🌸🍃🌸🍃🌸
#فطریه_مهمان
🌅معیار غروب شب عید است و فرقی ندارد چند روز قبل از آن مهمان شده یا قبل از غروب بیاید و چند روز مهمان شود.
🔹 بعد از غروب شب عيد فطر
مهماني كه بعد از غروب شب عيد فطر به خانه انسان بيايد، فطریهاش بر عهده صاحب خانه نيست.
🔹پيش از غروب شب عيد فطر
#ميهمان_چند_ساعته
فطریه ميهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر به خانه انسان مىآيد و يكى دو ساعت پس از صرف افطارى مىرود:
🌷 آیات عظام نوری، صافی و بهجت: واجب است.
🌷بقیه مراجع: واجب نیست.
#ميهمان_یک_شب
فطریه ميهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر به خانه انسان مىآيد و شب را تا صبح در آنجا مىماند:
🌷آیات عظام سیستانی، وحید، تبریزی، بهجت، نوری، صافی: واجب است.
🌷آیات عظام خامنهای، فاضل، مکارم، مظاهری، زنجانی: واجب نیست.
#ميهمان_چند_شب
فطریه ميهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر در خانه انسان است و چند شب میماند یا مانده است:
🌷آیت الله مظاهری: بر صاحبخانه واجب نيست.
🌷بقیه مراجع: بر صاحبخانه واجب است.
آیا مهمان باید هنگام غروب #در_منزل میزبان باشد؟
✍️ خیر ميزان صدق ميهمان بودن است هر چند در آن لحظه در منزل نباشد مثلا در باغ صاحبخانه باشد یا برای نماز به مسجد رفته باشد. همینکه گفته شود مهمان است کافیست.
✍اگر شخصى در شب عيد فطر به اشخاصى #در_مسجد يا سالن پذيرايى، طعام دهد، بايد زكات فطرۀ آنها را نيز بدهد؟
🌷همه مراجع بجز نوری: خیر لازم نیست.
🌷آیت الله نوری همدانی : باید فطریه آنها را بدهد.
#پرسش
✍اگر انسان شب عيد فطر ميهمان داشته باشد و صبح متوجه شود كه عيد بوده؛ آيا فطره آنها بر او واجب است؟
✍️ بله، ناآگاهى از رؤيت هلال، تأثيرى در حكم پرداخت فطره ندارد.
🔸 زكات فطرۀ #عيال_ميهمان
✍اگر زكات فطرۀ ميهمان بر صاحب خانه باشد و خودش تنهايى به ميهمانى آمده باشد، آيا زكات فطرۀ عيالش باز بر عهدۀ خودش است يا خير؟
✍️ در این صورت زكات فطرۀ عيال مهمان بر عهدۀ خودش است نه بر میزبان.
✍زکات فطره #سربازان، #دانشجویان، #زندانیان و غیره که دولت مخارج آنان را تأمین میکند، بر عهده دولت نیست و در صورت وجود شرایط بر خودشان واجب است و چنانچه تمكن مالى نداشته باشند، از آنها ساقط است.
🔖#نشرمطالبصدقهٔجاریهاست
#پرسش_پاسخ_احکام
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
به دلت سر بزن.mp3
3.54M
🌄 #لحظات_آخر_ماه_رمضــــــان
🌠 اینجوری برای خودت #دعا کن
🌱 به دلت سر بزن ،
ببین غـم و محبت خــــــداوند و خانــــــواده آسمــــــانی (اهل بیت) در دلت جای گرفته ⁉️
🎤 #استاد_شجاعی
#رمضان
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
Part05_مطلع عشق.mp3
16.76M
💞 #مطلع_عشق5
مجموعه ای از پندها و نصایح حضرت #آیت_الله_خامنهای به زوج های جوانی که توفیق یافته اند
#پیوند_زناشویی خود را با آهنگ کلام ایشان آغاز نمایند.❤️
🎧 #کتاب_صوتی
🎙راوی : یاسر دعاگو
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_شصت_ویکم اولینبار بود که کیان چنین درخواستی از او داشت. چن
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_شصت_ودوم
از شدت فریاد، از خواب پرید. کسی سراغش نیامد. انگار فریادش را وجودش کشیده بود. شاید هم جز او کسی در خانه نبود.
سوزش زیادی سر معدهاش احساس کرد. با وجود گرسنگی اول صبح، اما حالت تهوع، میلش را به خوردنْ، نابود کرد میکرد.
حس کرد مایعی روی معدهاش ریخته شد، که توانش را برید.
سریع خودش را به دستشویی رساند. حال بدش را بالا آورد.
عمو که با نانسنگگ وارد خانه شد، وقتی حال بد ستاره را دید، نانهای پیچیده شده در پارچه را روی زمین انداخت و به طرفش دوید.
-چی شدی عمو؟ رنگت مثل گچ شده.
بیرمق کنار در دستشویی، افتاد. زبانش توان حرف زدن نداشت. چهره پدرش هنوز جلوی چشمانش بود.
