رسانه الهی
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_بیست_و_نه زینب فعالیتهای #انقلابی خود را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبا
#داستان_واقعی.... ✨
#راز_درخت_کاج...🌲🍃
#قسمت_سی
بعضی مواقع مهری و مینا، زینب را با خودشان به جلسات سخنرانی می بردند.
خانواده ی کریمی هم بعد از #انقلاب بیشتر فعالیت می کردند. زهرا خانم مرتب به بچه ها کتاب های دکتر #شریعتی و #مطهری را می داد.
زینب هم با علاقه کتابها را می خواند. من وقتی می دیدم بچه هایم هر روز بیشتر به خدا نزدیک می شوند، ذوق می کردم و به خاطر عشقی که به انقلاب و امام داشتیم، همیشه از فعالیت های دخترها حمایت می کردم.
گاهی بابای مهران از رفت و آمد دخترها عصبانی میشد ، ولی من جلویش می ایستاد، یادم هست که بعد از انقلاب آبادان سیل آمد، مهری و مینا برای کمک به #سیل_زده_ها رفتند.
بابای مهران صدایش در آمد که"دخترهای من چه کاره اند که برای کمک به سیل زده ها می روند؟"
او با مهران دعوای سختی کرد. ولی من ایستادم و گفتم: دخترهایم برای خدا کار می کنند. تو حق نداری ناراحتشان کنی.
کمک به روستا های سیل زده ثواب داد.
بعد از #انقلاب در مدارس آبادان،معلم
ها دو دسته شده بودند. گروهی طرفدار انقلاب و با حجاب و گروهی که حجاب نداشتند و مخالف بودند.
بعضی از معلم های مدرسه راهنمایی شهرزاد که هنوز #حجاب را قبول نکرده بودند و با انقلاب همراه نشده بودند ، به امثال زینب نمره نمی دادند و آنها را اذیت می کردند.
زینب روسری و #چادر میزد. شهلا هم در همان مدرسه بود. شهلا یک روز برای ما تعریف کرد که معلم علوم زینب، وقتی میخواسته درس ستون فقرات را بدهد، دست روی کمر زینب گذاشته و درس را داده است.
زینب
آنقدر لاغر بود که بچه های کلاسش می گفتند:از زینب می شود در کلاس درس علوم استفاده کرد.
زینب بعد از انقلاب تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به #حوزه_علمیه برود و طلبه بشود. به رشته علوم انسانی ،به درس های دینی، تاریخ و جغرافیا علاقه زیادی داشت. او می گفت: ما باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم.
در آن زمان، زینب دوازده سال داشت و نمی توانست به حوزه علمیه برود. قرار شد وقتی اول دبیرستان را تمام کرد، به حوزه ی علمیه قم برود.
شاید یکی از علتهای تصمیم زینب وجود
#کمونیست ها در آبادان بود. بچه های مذهبی باید همیشه خودشان را آماده می کردند تا با آنها بحث کنند و از آنها کم نیاورند.
زینب به همه ی آدم های اطرافش علاقه داشت. یکی از غصه هایش عوض کردن #آدمهای_گمراه بود.
بقیه دخترهایم به او می گفتند: تو خیلی خوش بین هستی به همه اعتماد می کنی. فکر میکنی همه ی آدم ها را می شود اصلاح کرد؟
اما این حرفها در زینب اثر نداشت.
زینب بیشتر از همه ی افراد خانواده به من مادربزرگش #محبت می کرد. دلش می خواست مادربزرگش همیشه پیش ما باشد.
از تنهایی او احساس عذاب وجدان می کرد. یک سال از انقلاب گذشته بود که بیماری آسم من شدت گرفت. خیلی اذیت شدم. نمی توانستم نفس بکشم.
تابستان که هوا گرم و شرجی می شد بیشتر به من فشار می آمد. دکتر به بابای مهران تاکید کرد که حتما چند روزی مرا بیرون از این آب و هوا ببرد تا حالم بهتر شود.
بعد از بیشتر از بیست سال که با جعفر عروسی کرده بودم، برای اولین بار پایم را از آبادان بیرون گذاشتم و به یک سفر زیارتی #مشهد رفتیم.
از بچه ها زینب و شهرام را با خودمان بردیم. مادرم پیش بچه ها در آبادان بود که آنها نبودن ما را احساس نکنند.
من که آتش زیارت #کربلا در دوران بچگی توی جانم رفته بود و هنوز خاموش نشده بود، زیارت امام رضا(ع) را مثل رفتن به کربلا می دانستم.
#ادامه_دارد....
