eitaa logo
رسانه الهی
359 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
697 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #ستاره_سهیل #قسمت_صدوپنجاه_ونه با دست به سمت صندلی رها شده گوشه دیوار اشاره کرد. می
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ با صدای اعتراض مردم، گیلاد فرمان بیرون رفتن را صادر کرد. مانند دفعه قبل سنگ‌ها را در جیب لباسشان و اسپری فلفل را زیر کاپشنشان پنهان کرده بودند. در شیشه‌ای پشت پشت سرش با صدای بنگِ ترسناکی بسته شد. هوای سرد مانند لشکر نامرئی اطرافش را گرفت و او را به لرزه انداخت. با علامت مینو بین مردم پخش شدند. لیدرها یک دستبند بنفش، به دستشان کرده بودند که موقع شعار دادن و بالا بردن دست‌ها، از بقیه مشخص باشند. ستاره تا جایی که می‌توانست خودش را جلو کشید. صدای مردم معترض را در فاصله کمی از خودش شنید. -آقا این شد زندگی؟ از صبح تا شب بشین پشت این لکنته هی کلاچ هی گاز... حالا بنزینم گرون می‌کنن تف به شرفتون... مردی که کنار ستاره ایستاده بود، پیرمرد تپل قد کوتاهی بود که از ظاهرش بنظر می‌رسید شغلش کار روی ماشین بود که تا این حد ناراحت بود. ستاره خودش را کنار آنها رساند. -آقا من حرفاتونو شنیدم، شما حق دارین اعتراض کنین... خامنه‌ای بنزینو گرون کرده باید حقتونو ازش بگیرین. مردی که نسبتا جوان‌تر بنظر میرسید و کنار پیرمرد ایستاده بود دستش را به طرف ستاره با تندی دراز کرد. -چی میگی تو؟ کی گفته رهبر گرون کرده؟ میگی دولت هیچ کاره‌ست؟ پیرمرد دستش را روی شانه مرد جوان گذاشت. -مگه نشنیدی؟ میگن دولت خودش صبح جمعه فهمیده! -مرد عصبانی داد زد. خاک تو سر اون دولتی که اینقدر بی‌عرضه‌ست... تازه می‌خواد برجامم به نتیجه برسونه... بابا اینا کلکشونه... هر غلطی میخوان می‌کنن میگن ما نبودیم... تو چه ساده‌ای پدر من!. ستاره که دید تا حدی جوّ را ملتهب کرده، از بحث جدا شد و جلوتر رفت. گوشه گوشه، مردم معترض یا ایستاده در حال بحث بودند و یا در حال شعار دادن، هرچه جلوتر می‌رفت بوی دود ناشی از سوختن سطل زباله بیشتر به دماغش می‌خورد. خودش را پشت سر لیدری انداخت که دستبند بنفش داشت. صدایش را در سرش انداخت و داد زد. -مرگ بر دیکتاتور... مرگ بر دیکتاتور... چند نفری همراهی‌اش کردند تا اینکه موجی از جوانان به آنان اضافه شدند؛ با صورت‌هایی که از عصبانیت برافروخته شده بود و هرلحظه به ستاره نزدیک ‌تر می‌شدند. عکس کیان در دستشان خودنمایی می‌کرد. همه یک صدا شده بودند و با فریادهایی که از ته گلویشان مانند نارنجک خارج می‌شد خواستار انتقام، به خون‌خواهی کیان شدند. نیروهای نظامی دورتادور خیابان را پوشش می‌دادند و مدام در حال بی‌سیم زدن بودند. از میان جمعیت چیزی به طرفشان پرت شد و صدای مهیبی ایجاد کرد. ماموری روی زمین افتاد چند نفر دورش را گرفتند و مدام بی‌سیم زدند. ف.سادات‌ {طوبی} رسانه الهی 🕌 @mediumelahi