-میخوای ببرمت بیمارستان؟ سرمی، چیزی بزنی؟
-نه، نه!...
تند تند نفس میکشید.
-کلاس دارم...
خوب میشم...
عمو وارد آشپزخانه شد و چند دقیقه بعد با استکان چایی نبات برگشت.
-بخور ستاره، حتما سردیت کرده.
به سختی چند قاشق از گلویش پایین رفت. بعد از چند دقیقه حس کرد کمی حالش بهتر شده.
-بهتری عمو؟
لبخند محوی روی صورتش ظاهر شد.
-بهترم..
-من میرم صبحانه بذارم، بیا یه چیزی بخور، خودم میرسونمت.
به اتاقش برگشت و لباس پوشید. دلش نمیخواست آینه کوچکش را باز کند، یاد خواب عجیبش میافتاد.
با خودش فکر کرد حتما پدرش از رابطهاش با کیان ناراحت است. اما باز دوباره خودش را توجیه کرد، که اگر نگران من است، چرا تنهایم گذاشته و اگر بیشتر نگرانم است، خب مراقبم باشد.
دستانش برای نگهداشتن کیفش انگار زیادی ضعیف شده بود.
با خارج شدنش از اتاق، عفت، سبزی به دست وارد هال شد. صورت برافروخته و چشمان سرخش توجه ستاره را جلب کرد. سبد سبزی، از دستش روی زمین افتاد. چادرش از سرش سر خورد و هقهق کنان، همانجا کنار دیوار نشست.
عمو سراسیمه به طرفش رفت.
-ای وای، تو دیگه چت شده؟
گریه توان صحبت را از او گرفته بود. کولهاش انگار منتظر فرصتی برای رهاشدن روی زمین بود.
-عفتجون اتفاقی افتاده؟
عفت بدون اینکه نگاهی به ستاره بیندازد، رو به عمو، گفت:
«داییم، احمد! ... داییم...»
عمو دستش را به پیشانیاش کوبید.
-رفت؟
عفت با نگاه نگران و چشمان خیس، سرش را تکان داد.
-چقدر زجر کشید. خدا بیامرزش.
ستاره شانههای عفت را گرفته بود و ماساژ میداد.
-همون داییعلی که از همه جوونتر بود؟
عمو، سرش را با حالت تاسف پایین انداخت و به جای زنش جواب داد.
-آره، همون. آخر عمری، خیلی اذیت شد.
عفت، دستان ستاره را از روی شانههایش، با تندی عقب راند. به سختی از روی زمین بلند شد و به اتاقش رفت.
ستاره مبهوت مانده بود. صدای تلفن زدن عفت، همراه با نالههایش را شنید.
نگاه پرسشگرانهای به عمو انداخت.
نگاه نگران عمو، به در اتاق عفت قفل شده بود.
-من کاری کردم، عمو؟ چرا اینطوری کرد؟
با نگرانی بیشتری رویش را به طرف ستاره برگرداند. دستی به ریش جوگندمیاش کشید.
-نه عموجون، حالش دست خودش نیست. خیلی دوستش داشت. دو سال از خودش بزرگتر بود. میدونی که عفت تو داره. الان ریخته تو خودش، اگه، امروز میتونی دانشگاه بمون، همونجا یهچیزی بخور. فکر نکنم بتونه غذا درست کنه. احتمالا باید بریم شهرستان..
ستاره بغض کرده از جایش بلند شد، عمو انگار کلی حرف زده بود. اما متوجه حرفهایش نشد.
-ستاره با توأم، عمو. لقمهات و گذاشتم روی میز.
سرش را پایین انداخت، تا اگر اشکی ناخواسته روی صورتش سر خورد، نگاه عمو را کنجکاو نکند.
✅کپی فقط با اجازه نویسنده
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
4_5929392301351634769.mp3
3.95M
🌸🍃🌸🍃🌸
عید آمده تا به ما بگوید که بخند
لبخند زنید زندگانی زیباست
#عید_فطر
#عیدتان_مبارک
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
#تلنگر
ـ ـ ـ ــہـ۸ــہـ∫🚛🌻📻∫ـہـ۸ــہــ ـ ـ ـ
ایتا⇦آخرینبازدید10دقیقہقبل
تلگرام⇦آخرینبازدید:8دقیقہقبل
اینــستاگرام⇦اکثراً آنلاین!!
قرآن⇦آخرین بازدیـــد :
رمضان سال گذشتــــہ!💔
«اَلَم یـَانِ لِلَذیـنَ اَمَنُوا اَن تَخشَعَ
قُلوبُهُم لِذِڪرِ اللَه؟!..»🌹⚡️
"آیا هنوز وقتآننرسیدهاسٺ ؛ کھ
دل هاے مومنان، براے خدا ؛ خاشع
گردد...؟!✨
حواسمون باشه
ماه مبارک رمضان تموم شده 😔
نکنه دیگه لای قرآن رو باز نکنیم 👌
بیایید عهدی ببندیم👇
#حداقل_روزی_ده_آیه_قرآن_بخونيم🤲
#قرآن
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