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#رسانه_الهی 🕌 @mediumelahi
هدایت شده از رسانه الهی
#نهم ذی الحجه روزعرفه است🌸
خداوند دراین روز به سه مکان و
سه گروه ازانسانها, توجه خاص دارد
1_ #کربلا به زوار امام امام حسین(ع)✅
2_ #صحرای_عرفات و #حجاج_بیت_ الله 🕌
3_ هرجاازدنیا که دستی به سوی خدا
بلند شود و دلی بشکند🤲
#عرفه یعنی:
1_ #کسب_معرفت و یاد گرفتن
آنگاه که جبرییل مناسک حج رابه
ابراهیم خلیل الرحمان می آموخت
چون به عرفه رسیدند به اوگفت :
عرفتَ؟ !
یعنی یادگرفتی واوپاسخ داد آری لذااین روز#عرفه نامیده شد.
2_ #اعتراف_به_گناه. این روز, روز اعتراف به گناه است در حضور پروردگار
3_ به معنی #صبروشکیبایی وتحمل است
◀◀ #اعمال روز#عرفه ▶▶
1_ غسل كه مستحب است قبل ازظهر انجام شود.
2_ زيارت امام حسين كه ازهزار
حج وهزارعمره و هزارجهاد بالاتر
است.
3 _ بعدازنمازعصروقبل ازدعاي عرفه , دوركعت نمازبجاآورد ونزدخدابه گناه خوداعتراف کندتابه
ثواب عرفات رستگارشودوگناهان او آمرزیده شود.
دراین نمازدررکعت اول بعدازحمد
توحید ودررکعت دوم بعدازحمد
سوره کافرون رابخواند
4_ مستحب است نماز امیرالمومنین خوانده شودکه چهاررکعت است دردوتا دورکعتی درهر
رکعت بعدازحمد پنجاه مرتبه سوره توحید را
بخواند.
5_ روزه , برای کسی که می تواند روزه بگیردو مانع دعا خواندن او نشود.
6_ صدمرتبه سوره توحید
صدمرتبه ایه الکرسی
صدمرتبه صلوات
7_ ده مرتبه استغفار:
استغفرالله الذي لااله الاهو الحي القيوم واتوب اليه.
8_ ده مرتبه ياالله.
ده مرتبه يارحمان .
ده مرتبه يارحيم.
ده مرتبه يابديعَ السَّموات والارض يا ذَالجلال والاِكرام .
ده مرتبه
ياحيُّ ياقيوم .
ده مرتبه ياحنّان يامنّان .
ده مرتبه يالااله الاانت.
ده مرتبه امين.
9_ خواندن دعای پرفیض عرغه امام حسين(ع)
اگرهمه این موارد رانمی توانید انجام بدهید , بعضي هارا كه مي توانيد , انجام بدهيد.
آب دريارا اگر نتوان کشید
هم بقدرتشنگی باید چشید.
🌹 🌹 التماس دعا 🌹🌹
#رسانه_الهی 🕌 @mediumelahi
#تلنگرانه
▪️یک عمر خواندند و ما گریستیم؛
که عاشورا، قصهی پُر غصهی مصائب #امام است!😭
اما ؛👌
#عاشورا قصهی دردناکِ حذف امام است از دنیای وحشتناکی که نَفْس، در تاریکیِ بیامامش، گم شد، طغیان کرد و این شد وضع دنیا که امروز هست..!😔
پایان #کربلا، قیامِ مختار نبود!👌
پایانِ کربلا، بازگردندان امام به زمین و روشن کردنِ چراغ برای دنیای تاریکی است که نَفْسِ رها شده در آن، به بن بست رسیده است.😔
💫 کربلا ماند ... با همهی حقیقتش!✅
و ماییم که میتوانم زهیر و بُریر و وهب و حبیب هایش باشیم برای امامی که هزار سال محکوم به "نخواستن" های ماست.🤔😔
#محرم
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
11.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
#استاد_شجاعی
▪️مهرهچینی دقیق خداوند در #کربلا، به منظور هدفی بزرگتر ...👌
#ما_و_امام_زمان عج
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
❣🍃❣🍃❣
#پرسش_پاسخ
پرسش👇
♨️ لقب #ثارالله (خونِ خدا) برای
#امام_حسین (ع) به چه معناست ؟
مگر #خدا جسم دارد که خون داشته باشد؟
🔆 پاسخ: 👇
ثار از ريشه ثَأر و ثُؤره به معناي انتقام و خونخواهي و نيز به معناي خون است. براي ثارالله بودن امام حسين(ع) معاني مختلفي ذكر شده كه هر يك تفسير خود را ميطلبد.
