🌸🍃🌸🍃🌸
#عاقبت_خطرناک
#تدیّن_منهایِ_بصیرت
🔴 بارها بخوانید و بارها بازنشر کنید‼️
🔻 #شهیــدمطهــری:
🔹 یک وقت میگوییم #علــــی(ع) را "که" کُشت و یک وقت میگوییم "چه" کُشت؟ اگر بگوییم علی را "که" کُشت؟!!
البته عبد الرحمن ابن ملجم، و اگر بگوییم #علی_را_چه_کُشت، باید بگوییم: جمود، خشک مغزی و خشکه مقدسی!🤔
🔹 همینهایی که آمده بودند علی را بکشند، از سر شب تا صبح عبادت میکردند، واقعاً خیلی تأثرآور است ؛ علی به جهالت و نادانی اینها ترحم میکرد، تا آخر هم حقوق اینها را از بیت المال میداد👀
🔹 ابن ابی الحدید میگوید، اگر میخواهید بفهمید که #جمــود و #جهــالت چیست، به این نکته توجه کنید که اینها وقتی که قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصاً شب نوزدهم رمضان را انتخاب کردند و گفتند: ما میخواهیم خدا را #عبادت بکنیم و چون میخواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شبهای عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم....😱
📚اسلام و نیازهای زمان، ج ۱، ص ۷۷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شب_قدر
#ماه_مبارک_رمضان
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
Tahdir joze23.mp3
4.04M
#جزء_بیست_وسوم✅✅✅
#تحدیر
#تندخوانی
🍃خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانمون هر روز قرآڹ بخونيم🌹
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃﷽🍃🌸
✍ مهمون خودمون هستیم
روز #قیامت مهمون خودمون هستیم
یعنی دست پخت خودمون رو میزارن جلومون میگن بفرمایید❗️🍲
☜اگر شوره 😖 خودت درست کردی!
☜اگر بی نمکه😖 خودت درست کردی!
☜اگر تلخِ، تُرشِ، تُنده،😖 خودت درست کردی!
☜اگر خوشمزه است 😋 خودت درست کردی!
⁉️چی برای روز قیامت خودمون پختیم؟! 🤔
✔️ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
👈 یعنی اون چیزی که انجام دادیم (خود عمل) رو بهمون میدن؛↶
🕋 فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(یس/۵۴)
⚡️پس در چنين روزى بر هيچ كس ستمى نمىشود، و جز آن چه #عمل كرديد جزايى داده نمىشويد.
🔚 پس به احدی #ظلم نمیشه چون عمل خودمونه(دست پخت خودمونه) همون رو بهمون میدن❗️
⚡️هر دست دادیم #همان دست گرفتیم
⚡️هر نکته که گفتیم #همان نکته شنیدیم
روز بیست و سوم ماه مبارک #رمضان
نکاتی از #جزء_بیست_و_سوم قرآن کریم
رسانه الهی🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
مداحی آنلاین - قدس و فلسطین به من چه ربطی داره؟ - استاد قرائتی.mp3
971.8K
🎙 #بشنوید
⛔️ #قدس و #فلسطین به من چه ربطی داره؟
👈پاسخ قرآنی حجت الاسلام #قرائتی
#القدس_لنا #القدس_اقرب🇵🇸🇮🇷
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🔰 صهیونیست و ایران 👇
👈🏻 اسرائیل، تنها کشور (جعلی) در جهان است که در تقویم رسمی خود، یک جشن با عنوان ایرانیکُشون دارد. بنا به باور یهودیان (که در کتاب مقدس خود،بخش اِستِر آمده)، در حدود 2500 سال پیش، در روز پوریم (purim : פורים) یهودیان حدود 80 هزار ایرانی را قتل عام کردند.😱 یهودیان هر ساله روز پوریم را جشن میگیرند. این روز در تقویم رسمی اسراییل، «تعطیل رسمی» است.
👈🏻 طبق متن تورات، یهودیان وقتی به سرزمینی دستدرازی میکردند، کودکان آن را قتل عام میکردند:
📚 تورات: تثنیه، باب 2، آیه 33-34. تثنیه، باب 3، آیه 6
اسرائیل تنها رژیمِ نامشروع در جهان است که از جهت تاریخی، به کشتن کودکان افتخار میکند و همچنان به همان قوانین عمل کرده؛ حتی نوزادان و کودکان مسلمان را میکشد. کافی است عبارت Palestinian killed baby را سرچ کنید تا هزاران سند را در این باره مشاهده کنید.
👈🏻 صهیونیستها رسماً بر این عقیدهاند که مردم غیر یهودی (از جمله ایرانیان) انسان نیستند. 😡بلکه حیواناتی هستند که برای خدمت به یهود، به شکل انسان درآمدند. 😤 در سنت شفاهی یهود (تلمود) آمده است:
the Jewish people, are called adam, but gentiles are not called adam.
ترجمه: قوم یهود، آدم (انسان) نامیده میشوند. اما غیریهودیان آدم شمرده نمیشوند:
📚 تلمود: کریتوت 6b
👈🏻 اسراییل با افتخار اعلام کرده از سال 2017 تاکنون، 400 عملیات علیه ایران انجام داده، که از جمله آنان، ترور چندین دانشمند ایرانی بوده است. 😫
دقت کنید: عملیات، علیه #ایران:
TEL AVIV—The Israeli military says it has carried out more than 400 airstrikes in Syria and other parts of the Middle East since 2017 as part of a wide-ranging campaign targeting Iran and its allies, offering its fullest picture yet of its undeclared war with Tehran.
