی‌کسی‌ام را کسی نشنود. 💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی می‌کرد به خدا شکایت می‌کردم؛ از پدر و مادر جوانم به دست تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حال‌شان بی‌خبر بودم و از همه سخت‌تر این برزخ بی‌خبری از عشقم! قبل از خبر ، خطش خاموش شد و حالا نمی‌دانستم چرا پاسخ دل بی‌قرارم را نمی‌دهد. در عوض خوب جواب جان به لب رسیده ما را می‌داد و برای‌مان سنگ تمام می‌گذاشت که نیمه‌شب با طوفان توپ و خمپاره به جان‌مان افتاد. 💠 اگر قرار بود این خمپاره‌ها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد. دیگر این صدای بوق داشت جانم را می‌گرفت و سقوط نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق به‌شدت لرزید، طوری‌که شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید. 💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله می‌گرفتم و زن‌عمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپاره‌ای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد. ناله‌ای از حیاط کناری شنیده می‌شد، زن‌عمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمک‌شان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید. 💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است. نبض نفس‌هایم به تندی می‌زد و دستانم طوری می‌لرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمی‌تونم جواب بدم.» 💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم می‌لرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«می‌تونی کمکم کنی نرجس؟» ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمی‌شد حیدر هنوز نفس می‌کشد و حالا از من کمک می‌خواهد که با همه احساس پریشانی‌ام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟» 💠 حدود هشتاد روز بود نگاه را ندیده بودم، چهل شب بیشتر می‌شد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت در یک جمله جا نمی‌شد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟» انگشتانم برای نوشتن روی گوشی می‌دوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری می‌بارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی می‌دیدم. 💠 دیگر همه رنج‌ها فراموشم شده و فقط می‌خواستم با همه هستی‌ام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک رسوندم، ولی دیگه نمی‌تونم!» نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! خیلی‌ها رو خریده.» 💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا مونده، نمی‌خوابی؟» نمی‌خواستم نگران‌شان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید. 💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را می‌خواندم و زهرا تازه می‌خواست درددل کند که به در تکیه زد و زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچه‌اش شدن!»... ✍️نویسنده: رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_نهم 💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #ع
✍️ 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت و یادم نمی‌رفت عباس تنها چند دقیقه پیش از شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد. مصیبت همسایه‌ای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بی‌تاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد. 💠 در تاریکی صورتش را نمی‌دیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمی‌شد، می‌لرزید و بی‌مقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن گفته آمرلی باید آزاد بشه و دستور شروع عملیات رو داده!» غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمی‌گرده!» و همین حال حیدر شیشه را شکسته بود که با نگاهم التماس‌شان می‌کردم تنهایم بگذارند. 💠 زهرا متوجه پریشانی‌ام شد، زینب را با خودش برد و من با بی‌قراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.» زمین‌های کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمی‌دونم تا صبح زنده می‌مونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازه‌ام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!» 💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک پای رفتنم را می‌بست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشه‌ای بود که می‌توانستم برای حیدر ببرم. نباید دل زن‌عمو و دخترعموها را خالی می‌کردم، بی‌سر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی می‌شد اعتماد کنم؟ 💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبه‌ای پنهان کرده بودم و حالا همین می‌توانست دست تنهای دلم را بگیرد. شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستی‌ام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمی‌شد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم. 💠 در گرمای نیمه‌شب تابستان ، تنم از ترس می‌لرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به سپردم و از خلوت خانه دل کندم. تاریکی شهری که پس از هشتاد روز ، یک چراغ روشن به ستون‌هایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را می‌ترساند و فقط از (علیه‌السلام) تمنا می‌کردم به اینهمه تنهایی‌ام رحم کند. 💠 با هر قدم حضور عباس و عمو آتشم می‌زد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی یک‌تنه از شهر خارج می‌شدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلوله‌ای هم شنیده نمی‌شد و همین سکوت از هر صدایی ترسناک‌تر بود. اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و می‌ترسیدم خبر زینب هم شایعه داعش باشد. 💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشت‌های کشاورزی نمی‌شد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه می‌کردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده می‌شد. وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را می‌لرزاند و دلم می‌خواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به ایستادم. 💠 می‌ترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم. پارس سگی از دور به گوشم سیلی می‌زد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را می‌گرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم. 💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و در حصار همین خانه بود که قدم‌هایم بی‌اختیار دوید و با گریه به خدا التماس می‌کردم هنوز نفسی برایش مانده باشد. به تمنای دیدار عزیزدلم قدم‌های مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر می‌زد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»... ✍️نویسنده: رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اهل شبه ! همش مستحبی می‌گیره! دائماً تسبیح بدسته! دائم السفر به شهرهای زیارتیه! 🔻ولی مدام با اخلاقش، حال بقیه رو خراب میکنه، به همه بدبینه! 👀 چرا اینهمه اثری براش نداشته؟! رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃﷽🍃🌸 ✍دل‌های معطر تو اردیبهشت ماه شمال رفتی⁉️ چقدر تماشایی است 😍 رایحه‌ خوشِ بهار نارنج همه جا رو معطر میکنه☺️ اما فقط وقتی فضا معطر میشه که گل‌هاش شِکُفته بشه، باز بشه! تا بسته است که عطر و بویی نداره!!! ❤️ دل آدم هم دقیقاً حکایت بهار نارنج رو داره، 👈یعنی وقتی این دل باز شد، اونوقت بیا و کن! 😍 هم خودش، هم اطرافش عطرآگین میشه💕 ولی فقط با و دستگیری الهی است که دلها باز و شکوفا میشه! 👈 يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ 🔚 به خاطر همینه که تو از خدا طلب میکنیم؛ 🕋 اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‌ ⚡️خداوندا، ما را به راه راست هدايت فرما. 🔻با الهی دلها باز و شکوفا میشن؛ 🕋 فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ.... (انعام/۱۲۵) ⚡️خداوند هركه را بخواهد هدايت كند، سينه‌اش را براى اسلام مى‌گشايد۰۰۰۰ ✨✨✨ 🔻حالا در مورد نشانه‌ی شرح صدر پیامبر(ص) میفرمود؛ 💢الانابة الى دار الخلود 💢و التجافى عن دار الغرور 💢و الاستعداد للموت قبل نزول الفوت 👈توجّه و گرايش خاضعانه به سوى آخرت 👈 دورى از دنياى حيله‌گر 👈 آمادگى براى قبل از آنكه فرصت را از دست بدهد. 🔺دعای امام سجاد عليه السلام در شب۲۷ ماه رمضان در همین زمینه است که مکرر میخواندند. نکاتی از قرآن کریم رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸🌸
🌸🍃﷽🍃🌸 ✍ دو عاملِ عاقبت‌بخیری 📖 در قرآن بارها و ، در كنار هم مطرح شدند:↶ 🕋 اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ(عنکبوت/۴۵) ⚡️آنچه را از كتاب ( ) به تو وحى شده تلاوت كن و را به‌پادار، كه همانا نماز،(انسان ‌را) از فحشا و منكر باز مى‌دارد و البتّه ياد خدا بزرگ‌تر است و خداوند آنچه را انجام مى‌دهيد مى‌داند. 🕋 يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ ⚡️كتاب خداوند( ) را تلاوت مى‌كنند و به پا مى‌دارند. 🕋 يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ ⚡️به كتاب آسمانى( ) تمسك مى‌كنند و به پا مى‌دارند. 👇👇👇 📿 و 📖 با هم انسانِ کامل میسازند! 👈کسی که میخونه، قلبش آماده میشه برای عمل به دستورات ! 📖 🔚 کسی که بخونه و به عمل کنه اون موقع میشه یه آدم همه چی تمام!👌👌 👈 به مردم کمک میکنه... ❌ مال حرام نمیخوره... ❌ حرص و طمع نداره... ❌ کینه نداره... ❌ دلی رو نمیشکنه... ❌ به پدر و مادرش بی‌احترامی نمیکنه.. و..... روز بیستم ماه مبارک نکاتی از قرآن کریم رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃﷽🌸🍃 ✍بادامِ دین توی خیلی جاها، پول، پارتی، مدرک، حرف اول رو می‏زنه.💰👨‍🎓 ☝️اگر کسی اینها رو داشته باشه کارش راه میفته.😇 ❗️ولی روز اون چیزی که حرفِ اول رو می‏زنه، هست.👌 ✅ به همین خاطر بهش می‏گن: 🕋 يَوْمُ الدِّينِ 👈روز دین ✅ روزی که دیندارها کارشون راه میفته.💯 🕋 ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ 🕋 يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ(انفطار/۱۸_۱۹) ⚡️چه‌میدانى روز دین چه روزى است؟ ⚡️روزى که هیچ کس براى کسى کارآیى ندارد و آن روز تنها حکم و فرمان با خداست. 🔚ولی، لازم به یادآوریه که؛👇 🔔 فقط ، و .... نیست. که اگر این‌ها رو داشته باشی کارت راه بیفته، اصلا❌ ✨✨✨ 👀 به این مثال نگاه کنید؛👇 شما اگر بخواهید هسته بادام بکارید، ❌ اگر فقط پوستش رو بکارید، سبز نمیشه☹️ ❌ اگر فقط مغزش رو بکارید، بازم سبز نمی‏شه☹️ 🔚 پوست و مغز باید با هم باشه تا سبز بشه.🌱 ✅ دین خدا هم همینطوره؛ 👌پوست و مغزِ باید با هم باشه. 😈 ولی کار اینطوریه که همیشه بین پوست و مغز جدایی می‏ندازه.❗️🔔 👇👇👇 یعنی؛ ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که میخونی، روزه میگیری، بَسِه.😌 ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که به مردم میکنی، یعنی خیلی خوبی.😍 ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که خیلی خوبی.☺️ 🔚به خاطر همینه که؛ ❗️بعضیا ندارن، ولی گره‌گشا💁‍♀ هستن. ❗️بعضیا میخونن، ولی غیرت ندارن.🤩 ❗️بعضیا و میخونن، ولی آتیش🔥 میندازن به زندگی دیگران. و..... ☝️این دسته از آدما، درخت دینداریشون سبز نمیشه که اون دنیا به دردشون بخوره و کارشون راه بیفته.😱 روز سی‌ام ماه مبارک نکاتی از قرآن کریم رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 دوشنبه ۲۵ ذی القعده دحو الارض است ✔️اعمال روز : ۱- ۲- روز دحوالارض یکی از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است و از برای روزه‌دار این روز هرچه بین آسمان و زمین است، می‌کنند. 🌸روزه اين روز همانند روزه هفتاد سال است و در روايت ديگر آمده كه كفاره هفتاد سال است، و هر كه اين روز را روزه بدارد و شب را به عبادت به سر آورد، براى او عبادت صد سال نوشته شود. ۳- دو رکعت که مستحبّ است در آغاز روز، هنگامی که آفتاب کمی بلند شود (هنگام چاشت) خوانده شود و بخواند در هر رکعت: 🌸سوره «حمد» ۱ بار 🌸سوره «شمس» ۵ بار ▫️و بعد از نماز هم بگوید: لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلیِّ الْعَظيمِ ✅سپس دعا كند و بخواند: يا مُقيلَ العَثَراتِ اَقِلْنی عَثْرَتی، يا مُجيبَ الدَّعَواتِ اَجِـبْ دَعْـوَتی، يـا سامِعَ الاَْصْواتِ اِسْمَعْ صَوْتی، وَارْحَمْنی وَتَجاوَزْ عَنْ سَيِّئاتی وَما عِنْدی، يا ذَاالْجَلالِ وَالاْكْرامِ. ▫️ای ناديده‏ گيرنده‌ی لغزشها! لغزشم را ناديده‏ گير، ای اجابت كننده‌ی دعوت ها! دعوت‌هايم را اجابت كن، ای شنوای صداها! صدايم را بشنو و به‏ من رحم كن، و از بدی‌هايم و آنچه نزد من است درگذر، ای صاحب جلال و اکرام. ۴- خواندن دعایی که شیخ طوسی رحمت الله علیه توصیه نموده است: ▪️اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْكَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ كَاشِفَ كُلِّ كُرْبَةٍ أَسْأَلُكَ فِی هَذَا الْيَوْمِ مِنْ أَيَّامِكَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِينَ وَدِيعَةً وَ إِلَيْكَ ذَرِيعَةً وَ بِرَحْمَتِكَ الْوَسِيعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ الْمُنْتَجَبِ فِي الْمِيثَاقِ ….. (برای خواندن متن کامل دعا به مفاتیح‌الجنان مراجعه فرمایید) ۵- زیارت علیه‌السّلام ✳ کپی و انتشار با ذکر 💖اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
سکوت و جدل 17.mp3
6.23M
17 عبادت فقط به ایستادن تلاوت داری و...نیــست! گاهی یک سکــوت شما که خاموش کننده فتنه ایست: ازهزار رکعت نماز،رساننده تر و وسعت دهنده تر است‼️ رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
سکوت و جدل 20.mp3
5.93M
20 تمرکز در میزانِ دریافتِ انسان ازباطن قرآن حرف زدن عاشقــ❤️ـانه با خـــدا و...تمام دریافتهای معنوی هر کَس بامیـزان سکــوت او رابطه مستقیم دارند. رسانه الهی 🕌 @mediumelahi