1️⃣گروهي ثارالله را به معناي كسي میدانند كه👇 #انتقام_خونش_را_خداوند_ميگيرد .
خداوند، وليّ دمِ حضرت است. خودِ خدا خونبهاي آن بزرگوار را از دشمنانش طلب ميكند؛ چرا كه ريختن خون سيدالشهدا در #كربلا، تجاوز به حريم و حرمت الهي و طرف شدن با خداوند بود.
▪️ از آن جهت كه اهل بيت(ع) آل الله هستند، شهادت امامان، ريخته شدن خونِ خداوند است. اگر چه اين واژه در قرآن نيامده است، اما ميتوان آن را با برخی آيات توجيه نمود.👇
خداوند در قرآن ميفرمايد: مَنْ قُتِل مظلوماً فقد جعلنا لوليّه سلطاناً؛آن كس كه مظلوم كشته شد، براي وليّاش سلطه(و حق قصاص) قرار داديم . بنابراين ثارالله به اين معنا است كه خونبهاي امام حسين(ع) از آنِ خدا است. اوست كه خونبهاي امام را خواهد گرفت.✅
2️⃣ بعضي لفظ اهل را در تقدير گرفته و گفته اند ثارالله يعني اهل ثارالله؛ اهل خونخواهي الهي كه خداوند انتقام خونش را مي گيرد.✅
3️⃣ برخي گفته اند: ثارالله يعني كسي كه در #دورانِ_رجعت مي آيد و انتقام خونش را مي گيرد.✅
◼️در ضمن اگر ثار به معناي خون باشد، مراد از ثارالله معناي حقيقي نيست؛ بلكه يك نوع #تشبيه، #كنايه و مجاز است. چون مسلّم است كه خدا موجودي مادي نيست تا داراي جسم و خون باشد؛ پس اين تعبير از باب تشبيه معقول به محسوس است؛ يعني همان گونه كه خون در بدن آدمي
#نقش_حياتي دارد، وجود مقدس امام حسين(ع) نسبت به دين خدا چنين نقشي دارد و #نهضت_عاشورا_احياگر_اسلام بوده است .✅
رسانه الهی ✅ @mediumelahi
❣🍃❣🍃❣
رسانه الهی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دهم 💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خ
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_یازدهم
💠 و صدای عباس بهقدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس میکردم فکرش بههم ریخته و دیگر نمیداند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفسهایش را میشنیدم.
انگار سقوط یک روزه #موصل و #تکریت و جادههایی که یکی پس از دیگری بسته میشد، حساب کار را دستش داده بود که بهجای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!»
💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به #آمرلی را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بیتابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت میمونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید!
این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب #نیمه_شعبان رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را میسوزانَد.
💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر دهها کیلومتر آن طرفتر که آخرین راه دسترسی از #کرکوک هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد.
آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ #داعش گریخته و به چشم خود دیده بود داعشیها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریدهاند.
💠 همین کیسههای آرد و جعبههای روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بستهشدن جادهها آذوقه مردم تمام نشود.
از لحظهای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای #دفاع در اطراف شهر مستقر شده و مُسنترها وضعیت مردم را سر و سامان میدادند.
💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش میگرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب میفهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمیتواند با من صحبت کند.
احتمالاً او هم رؤیای #وصالمان را لحظه لحظه تصور میکرد و ذره ذره میسوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در #محاصره داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت.
💠 به گمانم حنجرهاش را با تیغ #غیرت بریده بودند که نفسش هم بریده بالا میآمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت میکرد تا نفسهای خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم میخوان #مقاومت کنن.»
به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لبهایی که از شدت گریه میلرزید، ساکت شدم و اینبار نغمه گریههایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم.
💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را میشنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که بهسختی شنیده میشد، پرسید :«نمیترسی که؟»
مگر میشد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور میتوانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَهلَه میزد.
💠 فهمید از حمایتش ناامید شدهام که گریهاش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! بهخدا قسم میخورم تا لحظهای که من زنده هستم، نمیذارم دست داعش به تو برسه! با دست #قمر_بنی_هاشم (علیهالسلام) داعش رو نابود میکنیم!»
احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیتالله سیستانی حکم #جهاد داده؛ امروز امام جمعه #کربلا اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچههاشو رسوندم #بغداد و خودم اومدم ثبت نام کنم. بهخدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو میشکنیم!»
💠 نمیتوانستم وعدههایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز میخواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کمر داعش رو از پشت میشکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً #حیدری بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید.