✍گروه پژوهشی آرتا
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_پنجاه_و_سوم ذهن دلسا را خواند. آدم حسودی مثل او، دنبالف ا
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_پنجاه_وچهارم
تمام ساعتی را که سر کلاس بود، چندین بار لحظه کادو دادن کیان را مرور کرد. شعف و هیجان زیادی را در وجودش احساس میکرد که نشستن سر کلاس و گوش دادن به مادههای قانونی که استاد توضیح میداد، به نظرش کسل آورترین کار دنیا بود.
بازهم مینو نیامده بود و آرش بیوقفه سراغش را میگرفت. تا اینکه همزمان با تمام شدن کلاس، پیامی روی گوشیاش آمد.
-سلام من ساعت اولو خواب موندم . دارم میام تو راهم.. تو ساختمون اِی (A) منتظرتم.
همینکه پیام را خواند، به آرش پیام داد.
-مینو تو راهه.
وارد کلاس که شد، مینو و کیان را در دید که ردیف آخر در حال حرف زدن بودند. صدایشان اما آنقدر بلند نبود که ستاره بفهمد، موضوع از چه قرار است. در دلش احساس بدی به مینو پیدا کرد. سعی کرد افکار مزاحمش را کنار بزند. با خوشرویی نسبتا ظاهری روبهروی آن دو، روی صندلی نشست.
-معلوم هست کجایی؟ چقدر زنگ زدم، تماس گرفتم.
ستاره طوری برخورد کرد که انگار کیان آنجا حضور ندارد.
مینو خمیازهای طولانی کشید و گفت:
«دیشب تا دیروقت بیرون بودم.. هنوزم خوابم میاد.. راستی داشتیم با کیان درباره مهمونی حرف میزدیم، مثل اینکه خیری پیدا نشده کار ما رو راه بندازه.
ستاره نگاه نسبتا سردی، به کیان انداخت.
- شما ساعت قبل، اینجا کلاس داشتین؟
کیان خیلی سریع جواب داد.
-نه من که گفتم بهت، با شما فارسی عمومی برداشتم،با استاد رحیمی.
ستاره ابرویی بالا انداخت. در دلش کمی خیالش راحت بود که حرف زدن این دو نفر کاملا اتفاقی و تصادفی بود.
-من والا نظری برا مهمونی ندارم ندارم. هرکار صلاحه بکنین.
مینو با حالت از خود بیخود شدهای خندید.
-میگم ستاره! عموت حتما تو کاره خیر و ازین چیزا هست.. خونهای، باغ خونهای، چیزی نداره بریم اونجا؟
-نه بابا، عموم بنده خدا، پولش کجا بوده؟
مینو خنده مسخرهای کرد، انگار متوجه حرکاتش که داشت زننده میشد، نبود.
-بابا بسیجیا که وضعشون توپه!
کیان، با ناراحتی نگاهی به مینو انداخت و خیلی زود بحث را عوض کرد. خودش را روی دسته صندلی خم کرد و پرسید:
«ستاره، عموت دقیقا شغلش چیه؟»
وقتی با نگاه ستاره مواجه شد، اضافه کرد:
«جسارت نباشه، محض آشنایی بیشتر پرسیدم. من بابام بنگاه ماشین داره.»
ستاره نفس عمیقی کشید و خودش را کنترل کرد تا کنایه مینو را نادیده بگیرد. از طرفی، دوست داشت همکلاسیهایش یکی یکی وارد شوند و او را درحال حرف زدن صمیمی با کیان ببینند، دستی به موهای بیرون آمدهاش کشید و جواب داد.
-نه، بابا چه حرفیه! عموم فرمانده یه پایگاهه.
کیان نگاهی به مینو انداخت بعد رو به ستاره با اشتیاق پرسید:
«چه جالب دایی منم تو همین کارهای نظامیه، اسم پایگاهش چیه؟ فکر کنم باهم همکار باشن.»
ستاره کمی مکث کرد و بعد جواب داد.
-نمیدونم اسمش چیه. چه جالب!بهت نمیاد.
-ای بابا مگه به تو میاد؟
صدای خنده سه نفرشان بلند شد که دلسا با همان حالت متکبرانهاش وارد کلاس شد. برخلاف کلاسهای قبل، همردیف آنها نشست. ستاره که از دست مینو ناراحت بود، تمام توانش را جمع کرد تا ناراحتیاش را سر دلسا خالی کند. با صدای بلندی پرسید:
«دلسا، مهرداد کجاست؟ کلاس نمیاد دیگه؟»
مینو پخی زد زیر خنده.
-نکنه رفته با اون ترم اولیه دوباره؟
همزمان با تمام شدن خنده کلاس، استاد وارد کلاس شد. کیان از بین آنها جدا شد و آنطرف کلاس نشست. دلسا فقط توانست با نگاههای بیرحمانهاش، به آنها یادآوری کند که به حسابشان خواهد رسید.
با شروع درس، همه نگاهها به استاد جلب شد. ستاره اما داشت کادوی کیان را به مینو نشان میداد. آینه را طوری گرفت که دلسا هم آن را ببیند. بعد طوری که دلسا هم بشنود گفت، که هدیه کیان است. ستاره طوری با آب و تاب داستان هدیه دادن را تعریف کرد، که انگار کیان غیرمستقیم از او خواستگاری کرده.
#نویسنده:ف.سادات{طوبی}
✅کپی ممنوع
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi