eitaa logo
رسانه الهی
399 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
820 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅وظیفه زنان در زمینه سازی ظهور 🎤علیرضا پورمسعود 🕌 @mediumelahi
حجت‌الاسلام بی‌آزار تهرانیمنتظر واقعی.mp3
زمان: حجم: 2.9M
🔊 💖برای امام زمانم چه کنم؟💖 📝 پادکست واقعی 👤 حجت الاسلام 🔺 خیلی از کسانی که دَم از "عج" می‌زنند قصه شون مثل قصهٔ آبکش هست.... 🤔 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🌸🌸🌸🌸 یعنی 🌷🌷 وقتی چشمت به نامحرم افتاد 😡 سرتو بندازی پایین 👌👌👌 بگی من با این چشمها میخوام آقا رو ببینم😍😍😍😍😍 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 السّلام علیکَ🌱 💚 در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم... روزت به خیر ،صبح امیدم ❣🌹 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🌸🌸🌸🌸
259.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 🌼 ‎‌‌‌‌ 🌼سلام بر تــــــو که 💫صداقت صبح موعودی 🌼سلام بر تـــــو که 💫اجابت قنوت 🌼سلام بر تــــــو که 💫قائم آل 🌼و ما همه‌ی عمر به 💫انتظارت 🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَــرَج🌼 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸 ‌ میدانی آقاجان❗️ خواب مانده ایم😔 ازهمان روز اول همان روز در سقیفه همان موقع کنار در خانه میدانی اگر خواب نبودیم😔 ❕کار به پهلوی نمیرسید🥀 ❕به خار در چشمان پدر نمیرسید😢 ❕به جگرِ سوخته مجتبی🥀 ❕به ظهر عاشورا😭 ❕به زندان ❕به زهر ❕به غربت یتیمی نمیرسید👌 اگرخواب نبودیم❗️ کار به شما نمیرسید...😔 این مداد دست من است✏️ و پاک کن دست شما🖱 خط خطی کردن کارمن است و رو سفید کردن کار شما❤️ اگر شما نبودی آبرویم آب میشد بازهم مراببخش 😔 سربه زیر سلامت میکنم😔 💚🍃 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
@Ostad_Shojae4_5949723903436787024.mp3
زمان: حجم: 12.69M
➖برای ، میزانِ اثرگذاری ما در خاموش کردنِ این آتش شعله گرفته ، مهم نیست! 👌مهم این است هر کدام از فرزندانشان ، به مقام "قیام" برسند و در ساختنِ گلستانِ تاریخ ، به ابراهیمِ زمان ، کمک کنند! من ، تا مقام ، مقام ، چقدر فاصله دارم؟‼️ رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هشتم 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن ح
✍️ 💠 در تمام این مدت منتظر بودم و حالا خطش روشن بود که چشیدن صدایش آتشم می‌زد. باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست می‌دادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ حیدر از حال رفت. 💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمی‌توانستم در پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر می‌شد و این جان من بود که تمام می‌شد و با هر نفس به التماس می‌کردم امیدم را از من نگیرد. یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست. 💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق که بی‌اختیار صورتم را سمت لباسش کشید. سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالی‌اش رها کردم تا ضجه‌های بی‌کسی‌ام را کسی نشنود. 💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی می‌کرد به خدا شکایت می‌کردم؛ از پدر و مادر جوانم به دست تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حال‌شان بی‌خبر بودم و از همه سخت‌تر این برزخ بی‌خبری از عشقم! قبل از خبر ، خطش خاموش شد و حالا نمی‌دانستم چرا پاسخ دل بی‌قرارم را نمی‌دهد. در عوض خوب جواب جان به لب رسیده ما را می‌داد و برای‌مان سنگ تمام می‌گذاشت که نیمه‌شب با طوفان توپ و خمپاره به جان‌مان افتاد. 💠 اگر قرار بود این خمپاره‌ها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد. دیگر این صدای بوق داشت جانم را می‌گرفت و سقوط نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق به‌شدت لرزید، طوری‌که شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید. 💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله می‌گرفتم و زن‌عمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپاره‌ای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد. ناله‌ای از حیاط کناری شنیده می‌شد، زن‌عمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمک‌شان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید. 💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است. نبض نفس‌هایم به تندی می‌زد و دستانم طوری می‌لرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمی‌تونم جواب بدم.» 💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم می‌لرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«می‌تونی کمکم کنی نرجس؟» ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمی‌شد حیدر هنوز نفس می‌کشد و حالا از من کمک می‌خواهد که با همه احساس پریشانی‌ام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟» 💠 حدود هشتاد روز بود نگاه را ندیده بودم، چهل شب بیشتر می‌شد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت در یک جمله جا نمی‌شد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟» انگشتانم برای نوشتن روی گوشی می‌دوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری می‌بارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی می‌دیدم. 💠 دیگر همه رنج‌ها فراموشم شده و فقط می‌خواستم با همه هستی‌ام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک رسوندم، ولی دیگه نمی‌تونم!» نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! خیلی‌ها رو خریده.» 💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا مونده، نمی‌خوابی؟» نمی‌خواستم نگران‌شان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید. 💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را می‌خواندم و زهرا تازه می‌خواست درددل کند که به در تکیه زد و زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچه‌اش شدن!»... ✍️نویسنده: رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸 ‌ میدانی آقاجان❗️ خواب مانده ایم😔 ازهمان روز اول همان روز در سقیفه همان موقع کنار در خانه میدانی اگر خواب نبودیم😔 ❕کار به پهلوی نمیرسید🥀 ❕به خار در چشمان پدر نمیرسید😢 ❕به جگرِ سوخته مجتبی🥀 ❕به ظهر عاشورا😭 ❕به زندان ❕به زهر ❕به غربت یتیمی نمیرسید👌 اگرخواب نبودیم❗️ کار به شما نمیرسید...😔 این مداد دست من است✏️ و پاک کن دست شما🖱 خط خطی کردن کارمن است و رو سفید کردن کار شما❤️ اگر شما نبودی آبرویم آب میشد بازهم مراببخش 😔 سربه زیر سلامت میکنم😔 💚🍃 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
قرب به اهل بیت 24.mp3
زمان: حجم: 9.32M
✘ آیا مقام «» فقط هدفِ غاییِ کسانی است که در زمان غیبت زندگی می‌کنند؟ یا معاصران پیامبران و امامان معصوم نیز چنین مسیری را باید طی کنند؟ (علیهم‌االسلام) قسمت بیست و چهارم | رسانه الهی 🕌 @mediumelahi