نبض نفسهایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرمتر شد و هوای #عاشقی به سرش زد :«فکر میکنی وقتی یه مرد میبینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دوازدهم 💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
💠 تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
💠 گاهی اوقات #مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و #رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
💠 زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای #جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این #بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای #خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه #کربلا شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
هدایت شده از رسانه الهی
#نهم ذی الحجه روزعرفه است🌸
خداوند دراین روز به سه مکان و
سه گروه ازانسانها, توجه خاص دارد
1_ #کربلا به زوار امام امام حسین(ع)✅
2_ #صحرای_عرفات و #حجاج_بیت_ الله 🕌
3_ هرجاازدنیا که دستی به سوی خدا
بلند شود و دلی بشکند🤲
#عرفه یعنی:
1_ #کسب_معرفت و یاد گرفتن
آنگاه که جبرییل مناسک حج رابه
ابراهیم خلیل الرحمان می آموخت
چون به عرفه رسیدند به اوگفت :
عرفتَ؟ !
یعنی یادگرفتی واوپاسخ داد آری لذااین روز#عرفه نامیده شد.
2_ #اعتراف_به_گناه. این روز, روز اعتراف به گناه است در حضور پروردگار
3_ به معنی #صبروشکیبایی وتحمل است
◀◀ #اعمال روز#عرفه ▶▶
1_ غسل كه مستحب است قبل ازظهر انجام شود.
2_ زيارت امام حسين كه ازهزار
حج وهزارعمره و هزارجهاد بالاتر
است.
3 _ بعدازنمازعصروقبل ازدعاي عرفه , دوركعت نمازبجاآورد ونزدخدابه گناه خوداعتراف کندتابه
ثواب عرفات رستگارشودوگناهان او آمرزیده شود.
دراین نمازدررکعت اول بعدازحمد
توحید ودررکعت دوم بعدازحمد
سوره کافرون رابخواند
4_ مستحب است نماز امیرالمومنین خوانده شودکه چهاررکعت است دردوتا دورکعتی درهر
رکعت بعدازحمد پنجاه مرتبه سوره توحید را
بخواند.
5_ روزه , برای کسی که می تواند روزه بگیردو مانع دعا خواندن او نشود.
6_ صدمرتبه سوره توحید
صدمرتبه ایه الکرسی
صدمرتبه صلوات
7_ ده مرتبه استغفار:
استغفرالله الذي لااله الاهو الحي القيوم واتوب اليه.
8_ ده مرتبه ياالله.
ده مرتبه يارحمان .
ده مرتبه يارحيم.
ده مرتبه يابديعَ السَّموات والارض يا ذَالجلال والاِكرام .
ده مرتبه
ياحيُّ ياقيوم .
ده مرتبه ياحنّان يامنّان .
ده مرتبه يالااله الاانت.
ده مرتبه امين.
9_ خواندن دعای پرفیض عرغه امام حسين(ع)
اگرهمه این موارد رانمی توانید انجام بدهید , بعضي هارا كه مي توانيد , انجام بدهيد.
آب دريارا اگر نتوان کشید
هم بقدرتشنگی باید چشید.
🌹 🌹 التماس دعا 🌹🌹
#رسانه_الهی 🕌 @mediumelahi
@Maddahionlinمداحی آنلاین - نماهنگ بی قرار کربلا - نریمانی.mp3
زمان:
حجم:
2.75M
بی قرارِ کربلا
اونه که پناهی
جز خودت نداره #کربلا
#جاماندگان💔
۵روز تا #اربعین🏴
#سید_رضا_نریمانی🎙
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_من_از_کربلا_جا_موندم.mp3
زمان:
حجم:
7.91M
من از #اربعین جا موندم
من از #کربلا جا موندم😭
۱روز تا #اربعین🏴
#محمود_کریمی🎙
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
کرمانشاهی-نجف خونهAmir Kermanshahi Zire Baroon.mp3
زمان:
حجم:
2.25M
یه قراره عاشقونه زیر بارونِ #نجف
قطره قطره اشکِ بی بهونه مهمونِ نجف
آخ دلم خونِ نجف
چی میشه آدم به نامش باشه یه خونه نجف؟
نجف، خونه ی بابامه
به ما میرسه بریم بیایم
اگه بی ادبی نباشه مولا
سالی ده تا نجف ازت میخوایم🤲
اول همیشه نجفُ
بعدش همیشه #کربلا
🎙کرمانشاهی
22روز مانده به #اربعین
#السلام_علیک_یااباعبدالله
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi