وقتی باران به کوچه ها سر میزند
طراوت زیبایی روی شاخ و برگ درختان می نشیند،
و این شروعی است بعد ازیک انتظار طولانی بهر بارش باران،،
انتظاری که امیدوار به لطف خدا بود تا شاید طراوت و سرسبزی را به زندگی درختان و گل ها ببخشد !
و باران میخواهیم...
از آن باران های بهاری خوش طعم و زیبا،
بعد از انتظار ها....
ای حضرت باران
چشمانمان خیس ولی کوچه ی دلمان دلتنگ باران است!
ای حضرت باران
طراوت را
لطف خدا را
زندگی را
در آمدن تو تنها پیدا میکنم💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖
#اللهـمعجـللولیـکالفـرج
#رسانه_الهی 🕌 @Rasanehelahi
◾️سلام بر دختر حیدر(ع)▪️
🕯در عشق علامتی
🏴به جز زینب(س) نیست
🕯در صبر قیامتی
🏴به جز زینب(س) نیست
🕯آن جامه عصمتی
🏴 که زهرا(س) پوشید
🕯زیبنده قامتی
🏴به جز زینب (س) نیست
▪️ 🕯وفات حضرت زینب کبری سلام الله تسلیت باد🕯
#أم_المصائب💔
#وفات_حضرت_زینب(س)🏴
#تسلیت_باد 🥀
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#رسانه_الهی 🕌 @Rasanehelahi
رسانه الهی
ابوحلما💔 قسمت سی و نهم: یک لیوان درد و دل سه هفته بعد یک روز صبح حلما داشت دامن کوچک صورتی رنگی را
🌾T:H🌾:
ابوحلما💔
قسمت چهلم: بدون تو هرگز
حسین اخمی کرد و گفت:خب؟
حلما اشک هایش را با پشت دستش پاک کرد و روبه حسین چرخید. بعد از مکث کوتاهی گفت:
+محمد گفت اون سه شب با دوستاش رفتن ورزش، از این اردوهای آمادگی جسمانی که قبلا چندباری رفته بود.
-فکر میکنی بهت راستشو نگفته؟
+نه همه اشو...اینو ببین
حلما پاکت زرد کوچکی را از کوله زیر تخت بیرون آورد و گفت:
+بازش کن بابا
-مال کیه؟
+نمیدونم
-خب اگه نمیدونستی مال کیه نباید بازش میکردی
+بازکن بابا یه سربند خونیه
حسین با دستان لرزان پاکت را باز کرد. یک سربند زرد با حاشیه مشکی و نقش خوش خط:"کلنا عباسک یا زینب" روی زانوانش افتاد. درست روی الفِ عباس به قدر عبور یک ترکش، پاره بود و خون آلود.
حلما کاغذی را که مرتب و بیش از حد تا زده شده بود، باز کرد و گفت:
+اینو ببین
-اینا چیه حلما؟
چشمان حسین به اولین خط نامه افتاد:
"بذار سنگینی این بار بزرگو قلم تحمل کنه، بشکنه و باکی نیست که حرفایی روی قلبم عجیب سنگینی میکنه"
حسین برگه را پایین کشید و پرسید: این دست خط کیه؟
حلما کاغذ را تا زد و در پاکت گذاشت و گفت: اول فکر کردم از طرف محمد برا منه ولی...انگار دوستش نوشته...بابا
و زد زیر گریه. حسین تاملی کرد و گفت: محمد ثبت نام کرده برا اعزام به سوریه!
حلما دستش را روی سرش گذاشت و زمزمه کرد: یا حضرت عباس(ع)!
حسین بلافاصله با لحن آرام تری گفت: دخترم هول نکن. منم تازه فهمیدم اصلا امروز برا همین اومدم. خواستم بیام ازت بپرسم ببینم خبر داری یا نه.
حلما سرش را به در تکیه داد و گفت: پس به شما هم نگفته!
لبهای حسین برخلاف چشم هایش لبخند کوتاهی زدند و گفت: میدونسته مخالفت میکنیم.
نیم ساعت بعد وقتی حسین رفت. حلما وضو گرفت و دو رکعت نماز استغاثه به امام زمان(عج) خواند، بعد از نماز زیرلب گفت: اگه این راه باعث نزدیکی ظهورتون میشه من...دلمو راضی میکنم. فقط بهم صبر بدین آقا!
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غفاری
@Rasanehelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 عظمت حضرت زینب (س) به چیه؟
◼️بحث خواهر، برادری نیست فقط
🏴 برای امام زمانت چکار میکنی؟؟
🖤🖤🖤
وفات جانسوز
صدف دریای ایثار و عصمت،
پرورش یافته دامان ولایت
محبوب مصطفی(ص)
و نور دیده مرتضی(ع)
سکاندار کربلا
و عطر خوش زهرا(س)
و الگوی عفاف و پاکی
حضرت زینب
سلام لله علیها تسلیت باد 🏴
🎵استاد پناهیان
#حضرت_زینب_ س
#رسانه_الهی 🕌 @Rasanehelahi